چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


فردوسی و هومر «حماسه‌ایرانی، حماسه‌ یونانی»


فردوسی و هومر «حماسه‌ایرانی، حماسه‌ یونانی»
هر دو کشور ایران‌ و یونان‌ شایستة‌ مطالعة‌ عمیق‌، بیطرفانه‌ و نو اندیشانه‌ هستند، زیرا دو چهره‌ سیْر تاریخ‌ بشریّت‌ را می‌نمایانند. از آنجا که حماسه ملی هر مردمی آینه‏ای است که فرهنگ و منش و زندگی درونی آن مردم در آن بازمی‏تابد، این پیوندها و هماهنگی‏ها در این دو حماسه ایرانی و یونانی بیانگر دوست و نزدیکی دو ملت در آئینه تاریخ است. می‏دانیم که استوارترین و پایدارترین پیوند، پیوند فرهنگی است که خوشبختانه ما دو کشور ایران و یونان از این پیوند برخورداریم.
شاهنامه فردوسی داستان سرگذشت ملتی است در طول قرون و نمودار فرهنگ و اندیشه و آرمان های آنان است. شاهنامه تجلی روح ملی ایران است. شاهنامه، نه تاریخ خشک حوادیث و فرمان روایان و نه افسانه و قصه محض است، بلکه سراسر آن بیان جهان بینی انسانی و خردمندانه فردوسی است.
هر داستان شاهنامه حکمت ژرفی را در خود نهان دارد و در سرآغاز و سرانجام داستان هم والاترین و ژرف ترین اندیشه های حکیمانه به لحن موثری بیان شده است. شاهنامه داستان پیکار نیکی و بدی، داد و ستم، آزادی و بندگی و نبرد ایران و دلیران است. سراسر شاهنامه ستایش فضیلت و خرد و دانش و راستی و جوان مردی و دلیرزی و داد و دهش و عشق به ایران و انسان است و بیزاری از بداندیشی و نابخردی شاهنامه گنج بی کرانی از آداب و رسوم و فرهنگ ایرانی است.درست است که فردوسی نام و یاد قهرمانان ایرانی را جاودانه کرده اما بزرگ ترین قهرمان خود اوست.
فردوسی با توجه به وضع جامعه آن دوران و تیره روزی و پراکنده اندیشی مردم زمانش تصویر جامعی از آن روزگار را در شخصیت های داستان هایش به تصویر کشاند و همه آن ها نمود بارزی از آئینه احوال عصر فردوسی و همچنین اندیشه و دید و نگرش خود فردوسی است. مثلا تصویری که فردوسی از روزگار اهریمنی ضحاک تازی می کشد نشان دهنده همان سال های چیرگی عمال خلافت است. زیرا سلطه خلافت عربی عباسی و ظلم و ستم های آنان، مردم را به ستوه آورده بود. هر چند فردوسی هیچ وقت به صراحت از خلفای عباسی نام نبرده بود. یا داستان های جنگ های پی درپی ایران و توران به قصد ایجاد روح مقاومت در برابر تاخت و تازهای قبایل تازه از راه رسیده ای بود که خاند ان های ایرانی را یکی پس از دیگری از میان بر می داشتند.
فردوسی با تمام وجود این نابسامانی و از میان رفتن تدریجی فرهنگ ایرانی را درک کرده بود. البته در آن زمان کسان دیگری هم بودند که سعی در حفظ فرهنگ ایران زمین داشتند. مثلا کسانی با فلسفه و کلام سعی در سست جلوه دادن خلافت عباسی برآمدند یا شاعرانی مثل کسائی مروزی که شیعه دوازده امامی بود با قصاید خود به نکوهش بیدادگری آتش خشم ایرانیان را دامن می زد یا ناصرخسرو که شعر خود را وقت پیکار با بی عدالتی کرد و همه عمر را به آوارگی به سر رساند.
هدف اصلی فردوسی حفظ "تاریخ" میهن خود است ولی ارزش هنری اثر او از نیل به آن هدف خیلی بیشتر است. بیش از هر چیز شاهنامه مملو از جمع اضدادی است که سرمایه ی تراژدیهای دردناک آنست.
می‏دانیم که استوارترین و پایدارترین پیوند، پیوند فرهنگی است که خوشبختانه ما دو کشور ایران و یونان از این پیوند برخورداریم. ما ایرانیان ویونانیان سالیان بسیار در کنار هم زندگی کرده‏ایم، از این روی پیوندها و همانندی‏هایی بسیار در میان فرهنگ ایرانی و یونانی می‏توان یافت. از آنجا که حماسه ملی هر مردمی آینه‏ای است که فرهنگ و منش و زندگی درونی آن مردم در آن بازمی‏تابد، این پیوندها و هماهنگی‏ها در این دو حماسه ایرانی و یونانی بیشتر دیده می‏شود. به گستردگی می‏توان در این زمینه سخن گفت.
حماسه در لغت به معنی دلیری کردن است و استاد بزرگوار ادب مرحوم دکتر ذبیح ا... صفا در کتاب ارزشمند حماسه سرائی در ایران می نویسد:
«حماسه نوعی از اشعار وصفی است که مبتنی بر توصیف اعمال پهلوانی و مردانگی ها و افتخارات و بزرگیهای حقوقی یا فردی باشد بنحوی که شامل مظاهر مختلف زندگی آنان گردد.»
با این تعریف جامع آشکار می شود که حماسه برخلاف تصور عام تنها به تصویرکشیدن صحنه های جنگ، حمله و بیداد نیست. حماسه لااقل در فرهنگ ادب نمودار زندگانی نیاکان ماست و چنانچه از تعریف استاد صفا برمی آید مظاهر مختلف زندگی شامل آن می گردد.
مطالعه دقیق شاهنامه فردوسی که همانا اثر بدیل حماسی ماست گواهی بر این گفته است که شاهنامه منش قوم ایرانی است.
در علم ادبیات حماسه دارای ویژگیهایی است که شناخت اثر حماسی به کمک آنها میسر است. استاد گرامی دکتر سیروس شمیسا در کتاب «انواع ادبی» برای حماسه مختصاتی بیان می دارند که از آن جمله می توان به: دربرداشتن محتوای جنگاوری بهادری و شهسواری، نقش حیوانات و گیاهان عجیب با خواص دارویی، مافوق طبیعی بودن قهرمان داستان و ازبین رفتن هیولا یا جانور مهیب توسط او و ... اشاره کرد.
اما نکته ای که در بررسی حماسه مهم است و در مباحث آتی نیز به آن خواهم پرداخت پیام حماسه است.
چون در ژرف ساخت حماسه، خردورزی و آرمان گرایی جایگاه والایی دارند به همین دلیل نمی توان از عناصر یک اثر حماسی به سادگی گذشت.
به عنوان مثال رستم در شاهنامه که نماد حماسه ایرانی است و آشیل در حماسه های یونان، هر دو رویین تن بوده و عمری دراز کرده اند و چنانچه با دیدی ژرف به این موضوع بنگریم خواهیم دید که آرمان کمال طلبی و فنا ناپذیری در همه اقوام وجود دارد که این نکته ضمن تاکید بر وجود فطرت جمعی انسانها به نوعی ریشه در اندیشه دینی ما نیز دارد. اندیشه ای که انسان را باقی و جاوید می داند.
پارادکس همیشگی زندگی افراد از منشور تجربه ی آنها گذرانده شده و نور آن در سرگذشت فرد فرد آنان تجزیه شده است. تفاوت احوال و انگیزه های پنهانی و پدیده های روانی در شخصیت های شاهنامه متبلور شده. در استحکام و کثرت و گاهی عمق شخصیت ها که بسا با فشردگی تمام بدست آمده شاهنامه در بین آثار کلاسیک جهان کم مانند است. کمتری از پهلوانان آن نمونه ی آرمانی اند. چه بسیاری از شریفترین ایشان که به ناسزاترین انگیزه ها آلوده اند و حتی بدترین آنها از همه ی رفتارهای پسندیده عاری نیستند. هر چند در بعضی موارد، مانند طول عمر، از مرز طبیعت گذر میکنند ولی در حقیقت درونیشان از حدود طبیعی انسان معاف نیستند. نیکی بهترین آنان بودنی است و بدی بدترینشان نشدنی نیست.
در دنیای‌ باستان‌ مهم‌ترین‌ واقعه‌، ورود ایران‌ به‌ صحنة‌ جهانی‌ بود که‌ با تشکیل‌ شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ به‌ دست‌ کورش‌ روی‌ نمود. با ایجاد این‌ حکومت‌ همة‌ قدرت‌های‌ فرسوده‌ چون‌ بابل‌ و آشور و لیدیّه‌ و سپس‌ مصر، فرو افتادند. در غرب‌ تنها یونان‌ بود که‌ به‌ علّت‌ داشتن‌ گروه‌های‌ مهاجرنشین‌ در آسیای‌ صغیر - که‌ ساحل‌ شرقی‌ مدیترانه‌ بود - خود را داعیه‌دار می‌دانست‌. شبه‌ جزیرة‌ یونان‌ با همة‌ کمی‌ وسعت‌ و جمعیّت‌، یکی‌ از درخشان‌ترین‌ تمدّن‌های‌ جهان‌ آن‌ روز را پدید آورده‌ بود. ایران‌ هخامنشی‌ با این‌ سرزمین‌ رودرو قرار گرفت‌ که‌ سرانجام‌ به‌ جنگ‌ ایران‌ و یونان‌ در زمان‌ داریوش‌ و خشایارشا منجر گردید، و ایران‌ در این‌ جنگ‌ ناکام‌ ماند، بی‌ آنکه‌ به‌ موقعیّت‌ سیاسی‌ او به‌ عنوان‌ نخستین‌ امپراطوری‌ جهانی‌، لطمه‌ وارد آید. کتاب‌ «ایران‌ و یونان‌ در بستر باستان‌» به‌ این‌ موضوع‌ می‌پردازد، و دو تمدّن‌ را که‌ یکی‌ نمایندة‌ شرق‌ و دیگری‌ نمایندة‌ غرب‌ است‌ در کنار هم‌ می‌نهد. باتوجّه‌ به‌ تاریخ‌ جهان‌ باستان‌، چنین‌ می‌نماید که‌ ما با دو شگفتی‌ روبرو هستیم‌: یکی‌ ظهور شاهنشاهی‌ هخامنشی‌ با آن‌ عرض‌ و طول‌ و نظم‌ و سازمان‌ و قدرت‌، و دیگری‌ ظهور تمدّن‌ یونان‌ با آن‌ کیفیّت‌ و آن‌ تعداد اندیشه‌ور و هنرمند و سخندان‌. نوع‌ دموکراسی‌ یونان‌ هم‌ جای‌ خود دارد که‌ در سراسر جهان‌ تأثیرگذار شده‌ است‌.
به‌ سبب‌ رقابتی‌ که‌ در دنیای‌ باستان‌ میان‌ ایران‌ و یونان‌ پیدا شده‌ بود، قلمزنان‌ یونانی‌ با ایران‌ میانة‌ خوشی‌ نداشته‌اند؛ بااین‌ حال‌، گواهی‌های‌ آنان‌، چه‌ مورّخ‌، مانند هرودوت‌ و گزنفون‌، چه‌ فیلسوف‌، مانند افلاطون‌، و چه‌ شاعر، مانند ایسخیلوس‌، حاوی‌ نکات‌ تحسین‌آمیزی‌ دربارة‌ ایران‌ هخامنشی‌ است‌. این‌ معنی‌دار است‌ که‌ کتاب‌ نه‌ گانة‌ هرودوت‌، نخستین‌ مورّخ‌ جهان‌، با نام‌ ایران‌ آغاز می‌شود و با نام‌ ایران‌ خاتمه‌ می‌یابد.
نمایشنامة‌ «ایرانیان‌» ایسخیلوس‌، نخستین‌ تراژدی‌ پرداز یونان‌، «شکُوه‌ در شکست‌» را می‌سراید؛ یعنی‌ می‌گوید که‌ در جنگ‌ ایران‌ و یونان‌، گرچه‌ ایرانیان‌ ناکام‌ برگشتند، ولی‌ کلّ ماجرا نشان‌ می‌دهد که‌ بُرد یونان‌ بیشتر ناشی‌ از اتّفاق‌ بوده‌ است‌،تاازکم‌ توانی‌ ایرانی‌. هر دو کشور ایران‌ و یونان‌ شایستة‌ مطالعة‌ عمیق‌، بیطرفانه‌ و نو اندیشانه‌ هستند، زیرا دو چهره‌ از سیْر تاریخ‌ بشریّت‌ را می‌نمایانند. هنوز این‌ سؤال‌ آنقدرها جواب‌ روشن‌ نیافته‌ است‌ که‌ اگر زندگی‌ بشر به‌ سبک‌ هخامنشی‌ ادامه‌ یافته‌ بود بهتر بود، یا به‌ سبک‌ یونان‌.
در پایان‌ کتاب‌، مقایسه‌ای‌ میان‌ ایلیاد هومر و شاهنامة‌ فردوسی‌ صورت‌ گرفته‌ است‌ که‌ یکی‌ مبیّن‌ روحیّة‌ و تمدّن‌ یونانی‌ و دیگری‌ مبیّن‌ روحیّه‌ و تمدّن‌ ایرانی‌ است‌.
ترجمة‌ تراژدی‌ ایسخیلوس‌، شاعر یونانی‌، به‌ نام‌ «ایرانیان‌» نیز با کتاب‌ همراه‌ است‌.رابطة‌ ایران‌ و یونان‌ از این‌ جهت‌ اهمیّت‌ دارد که‌ نخستین‌ بار شرق‌ و غرب‌ را در ارتباط‌ می‌نهد، و می‌توان‌ گفت‌ که‌ از آنجا مرز آسیا و اروپا رسمیّت‌ به‌ خود می‌گیرد و بعدها نیز در جنگ‌های‌ پارتی‌ و ساسانی‌ با روم‌،ارتباط‌ دو دنیای‌ شرق‌ و غرب‌، ادامه‌ می‌یابد.
شاهنامه کتاب منش و فرهنگ ایران است. در چشم ایرانیان شاهنامه گرامی‏تر و گرانمایه‏تر از آن است که تنها کتابی ادبی باشد. شاهنامه به راستی شالوده هویت و هستی درونی و فرهنگ و منش ایرانیان را می‏ریزد. ما اگر چونان ایرانی آنیم که هستیم، این چگونگی را در گرو شاهنامه‏ایم.
هدف از این نوشتار آشنایی فرهیختگان یونانی با فردوسی حماسه سرای بزرگ ایران و ایجاد ارتباط بین استادان یونانی و ادیبان ایران و یونان است.فردوسی پیرو سرمشق تراژدی بخصوصی نیست ولی در بخشهای اساطیری آغاز شاهنامه گویا یک فرمان ناگزیر عدل الهی در پایان هر داستان میزان ترازو را راست میگرداند. ولی ضربه تراژیک شاهنامه فقط در یک یک داستانهای آن نیست بلکه از تمامی کار نیرو میگیرد و میکوبد. ریشه های آنرا باید در ناهماهنگیهای آگاه و ناآگاهی جستجو کرد که سازنده شخصیت فردوسی و تمایلات احساسی و جهان بینی خردمندانه او هستند. نشانه های بیداری و جانداری فرهنگ فرمانروائی ایرانی که در بارگاه سامانیان در خراسان بزرگ پدیدار شده بود و شاید فردوسی شاهنامه خود را به آن امید آغازیده بود، تا پایان نظم داستان بدست مزدوران ترک نابود شده بود.
برای پی بردن به جوهر حماسی شاهنامه فقط مقایسه با ایلیاد هومر به کار میخورد. در ریشه و مایه و کاربرد و همچنان در شکل و ساختار شباهتهای جالب توجهی بین دو منظومه وجود دارد ولی نه اینکه شباهتها بیشتر از تفاوتهاباشد. شاهنامه فردوسی البته کار قرنها بعد از ایلیاد است ولی هردو از سرچشمه حماسه آب میخورند و به یاری هنر شعر هویت و حس برتری مردمی را به ثبت میرسانند. و هردو زمانی این کار را میکنند که آن هویت در خطر واریختن و محو شدن است: برای یونانیان به دلیل دور شدن از سرزمین خود و پراکندن در دوردستیهای دریای سیاه و دریای میانه و برای ایرانیان به سبب خطر غرق شدن در بحر عربیت. پس هومر و فردوسی هرکدام با یک شاهکار هم گذشته پر افتخار خود را حفظ و پایدار کردند و هم آینده را برای زبان و ادامه حیات مردم خود ضمانت نمودند.
رویه ی پر ماجرا و پی در پی شاهنامه چه بسا که ساختار زیربنای آنرا از دید خواننده زودگذر پنهان کرده است. آن ساختار بر پایه ی جایگاه و بایسته های اخلاقی انسان در جهان و فرورفتن تدریجی بدی در نهاد اوست. بیخود نیست که ادب والای عرفانی فارسی در قرون بعدی همین نبرد درونی یعنی نبرد با نفس را در قالب شعر مثنوی های عطار و مولانا دنبال کرده است.
هومر مشهورترین شاعر حماسه سرای یونان باستان است. او طی سال های آخر سده هشتم و اوایل سده نهم پیش از میلاد می زیست. در روزگار باستان مردم هفت شهر از نژاد یونانی هومر را از خود می دانستند. اما دلایل برخی از مردم این شهرها معتبر نبود. چنانکه مردم شهر آتن وی را از آن جهت از خود می دانستند که شهر ازمیر مستعمره آنها بود. از جزئیات زندگی هومر اطلاعات زیادی موجود نیست. آنچه که به عنوان زندگی هومر وجود دارد مجموعه افسانه ها و داستان های ساختگی است که به دست اشخاص گردآوری شده است. داستان هایی که البته اعتبار تاریخی ندارد. اما آنچه می توان پذیرفت این که هومر سفر بسیار کرده و حتی گفته می شود در پایان زندگی کور شده و البته تا زنده بود لب از سخنگویی فرو نبست. مجسمه تراشان و نقاشان یونان قدیم وی را به صورت مردی موقر و هوشیار و با چشمانی بسته نشان داده اند. البته هر زمان که هومر را نابینا نشان داده اند اسنادی نیز وجود دارد که در آن هومر بینا و جوان است. آنچه امروزه به هومر منسوب است دو کتاب «ایلیاد و اودیسه» است که هر دو از شاهکارهای ادبیات جهان محسوب شده و هر دو مکمل یکدیگرند و تضادی در میانشان نیست. بی شک هیچ کتابی درباره دو حماسه هومر نمی تواند چندان لذت بخش باشد که خود آنها. ترجمه هایی از این دو حماسه فراوانند. تردید نمی توان داشت که آثار هومر عالی ترین آثار ادبی زیبای یونانی و در حقیقت در نوع خود باشکوه ترین آثار بوده و نفوذ بسیاری بر نویسندگان و شعرای مختلف پس از وی داشته است. نویسندگان ادبیات معتقدند به جز منظومه هایی که به نام هومر به جای مانده است درباره شخص وی اطلاعات زیادی در دست نیست. آن زمان که یونانیان به نوشتن زندگینامه روی آوردند در باره مردی که بزرگترین گنجینه ادبی خود را از او می دانستند به هیچ سند مکتوبی دست نیافتند. داستان هایی که از او منتشر می شود او را خنیاگر دوره گرد نابینا می دانند. یونانیان هر دو حماسه را به یک تن منسوب می کنند اما تعداد اندکی نیز هستند که آنها را کار دو شاعر می دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست «ایلیاد» نوشته شده و سپس «اودیسه» به قلمی دیگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومری رسم بر این نیست که شاعر از خود سخن بگوید. در بیست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتی یک اشاره به شخص شاعر دیده نمی شود. هومر در آفرینش شاهکارهای خود از «خود» هیچ سخن نگفت و باقی نگذاشت.
چرا در هر دو حماسه پهلوان رویین تن هست؟ آیا فردوسی یا هومر این چهره از یکدیگر به وام گرفته اند؛ یعنی فردوسی این پهلوان را یونانیان به وام گرفته است یا یونانیان این پهلوان را از ایران به وام برده اند؟ به تفصیل به بررسی این موضوعات پرداخت.
شواهد تاریخی نشان می‌دهد آشنایی یونانیان با فرهنگ ایرانی بسیار است ولی چون غربیان درباره‌ی آثار تمدن یونان بیش از ما مطالعه کرده‌اند چنین به نظر می‌رسد که بهره‌ی شرق از منابع تمدن یونان بیش از بهره‌ی آنان از شرق است. این در صورتی است که گرامی‌ترین چهره در نظر افلاتون، زرتشت بوده است و فیثاغورث نیز به یاری زرتشت به معراج گونه‌ای می‌رود.
اما تردید نمی توان داشت که آثار هومر عالی ترین آثار ادبی زیبای یونانی و در حقیقت در نوع خود با شکوه ترین آثار بوده و نفوذ بسیاری بر نویسندگان و شعرای مختلف پس از وی داشته اند. نویسندگان ادبیات معتقدند به جز منظومه هایی که به نام هومر به جای مانده است درباره شخص وی اطلاعات زیادی در دست نیست. آن زمان که یونانیان به نوشتن زندگینامه روی آوردند درباره مردی که بزرگ ترین گنجینه ادبی خود را از او می دانستند به هیچ سند مکتوبی دست نیافتند. داستان هایی که از او منتشر می شود او را خنیاگر دوره گرد نابینا می دانند.یونانیان هر دو حماسه را به یک تن منسوب می کنند اما تعداد اندکی نیز هستند که آنها را کار دو شاعر می دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست «ایلیاد» نوشته شده و سپس «اودیسه» با قلمی دیگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومری رسم بر این نیست که شاعر از خود سخن بگوید. در بیست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتی یک اشاره به شخص شاعر دیده نمی شود. هومر در آفرینش شاهکارهای خود از «خود» هیچ سخن نگفت و باقی نگذاشت.
از زمانی که این دو حماسه به نسل های دیگر رسید هیچگاه از گرمی بازارشان کاسته نشد و در شرایطی که بسیاری از منظومه ها به فراموشی سپرده می شوند آثار هومر به چنین سرنوشتی دچار نشده و پیوسته خوانندگان خود را داشته است. هومر در ایلیاد قالب های سنتی را به کار گرفته تا اثری جدید پدید آورد و در این اثر تفسیری از جهان و موقعیت انسان به دست می دهد. در ایلیاد قهرمان نماینده اوج عظمت آدمی است و مبارزه او در رویارویی با مرگ جلوه ای چنان دارد که نگاه خدایان جاودانه را به خود برمی گرداند. اودیسه منظومه ای است با شور و هیجان کمتر، اما با دامنه گسترده تر که چشم اندازی وسیع تر از جهان عرضه می دارد. در اودیسه خدایان و قهرمانان هر دو نیازمند توجیه اخلاقی اند. توجیهی که با عقاید تصورات امروزه ما سازگارتر است. پیام منظومه هومری این است که جهان را می توان با معیارهای انسانی درک کرد و زندگی آدمی می تواند چیزی فراتر از کشمکش ناچیز و مذبوحانه درون ظلمت باشد. در یونان یکبار دیگر نام هومر این شاعر نابینای یونانی را در عرصه ادبیات وهنر این کشور مطرح نمود. این کتاب از سوی دو نویسنده به نام های HATH و HANSONH توسط انتشارات کاکتوس یونان انتشار یافت.
کتاب یاد شده هم اکنون در ردیف چهارمین کتاب پر فروش این کشور در ماه اکتبر قرار دارد. هومر مشهورترین شاعر حماسه سرای یونان باستان است. او طی سال های آخر سده هشتم و اوایل سده نهم پیش از میلاد می زیست. بنا به روایت موجود هومر نابینا بود. آنچه امروزه به هومر منسوب است دو کتاب «ایلیاد و اودیسه» است که هر دو از شاهکارهای ادبیات جهان محسوب می شوند. بی شک هیچ کتابی درباره دو حماسه هومر نمی تواند چندان لذت بخش باشد که خود آنها. ترجمه هایی از این دو حماسه فراوانند اما هیچ کدام کامل نیست. اما تردید نمی توان داشت که آثار هومر عالی ترین آثار ادبی زیبای یونانی و در حقیقت در نوع خود با شکوه ترین آثار بوده و نفوذ بسیاری بر نویسندگان و شعرای مختلف پس از وی داشته اند. نویسندگان ادبیات معتقدند به جز منظومه هایی که به نام هومر به جای مانده است درباره شخص وی اطلاعات زیادی در دست نیست.
آن زمان که یونانیان به نوشتن زندگینامه روی آوردند درباره مردی که بزرگ ترین گنجینه ادبی خود را از او می دانستند به هیچ سند مکتوبی دست نیافتند. داستان هایی که از او منتشر می شود او را خنیاگر دوره گرد نابینا می دانند.یونانیان هر دو حماسه را به یک تن منسوب می کنند اما تعداد اندکی نیز هستند که آنها را کار دو شاعر می دانند اما عمده پژوهشگران معتقدند نخست «ایلیاد» نوشته شده و سپس «اودیسه» با قلمی دیگر به نگارش درآمده است. در حماسه هومری رسم بر این نیست که شاعر از خود سخن بگوید. در بیست و هفت هزار سطر اشعار هومر حتی یک اشاره به شخص شاعر دیده نمی شود. هومر در آفرینش شاهکارهای خود از «خود» هیچ سخن نگفت و باقی نگذاشت.
هومر در ایلیاد قالب های سنتی را به کار گرفته تا اثری جدید پدید آورد و در این اثر تفسیری از جهان و موقعیت انسان به دست می دهد. در ایلیاد قهرمان نماینده اوج عظمت آدمی است و مبارزه او در رویارویی با مرگ جلوه ای چنان دارد که نگاه خدایان جاودانه را به خود برمی گرداند. اودیسه منظومه ای است با شور و هیجان کمتر، اما با دامنه گسترده تر که چشم اندازی وسیع تر از جهان عرضه می دارد. در اودیسه خدایان و قهرمانان هر دو نیازمند توجیه اخلاقی اند. توجیهی که با عقاید تصورات امروزه ما سازگارتر است. پیام منظومه هومری این است که جهان را می توان با معیارهای انسانی درک کرد و زندگی آدمی می تواند چیزی فراتر از کشمکش ناچیز و مذبوحانه درون ظلمت باشد.
از زمانی که این دو حماسه به نسل های دیگر رسید هیچ گاه از گرمی بازارشان کاسته نشد و در شرایطی که بسیاری از منظومه ها به فراموشی سپرده می شوند آثار هومر به چنین سرنوشتی دچار نشده و پیوسته خوانندگان خود را داشته است. هومر در ایلیاد قالب های سنتی را به کار گرفته تا اثر جدید پدید آورد و در این اثر تفسیری از جهان و موقعیت انسان به دست می دهد. در ایلیاد قهرمان نماینده اوج عظمت آدمی است و مبارزه او در رویارویی با مرگ جلوه ای چنان دارد که نگاه خدایان جاودانه را به خود برمی گرداند.
اودیسه منظومه ای است با شور و هیجان کمتر، اما با دامنه گسترده تر که چشم اندازی وسیع تر از جهان عرضه می دارد. در اودیسه خدایان و قهرمانان هر دو نیازمند توجیه اخلاقی اند. توجیهی که با عقاید و تصورات امروزه ما سازگارتر است. پیام منظومه هومری این است که جهان را می توان با معیارهای انسانی درک کرد و زندگی آدمی می تواند چیزی فراتر از کشمکش ناچیز و مذبوحانه دوران ظلمت باشد.
منظومه های هومر آنچنان سرشار از حوادث افسانه ای است که دانشمندان تصور می کردند که همه وقایع مندرج در آنها زاده تخیل است و بسیاری فکر می کردند که حتی شهر ترویا وجود نداشته است. حفاری های بعدی در نیمه دوم قرن نوزدهم در تپه ای در آسیای صغیر که با توصیفات ایلیاد شباهت داشت نشان داد که مردم در آنجا بیش از ده دوره مختلف سکونت داشته و همه شواهد حکایت از وجود ترویا داشت. در منظومه های هومر به درستی آداب و رسوم، مشاغل، بناهای مسکونی، ابزارهای کار و سلاح های یونانیان باستان توصیف شده است. اهمیت منظومه های هومر برای مطالعه تاریخ یونان در قرون یازدهم الی نهم قبل از میلاد به قدری زیاد است که این دوره را «دوره هومر» می نامند. هشت ترجمه از هومر از زمان باستان به جای مانده است. به جز ایلیاد و اودیسه منظومه دیگری به نام «سرودهای هومری» و «باتراکومیوماکی» را هم به او نسبت داده اند. تقریباً همه شاعران حماسه سرا و غزل سرای یونان و زبان لاتین از روش هومر که در دنیای قدیم بسیار پسندیده بود پیروی کرده اند و یونانیان قدیم همیشه وی را شاعر ملی خود به شمار آورده اند و کوشش های بسیاری در تصحیح آثارش کرده اند.
هومر شخصیت اساسی تمامی ادبیات یونان باستان بشمار می رود. اما جالب اینجاست که در مورد وجود حقیقی او یحثهای زیادی وجود دارد. بر اساس اطلاعاتی که عموما پذیرفته شده بحساب می روند ُ هومر شاعری کور بوده است که چیزی در حدود قرن هشتم ق.م در یونان زندگی می کرده است. در مورد زندگی او چیز زیادی نمی دانیم و همانطور که گفتم شک وجود دارد که حتی کسی واقعا به نام هومر وجود داشته است یا خیر. اما به هر صورت دو شاهکار تاریخ ادبیات جهان ، ایلیاد (Iliad) و ادیسه (odyssey) به این نویسنده نسبت داده می شوند. همانطور که گفتم اینها تمام حدسهایی که بنظر درست می آیند. اما در مورد اینکه هر دو اثر ایلیاد و ادیسه نوشته هومر یا هر نویسنده دیگری باشد شکهای بسیار زیادی وجود دارد. ایلیاد یک داستان بسیار کلاسیک و سر راست بشمار می رود. در حالیکه ادیسه دارای ساختار روایی بسیار پیچیده ای است. اولین نمونه تکنیک فلش بک (flash back) در تاریخ ادبیات جهان در کتاب ادیسه بکار رفته است. داستان مانند بسیاری از فیلمها و آثار ادبی معاصر از اواسط داستان شروع می شود و به تدریج به ابتدای داستان می رسد و بعد باز هم ادامه پیدا می کند ! این ساختار بسیار نبوغ آمیز تردیدهای زیادی را در مورد یکی بودن نویسندگان داستان ایلیاد و ادیسه بوجود آورده است. اما همانطور که گفتم در اینجا تنها به عقاید پذیرفته شده اتکا می کنیم.
کسانی که کتابهای ایلیاد و ادیسه را مطالعه نکرده باشند تنها از این اطلاع دارند که کتاب ایلیاد به جنگ تروا می پردازد. اما واقعیت اینجاست که کتاب ایلیاد تنها برهه زمانی کوتاهی از جنگ تروا را پوشش می دهد. دوره کامل جنگ تروا که از ماجراهای منتهی به جنگ تروا تا مرگ ادیسه یکی از قهرمانان داستان ادامه دارد در مجموعه آثاری که اصطلاحا چرخه جنگ تروا (Trojan War cycle) نامیده می شود نقل شده است.
آثار مشهور به چرخه جنگ تروا شامل هشت اثر است. از این مجموعه تنها دو کتاب ایلیاد و ادیسه بصورت کامل باقی مانده و بقیه آثار بصورت کامل یا بخش بزرگی از آنها از بین رفته اند. ایلیاد تنها بخش کوچکی از جنگ تروا را به نمایش می گذارد و داستان مشهور اسب تروا و تسخیر تروا در آن ناگفته باقی می ماند. جریانهای بعد از جنگ تروا نیز در داستان ایلیاد مورد اشاره قرار نمی گیرد. ادیسه هم داستان بازگشت یکی از قهرمانهای داستان به سرزمین خود است. دو اثر ایلیاد و ادیسه را در مطلب جداگانه ای تحلیل خواهم کرد.
● شاعر و داستان سرا نابینا(قرن هفتم ق.م)
هومر کهن ترین و نامدارترین حماسه سرای یونانی است. وی را از افتخارات سرزمین یونان قدیم می دانند.در قرن نوزدهم در وجود چنین شاعری شک کردند،ولی اکنون اکثر محققان معتقدند که وی در قرن هفتم قمری می زیسته است.بنابر روایات ، نابینا بوده است و شاید نخستین شاعر نابینا در تاریخ باشد .
متاسفانه درباره زندگی هومر سخنور نابینای یونان باستان ،آگاهی درست و بسیاری در دست نیست،اما هردوت معتبرترین مورخ عهد باستان با قاطعیت نوشته است: داستانسرایی به نام هومر وجود داشته است که در قرن هفتم قبل از میلاد مسیح می زیسته است. آنچه به عنوان زندگی هومر در دست است مجموعه افسانه ها، و برخی داستانهای ساختگی است که به دست اشخاص مختلف گرد آمده است. این داستانها که برخی از آنها دلپذیر است، اعتبار تاریخی ندارد و تنها چیزی که شاید بتوان در این میان پذیرفت این است که هومر بسیار سفر کرده است و سرنوشت و حتی مردم روزگار با وی سازگار نبوده اند.پیداست که هومردر دیار خودچنان مقام وجایگاه بلندی یافته بود که درباره وی افسانه های بسیاری ساخته اند .پیکر تراشان و نقاشان یونان قدیم وی را به صورت مردی موقرو هوشیار،با چشمانی بسته نشان داده اند. این سیما با آن مرد پر شور و سرکشی که ایلید را سروده است سازگار نیست. با اینکه اغلب اسناد هومر را نابینا نشان داده اند اسنادی هم هست که در آنها هومر بینا و جوان است.هومر قامتی معتدل داشت. صورتی زیبا و سری بزرگ داشت و در صورت او اثر آبله پیدا بود. او نسبت به اطرافیان خود بسیار مهربان و یار بزرگان روزگار خود بود. افلاطون و ارسطو او را سزاوار و لایق تعظیم می دانستند و ارسطو آثار او را از خود دور نمی کرد و می گفت در شعر او کمال فصاحت و شناخت و حکمت و استواری رای وجود دارد. در روزگار باستان مردم هفت شهر از نژاد یونانی هومر را از خود می دانستند. مردم آتن او را به این دلیل از آن خود می دانستند که ازمیر مستعمره آنها بود.مردم کولوفون مدعی بودند که ازمیریها هومر را به ایشان گروگان داده بودند و می گفتند کلمه اومیروس پسوند نام هومر نیز به معنی گروگان است. دلایل مردم ازمیروکیوس معتبرتر بود. زیرا راویان باستان اشعارهومر، از مردم این سرزمین بودندو حتی سیمونید شاعر معروف یونانی که از حدود۴۶۷ تا حدود۵۵۶ ق.م زیسته است. هومر را ((مردیکوس)) نامیده است و می گوید،مردی نابینا بود که در سرزمین کیوس کوهستانی می زیست.دراین صورت اگرزادگاه وی در آنجا بود از اتباع این شهر به شمار می رفته است. چنانکه راویان اشعار وی را که در آنجا بوده اند از بازماندگان او دانسته اند .
بررسی اشعار و دلبستگی به آثار هومر از شش قرن پیش از میلاد آغاز شد و بیشتردلبستگان ، ترانه های او رااز بر می کردند و برخی از هوادارانش دور هم جمع می شده اند و با خواندن سرودهایش لذت می بردند.نخستین کسی که ترانه های پراکنده هومر را گرد آورد و نگذاشت دگرگون شوند، اریستاکوس سرپرست کتابخانه اسکندریه بود که یکصد و پنجاه سال پیش از میلاد دو کتاب منتشر کرد و تقریبا همان است که امروزه به جای مانده است .این دو منظومه بزرگ حماسی یکی به نام ایلیاد و دیگری به نام ادیسه است که از شاهکارهای ادبیات حماسی جهان به شمار می روند . در نوشته های قدیم چند اثر نیز به وی نسبت داده اند که اینک در دست نیست. از سخنان اوست:
شرف و فضیلت را طلب کنید و از مذمت و رذیلت بگریزید، انسان قادرترین حیوانات است بر حیله .هر کاه مذهب تو عدل باشد بزرگی و بلندیها را جستجو می کنی. کسی که در انجام این امر دوباره اشتباه کند حکیم نیست. هرگاه درختی افتاد هر که خواهد از برگ آن می چیند. کسی که محتمل مصیبتهای سخت شود او مرد است. مذهب مرد از کلام او دانسته می شود.او نوشت: عادل آن نیست که ظلم نکند بلکه عادل کسی است که اگر توانایی ستم داشته باشد ظلم نکند .
هومر در واقع منادی و مبشر فرهنگ یونان و فرهنگ غربی است و این منادی به اندازه ای عظیم است که هنوز هم سایه اش را بر سر ما افکنده است. آیا این معجزه نیست و آیا کسی می تواند درباره ی چیز دیگری بیندیشد که کمتر از این قابل توضیح و بیش از این معجزه آسا باشد؟
خوانندگان غربی شاهنامه میتوانند با مقایسه شباهت ها و تفاوتهای آن با ایلیاد بر درک خود بیفزایند. هر چند فردوسی به نظم کشیدن شاهنامه را به کمک مأخذ کتبی بدست میگیرد ولی در بخش اول شاهنامه مانند ایلیاد ریشه های شفاهی حماسه چندان پنهان نیستند. هر دو حماسه از وزنی ساده بر خوردارند که از بر کردن را آسان میکند. قهرمانان هر دو حماسه با القاب مناسب خود به آسانی و حتی بدون ذکر نام شناخته میشوند. هردو مقداری مطالب تکراری دارند که به یادآوری شنوندگان نقالی کمک میکند. صحنه های رزم و پیکار با بزم و شکار پی در پی است تا از یکنواختی مانع شود. در این میان چندین داستان عاشقانه در شاهنامه، بخصوص داستان زال و رودابه و بیژن و منیژه، در زیبائی و لطافت بسیار دلرباست و در ایلیاد مانند ندارد.و پیشدرآمد منظومه های عاشقانه قرون بعدی مانند ویس و رامین و خسرو و شیرین و لیلی و مجنون است که از امتیازات ادب فارسی است. هر دو شاعر هنرمندانه به تمام نماهای زندگی پهلوانی میپردازند و از توصیف گرز و شمشیر و کمند وکمان گرفته تاهمبستگی پهلوانان با اسبهایشان و روابط پیران کار کشته با جوانان کوچک ابدال با وفای خود داد سخن میدهند. تصاویر طبیعی و صور خیالی در هر دو شاهکار به چشم میخورد بخصوص در توصیف بر آمدن آفتاب و ریختن خون بر خاک و جان دادن پهلوانان شکست خورده.
علاوه بر این شباهتهای صوری و ساختاری همانندیهای رفتاری مردمان در روابط فردی و اجتماعی و آشنائی با انواع گوناگون سرشتهای آنان در شاهنامه و ایلیاد فراوان است. همانندیهای سرپهلوانان رستم و آشیل، شاهان هوسکارو آزمند و بدگمان و حسود مثل کیکاوس و آگاممنون، سالمندان با حکمت و چاره گر مثل پیران و اودیسه، پهلوانان فداکار و وظیفه شناس مثل گودرز و هکتور، جوانان خوش اندام هوسباز مثل بیژن و پاریس، زنان زیباروی و شهوتپرست و حیله گر مثل سودابه و هلن، نوجوانان وفادار و بدفرجام مثل بهرام و پاتروکلوس، زنان محبوب و مظلوم مثل فرنگیس و هکوبا؛ اینها فقط یکچند از نشانه های یاد آور خویشی و تجانس این دو حماسه است. درآن نظام اجتماعی نازک بنیاد و شکننده ای که در ایلیاد و بخش اول شاهنامه حکمفرماست تنش و کشمکش هیچگاه از چشم دور نیست ولی در شاهنامه گیتی بر پایه اصول اخلاقی والاتری استوار است و پهلوانان آن برای نافرمانی از آن اصول تاوان بیشتری می پردازند. به این سبب در شاهنامه به شخصیت هائی بر میخوریم که در ایلیاد مانندی ندارند و امثال ایشان را باید در مجموع اساطیر و درامهای یونانی یافت. کسانی مانند جمشید، شاه و موبد ازلی، شبان ایزدپناه مردم خویش، جهان آرا و فرهنگ آفرین که عاقبت دچار غرور خود میشود و جهان را به تاریکی و بدکاری میسپارد. ضحاک، آن ستمگر اژدهاخو، مجسمه ی خردستیز همه ی نیروهای اهریمنی که جهان را برای هزار سال در چنگ وحشت میفشارد. کاوه، آن سربرتافته و درفش افراشته، صدای توده ی رنجنبرده ی پیروز در پیکار بر حق خود. فریدون آن شاه خردمند و فرمانروای دلسوز، سیاوش آن جوان پاک محکوم مظلوم بی پناه و شهید، کیخسرو آن شاه بازگشته ی نجات دهننده و شکوه بازگرداننده؛ که هر یک تبلوری هستند از سرپیکری در تاریخ بشر و آرمانها و آرزوهای او.
نهفته در رشته داستانهای شاهنامه مدار کیهان پردازیست که نشانه ی یک گردش سازمان دهنده در بر خورد انسانها با فراوانی و پیگیری بدی در روزگار است. گردشی که فرق بین نیکی و بدی را میاموزد و مسئولیت اخلاقی انتخاب بین آن دو را بر گردن انسان میگذارد. این همان جنبه اخلاقی است که در حماسه های هندی مهابراتا و رامایانا، که تقریباً متعلق به همان زمان اساطیری شاهنامه است، نیز منعکس است. این همان گردش اساسی تفکرات و باورهای انسانی است که نزدیک به هزار سال پیش از آن به صورت احکام الهی برای فرزندان اسرائیل پدیدار شد و پس از قرنها برآوردهای معنوی و فلسفی بوسیله افرادی مانند اسپینوزا و مونتین به دستور صریح و عقلانی به نام الزام اخلاقی امانوئل کانت منجر شد.
در ایلیاد این جنبه اخلاقی بکلی مفقود است. زمانی که تقریباً سیصدسال بعد از هومر بغتتاً و بدون سابقه با سقراط و افلاطون وارد جریان فلسفه یونانی میشود عمر درخشان ولی کوتاهی دارد. هر چند سقراط و افلاطون و ارسطو تأثیر عمیقی بر فلسفه و اخلاق ادوار شکوفای تمدن اسلامی (قرون نهم تا سیزدهم میلادی) و همچنین بر قرون وسطی و رنسانس مسیحیت غرب گذاشتند، ولی مفاهیم عدالت، وظیفه، شهروندی، مسئولیت و اخلاق ایشان در روابط فردی و اجتماعی خود یونانیان محکوم همان اطوار غریزی هومری شد. سقراط مخرب شناخته شد و به مرگ محکوم شد. هر سه دراماتیستهای دوران طلائی یونان، اسکیلوس، سوفوکلس و اوریپیدس کوشیدند که مردم آتن را تکان دهند و به عواقب رفتار خودویرانشان آگاه کنند ولی نتوانستند. طنز تلخ آریستوفانس بهترین نمودار کساد اخلاقی در شهریت یونان است و کتاب جنگهای پلوپونز توسیدیدس همان بازگوی تاریخی اساطیر ایلیاد است.
مجموع انگیزه هائی که در رفتار پهلوانان ایلیاد دیده میشود طوماریست از زشتی های رفتار آدمی. خشم، غرور، آز، رشک، کین، خشونت، تجاوز، خدعه، خیانت، بدقولی، شهوترانی و دزدی، بدون کمترین اثری از ترحم، گذشت یا بخشودن. به استثنای یکی دو نشانه نرمش و حساسیت انسانی از سوی زنان تروا هکوبا و اندروماکی مابقی همه ی داستان پر از جنگ ودعوا و سرشکستن های به بار آمده از زیادی ترشحات تستسترن است. صحبت از شرافت هست ولی فقط در مفهوم حفظ ناموس یعنی همان مفهومی که هنوز هم در بعضی جوامع بدوی باقی مانده و بهانه ای برای کشتن زنان است.
رفتارها و اتفاقاتی که در اثر این انگیزه ها انجام میگیرد بدون هیچ انزجار یا پشیمانی یا احساس گناه و تأسف بر شمرده میشوند. در آن بخش دراز و خسته کننده ای که شمار ناوگانی که بهمراه آگاممنون برای کین خواهی به تروا آمده اند، با معرفی اقوام مختلف سرنشینان آن کشتی ها و نام سرکرده های ایشان، ایلیاد دفتری از پیشینه ی بزهکاری های آنان را بعنوان هنرها و افتخارات آنها برمیشمارد. گوسفند دزدی، گاو دزدی، اسب دزدی، خرمن وخانمان سوزی، دختر ربائی، تجاوز جنسی، قتل نفس و غصب اموال، همه یادگاری از گذشته ی پر افتخار آن پهلوانان است.
اگر پهلوانان آدمی ایلیاد بخواهند از رفتار خدایان خود سرمشق بگیرند چیزی جز بزرگ کردن عیبهای خود نمی بینند. خانواده المپوس شباهت زیادی به خانواده ی مافیا دارد. زئوس پدر خدایان را برادر کوچکترش پوسیدون، خداوند دریاها، با اکراه و قرولند اطاعت میکند. زنش هرا دائماً از بی بند وباریها و زنبازیهای او عصبانی است و از هر فرصتی برای عقیم کردن اراده او استفاده میکند. دختر دردانه او آتینا که از روز تولدش سردرد سرشکننده ای برای پدر ایجاد کرده سرسخت ترین و کین خواه ترین خدایان است و دائماً در پنهان از فرمان پدر سر میپیچد و آنچه خود میخواهد به پیش میبرد. ولی ظاهراً هیچ کدام از این خدایان جرأت ندارند که رودر رو با زئوس نافرمانی کنند . شاید هم چون او میداند که کی چشم پوشی کند تا کار به طغیان نکشد.
بازنگری ها و مقایسه های بین ایلیاد و شاهنامه میتواند یادآوریهای تکان دهنده ی دیگری بر بسیاری از پیش داوریهای تاریخی ما بیفزاید. مثلاً بیاد بیاوریم که بر اثر رواج دامنه دار یونان دوستی (فیلهلنیزم) که در اوائل قرن نوزدهم در زمان جنبش استقلال یونانیان از امپراطوری فرتوت عثمانی روی داد ولی در حقیقت در اثر آرمانهای روشنگری اروپا و فریادهای آزادی انقلاب فرانسه و شکوفائی دوران رمانتیزم و سرکشیهای ضد استبداد در اروپا شایع شده بود، یک تصویر دموکراسی ایده آل و خیالی از یونان باستان بوجود آمد. در برابر این آرمان خیالی غربی طبیعتاً تصویری از استبداد شرقی که ایران باشد لازم بود. تضاد بین فرد آزاد یونانی که به تحقیر و تنفر به توده های بی نام و زبون ایرانی که در برابر شاهان خود در سجده به خاک افتاده اند مینگرد بارها و بارها در افکار و آثار اروپائی از قرن نوزدهم تا کنون تکرار شده است. و کمتر کسی به پژوهش در مقدار گزافه گوئی ها و نادرستی ها در این مبحث پرداخته است. بیخود نیست که همین تصویر خیالی یونانی آزاد و فرهیخته در برابر ایرانی دست بسته ی از پا افتاده خود دلیلی برای برتری تمدن غربی شناخته میشود. شکی نیست که تمدن غرب در چهارصد سال گذشته به برتری های برجسته ای دست یافته است ولی کمتر این برتری ها از آن تصویر رمانتیک یونان روئیده است.
شاید زمان آن رسیده است که غربیان این داستان دموکراسی یونانی و استبداد ایرانی را که در واقع بن اندیشه ی برتری غرب بر شرق شده است با بینش بیطرفانه ی دیگری بنگرند. برای دست یافتن به این بینش تازه راهی بهتر ازاین نمی بینم که خواننده اندیشمند و با انصاف غربی را به خواندن شاهنامه دعوت کنیم. همراه با زیبائی شگفت انگیز طرح وساختارش، اصالت پیام اخلاقیش، سرانجام سوزناک جوان پهلوانان بیگناهش، شاهنامه قانون اساسی و منشور شاهی و فرمانروائی ایرانی است. خواننده بیدار دل بزودی کشف میکند که اصالت و حقانیت شاه در شاهنامه مشروط است. شاه باید دادگر باشد. اگر نباشد حق شاهی از او سلب میشود. پس این یک دورنمای حزن انگیز تاریخ بشری است که در شاهنامه شمار شاهانی که فره خود را گم میکنند از آنان که سرانجام نیکی دارند بسیار بیشتر است.
با در کنار هم نهادن دو انسان ایلیاد و شاهنامه به اشاره میتوان گفت دنیای شاهنامه بازتر؛ پر آفتابتر و انسانی تر است. در آن نه از جدال بر سر یک دخترک کنیز و تقسیم غنایم جنگی حرفی در میان است و نه از کشیدن نعش مقتول جنگی به دنبال ارابه .
در سراسر شاهنامه حتی یک مورد شکنجه و توهین به شخصیت انسانی و خلاف رسم مردانگی از جانب ایرانیان دیده نمیشود . تنها رویارویی در میدان جنگ است که جنگ ایران و توران بر سر خون به ناحق ریخته سیاوش یکی از آنهاست.شاید بتوان گفت که این درازترین جنگی است که در ادبیات جهان بر سر بر کرسی نشاندن حق از آن ذکری به میان آمده است.
● هکتور و اسفندیار
اسفندیار را می توان با هکتور، شاهزاده تروایی نیز مقایسه کرد. اسفندیار به خوبی می داند که وقتی گشتاسب او را به جنگ رستم می فرستد در واقع او را به سوی مرگ روانه می کند؛ اما برای پرهیز از ننگ و عار و برای انجام فرمان پدر و کسب افتخار و شهرت به سوی مرگ می شتابد. “کتایون” مادر او نیز وقتی در مرگ وی ندبه می کند، “هکوب” مادر هکتور را به خاطر می آورد. کتایون مانند هکوب فرزند خود را از این نبرد شوم و بدفرجام باز می دارد؛ اما ضربه تقدیر قطعی و اجتناب ناپذیر است. حتی سوگواری هایی که بعد از مرگ هکتور صورت می گیرد، ناله های غم انگیز سوگواری های مرگ اسفندیار را تداعی می کند. هکتور به هنگام جنگ با آخیلوس، جوشن “پاتروکل” را که دسترنج “هفائیستوس” بود و حربه در آن کارگر نبود بر تن کرد و فقط جایی که استخوان گردن را از شانه جدا می کند نمایان بود. آخیلوس با بازوی خود پر از خشم، زوبین را در آنجا فرو برد و گردن نازک او را شکافت.
اسفندیار نیز رویین تن بود و هیچ نوع سلاحی بر تن او کارگر نبود و رستم به راهنمایی سیمرغ تیر گز را بر چشمان او فرو برد و این چنین او را کشت.
هر دو پهلوان با چوب هایی که موجودات افسانه ای به پهلوانان داده بودند، کشته می شوند. شیرون موجود افسانه ای چوب زبان گنجشکی را به پدر آگاممنون داده بود تا دلاورترین قهرمانان را با آن بکشد. (هومر، ۴۹۶:۱۳۷۰) و سیمرغ موجود مرموز و فوق طبیعی راهنمای رستم در یافتن چوب گز برای کشتن اسفندیار بود.
● هکتور و رستم
قهرمان دیگر تروا هکتور از جنبه دیگری با رستم قابل مقایسه است. او به خوبی می داند که خدایان مقدمات سقوط تروا را فراهم آورده اند و سرنوشت نابودی و شکست او را رقم زده اند؛ با این حال مردانه می جنگد و برادر بزدل و زن باره اش “پاریس” را سرزنش می کند و بی هیچ امیدی می کوشد و خود را فدا می سازد و با تمام توان با شوقی پرجوش دفاع می کند تا شهرت لایزالی را در اذهان مردم باقی گذارد.
رستم نیز می داند که اگر دست به بند اسفندیار نهد،در هر صورت سرنوشت شومی خواهد داشت که بهترین حالتش هلاکت شدن به دست اسفندیار است. او نیز چون هکتور در برابر نیروهای مابعدالطبیعی می ایستد، هرچند شکست خود را حتمی می داند، اما سربلند زیستن و مردانه مردن را به بند گشتاسب ترجیح می دهد.
شاهنامه فردوسی و ایلیاد و ادیسه هومر از زیباترین و عظیم ترین آثار حماسی ملت های جهان است.
● علت همسانی اندیشه ها و اعتقادات فردوسی و هومر
شاهنامه، شاهکار حماسی فردوسی، سرگذشت حماسی نبرد نیکی با بدی، نور با ظلمت و داد با بیداد است و معیار استوار فردوسی در این مایه فکری و بیان اندیشه، نبرد کیخسرو، پادشاه نیکی ها و روشنی ها، با افراسیاب، پادشاه بدی ها و تیرگی ها است و او که بزرگمرد اندیشه و خرد است و عقل سلیم و فکر باریک بینش را در بیان افسانه ها و حکایت های تاریخی به کار برده است، از میان این دو یکی را بر می گزیند و آن نیکی است . او در جای جای شاهنامه، نیکی ها را می ستاید و بر بدی ها و تیرگی ها یورش می برد.
در دو شاهکار بزرگ هومر، ایلیاد و ادیسه، نیز همین ساختار فکری، یعنی نبرد نیکی با بدی، ظلمت با نور و حتی مجادله خدایان - که آفریننده نیکی ها و بدی ها هستند - به وضوح آشکار است. از این دو کتاب چنین بر می آید که خشم قوای اهریمنی را می توان با اوراد و عبادت های مختلف و قربانی به رحمت مبدل کرد و خلاصه اینکه باید با خشم و غضب آنها ساخت. برای نمونه در کتاب ادیسه “پوزئیدون” خدای دریاها و چشمه سارها، بارها بر اولیس خشم می گیرد و کشتی او را در میان امواج دریا درهم می شکند و او را اسیر خیزابه ها می کند و اولیس هر بار که نجات می یابد برای فرونشاندن خشم او قربانی می کند و در واقع می کوشد خشم و زیان او را به رحمت و لطف مبدل سازد.
دلایل وجود این همسانی ها و مشابهت ها در این حماسه ها به شرح زیر است.
۱) عده ای از محققان بر این اعتقادند که اساطیر ایران تا حدودی ملهم از اساطیر آیین های آسیای غربی است و همان گونه که مردم سرزمین های دیگر با اقوام گوناگون و ملت های دیگر، ارتباط و پیوند برقرار کرده اند و بر آ نها اثر گذاشته اند و از ایشان اثر پذیرفته اند، اساطیر ما نیز با اساطیر ملت های گوناگون درآمیخته و از آنها اثر پذیرفته و بر آنها اثر نهاده است.
۲) اساطیر ایرانی از خانواده اساطیر آریایی است و این خود از اساطیرهند و اروپایی به شمار می رود و یونانیان نیز خود یک شعبه از هند و اروپاییان بودند که به باختر مسافرت کردند. و بدیهی است که اندیشه های نبرد ظلمت و نور، یا مبارزه روشنی ها و تاریکی ها، با اعتقاد تعدد خدایان در آیین یونانیان و ایرانیان که اجداد آنها بدان معتقد بودند، در بستر اذهانشان موجود بوده است ولی به مرور در عقاید آنان تحول و تبدلی ایجاد می شود. برای مثال، خدایان آریایی ها به صورت مذکر و مونث شناخته می شد و آسمان را خدای بزرگ می دانستند و معتقد بودند که چون از میان خدایان فقط آسمان جاودان است، آن را پدر تلقی می کردند و سپیده دم را دختر او. و دیوان را پسران او می پنداشتند اما به مرور زمان، عقاید یونانیان تبدل و تحول یافت، چنانکه آسمان را از پدری خلع کرده اند و پسر می نامند.
۳) آثار هومر از جمله عالی ترین آثار زبان یونانی و در حقیقت در نوع خود، باشکوه ترین آثارند و در نویسندگان مختلف پس از وی نفوذ عظیمی داشته اند.
تحقیقات سعید نفیسی این نکته را آشکار کرده که در ادبیات ملل مسلمان پس از اسلام، هومر چهره ناشناخته ای نبود، چنان که یکی از مترجمان عرب (متوفی در سال ۶۰)، یعنی حدود هفتاد سال قبل از تولد فردوسی، که از زبان های سریانی و یونانی ترجمه می کرد، در خانه خود راه می رفت و شعرهای هومر را از بر می خواند (جمالی، ۴۴ :۱۳۶۸.) در ضمن این تحقیقات نشان داده است که برخی از آثار هومر در دوره ساسانیان به زبان پهلوی ترجمه شده بود و با علاقه شدیدی که فردوسی به این نوع آثار داشت، اگر ترجمه مستقیم آثار هومر را به دست نیاورده باشد، به احتمال قوی از این حماسه ها اطلاع داشته است.
۴) علت دیگر همسانی ها و مشابهت های بین دو حماسه، تلفیق فرهنگی و اجتماعی بین ایرانیان و یونانیان بوده است.
در دوره پادشاهان سلوکی، اکثر زمین های زراعی ایران در دست مالکان بزرگ ایرانی بود. این املاک یا میراث کهن بود که به این اشراف ایرانی رسیده بود و یا از جمله املاک سلطنتی عهد هخامنشی بود که به بزرگان واگذار شده بود، تا در برابر، شاهنشاه را در نبردها یاری دهند اما این مالکان بزرگ، هرگز به حمایت سروران تازه به دوران رسیده سلوکی برنخاستند و آنها را یاری نکردند. این نکته را می توان از گروه بسیار اندک سواران ایرانی که همان ارتشتاران اند، در سپاه سلوکیان دریافت. درنتیجه همین امر نیز بود که سلوکیان فقط بر یونانیان و شهرهای یونانی نشین آسیا تکیه می کردند.
اما در همین دوره، وضع در خاور ایران، سرزمین بلخ و سغد، دیگرگونه بود. مالکان ارتشتار ایرانی در این منطقه ضد سلوکیان که فقط به گرفتن خراج از ایشان توجه داشتند، با حکام یونانی همکاری کردند و بدین سبب اوضاع اجتماعی بلخ و سغد در این دوره به شدت شکوفا شد و به قول سیاح معروف چینی چانگ کئین، بلخ به تنهایی بیش از یک میلیون جمعیت داشت. یونانیان بلخ را با صفت گرانبهاترین می شناختند و آن را گوهر ایران نام داده بودند. این نزدیکی وسیع مالکان اشرافی ایران با اشراف حاکم یونانی که به رشد اقتصادی کشور و ثروت روزافزون خاندان های اشرافی آسیای میانه منجر شد، نمی توانست بدون تلفیق های اجتماعی و فرهنگی باشد. در زمینه اجتماعی آثار ساخت های اجتماعی شهرکها و روستاهای یونانی را می توان تا حدی در اوضاع روستاها و شهر ک های آسیای میانه دید. در زمینه فرهنگی بارزترین اثر این دوره استفاده از الفبای یونانی در بلخ است که آثار بسیاری از آن در دست است.
به گمان مهرداد بهار، نگارنده کتاب اساطیر ایران، داستان رستم و اسفندیار نیز یکی از آثار این تلفیق فرهنگی است. اگر درست باشد که اشراف ایرانی با درباریان و اشراف یونانی باختر بیش از یک قرن محشور بوده اند، بی گمان افسانه های حماسی یونان برای این افراد، افسانه های ناشناخته ای نبوده است و در راس این افسانه ها، داستان های شیرین ایلیاد و ادیسه قرار دارد.
همچنین از منابع یونانی چنین بر می آید که پس از به آتش کشیدن پرسپولیس، معبدی در آنجا ساخته شد که در آن پیکره ای از آناهیتا قرار داشت که تلفیقی از ویژگی های ایزد بانوی ایرانی و ویژگی آرتمیس و آتنا بود و این نیز تاثیر متقابل فرهنگ یونانی و ایرانی را نشان می دهد .
از جمله موارد مشابه این آ ثار عبارتند از:
۱) گفتارها، کردارها و پندارهای مابعدالطبیعی
۲) اشخاص و موجودات مابعدالطبیعی مثل شاهان، پهلوانان، دیوان، جادوان، درختان، گیاهان، پرندگان، اشیا و ... است که در این بخش درباره همسانی های شاهان و پهلوانان بحث می کنیم.
دکتر فتح‌الله مجتبایی شاهنامه پژوه در موردفردوسی و مواریث فرهنگی ایران می گوید : "مواریث فرهنگی ما در دنیا استثنایی هستند. گستره بسیار بزرگ ایران، فرهنگ ایرانی از مرزهای چین تا دامنه‌ کوه‌های قفقاز و از سواحل دجله و فرات فراتر رفته است. در طول دوران اسلامی این مناطق یا با فرهنگ ایران ارتباط داشته‌اند و یا تحت‌الشعاع فرهنگ ایرانی قرار داشته‌اند"."فردوسی خاصیت ویژه‌ای دارد این شاعر بزرگ با بود و نبود ایران و هویت ملی ما سروکار دارد. فردوسی تاریخ ما را زنده کرد و رابطه ما را با گذشته محکم کرد و بین ایران پیش از اسلام و ایران بعد از اسلام پیوند داد والا ما نیز مثل اقوام دیگر هویت ملی و فرهنگی خویش را فراموش می‌کردیم". "فردوسی کیفیت ویژه‌ای دارد این شاعر بزرگ زبان فارسی را زنده نگه داشت. شاهنامه از اول خلقت بنا بر اندیشه‌های ایرانی شروع می‌شود و تا آخر حیات یزدگرد ادامه پیدا می‌کند و کلیه خلاء‌ها را نیز پر می‌کند و یک واحد فرهنگی می‌سازد که اگر این وزنه ملی نبود ما هم مانند کشورهایی می‌شدیم که هویت ملی و فرهنگی خود را فراموش کرده‌اند".
شخصیت فردوسی در سرودهایش بیانگر تادیب وی به جامعه و مردمانش می باشد . مردمی که فردوسی را می شناختند او را جوان مودب ، متین و عاقل با اندیشه های معنوی نام می بردند.و می گفتند بسیار شاعر مودبی است. او وقتی که به قول حرامزاده بودن ضحاک می رسد بااینکه در منابع اصلی شاهنامه لفظ حرامزاده صراحتا آمده است اما فردو سی از بیان مستقیم این مدعا شرم می کند وزیرکانه و مودبانه کلام را در لفافه می پیچد: که فرزند بد گر شود نره شیر به خون-پدر هم نباشد دلیر مگر در نهانش سخن دیگر است پژوهنده را راز با مادر است(یعنی بروید از مادرش بپرسید) مشاهده می کنید که فردوسی در مورد اسناد حرامزادگی به یک شخصیت منفور اسطوره ای اینقدر دقت می کند .
● کرسی های فردوسی شناسی در جهان
دانشکده ی خاورشناسی دانشگاه لنینگراد ( سن پترزبورگ فعلی ) در مسکو ،انستیتوی خاو رشناسی و انستیتوی زبان شناسی وابسته به آکادمی علوم اتحاد روسیه، کرسی فردوسی شناسی در آلمان همراه با کتابهای "فرهنگ شاهنامه فردوسی" تالیف فریتس ولف، "حماسه ملی ایرانیان" نوشته تئودور نولدکه، "تاریخ ادبیات ایران" اثر یان ریپکا یا "مزدک: تاریخ جنبشی اجتماعی در دوران ساسانیان" نوشته اوتاکار کلیما. افزون بر این باید به تالیفات و ترجمه های کسانی چون یوزف هامر پورگشتال، فریدریش روکرت، هلموت ریتر، هانس هاینریش شدر، اوتو فون متسلر، فریتز مایر، والتر هینتس، هانس روبرت رومر، برتولد اشپولر، کارل یان، ویلهم آیلرس و دیگر خاورشناسان و ایران شناسان آلمانی زبان اشاره کرد.همچنین کرسی های دیگری در دانشگاه فردوسی ایروان به ریاست مناساکان هارویان ، تاجیکستان ، افغانستان ، قزاقستان ،ازبکستان ، کویت ، امارات متحده عربی، اوکراین ،پاکستان ،ایتالیا ،یمن ، عربستان ، کشورهای آسیای مرکزی و حوزة خلیج فارس، در حوزه شبه قاره، افغانستان ، مصر، هند،چین ،ژاپن ،فرانسه ، انگلستان ، آمریکا .
همچنین کتب و نسخه های خطی ارزشمند و نادر هم اکنون در کتابخانه های ناپل، رم، فلورانس، بولونیا و پاریس نگهداری شده و مورد استفاده و پژوهش خاور شناسان و دانشجویان علاقمند باین بخش از مطالعات شرقی قرار میگیرند. از میان این متون ارزشمند میتوان به نسخه خطی نخستین جلد شاهنامه فردوسی که بوسیله پروفسور آنجلو میکله پیه مونتسه شناسایی شده اشاره کرد.
این دستنوشته گرانبها و نفیس که بوسیله جرولامو کیتی از قاهره به ایتالیا آورده شده است امروزه در کتابخانه ملی فلورانس نگهداری میشود. این نسخه در ۳۰ محرم سال ۶۱۴ هجری قمری پایان یافته و کهن ترین شاهنامه فردوسی در جهان بشمار میاِید.
شاهنامه فردوسی این حماسه ملی ایرانیان تاکنون به بیش از ۳۰ زبان دنیا ترجمه شده است. طبق برخی آمار شاهنامه تاکنون به بیش از ۳۰ زبان ترجمه شده و در بسیاری از کرسی های شرق شناسی تحقیقات فراوانی درباره آن انجام شده است. اولین تصحیح شاهنامه در دوران معاصر در کلکته بر اساس نسخه های محدودی انجام شد. این شاهنامه در قرن هجدهم به صورت چاپ سنگی منتشر شد.
● تاثیر شرق شناسان از شخصیت فردوسی
هانس هاینریش شِدِر"، ایران شناس نامدار آلمانی، در یی سپتامبر سال یییی میلادی (پنجم مهرماه یییی خورشیدی) به‌مناسبت هزاره‌ فردوسی و در مراسمی که در گرامیداشت شاهنامه و بزرگداشت سراینده آن در شهر برلین بر پا شده بود، خطابه‌ای بلند ایراد کرد که نخستین بار در هفتاد سال پیش از این، با عنوان "فردوسی و آلمانی‌‌ها" در مجله‌ "جامعه‌ شرق شناسان آلمان" منتشر شد.او در سخنان خود، سال یییی میلادی را نقطه‌ عطفی در تلاش آلمانی‌‌ها برای درک فرهنگ مشرق‌ زمین می ‌داند. در این سال "دیوان غربی - شرقی" "وولفگانگ گوته" منتشر می‌شود.در بهار همین سال بود که "یوزف فون گورِس" در شهر "کوبلنز" پیشگفتار خود را بر ترجمه‌ شاهنامه اندکی پیش از آنکه ناگزیر شود آلمان را به‌مقصد استراسبورگ ترک کند، به‌پایان می‌برد..شِدِر پس از آنکه شرحی تاریخی از پیدایش و سرایش شاهنامه به‌دست می‌دهد، به‌تحولات زبان و شعر فارسی پس از حمله‌ی اعراب به‌ایران اشاره می‌کند و از جایگاه فردوسی و نقش شاهنامه می‌گوید و سپس به‌موضوع اصلی گفتار خود که تلاش‌های آلمانی‌ها برای ترجمه‌ی شاهنامه و تأثیر این حماسه بر فرهیختگان آلمانی و نیز به‌پژوهش‌های گسترده‌ای که درباره‌ی شاهنامه در سرزمین‌های آلمانی‌زبان صورت گرفته است، می‌پردازد.اما نکته ای که در خطابه‌ی شِدِر بیش از همه جلب توجه می‌کند، تشابهی است که او در اوضاع اجتماعی و سیاسی ایران در زمان سروده شدن شاهنامه از یک سو و وضعیت انقلابی آلمان در زمان ترجمه‌ی شاهنامه از سوی دیگر می‌بیند.
او گمان دارد که انگیزهء اولین مترجم شاهنامه، نشان دادن این تشابه بوده است؛ به‌ویژه که گورِس ترجمه خود از شاهنامه را به "هاینریش فریدریش فون اشتاین"، دولتمرد نامدار پروسی در دوران جنگهای ناپلئون تقدیم می‌کند و او را با شخصیت اسطوره ای کاوه آهنگر مقایسه می‌کند.
فردوسی نه تنها بزرگ‌ترین شاعر ایرانی است بلکه به حقیقت برترین چهره تاریخی ایران و شخص نخست ایرانیان است. شناسنامه بزرگ منظوم او یعنی شاهنامه شناسنامه فرهنگی و سند هویت ملی ماست.
افزون بر آن دوام و بقای زبان پارسی دری، وام‌دار فردوسی است. فردوسی در بخش‌های اساطیری و پهلوانی شاهنامه، با گزارش سرگذشت پهلوانان و قهرمانان ملی، وجدان ناخودآگاه جمعی ما را به تصویر می‌کشد و همه جوانب فرهنگ، اخلاق، دین و آداب ایرانی را به ثبت می‌رساند.
منابع او در نظم شاهنامه نه تنها شامل سنت‌های شفاهی ایران باستان است که سینه به سینه به او رسیده بود بلکه شامل منابع مکتوب به زبان پهلوی اشکانی (زبان فارسی میانه شمالی) بود. کتاب‌هایی همانند شاهنامه یا خدای‌نامه در ردیف آیین‌نامه‌ها و تاج‌نامه‌ها، گنجینه خرد جمعی و میراث فرهنگی ایران باستان است.
شاهنامه حماسه ملی ماست مثل آن‌که ایلیاد هومر حماسه یونان باستان است با این امتیاز که قهرمان ایلیاد یعنی آشیل تنها یک رزمنده روئین‌تن است اما رستم قهرمان شاهنامه از جهات آداب، اخلاق، فرهنگ ، جوانمردی و انسانیت هم نمونه و آرمانی است.
اهمیت فردوسی در این است که با عزم راسخ، سی سال تمام از عمر خود را آگاهانه بر سر این کار سترگ گذاشت، سرایش شاهنامه یک تفنن شاعرانه یا یک کار تفننی نبود بلکه کاری بسیار جدی و پروژه‌ای دراز مدت بود.
● برای فردوسی
نامت غرور ایران و ایرانی‏است؛ هرچند هنوز هم بوی زخم‏های تنهایی‏ات در دربار سلطان محمود، از سمت توس می‏آید؛ زخم‏هایی که به اندازه همان زخمی که سهراب از رستم خورد، دردناک است.
نام بزرگت همیشه جاوید باشد؛ همچون نام ایران، همچون نام همان بنای بلندی که ساخته‏ای؛
«پی افکندم از نظم، کاخی بلند که از باد و باران نیابد گزند»
نام بلندت چنان بر سینه ایران زمین حک شده است که توفان‏های نابهنگام دشمنان و باران‏های حادثه هم قادر به پاک کردنش نخواهند بود.
آری! نام تو با نام ایران گره خورده است و این گره تاریخ را هیچ دستی به فاصله تبدیل نخواهد کرد. نامت همیشه بلند؛ همچون نام ایران!
تو جاودانه‏ای
حکیم توس! رشحات قلمت در گستره اذهان، چه هیاهویی برانگیخته!
نامت، چه پرصلابت در دالان‏های تاریخ می‏پیچد! تو جنون عشق را کشانده‏ای به رزم‏گاه پهلوانان و قهرمانان.
«شاهنامه‏ات»، نامه انسانیت انسان‏هاست، مثنوی رنج‏ها و شادی‏هاست، منظومه وطن دوستی است.
شعرهای تو قصه نیست، تصویر نیست؛ تراژدی است؛ یک تراژدی به وسعت تاریخ انسانی.
چگونه تو رانباید بزرگ خواند؟!
تو را بزرگ باید دید که هزار و این همه سال است که همچنان بر تارک تاریخ می‏درخشی و در دلت، حبّ اهل بیت علیهم‏السلام فوران می‏کند.
منم بنده اهل بیت نبی / سقاینده خاک پای وصی
منم بنده هر دو تا رستخیز / اگر شه کند پیکرم ریز ریز
بر این زادم و هم بر این بگذرم / چنان دان که خاک پی حیدرم
علی معروفی
منابع:
سخنرانی های دکتر میر جلال الدین کزازی در همایش" فردوسی و هومر" در یونان در سال ۱۳۸۴
همسانی ها و ناهمسانی ها در شاهنامه فردوسی و ایلیاد و ادیسه هومر - نویسنده: رقیه نیساری تبریزی
امین بنانی- تاریخ ایران و ادبیات فارسی
محمود فاضلی - روزنامه شرق
با لشگری از کلمات -ابراهیم قبله آرباطان
نامت بلند! - عباس محمدی
مثنوی رنج و شادی - میثم امانی


همچنین مشاهده کنید