شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

سقوط اقتصادی شاه از نگاه سفارت انگلیس


سقوط اقتصادی شاه از نگاه سفارت انگلیس
رویدادهای منتهی به انقلاب در سال ۱۳۵۷ از نظر کشورهای غربی به‌ویژه انگلیس و آمریکا که در دهه ۱۳۴۰ به بعد در ایران نقش قابل‌توجهی داشتند، در تحلیل تاریخ اقتصاد جذاب و درس‌آموز است. آنچه در زیر می‌آید، گوشه‌ای از تحلیل سفارت بریتانیا در سال ۱۹۷۸ که از سایت تابناک اخذ شده است.
سال ۱۹۷۸ سالی بود که به گمان بسیاری از ناظران و دیپلمات‌های غربی و آنتونی پاسونز سفیر بریتانیا در تهران، در آن شاه باید وقت و انرژی خود را با کمک دولت جدید جمشید آموزگار، صرف حل‌وفصل مشکلات داخلی ناشی از تحولات نفتی و کاهش درآمدهای کشور و همچنین کنترل کامل مخالفان کند. حال آنکه این سال برخلاف پیش بینی بسیاری از این ناظران به سال تضعیف حکومت پهلوی، گسترش نارضایتی و فراگیرشدن انقلاب و نهایتا اندکی پس از پایان سال به پایان عمر حکومت سلطنتی در ایران منجر شد.
از منظر سفارت بریتانیا، یکی از نخستین رویدادهای مهم و تاثیرگذار سیاسی ایران در سال ۱۹۷۸ تشکیل کنگره فوق‌العاده حزب رستاخیز در ژانویه ۱۹۷۸ در راستای ایجاد تغییرات در ساختار تشکیلاتی و اساسنامه و همچنین جایگزین کردن آموزگار به جای محمد باهری به عنوان دبیرکل آن بود. شاه در روز ۲۵ دسامبر اعلام کرده بود که بار دیگر تصمیم گرفته تا سمت‌های نخست‌وزیری و دبیرکلی حزب را در هم ادغام کرده و هر دو را به یک نفر واگذارد، ولی برای اجرای این فرمان باید اساسنامه حزب تغییر می‌کرد. «پیتر وستماکوت» دیپلمات ۲۷ ساله جوانی که ماموریت خارجی خود را در سال ۱۹۷۴ ایران آغاز کرده، از ابتدای تاسیس حزب رستاخیز درباره این تشکیلات گزارش تهیه و ارسال کرده بود و اتفاقا در آخرین زمان حضور خود در تهران نیز گزارشی از این کنگره نوشت. گفتنی است وستماکوت پس از پایان یک دوره سفارت چهارساله در آنکارا، هم‌اکنون سفیر بریتانیا در پاریس است. وستماکوت در سال‌های ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۷ نیز گزارش‌های مفصل و محرمانه‌ای از روند کار حزب رستاخیز تهیه کرده بود.
او در اکتبر ۱۹۷۶ پس از یک سفر طولانی به بوشهر، جهرم و شیراز، چهره ناامیدکننده‌ای از حزبی که ظاهرا قرار بود مشارکت جدی سیاسی را به ایرانیان هدیه دهد ارائه کرد. درست یک سال بعد وستماکوت در یک گزارش مفصل دیگر به تاریخ ۲۵ اکتبر ۱۹۷۷ به تلاش‌های آموزگار برای احیای اعتبار حزب رستاخیز اشاره و تاکید کرد که اصرار بر اجرای سیاست پیوستن اجباری نویسندگان و روشنفکران به حزب رستاخیز و عملی کردن این سیاست موجب از دست رفتن اعتبار آن افراد در بین هوادارانشان خواهد شد.
بر پایه گزارش جدید وستماکوت، آموزگار در نطق خود در این کنگره که به نظر کم‌اثر می‌نمود، با انتقاد از «دشمنان استعمارگر خارجی ایران» مشکلات را به گردن دانشگاهیان انداخت که با اقدامات خود «مخالفان را تشویق می‌کنند تا سرعت روند پیشرفت ایران را کاهش دهند.»
کلام پایانی این گزارش چنین بود: «کنگره مسلما حزب رستاخیز را مجددا در انظار عمومی نمایان کرد، ولی به نظر می‌رسد که هیچ کاری در جهت تبدل خود به وسیله‌ای برای جلب مشارکت عمومی در امور ملی نکرده و ما دلیلی نمی‌بینیم که مردم این حزب را بیش از آنکه در گذشته و حال بوده جدی بگیرند.»
با وجود گزارش امیدوارکننده آغاز سال میلادی پارسونز، کمتر از یک ماه بعد و در پرتو خیزش ۱۹ دی (نهم ژانویه) شهر قم که در اعتراض به مقاله جنجالی روزنامه اطلاعات علیه آیت‌الله العظمی روح‌الله خمینی، مرجع تقلید و رهبر تبعیدی انقلابیون مسلمان صورت گرفت، در ۳۱ ژانویه پارسونز ناچار به نگارش و ارسال یک گزارش محرمانه ۱۵ صفحه‌ای تحلیلی جدید با عنوان «مشکلات داخلی در ایران» خطاب به «دیوید اوئن» وزیر خارجه کشورش شد که ظاهرا تکمیل ولی در بیشتر موارد ناقض گزارش قبلی او بود.
پارسونز در ابتدای گزارش خود که حدود یک سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نوشته و مخابره شد، از «احساس نارضایتی اجتماعی و سیاسی که کشور در حال گذار از آن است»، سخن گفت. پارسونز مدعی بود: «این روحیه برای بیشتر ایرانیان بیشتر یک حس بی‌قراری است تا شکایت فعالانه. این احساس وجود دارد که دولت برای حل مشکل مواد اولیه در کشور تاثیرگذارانه عمل نمی‌کند و فلسفه سیاسی شاه، پاسخ کامل یا رضایت‌بخشی به نیازهای جامعه‌ایی به سرعت رو به رشد نیست.» با این حال حتی تا این هنگام، پارسونز نیز همانند بسیاری دیگر از ناظران رسمی غربی هنوز قادر به تشخیص خطر جدی و کانون قدرت اپوزیسیون ضد شاه و شکل‌گیری یک جنبش فراگیر مذهبی نبود: «هیچ احتمالی برای رویارویی شاه یا دولت او یا یک اپوزیسیون متحد که بتواند خطر جدی یا حتی صدای شکایتی منسجم ایجاد کند، وجود ندارد. بیشتر مساله گروه‌های منفرد از ناراضیان است که انتقاد خود را مطرح می‌کنند. کلا ایرانیان نسبت به آینده احساس مبهمی دارند.»
در ادامه این گزارش از دانشجویان به عنوان مزاحم‌ترین منابع نارضایتی در ایران نام برده و با ذکر این نکته که در ایران نیز همانند دیگر کشورها دانشگاه و دانشجویان به دلایل گوناگون کانون توجه نارضایتی هستند، چنین تحلیل شده که هیچ دلیل مشخص و نهایی برای ابراز مخالفت آنان وجود ندارد. به گفته پارسونز، با افزایش ظرفیت پذیرش دانشگاه‌ها و کاهش کیفیت آموزشی، تنوع دانشجویی از شهرهای کوچک و حضور کسانی که دارای پس زمینه بسیار سنتی هستند در دانشگاه‌ها افزایش یافته است. پارسونز درباره ظهور نسل جدید دانشجویان مسلمان در دانشگاه‌ها چنین می‌نویسد: «در اعتصاب‌های متعدد، شواهد فزاینده‌ای از واکنش سیاسی شدید از سوی بنیادگرایان اسلامی وجود دارد که هم نسبت به زندگی دانشجویی بی‌میل هستند و هم به غفلت روزافزون ایران مدرن از فرهنگ سنتی و ارزش‌های اسلامی معترضند.» در بخش دیگری از این گزارش، همچنین با اشاره به نامه‌های سرگشاده روشنفکران علیه حکومت و همچنین برگزاری ده شب مراسم ادبی سیاسی در اکتبر سال گذشته در مرکز فرهنگی آلمان در تهران (انستیتو گوته) که با حضور چندین نویسنده و شاعر و ده‌ها هزار مخاطب، از «طبقه متخصص، به ویژه نویسندگان و حقوقدانان» به عنوان «دیگر منبع مهم نارضایتی و جنبش مخالفان» یاد شده است.
● شاه ناتوان بود
به عقیده آنتونی پارسونز، علاوه‌بر انگیزه‌های دینی، رویدادهای اخیر و افزایش فعالیت‌های مخالف حکومت در ایران ناشی از دلایل دیگری نیز بود: «دولت از اصلاح امور اقتصادی و توسعه و ناشی از گسترش بیش از حد سال‌های اخیر ناتوان مانده و مهم‌تر از آن، از اجرای تعهدات نسبت به انتظارات همچنان در حال افزایش مردم نیز برنیامده است.
بسیاری از کسانی که در جریان رشد سریع اقتصادی برای دستمزد بالا در دوره ساخت و ساز به شهرها هجوم آورده بودند، اکنون با فروکش کردن رشد سریع، بیکار مانده‌اند، حتی پیش از آن نیز دستمزدهای بالا در طول دوره گسترش سریع، صرف پرداخت قیمت بالای مسکن و دیگر هزینه‌های ضروری آنان می‌شد.»
بخش دیگری از این گزارش به مشکلات دولت در تامین مواد اولیه و همچنین به تبع آن مشکلات بنیادی‌تر دستگاه حکومتی اختصاص دارد: «احتمالا جدی‌تر از ناتوانی در تامین مواد اولیه، افزایش بی‌اعتمادی در میان ایرانیان در مورد حکومت به ویژه موضوع استبداد، عدم انتقادپذیری و سوءاستفاده از قدرت انحصاری خود بود. گسترده‌تر شدن مساله مواد اولیه با خود بحث بزرگ‌تر ناتوانی و فساد نظام دستگاه دولتی از رده خارج را مطرح کرد. ایرانیان از نظر تاریخی به سنت خودکامگی خو گرفته‌اند و فاصله‌ای بین حکومتگران و حکومت شوندگان وجود داشته است ولی در سال‌های اخیر این فاصله بیشتر شده، حال آنکه مردم در حال بیدار شدن بوده و خواهان پل زدن برای از بین بردن این فاصله هستند.
پارسونز ضمن اشاره به سیاست استفاده از اوباش در سرکوب مخالفان از جمله در میتینگ جبهه ملی در کرج، می‌نویسد: سیاست‌های سنتی چماق و هویج شاه دیگر پاسخگوی مخالفان فعال و منفعلان از خواب بیدار شده نیست. این گزارش از سیاست‌های سرکوب و وجود زندانیان سیاسی و شکنجه در سال‌های گذشته ـ که به تازگی در حال کاهش است ـ به عنوان چماق و از شعارها و برنامه‌هایی چون تمدن بزرگ استفاده شده که انتظارات از آن آغاز به نومیدی کرده است.
سفیر بریتانیا ادامه می‌دهد: «این واقعیت ندارد که ثروت نفت ایران خوشبختی نیاورده، در بیشتر زمینه‌ها جامعه ایرانی از نظر مادی به مراتب بهتر از ابتدای دهه ۱۹۷۰ است. مشکل اینجا است که اکنون مردمی که به توقع معجزه اقتصادی عادت کرده‌اند، اشتیاق آنان چه با پیشرفت عادی یا به مراتب کمتر از آن سوء مدیریت اقتصادی برآورده نمی‌شود. بنابراین شاه و دولتش در حال از دست دادن ابتکار عمل هستند. مردم آغاز به شکوه کرده‌اند، چراکه هم‌اکنون سرزمین موعود به طور قابل اثباتی دورتر از آن چه که توقع می‌رفت به نظر می‌رسد.»
به اعتقاد پارسونز، «تلاش شاه برای اعطای آزادی‌های بیشتر در زمینه حقوق بشر و امور سیاسی با تشویق دوستان خارجیش، از جمله خود ما [بریتانیا]» از طرق مختلفی چون باز کردن در زندان‌ها به روی بازرسان حقوق بشری بین‌المللی از قبیل صلیب سرخ و عفو بین‌الملل و بخشش تعدادی از زندانیان سیاسی، در عمل به دلیل آنکه موجب فشار و مطالبه مخالفان برای کسب آزادی‌های بیشتر شد، نتیجه‌ای متفاوت از آنچه که شاه می‌خواست داد.
سفیر بریتانیا در همین راستا و در ادامه همین گزارش، از تغییر دولت و روی کار آمدن کابینه جمشید آموزگار به جای دولت امیر عباس هویدا در اوت ۱۹۷۷ پس از ۱۲ سال و نیم، به عنوان «یک هویج دیگر که دست کم هنوز تاثیرگذار نبوده» یاد کرد. آنتونی پارسونز براین باور بود که «جابه‌جایی دولت به دلیل ناتوانی دولت قبلی در ایفای به رسالت‌های اقتصادی خود مسلما تغییری خوش بود. ولی این تغییر هم خیلی دیر بود و هم کامل اجرا نشد، چرا که مردم از هم‌اکنون از ادعاهای بیش از حد خوش‌بینانه دولت درباره نزدیک بودن تمدن بزرگ دلسرد شده‌اند. [سیاست‌های دولت جدید] کامل نیست چون هنوز سیاست صراحت آن به امور سیاسی گسترش نیافته است. مهم‌تر از آن دولت جدید هنوز نشانه قانع‌کننده‌ای از توانایی خود برای غلبه کردن بر مشکلات اقتصادی بروز نداده است.»
پارسونز در ادامه گزارش خود از «افتضاح حزب رستاخیز» به عنوان «بزرگ‌ترین ناکامی شاه» با فاصله‌ای بسیار [نسبت به دیگر موارد] در ابتکارهای اخیر وی یاد کرد و نوشت: «ابتدا در سال ۱۹۷۴ قرار بود این نهاد [حزب رستاخیز] جانشین دو حزب صوری که مجلس را تحت‌کنترل خود درآورده بودند، شود تا به کانونی برای مشارکت عمومی در امور ملی و اجرا کردن فلسفه سیاسی مرتبط با انقلاب شاه و مردم تبدیل شود. حزب رستاخیز هرگز قادر به فعالیتی بیش از یک محفل محلی در استان‌ها نشد.» پارسونز درباره جایگاه واقعی حزب رستاخیز چنین قضاوت می‌کند: «رستاخیز همچنان به عنوان یک حزب سیاسی تاسیس شده از بالا توسط دولت باقیمانده و به هیچ وجه از خود دارای قدرتی نیست، در حالی که از آن انتظار می‌رفت تا به کانونی برای طرح مباحث جدی بدل شود، هیچ موضوع حساسی از قبیل سیاست‌های دفاعی یا سیاست‌های داخلی در آن امکان طرح ندارد و حزب هیچ استقلال تاثیرگذاری نه در مجلس و نه خارج آن ندارد.» در ادامه این گزارش تحلیلی موقعیت شاه این گونه ارزیابی شده است: «اگر شاه قادر به تثبیت دوباره موقعیت خود به عنوان نیروی خلاق ملی که همه چیز کاملا تحت‌کنترل اوست نشود، عدم پیوستگی موقعیت او به عنوان منبع یگانه قدرت سیاسی در جنبشی که قرار بوده از نیازهای مردم انگیزه بگیرد [انقلاب سفید] به کنار گذاشته شدن این موقعیت منجر شود. فلسفه انقلاب شاه و مردم شامل هیچ راه حلی برای زمانی که مردم نسبت به سیاست‌های شاه بی‌علاقه می‌شوند، نیست. تعبیر او از گفت‌وگو این است که او سخن بگوید و مردم گوش بسپارند. چاپلوسی غیرقابل انتقاد که همه سیاست‌ها به شیوه تغییرناپذیری به رهنمودهای خردمندانه اعلی حضرت پادشاه نسبت داده می‌شود. این مساله تا همین‌جا هم او را به شدت آسیب‌پذیر کرده است.»
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید