چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


در قبض و بسط اقتصاد رفتاری


در قبض و بسط اقتصاد رفتاری
یکی از مکاتب اقتصادی که می‌توان گفت زاده قرن حاضر است -هر چند ریشه‌ای فراتر از‌این دارد- اقتصاد رفتاری (Behavioural Economics) است.
‌این مکتب را باید خارج از جریان رایج اقتصادی در کنار مکاتب اتریشی، پساکینزی و ... دسته بندی کرد و در عین حال باید توجه داشت که اقتصاد رفتاری اصولا یک جهت‌گیری خاصی را دنبال نمی‌کند تا بتوان آن را مانند دیگر نحله‌ها به چپ یا راست یا بین آنها متعلق دانست. در واقع همچنان که خواهید دید فضای فکری مسلط بر اقتصاد رفتاری فارغ از دسته‌بندی مرسوم بوده و دغدغه‌های دیگری را مطرح می‌کند.
هسته اصلی تئوری‌های اقتصاد رفتاری بر مبنای نگاه روان‌شناسانه است. به عبارت بهتر اقتصاد رفتاری سعی آن دارد تا جنبه روان شناسانه به تحلیل اقتصادی اضافه کند و در عین حال باور دارد که با چنین نگاهی تئوری‌ها واقعی‌تر (Realistic) خواهد بود. البته ‌این نحله معتقد است که علم اقتصاد در ابتدا دارای دید روانشناسانه بود، چنان که آدام اسمیت خود روانشناس بود و «تئوری اخلاقیات» او در کنار «ثروت ملل» از برجسته‌ترین کارهای وی است. در طی قرن نوزدهم نیز می‌توان مایه‌هایی از‌این نگاه را در میان اقتصاددانان پی گرفت؛ آنچنان که جرمی‌بنتام، جنبه‌های روانشناسانه تفکر یوتیلیتاریانیستی خود که یکی از پایه‌ای‌ترین مباحث علم اقتصاد است را به صورت مبسوط بیان داشته است.
تا نیمه قرن بیستم نیز اقتصاددانان به پایه‌های روان‌شناسانه نظر داشتند؛ ‌ایرونیگ فیشر و ولفردوپارتو در مورد‌ اینکه مردم چگونه احساس و فکر می‌کنند به بحث پرداختند و بعدها کینز نظریه مصرف خود را با فصولی از روانشناسی توجیه کرد. اما پس از ‌این بود که مباحث روانشناسانه از آثار اقتصادی ناپدید شد و بسیاری از سرفصل‌های اقتصاد چون مطلوبیت تنزیل شده با نرخ ثابت، انتخاب بین دوره‌ای، مدل‌های مرتبط با فضای نااطمینانی و ... به عنوان نرم‌های علمی‌و فارغ از آزمون روان شناسانه از سوی اقتصاددانان پذیرفته شد.
در حقیقت، اقتصاد رفتاری وارد حوزه‌ای می‌شود که از منظر اقتصاددانان داده شده (Given) و چه بسا بدیهی (Axiom) است، اما از دید اقتصاد رفتاری اصولا فروض بدیهی وجود ندارد مگر آنکه شواهدی (Evidence) دال بر آن وجود داشته باشد. البته‌این بدان معنا نیست که اقتصاد رفتاری به دام آنارشیسم علمی‌بیفتد. در واقع اگرچه اقتصاد رفتاری پایبندی به فروض و آکسیوم ندارد و همواره بر آن است تا فروض را آزمون کند، اما آنجا که قادر به چنین آزمونی نیست، از فروض بهره می‌برد. به همین علت است که در هر مقاله اقتصاد رفتاری، یک یا دو فرض نئوکلاسیکی (بخوانید جریان رایج) تغییر می‌کند و تحلیلی ارائه می‌شود. بدین شکل اقتصاد رفتاری روش اقتصاد نئوکلاسیکی را می‌پذیرد و تنها با تغییر فروضی که بر مبنای شواهد گردآوری ساخته، تئوری ارائه می‌دهد. تئوری که مانند تئوری‌های نئوکلاسیکی جنبه علمی‌بودن خود را از ابطال پذیری پوپری عاریه می‌گیرد.‌این بدان معناست که اقتصاد رفتاری روش نئوکلاسیکی که مبتنی بر فردگرایی، بیشینه‌سازی مطلوبیت، تعادل، کارایی و... است را می‌پذیرد.
اما متدهای اقتصاد رفتاری برای به چالش کشیدن فروض چیست؟ اقتصاد رفتاری در ابتدا بیش از همه بر شواهد مبتنی بر تجربه و داده بنا شده بود، اما اخیرا از شبیه سازی رایانه‌ای و تصاویر مغز هم استفاده می‌شود که مورد آخر منجر به شکل گیری زمینه‌ای تازه در علم اقتصاد با عنوان اقتصاد اعصابی (Neuroeconomics) (شاید ترجمه جالبی نباشد، اما یافتن جایگزین بهتر سخت است) شده است.
● مباحثی در اقتصاد رفتاری
در نظریه مصرف‌کننده و در ذیل بحث ترجیحات، فرض اقتصاد نئوکلاسیک آن است که ترجیحات مستقل از مرجع هستند (Reference Independent) بدین معنا که داشته‌های فرد بر تابع مطلوبیت وی اثر ندارد (این گزاره فارغ از بحث مطلوبیت نهایی کاهنده است). اما اقتصاد رفتاری با رد ‌این فرض بر آن است که نشان دهد نه تنها مطلوبیت آدمیان به داشته‌ها وابسته است بلکه اصولا افراد یک نقطه مرجع را در ذهن دارند و مطلوبیت خود را نسبت به آن نقطه شکل می‌دهند. اگر بدان برسند و فراتر از آن بدست آورند دارای مطلوبیت مثبت خواهند بود وگرنه احساس رضایت نخواهند کرد.
در ارتباط با انتخاب در فضای نااطمینانی نیز اقتصاد نئوکلاسیک قائل به محاسبه میانگین وزنی مطلوبیت انتظاری است، اما در اقتصاد رفتاری بر اساس تئوری تصمیم موردی (Case-based Decision Theory) تصمیم‌گیری در هر مورد (Case) به‌واسطه تجربه موردهای شبیه به آن در گذشته انجام می‌شود. پس اگر اقتصاد نئوکلاسیک با داشتن احتمال مطلوبیت‌های آتی و میانگین گرفتن آن انتخاب افراد را تحلیل می‌کند، اقتصاد رفتاری معتقد است افراد برای تصمیم‌گیری به گذشته و تجربه‌های مشابه می‌نگرند.
فرض دیگر در بحث ترجیحات آن است که افراد نسبت به قالبی که گزینه‌ها برایشان ارائه می‌شود، بی‌تفاوت هستند و بر انتخاب آنها تاثیر ندارد.‌ این فرض از همان آکسیوم عقلانیت نتیجه می‌شود و اقتصاد رفتاری شواهدی دارد مبنی بر‌این که قالب‌ها بر انتخاب‌ها تاثیرگذار هستند و در نتیجه فرض عقلانیت را به چالش می‌کشند. تورسکی و کانمن از اولین اقتصاددانانی بودند که قریب دو دهه پیش با پرسش از افراد در مورد یک مساله نشان دادند که چگونه انتخاب آدمیان به قالب ارائه شده هر گزینه وابسته است.‌این پرسش که به «مرض آسیایی» معروف است بیان می‌دارد که بیماری جان ۶۰۰ نفر را تهدید می‌کند و از مردم خواسته می‌شود که از بین دو گزینه یکی را انتخاب کنند. اگر دو گزینه به صورت قالب مثبت ارائه شود، دو گزینه این طور خواهد بود:
الف) تضمین کامل نجات ۲۰۰ نفر
ب) نجات تمامی‌۶۰۰ نفر با احتمال یک سوم همراه با دو سوم احتمال عدم نجات همه افراد. اما اگر همین دو گزینه در قالب منفی پرسیده شود، خواهیم داشت:
ج) مرگ صد در صد ۴۰۰ نفر د) مرگ همه ۶۰۰ نفر با شانس دو سوم و عدم مرگ همه افراد با احتمال یک سوم. اگرچه گزینه‌های (الف) با (ج) و (ب) با (د) یکی هستند، اما پاسخ افراد نشان می‌دهد که آنان (الف) را بر (ب) و (د) را بر (ج) ترجیح می‌دهند.
در نتیجه اقتصاد رفتاری بر‌این باور است که در تئوری ترجیحات باید فرض «اثر قالب» (Framing Effect) را اضافه کرد. اثری که بیش از همه به محدودیت عقلانیت افراد در انتخاب بین گزینه‌ها اشاره دارد و یکی از اصلی‌ترین فروض کلاسیکی را به چالش می‌کشد.
اقتصاد رفتاری روی تئوری بازی‌ها نیز تاثیر گذاشته و به همین صورت تغییر فروض به پیشرفت آن یاری رسانده است. انقلاب تئوری بازی‌ها باعث شد پایه تحلیلی تازه‌ای در بسیاری از زمینه‌ها از چانه زنی در بازار گرفته تا ساختار سازمان‌ها و قراردادها و تا اقتصاد سیاسی‌ایجاد شود. اما از آنجا که تعادل‌ها در تئوری بازی‌ها اغلب به‌واسطه استدلال‌های استراتژیک پیچیده حاصل می‌شود در بسیاری از موارد آزمون کردن نتایج در دنیای واقعی، امری محال می‌نماید. از همین روست که تئوری بازی‌ها بیشتر در چارچوب نظریه پردازی باقی مانده است. لیکن تئوری بازی‌های رفتاری (Behavioural Game Theory) با استفاده از شواهد تجربی فرض‌های تئوری بازی‌ها را با دیدی روان شناسانه تعمیم می‌دهد. مثلا تئوری ترجیحات اجتماعی (Social Preferences) برای تخصیص پول بین خود و دیگران یا نظریه چگونگی انتخاب در تک بازی‌ها (One-shot Games). یک مثال ساده که در مورد نظریه آخر می‌توان مطرح ساخت بازی است که در مقاله کرامر، هو و چانگ در سال ۲۰۰۳ مطرح شد. بازی‌این گونه است که به شرکت‌کنندگان می‌گوییم عددی بین ۰ تا ۱۰۰ را انتخاب کنند و هرکس که عددش به دو سوم (۳/۲) میانگین اعداد گفته شده نزدیک‌تر بود او برنده مسابقه است. تعادل نش‌این بازی بر اساس تئوری بازی‌ها صفر خواهد بود. زیرا اگر فرض کنیم افراد به صورت تصادفی یک عدد را انتخاب می‌کنند و توزیع آن نرمال باشد، میانگین ۵۰ خواهد بود. حال اگر همه فکر کنند که میانگین ۵۰ می‌شود دو سوم ۵۰ را که ۳۳ است انتخاب می‌کنند و باز اگر همه فکر کنند بقیه هم مثل آنها استدلال کرده‌اند دو سوم ۳۳ را که ۲۲ است، انتخاب می‌کنند و اگر همین استدلال را ادامه دهیم مسلما به عدد صفر خواهیم رسید. توجه کنید که اگر حتی توزیع نرمال نباشد و عددی غیر از ۵۰ را مبنای اول قرار دهیم باز با دو سوم گرفتن‌های پیاپی به صفر خواهیم رسید. اما ‌این محققان نشان دادند که اکثریت پرسش‌شوندگان ‌این کار تکراری را تنها تا دو مرحله انجام می‌دهند بدین معنا که بسیاری عدد ۳۳ را به عنوان دو سوم میانگین انتخاب کردند و برخی دیگر یک قدم از‌این فراتر گذاشتند و دو سوم ۳۳ را که ۲۲ است انتخاب کردند و تنها عده بسیار کمی‌این روند استدلالی را ادامه دادند. به‌این شکل پیشنهاد اقتصاد رفتاری آن است که باید توزیعی از‌این مراحل تصمیم‌گیری را در نظر بگیریم و تعادل را حل کنیم و به هر صورت تعادل نش صفر حاصل نخواهد شد.
در ‌این مثال هم باز اقتصاد رفتاری بر محدودیت عقلانیت اشاره دارد و بر آن است تا نشان دهد آدمیان در تصمیم‌گیری‌های خود آنچنان که اقتصاد نئوکلاسیک فرض می‌کند بر عقلانیت کامل نیستند.
آیا عقلانیت محدود است؟
آنچنان که مشاهده شد، خط اصلی بسیاری از تئوری‌ها در اقتصاد رفتاری حول به چالش کشیدن فرض عقلانیت اقتصاد نئوکلاسیک است. در واقع با وارد ساختن عقلانیت محدود (Bounded Rationality) به مدل‌های قبلی اقتصاد رفتاری مدل‌های تازه خلق می‌کند. اما آیا براستی عقلانیت آدمیان محدود است؟
آنچه که به عنوان عقلانیت در اقتصاد مطرح می‌شود بیشینه‌سازی مطلوبیت است. اما مساله کلیدی آن است که اصولا تابع مطلوبیت هر فرد امری درونی و سابژکتیو است و به همین علت می‌توان گفت داوری کردن در مورد چگونگی بیشینه‌سازی به علت ابهام در تابع در بسیاری از موارد، امری دور از دسترس است. شاید در مورد مرض آسیایی تابع هدف که همانا نجات جان آدمیان است، معلوم باشد و ‌این انتظار وجود داشته باشد تا فرد پاسخ دهنده موردی را انتخاب کند که بیشترین فرد در آن نجات یافته باشند، اما انتخاب‌های هر فرد در حیاتش معمولا این گونه نیستند و امری کاملا درونی هستند (مثل انتخاب همسر، شغل وحتی حد کمک به دیگران و ...). در ثانی منظور از عقلانیت بی‌تردید حل مسائل ریاضی آنچنان که در مورد بازی فوق بیان شد، نیست.
اگرچه هر فرد در زندگی خود ناچار است مسائلی ریاضی وار (مثل حساب کردن نرخ بهره بانک یا خرید اقساطی) را برای بیشینه سازی مطلوبیتش حل کند، اما ندانستن دانش‌این کار دلیل بر عدم عقلانیت نیست، اتفاقا بیشینه‌سازی مطلوبیت در‌این موارد آنجا مشخص می‌شود که فرد بی‌دانش از کس دیگر کمک می‌گیرد.
بنابراین اگرچه جهد اقتصاد رفتاری در کمک و توسعه نظریه‌های اقتصادی ستودنی است، اما به نظر می‌رسد افراط در‌این حوزه به‌این معنا که مثلا چون تمامی‌تئوری‌های نئوکلاسیک بر مبنای عقلانیت کاملند پس رد شدنی هستند یا آنکه برای هر تئوری به جای فروض مربوط (Relevant Assumptions) نیازمند فروض واقعی (Real Assumptions) هستیم نه تنها کمکی به علم نخواهد کرد، بلکه مدعیان ‌این گزاره‌ها برخلاف آن قصد ابتدایی اقتصاد رفتاری که همانا توسعه (نه نابود‌کننده) مدل‌های نئوکلاسیکی است، حرکت می‌کنند و به نظر می‌رسد اقتصاددانان رفتاری در دوران کنونی در‌این جهت گام بر می‌دارند. بر‌این اساس اگرچه تا کنون نظرات ‌این نحله با استقبال کم و بیش محافل علمی‌روبرو شده است اما در صورت تغییر موضع از توسعه مدل‌ها به چالش کشیدن تمامی‌دستاوردهای جریان رایج می‌توان پیش‌بینی کرد که اقتصاد رفتاری مورد انتقاد‌های سختی قرار گیرد.
پویا جبل عاملی
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید