شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

زمین گیری در میدان پیروزی روی کاغذ !


زمین گیری در میدان پیروزی روی کاغذ !
شاید تعجب آور باشد ولی به آسانی قابل اثبات است که برخلاف آنچه ظاهراً اتفاق افتاده و در سند رسمی شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز ثبت و اعلام شده است، آمریکا به قطعنامه ۱۸۶۰ شورای امنیت درباره فاجعه غزه رأی «ممتنع» نداده است، بلکه با این رأی به ظاهر ممتنع، ذوق زدگی خود از صدور این قطعنامه را پنهان کرده است. این نکته با مراجعه به متن قطعنامه ۹ ماده ای ۱۸۶۰ به وضوح قابل درک است، چرا که قطعنامه یاد شده آنگونه که خواهد آمد، دقیقاً و بی کم و کاست درپی تأمین اهدافی است که رژیم اشغالگر قدس علی رغم حملات وحشیانه هوایی به غزه و موشک پرانی و نهایتاً آغاز جنگ زمینی توان دسترسی به آن را نداشته است. بنابراین قطعنامه ۱۸۶۰ نه فقط نمی تواند با مخالفت آمریکا روبرو شود بلکه مطلوب و ایده آل آمریکا و متحدانش نیز هست و از این روی رأی ممتنع آمریکا به قطعنامه تنها با انگیزه پنهان کردن ذوق زدگی خود و تظاهر به عدم رضایت کامل! از آن قابل توجیه است و اما...
۱) قبل از پرداختن به مفاد قطعنامه گفتنی است که هرچند فشار بی سابقه افکار عمومی جهانیان علیه جنایات وحشیانه رژیم «کودک کش» صهیونیستی و اصرار بی وقفه آنان برای توقف این نسل کشی در صدور قطعنامه ۱۸۶۰ بی تأثیر نبوده است ولی باید توجه داشت که قطعنامه یاد شده ۱۴ روز بعد از حمله وحشیانه و مداوم صهیونیست ها به غزه صادر شده و طی این دو هفته نه رژیم صهیونیستی، نه آمریکا و متحدانش و نه شورای امنیت سازمان ملل کمترین توجهی به افکار عمومی جهانیان نداشته اند و تنها بعد از آغاز حمله زمینی اسرائیل- به عنوان آخرین حربه- و ناکامی صهیونیست ها در سرکوبی مقاومت، شورای امنیت سازمان ملل به فکر صدور قطعنامه و توصیه به آتش بس افتاده اند! بنابراین قطعنامه ۱۸۶۰ را از این زاویه می توان با قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت در جنگ ۳۳ روزه اسرائیل با حزب الله لبنان مقایسه کرد. چرا؟!
۲) قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ ۳۳ روزه لبنان- تابستان ۲۰۰۶- هنگامی صادر شد که شکست رژیم صهیونیستی در مقابل حزب الله قطعی شده بود. اولمرت در نشست مشترک و محرمانه با سران پنتاگون، مقامات سیا و رئیس جمهور آمریکا- آنگونه که بعدها در گزارش کمیته وینوگراد برای بررسی علل شکست اسرائیل به آن اشاره شد- با صراحت به ناتوانی و درماندگی در مقابل حزب الله اعتراف کرده بود. در آن هنگام آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ای آن تصمیم گرفتند با صدور قطعنامه ۱۷۰۱ شورای امنیت سازمان ملل، اهدافی را که اسرائیل در میدان جنگ موفق به کسب آن نشده بود، در قطعنامه ۱۷۰۱- که می دانستند اجرایی نخواهد بود- به حساب اسرائیل بنویسند تا از این طریق دستکم روی کاغذ قطعنامه، اسرائیل را پیروز!! معرفی کرده و پی آمدهای سنگین آن شکست سخت را در افکار عمومی کاهش دهند. ولی این ترفند برای حفظ هیمنه و آبروی رژیم صهیونیستی کارگر نبود و مدتی بعد کمیته وینوگراد، رسماً با عنوان پی گیری علل شکست اسرائیل در جنگ ۳۳ روزه تشکیل شد و در گزارش نهایی خود به این شکست سنگین اعتراف کرد.
قطعنامه ۱۸۶۰ نیز دقیقاً در همان حال و هوا و با همان اهداف تهیه و صادر شده و مقصود از آن، سرپوش نهادن بر شکست قطعی اسرائیل در حمله به غزه است. چرا که مفاد این قطعنامه از جمله بسته ماندن گذرگاه ها قابل اجرا نیست، همانگونه که بند مربوط به خلع سلاح حزب الله در قطعنامه ۱۷۰۱ عملیاتی نشد و دولت لبنان که مأمور این خلع سلاح شده بود، خود سقوط کرد. از این زاویه قطعنامه ۱۸۶۰ را می توان ترجمان دیگری از قطعنامه ۱۷۰۱ و نشانه ناامیدی آمریکا و متحدانش از پیروزی رژیم صهیونیستی در حمله وحشیانه به غزه دانست، فاعتبروا یا اولی الابصار.
۳) در هیچیک از مواد ۹گانه قطعنامه ۱۸۶۰ نامی از حماس به میان نیامده است. این در حالی است که رژیم اشغالگر قدس هدف از حمله به غزه را نابودی «حماس» اعلام کرده و کماکان بر این نظر اصرار دارد. بنابراین وقتی درگیری میان اسرائیل و حماس است چرا نامی از طرف مقابل درگیری یعنی دولت حماس در قطعنامه نیست؟! کاندولیزا رایس وزیر خارجه آمریکا بعد از صدور قطعنامه به خبرنگاران گفته بود «ما اکراه داریم که میان حماس و اسرائیل برابری قائل شویم این مثل قطعنامه ۱۷۰۱ نبود که ما در آن یک دولت عضو داشتیم بنام لبنان و یک دولت عضو دیگر بنام اسرائیل، اینجا ما یک سازمان تروریستی داشتیم و یک دولت یعنی اسرائیل که داشت از خودش در برابر حملات موشکی حماس دفاع می کرد»! اظهارات رایس در حالی است که؛
الف) آمریکا و اسرائیل در جریان جنگ ۳۳ روزه نیز رسماً اعلام کرده بودند با دولت لبنان- دولت سینیوره- سر جنگ ندارند بلکه با یک گروه تروریستی به نام حزب الله! می جنگند و هدف از این جنگ نابودی حزب الله است.
ب) حماس یک دولت قانونی است که با رأی اکثریت نزدیک به اتفاق مردم فلسطین تشکیل شده است و تنها جرم آن، این است که رژیم اسرائیل را به رسمیت نمی شناسد و مقاومت تا پایان اشغال را تنها راه نجات فلسطین می داند و در مقابل، دولت خودگردان
-بخوانید خودخوانده و خودفروش ابومازن- که در قطعنامه به رسمیت شناخته شده وجود خارجی ندارد و در همان انتخابات که حماس به پیروزی رسید دوران حاکمیت- غیرقانونی- آن پایان یافته است.
ج) برخلاف اظهارات کاندولیزا رایس، در قطعنامه ۱۷۰۱، نام حزب الله جدای از نام دولت لبنان آمده بود و اسرائیل بعد از پایان جنگ ۳۳روزه نام بردن از حزب الله در قطعنامه ۱۷۰۱ را یک اشتباه نامیده بود که به رسمیت شناختن آن را در پی دارد و پاسخ آمریکا این بود که جنگ ۳۳ روزه میان اسرائیل و حزب الله بوده است و اشاره به نام حزب الله در قطعنامه را اجتناب ناپذیر دانسته بود. ظاهراً آمریکا و رژیم صهیونیستی کوشیده اند در قطعنامه ۱۸۶۰ از تکرار آن- به قول خودشان- اشتباه پرهیز کنند و از این روی، عمداً قانونی بودن دولت حماس را از یاد برده و نیز فراموش کرده اند که هدف از حمله به غزه را نابودی حماس! اعلام کرده بودند. جلوگیری از وجود نام حماس در قطعنامه بدون تردید برای سرپوش گذاشتن بر شکست قطعی اسرائیل است که از نابودی حماس! به عنوان هدف حمله یاد کرده بود و اکنون که در میدان نبرد به این آرزو نرسیده است روی کاغذ قطعنامه، آن را دنبال می کند.
۴) در ماده یک قطعنامه آمده است «شورای امنیت بر ضرورت درخواست برای آتش بس فوری، پایدار و کاملا رعایت شده ای که به خروج کامل نیروهای اسرائیل از غزه ختم شود، تأکید می کند.»
این ماده را باید در کنار ماده ۶ قطعنامه تعریف کرد که در آن «بازگشایی گذرگاه ها براساس توافقنامه ۲۰۰۵ موسوم به جابه جایی و دسترسی میان تشکیلات خودگردان» توصیه شده است و در این باره گفتنی است که؛
الف) شورای امنیت در این ۲ ماده آرزوی دیرینه و ایده آل مشترک اسرائیل، مصر، عربستان و آمریکا یعنی حذف دولت قانونی حماس و روی کار آوردن دولت غیرقانونی خودگردان
- ابومازن- را به خیال خود برآورده می کند! آرزویی که رژیم کودک کش- KID KILLER- صهیونیستی با حمله وحشیانه به غزه درپی آن بود. چرا که توافقنامه ۲۶ نوامبر ۲۰۰۵ میان رژیم صهیونیستی و ابومازن رئیس خودخوانده و اسرائیلی دولت غیرقانونی خودگردان منعقد شده بود بنابراین تأکید شورای امنیت بر این قرارداد به مفهوم رسمیت بخشیدن به دولت غیرقانونی خودگردان است.
ب) با توجه به بند ۶ قطعنامه، مفاد بند یک آن، یعنی خروج نیروهای اسرائیلی از غزه نیز چیزی غیر از تن دادن به خواست مشترک آمریکا و اسرائیل و سران خودفروخته مصر و عربستان نیست و عبارات دهان پرکنی نظیر «آتش بس فوری و پایدار»، «خروج نیروهای اسرائیلی از غزه» و... فقط بازی با کلمات- آنهم از نوع ناشیانه آن- است.
۵) در ماده ۷ قطعنامه از تلاش های مصر و طرح ابتکاری این کشور که در حال اجراست! قدردانی شده است و در ماده ۸ از «اهمیت ابتکار صلح عربی» یاد شده که اشاره به طرح صلح ملک عبدالله پادشاه سعودی است. طرحی که به هنگام ارائه آن طی یادداشتی در کیهان مورد ارزیابی قرار گرفت و نشان داده شد که چندین برابر از طرح صلح کمپ دیوید خائنانه تر است.
همانگونه که در چند ماده مورد اشاره دیده می شود، شورای امنیت با صدور قطعنامه ۱۸۶۰ تلاش کرده است تمامی عاملان جنایات وحشیانه و نسل کشی در غزه را نه فقط تبرئه، بلکه از آنان تقدیر کند. براساس اخبار موثقی که سران کشورهای مصر و عربستان کمترین دلیلی برای انکار آن ندارند، حسنی مبارک و ملک عبدالله مستقیماً در جنایات غزه سهیم بوده اند که ممنوعیت تظاهرات علیه اسرائیل در عربستان و پرداخت بخشی از هزینه حمله اسرائیل به غزه از سوی ملک عبدالله، مخالفت شدید مصر با گشودن گذرگاه رفح و حمله به مردم معترض این کشور و... فقط چند نمونه گویا از وابستگی آنهاست که با خشم گسترده ملت های مسلمان روبرو شده و به نوشته دیروز واشنگتن پست، احتمال شورش مردم علیه حکام دست نشانده این دو کشور را شدت بخشیده است. در همین حال شورای امنیت می کوشد حاکمان مصر و عربستان را که به قول اولمرت، حمله به غزه و تداوم آن با حمایت آنها صورت پذیرفته، در افکار عمومی تبرئه و حتی تقدیس! کند.
۶) اخبار موثقی از غزه که مقامات صهیونیستی نیز تلویحاً تایید کرده اند حکایت از آن دارد ۳ شاخه ارتش اسرائیل که از شمال، جنوب و شرق دست به محاصره غزه زده بودند بعد از چند روز هنوز موفق به الحاق نشده اند. این حالت در فرهنگ نظامی به مفهوم زمین گیر شدن نیروهای محاصره کننده است. این واقعیت نشان می دهد رژیم صهیونیستی در نقطه شکست قرار گرفته و برای حفظ هیمنه خود چاره ای جز پایان دادن به جنگ ندارد.
۷) قطعنامه ۱۸۶۰ فاقد مکانیسم اجرایی است. یعنی هیچ. و رایس در پاسخ به این نقیصه گفته است، مکانیسم اجرایی آن طرحی است که حسنی مبارک در دست تهیه دارد!!
۸) قطعنامه ۱۸۶۰ را باید با توجه به نکات فوق الذکر و نکات دیگری که این محدوده گنجایش آن را ندارد، به ارزیابی نشست. این قطعنامه همانگونه که گفته شد، اولاً؛ نشانه غیرقابل انکاری از قطعی بودن شکست اسرائیل است. ثانیاً؛ آمریکا و متحدانش از غیرعملی بودن مفاد قطعنامه آگاهی کامل دارند ولی برای حفظ آبروی بر باد رفته اسرائیل تلاش کرده اند آنچه را صهیونیست ها با حمله وحشیانه هوایی و لشکرکشی زمینی به دست نیاورده اند در قالب یک قطعنامه بی خاصیت به حساب اسرائیل بنویسند. ثالثاً؛ رژیم های خیانتکار عربی مخصوصا مصر و عربستان را از شورش های داخلی که به یقین در پیش دارند، مصون نگه دارند و...
اکنون به آسانی می توان نتیجه گرفت رأی ممتنع آمریکا به قطعنامه ۱۸۶۰ فقط یک ژست ظاهری است که با هدف حساسیت زدایی ملت های مسلمان از مفاد قطعنامه اتخاذ شده چرا که اسرائیل برای پوشاندن شکست قطعی از حماس و خروج- به زعم خود- آبرومندانه از معرکه به این قطعنامه نیاز جدی دارد. اگرچه از غیرقابل اجرا بودن آن نیز به خوبی باخبر است.
حسین شریعتمداری
منبع : رجا نیوز


همچنین مشاهده کنید