پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

شاه میهماندار


شاه میهماندار
یکی از مقاطع مهم تاریخ ایران سال های بعد از شهریور ۱۳۲۰ یعنی دوران جنگ جهانی دوم است. در این زمان ارتش متفقین وارد ایران شدند و بدون هیچ مقاومتی از سوی ارتش ایران خاک ما را اشغال کردند. رضاشاه را به جرم همکاری با آلمان ها به جزیره موریس تبعید کردند. در چنین شرایطی محمدرضا پهلوی بر تخت سلطنت نشست.
تا زمانی که هیتلر شکست خورده و متفقین پیروز شدند ایران در اشغال آنان بود. حکومت اختیاری نداشت و مثل میهماندار از آنها پذیرایی می کرد.
در سال ۱۳۲۲ سران سه کشور امریکا، شوروی و انگلیس جلسه یی سه جانبه در تهران گذاشتند تا درباره سیاست هایشان علیه آلمان توافق کنند. گذشته از اینکه حضور نظامی آنان در ایران حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ما را نقض کرده و استقلال ما را نادیده گرفته بود، رفتاری که این سه کشور در جریان این میهمانی ناخوانده با حکومت ایران کردند بسیار تاسف بار و عبرت آموز است.
متن زیر خاطرات محمدساعد مراغه وزیر خارجه آن زمان ایران است. وی که مدتی سفیر و نیز نخست وزیر بود در آن زمان در مقام وزارت خارجه در کابینه سهیلی خود از نزدیک شاهد رفتار سران سه کشور با حکومت ایران و برخورد متقابل شاه با آنان بوده است. وی این خاطرات را در سال ۱۳۳۷ زمانی که سفیر ایران در واتیکان بود نوشته است که همان سال در سالنامه دنیا به چاپ رسیده است. درباره موضع و عملکرد دولت ایران در برابر متفقین منتقدان و مخالفان حکومت سخن بسیار گفته اند. به ویژه اینکه در زمان حکومت محمدرضا پهلوی ایران به وسیله ارتش بیگانه اشغال شد و حکومت نتوانست حتی استقلال و تمامیت ارضی ایران را حفظ کند. گذشته از اجحاف و تجاوزاتی که سربازان انگلیسی و روسی در حق مردم روا داشتند، قحطی که در نتیجه جنگ در کشور رواج یافت بلای جانگدازی برای مردم شد. اما اهمیت متن زیر از آن روست که وقایع آن دوران از زبان یکی از دولتمردان دست اندرکار آن زمان آمده است. این متن از چهاردهمین سالنامه دنیا که در سال ۱۳۳۷ منتشر شده است بی کم و کاست نقل می شود.
نکاتی که در این خاطرات به خوبی آشکار می شود برخورد تحقیرآمیز سران امریکا و انگلیس و همچنین استالین با شاه ایران است. به طوری که آنها کوچک ترین وقعی به اینکه ایران دارای حکومت و سلطنت است نمی نهند. حتی شاه و دولت سهیلی و وزیر خارجه از ورود این سران به تهران قبل از موعد باخبر نمی شوند. بعد از ورود بدون اطلاع قبلی حتی به دیدن شاه نمی آیند. زمانی هم که استالین به ملاقات شاه می آید تمامی صحن کاخ شاه و اتاق ها را سربازان مسلح روسی اشغال می کنند و هیچ اعتنایی به محافظان کاخ نمی کنند. بهتر است متن این خاطرات را بخوانید. جای تامل دارد که این برخورد مغرورانه و تحقیرآمیز سران سه کشور به خصوص امریکا و انگلیس تا چه حد برای ایرانیان آزاده آن زمان قابل تحمل بوده است. شگفت تر آنکه به گفته محمد ساعد وزیر خارجه وقت، محمدرضاشاه نه تنها اعتراضی و حتی گله یی دوستانه به این رفتار نمی کند بلکه برای آنها قالیچه هم هدیه می برد.
ایرانی در آن زمان می پرسید شاه ایران باید حافظ استقلال و تمامیت ایران باشد یا میهماندار چرچیل و روزولت و استالین؟ ریشه های روانی و تاریخی شکل گیری حرکت نهضت ملی کردن نفت و علاقه مردم به دکترمصدق را باید در این برخوردها دید.
۱۰ سال بعد که غرور ملی سرکوب شده ایرانی در حرکت ملی کردن نفت متبلور شد تا دست خارجی را از دامان کشور کوتاه کند، بار دیگر دخالت انگلیس و امریکا در سرنوشت کشور و شکل گیری کودتای ۱۳۳۲ که با زبونی و تسلیم طلبی محمدرضا هم آواز شد سرنوشت ملت ما را تغییر داد.
بی جهت نبود که پس از سرنگونی حکومت ملی مصدق، میان مردم و حکومت، شکافی عمیق ایجاد شد و زمانی فرا رسید که برای مردم ایران حیاتی ترین چیز استقلال شد و برای این ارزش در مقابل گلوله های ماموران شاه ایستادند تا خود بر سرنوشت خود حاکم شوند.
ایران در اشغال نیروهای شوروی و انگلیس و امریکا بود. دولت مرکزی تحت ریاست آقای علی سهیلی مشغول به کار بود و روابط این دولت با متفقین ظاهراً دوستانه بود. سمت من در دولت آقای سهیلی پست وزارت امور خارجه بود که از دولت سابق، دولت قوام السلطنه، برعهده داشتم. روز ۲۹ آبان ۱۳۲۲ ماکسیموف کاردار سفارت کبری اتحاد جماهیر شوروی در تهران یک ملاقات کاملاً محرمانه با نخست وزیر کرد و به طور خصوصی و کاملاً محرمانه تشکیل کنفرانس سران سه دولت بزرگ در تهران را به اطلاع سهیلی رساند ولی از تاریخ انعقاد کنفرانس اطلاعی نداد.
آقای سهیلی جریان را با من در میان گذاشت و چون کاردار سفارت شوروی از ما نظریه نخواست و تقاضایی در مورد حفظ امنیت و سایر مسائل مربوط به تشریفات ورود سران دول بزرگ نکرد، خود را مسوول نمی دانستیم ولی کاملاً هوشدار و مراقب جریان بودیم تا خبر از چهاردیواری اتاق ما به خارج سرایت نکند.
روز چهارم آذرماه ماکسیموف کاردار سفارت کبری شوروی این نامه را به طور محرمانه و خصوصی به من نوشت؛ آقای وزیر- افتخار دارم به اطلاع شما برسانم که امروز ۲۶ نوامبر مارشال اتحاد شوروی یوسف ویساریونوویچ استالین رئیس کمیسرهای ملی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کمیسر ملی امور خارجه ویاچسلاو میخائیلوویچ مولوتف با نمایندگان هیات اعزامی شوروی وارد تهران شدند. بنا به دستور و.م. مولوتف کمیسر ملی امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی افتخار دارم به نام مارشال اتحاد شوروی یوسف ویساریونوویچ استالین و شخص ایشان نیات حسنه مارشال را به حضور اعلیحضرت شاهنشاه ایران تقدیم و مراتب را به آقای نخست وزیر و شخص شما ابلاغ کنم. موقع را مغتنم شمرده، خواهشمند است احترامات فائقه مرا نسبت به خودتان قبول فرمایید. ماکسیموف»
بعد از وصول این نامه اطلاع یافتیم روزولت رئیس جمهوری امریکا و چرچیل نخست وزیر انگلستان فردا پنجم آذر به طور محرمانه وارد تهران خواهند شد. روزولت و چرچیل در قاهره اقامت داشتند و با مارشال چیانکای چک رئیس جمهوری چین کنفرانس سری ترتیب داده بودند. استالین روز جمعه ساعت چهار بعدازظهر وارد تهران شده بود و روزولت و چرچیل به اتفاق روز شنبه ساعت سه بعدازظهر از قاهره وارد فرودگاه مهرآباد شدند.
مارشال استالین به وسیله یک هواپیمای جنگی روسی در حالی که چندین فروند هواپیما در پیشاپیش حرکت می کردند از باکو وارد تهران شد و به وسیله اتومبیل مخصوص به محل شهری سفارت کبری شوروی انتقال یافت.
● آمدن روزولت و چرچیل
از روز جمعه چهارم آذر هواپیماهای جنگی متفقین یکی پس از دیگری وارد فرودگاه مهرآباد تهران می شد. فرودگاه مهرآباد کاملاً آرایش جنگی گرفته بود. سرنشینان هواپیما پس از فرود با اتومبیل های جیپ و زره پوش های جنگی به سفارت شوروی و انگلیس و امریکا منتقل می شدند.
روزولت دو سه ساعتی بیش در سفارت امریکا اقامت نکرد و بنا به پیشنهاد استالین به سفارت کبری شوروی رفت و در آنجا مسکن گزید ولی چرچیل در همان سفارت انگلیس که در دوقدمی سفارت شوروی واقع است، اقامت کرد.
قبل از اینکه نامه محرمانه ماکسیموف کاردار سفارت کبری شوروی در تهران که در غیاب سفیر کبیر امور سفارت را عهده دار بود و بعدها نیز به مقام سفارت کبری رسید، دریافت کنم طی تماس تلفنی از من تقاضا کرد برای ساعت شش بعدازظهر در دفتر کار خود حاضر باشم تا برای یک مطلب بسیار مهم با من ملاقات کند.
من تصور کردم ملاقات ماکسیموف با من برای این است که به اطلاع برساند سران سه دولت بزرگ فردا وارد تهران خواهند شد.
ساعت شش بعدازظهر فرا رسید. با آقای علی سهیلی نخست وزیر در دفتر کار خود نشسته بودم.
در اتاق باز شد و ناگهان چشم من به قیافه مولوتف وزیر امور خارجه شوروی افتاد که به دنبال او ماکسیموف کاردار سفارت شوروی بود. از تعجب در جای خود ایستادم و پیش خود خیال می کردم شاید اشتباه می بینم. ولی این طور نبود. او خود مولوتف بود که یک سال قبل در همین ایام در شوروی با او آخرین ملاقات را به عمل آورده بودم.
معلوم شد مولوتف صبح وارد تهران شده و برای رعایت احترام به ملاقات وزیر امور خارجه ایران آمده است. مولوتف حدود نیم ساعت در اتاق من بود. از مسافرت سران سه دولت بزرگ اطلاعاتی به سهیلی و نگارنده داد و گفت چون احتمال حمله هواپیماهای آلمانی می رود ما تصمیم گرفتیم این مسافرت بدون اطلاع قبلی باشد و سعی می کنیم کسی بااطلاع نشود و البته از مقامات ایرانی فقط شخص شاهنشاه، نخست وزیر و وزیر دربار مسبوق خواهند بود.
مولوتف خداحافظی کرد و رفت. با سهیلی داخل گفت وگو شدم. نخست وزیر نظر داد فوراً به کاخ سلطنتی رفته، اعلیحضرت همایونی را در جریان بگذارند و خبر ورود سران دول بزرگ متفق را به تهران به عرض برسانند.
به وسیله مولوتف بود که اطلاع یافتیم چرچیل و روزولت فردا وارد تهران می شوند و در سفارت کبری شوروی به استالین ملحق می شوند.
از فردای آن روز تا روز هفتم آذر هر چه انتظار کشیدم از ایدن وزیر امور خارجه انگلیس و مستر هریمن خبری نشد. ما قطع و یقین داشتیم که آنها اتیکت سیاسی را رعایت خواهند کرد و مراسم معموله را مانند مولوتف به جا خواهند آورد.
● شاه و متفقین
روی این اصل روز هفتم آذر اعلیحضرت همایونی اینجانب و علی سهیلی نخست وزیر را احضار کرده و پس از شرفیابی فرمودند؛ «حال که آنها رعایت دیپلماسی را نمی کنند، چه مانعی است ما خودمان به ملاقات آنها برویم؟» برای انجام ملاقات، من با سفرای سه دولت تماس گرفتم و صبح فردا را برای این ملاقات تعیین کردند و به اتفاق سهیلی به قصر سلطنتی رفته و در حالی که اعلیحضرت همایونی به طور ناشناس در اتومبیل قرار گرفته بودند و حسین علاء وزیر دربار هم در التزام بود و سرلشکر شفاهی با سمت آجودانی کنار دست شوفر قرار داشت، به سفارت شوروی رفتیم.
سراسر خیابان بهرامی که باغ سفارت شوروی در آن قرار دارد، از سربازان انگلیسی و روسی پر بود. اتومبیل حامل اعلیحضرت و نخست وزیر و وزرای خارجه و دربار وارد باغ شد. نخست روزولت رئیس جمهور امریکا را در یکی از اتاق های سفارت شوروی ملاقات کردیم. روزولت فلج بود و نمی توانست از جای خود برخیزد. همین طور که روی مبل نشسته بود از اعلیحضرت پذیرایی کرد و به زبان انگلیسی صحبت می کرد و موقع خداحافظی گفت از اعلیحضرت دعوت می کنم به امریکا سفر کرده تا بتوانیم پذیرایی خوبی از شما بکنیم.
وقتی از اتاق روزولت خارج شدیم، اعلیحضرت همایونی فرمودند؛ «برای ملاقات چرچیل برویم» و همین طور که به طرف اتاق مسکونی نخست وزیر انگلستان می رفتیم، چرچیل که عصای کوچکی در دست و به لباس نظامی ملبس بود از اتاق خارج شد و در راهرو با اعلیحضرت برخورد و احوالپرسی کرد.
حدود دو سه دقیقه احوالپرسی با چرچیل ادامه داشت که سفارت را ترک کردیم. علت اینکه اعلیحضرت با استالین ملاقات نکردند، این بود که ماکسیموف اطلاع داده بود ژنرالیسم استالین شخصاً به دیدار اعلیحضرت خواهند آمد و لزومی به ملاقات از ایشان نیست.
زرنگی روس ها از اینجا معلوم شد و مخصوصاً وقتی سران امریکا و انگلیس از تصمیم روس ها اطلاع یافتند، خیلی ناراحت شدند. خلاصه وقتی از سفارت شوروی برگشتیم، اعلیحضرت را تا کاخ سلطنتی بدرقه کردیم و من و نخست وزیر به کاخ وزارت امور خارجه برگشتیم.
صبح فردای آن روز علاء وزیر دربار به من تلفن کرد و با عجله گفت بلافاصله شرفیاب شوم. تصور کردم کار فوری است که مرا احضار کرده اند. با اتومبیل به دربار رفته و به کاخ مرمر هدایت شدم. معلوم شد ژنرالیسم استالین به اتفاق مولوتف وزیر خارجه و ماکسیموف کاردار سفارت شوروی بدون اطلاع قبلی به وسیله یک دسته اسکورت مسلح روسی برای دیدار اعلیحضرت همایونی وارد کاخ شده اند. فوراً وارد اتاق مخصوص شدم، دیدم استالین با اعلیحضرت گرم صحبت است و ماکسیموف که به فارسی کم و بیش آشنایی داشت، اظهار طرفین را ترجمه می کند ولی خوب از عهده ترجمه برنمی آید. وارد اتاق شدم. همه ایستاده بودند، استالین تا چشمش به من افتاد، به زبان روسی احوالپرسی طول و درازی کرد. من با استالین آشنایی داشتم و در موقع سفارت چند دفعه او را در مسکو در کاخ کرملین ملاقات کرده بودم. با ورود من همه روی مبل های خاتم کاخ مرمر قرار گرفته و من سمت مترجمی پیدا کردم. استالین در وسط و اعلیحضرت همایونی در طرف راست و من در طرف چپ قرار داشتم و مولوتف با ماکسیموف روبه روی ما نشسته بودند. لباس استالین لباس معمولی مخصوص او بود که خیلی ساده و نشان ستاره سرخ روی سینه نصب بود.
لباس مولوتف هم لباس سویل با یقه و کراوات بود و اعلیحضرت هم به لباس نظامی ملبس بودند. استالین نخست از میهمان نوازی ایرانیان تعریف کرد و گفت شنیده ام ایرانیان در میهمان نوازی شهره آفاق اند ولی اعلیحضرت فراموش نکنند ما قفقازی ها هم میهمان نواز هستیم و بدون جهت نبود پدرم اسم مرا (یوسف) گذاشت.
بیشتر صحبت ها را استالین می کرد و یکی دو بار که مولوتف صحبت کرد، اعلیحضرت چند جمله به فرانسه با وزیر خارجه شوروی صحبت کرد ولی مولوتف به احترام استالین که به زبان های خارجی آشنا نبود، جواب اعلیحضرت را به روسی می داد که به فارسی از طرف من ترجمه می شد.
استالین سپس از روابط ایران و شوروی صحبت کرد و اظهار داشت آلمانی ها خیلی قسی القلب هستند و میلیون ها نفر از جوانان ما را تار و مار کردند ولی ارتش دلاور سرخ انتقام خود را خواهند گرفت و تا آخرین نفر و آخرین گلوله به جنگ ادامه خواهند داد.
استالین همچنین گفت وقتی از پشت رادیو مسکو فریاد برآوردم میهن در خطر است، میلیون ها نفر از افراد شوروی تفنگ به دست گرفته و به طرف جبهه ها حرکت کردند.
در این وقت استالین از اعلیحضرت همایونی سوال کرد رفتار ارتش شوروی مقیم ایران با مردم چگونه است؟
اعلیحضرت همایونی جواب فرمودند؛ واقعاً رفتار آنان پسندیده و درخور تمجید است و امیدوارم این طرز رفتار ادامه داشته باشد و کشورمان را به عنوان کشور اشغال شده به حساب نیاورند.
در اینجا بود که استالین به اعلیحضرت پیشنهاد کرد دولت شوروی مقداری اسلحه در اختیار ارتش ایران بگذارد که با حسن استقبال روبه رو شد. استالین در بین این پیشنهاد پرسید تعداد نفرات ارتش ایران چقدر است؟
اعلیحضرت جواب دادند تا قبل از اشغال ایران حدود یکصد هزار نفر بود و حالیه بیش از ۲۰ هزار نفر نیست چون در چند استان لشکرها منحل شده است.
در این وقت استالین به روسی مطلبی به ماکسیموف گفت و او از اتاق خارج شد و آجودان استالین را که ژنرال بود، به داخل اتاق راهنمایی کرد. استالین با ورود ژنرال به اعلیحضرت گفت برای یادگاری این ملاقات عکس با شما خواهم گرفت. ژنرال با شنیدن این حرف عکاس مخصوص روسی را وارد تالار پذیرایی کاخ مرمر کرد و در حالی که اعلیحضرت و استالین در وسط و مولوتف و من و ماکسیموف در طرفین قرار داشتیم، عکس برداشته شد و پس از برداشتن عکس استالین و مولوتف از اعلیحضرت خداحافظی کردند و شاهنشاه تا در ورودی کاخ مرمر از پیشوای شوروی بدرقه کردند. در مدتی که استالین در کاخ مرمر بود، عده زیادی از افسران شوروی مسلح به مسلسل های دستی در داخل و خارج کاخ سلطنتی ایستاده و به مراقبت مشغول بودند.
ملاقات استالین از شاهنشاه ایران حسن اثر زیادی داشت و عدم ملاقات ایدن و چرچیل و همچنین نماینده مخصوص امریکا از سهیلی و من، ما را به طور کلی گله مند کرد و مخصوصاً در ضیافت شب قبل که از طرف دولت انگلستان در سفارت شوروی برپا شده بود و در آن ضیافت که تمام همراهان سران دول بزرگ حضور داشتند و مراسم تقدیم شمشیر استالینگراد از طرف پادشاه انگلستان به ملت شوروی انجام شد از مقامات دولت ایران دعوت نکرده بودند، ما را بر آن داشت که از مقامات انگلیس و امریکا گله کنیم و همین طور هم کردیم.
همان روز با دریفوس سفیر امریکا و بولارد سفیر انگلیس ملاقات و سخت گله کردیم. سفیر کبیر امریکا قول داد گله ما را به اطلاع روزولت رئیس جمهوری برساند و هنگام غروب خبر آورد برای رفع این کدورت سران سه دولت در فکر ایران بوده و می خواهند اعلامیه یی هنگام خروج از تهران در این خصوص منتشر کنند. من گفتم این اعلامیه حتماً باید درباره استقلال ایران و ضمانت صیانت مرزهای کشور ما باشد.
این را فراموش کردم بعد از اینکه استالین از اعلیحضرت ملاقات کرد به توصیه شاهنشاه سهیلی و من تصمیم گرفتیم با استالین ملاقات کنیم. ظهر همان روز در باغ سابق اتابک در یک ساختمان یک اشکوبه که در آن بیش از سه اتاق نبوده، ملاقات صورت گرفت. اتاقی که ما را راهنمایی کردند اتاق خواب استالین بود که یک تختخواب در آن قرار داشت و تجملی در آن دیده نمی شد. ملاقات با استالین که مولوتف و ماکسیموف نیز حضور داشتند، روی هم رفته حدود ۲۰ دقیقه طول کشید و مذاکرات ما بیشتر روی روابط ایران با شوروی بود و استالین اظهار تاسف می کرد که به واسطه ضیق وقت و وضع غیرعادی دنیا نمی تواند بیش از این در ایران توقف کرده و از نقاط تماشایی تهران بازدید کند.
در خاتمه ملاقات با استالین به نمایندگی از طرف اعلیحضرت یک قالی نفیس خراسانی به ایشان هدیه کردیم و برای رعایت بی طرفی شبیه قالی مزبور یک تخته به روزولت و یک تخته هم به چرچیل دادیم. این قالی ها در آن روز هر تخته یی یک میلیون ریال خریداری شده بود که به پول امروز چند برابر است.
پرزیدنت روزولت دستور داده بود اعلامیه تهران قبل از امضا به نظر نخست وزیر و وزیر امور خارجه ایران برسد و پس از اینکه آنها پسندیدند، برای امضا آماده شود. به این جهت پیش نویس اعلامیه تهران را یک ژنرال امریکایی به وزارت امور خارجه آورد و به نظر من و سهیلی رساند و ما چند اصلاح عبارتی در آن نمودیم و او آن را به سفارت شوروی که محل اجتماع سران سه دولت بود و تمام کارها و کنفرانس ها در سالن سفارت شوروی انجام می شد، برد و یک ساعت بعد برگشت و پیش نویس دیگری را به ما نشان داد. ما دیدیم اصلاحات ما را حذف کرده و به جای آن جملات دیگری گنجاندند که البته با جملات سابق فرق داشت.
باز روی آن قلم کشیده و دو جمله دیگر اضافه کردیم و خلاصه سه بار ژنرال امریکایی بین وزارت خارجه و سفارت شوروی آمد و رفت کرد تا اینکه پیش نویس اعلامیه استقلال و تمامیت ارضی ایران مورد قبول ما قرار گرفت.
این اعلامیه به امضای روزولت رسید و بعد با اشاره شخص رئیس جمهوری امریکا که حسن نیت زیادی نسبت به ایران داشت به امضای چرچیل و استالین رسید.
روز دهم آذرماه سران سه دولت تهران را ترک کردند و فردای آن روز پس از اینکه صحیح و سالم به مقصد رسیدند، یکباره خبر تشکیل کنفرانس در تهران و خلاصه تصمیمات آنها در پایتخت های جهان از جمله تهران منتشر شد و تعجب تهرانی ها بیش از سایر ممالک بود چون چرچیل و استالین و روزولت شش روز در تهران اقامت داشتند بدون اینکه یک نفر از اقامت آنها بااطلاع باشد. به خاطر دارم وقتی وزیران کابینه آقای سهیلی یعنی همکاران نگارنده شنیدند روزهای قبل خبرهای مهمی در تهران اتفاق افتاده بود و از ایرانی ها فقط پنج نفر بااطلاع بودند، دچار شگفتی شدند. یکی از علائم حضور سران سه دولت در تهران قطع برنامه های رادیو تهران و ارتباط تلگرافی با خارج از کشور بود که مردم تصور می کردند خاموشی رادیو تهران به علل فنی است،
با این همه تشریفات مخفیانه بالاخره جاسوسان به مسافرت سران سه دولت پی برده بودند و فقط اشتباهی در گزارش جاسوسان آلمانی دیده می شد و آن این بود که سرویس جاسوسی آلمان پی برد تا چند روز دیگر سران سه دولت در یکی از پایتخت های خاورمیانه که ایران یا عراق است، کنفرانسی تشکیل خواهند داد. اکثر جاسوسان نظر داده بودند محل کنفرانس بغداد پایتخت عراق است و این اشتباه از نظر تشابه نام ایران و عراق بود و چون در شک و تردید بودند، نتوانستند کاری بکنند تا اینکه دو ساعت بعد از حرکت سران سه دولت از فرودگاه مهر آباد فهمیدند کنفرانس در تهران تشکیل شده بود.
مارشال استالین پس از ترک ایران این تلگراف را از باکو به آقای علی سهیلی نخست وزیر مخابره کرد که درج آن از جنبه تاریخی بی فایده نیست.
«جناب آقای سهیلی رئیس هیات وزیران ایران
هنگامی که ایران متحد و دوست را که در آنجا پیشوایان دولت های سه گانه کارهای کنفرانس خود را با موفقیت به پایان رسانیده اند، ترک می کنم جناب آقای نخست وزیر مایلم سپاسگزاری خود را از میهمان نوازی که نسبت به من و همراهانم در پایتخت شما به عمل آمده است ابراز دارم و خواهشمندم همین مراتب را به استحضار اعلیحضرت برسانید. بهترین آرزوها، نیکبختی و سعادت را برای ملت ایران خواستارم.
دو دسامبر ۱۹۴۳ ای .استالین»
این تلگراف هم از مولوتف کمیسر ملی امور خارجه شوروی به اینجانب رسید.
«جناب آقای ساعد وزیر امور خارجه ایران
آقای وزیر؛ از جنابعالی خواهشمندم مراتب سپاسگزاری مرا از میهمان نوازی گرمی که در ایران نسبت به نمایندگان اتحاد جماهیر شوروی، شرکت کنند گان در کنفرانس پیشوایان دولت های سه گانه به عمل آمده است، قبول فرمایید. یقین دارم که حضور نمایندگان دولت شوروی در تهران و ملاقات های شخصی آنان با اعلیحضرت و هیات دولت ایران برای توسعه و تحکیم رشته دوستی و همکاری ایران و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در مبارزه علیه دشمن مشترک یعنی آلمان هیتلری و به منظور نیکبختی ملت های ما کمک خواهد نمود.
دو سامبر ۱۹۴۳ و. مولوتف»
این بود خلاصه آنچه از سفر سران سه دولت بزرگ به تهران در خاطر بود و برای خوانندگان سالنامه دنیا حکایت کردم.
مشاهدات محمدساعد وزیر خارجه وقت
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید