سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

مجیزگویی برای آزادی از بند


مجیزگویی برای آزادی از بند
«محمود جعفریان» فرزند محمدجعفر به شماره شناسنامه ۵۸۳ صادره از بخش ۵ تهران به سال ۱۳۰۷در تهران به دنیا آمد.
تحصیلات ابتدایی را در دبستان نظامی و دوران متوسطه را در دبیرستانهای دارایی و دارالفنون گذراند. سپس در دانشکده افسری شهربانی مشغول به تحصیل شد. در ۱۳۲۸ با درجه ستوانی در شهربانی گرگان به کار پرداخت و پس از آن در شهربانی بهبهان، اهوازو قم نیز خدمت کرد.
به گفته خودش از دوران دبیرستان به مسائل سیاسی علاقه مند بود و ازمدافعین دولت دکتر مصدق به شمار می آمد. او تحت تاثیر شعارهای ناسیونالیستی به ناسیونالیستی افراطی مبدل گردید اما رفته رفته چون گروه مصدق را قادر به انقلاب و تغییر رژیم نمی دید جذب حزب توده شد و به همکاری با این حزب پرداخت. ۱ تداوم همکاریهای او موجب پیوستنش به سازمان افسران حزب توده شد.۲
زمان زیادی از فعالیت او در این سازمان نگذشته بود که در ۷ شهریور ۱۳۳۳ دستگیر و روانه زندان گردید. وی ابتدا به پنج سال زندان محکوم شد اما تنها دو سال در زندان ماند و در ۶ آبان ۱۳۳۵ اززندان آزاد شد.۳
جعفریان در زندان با نوشتن توبه نامه مراتب تنفر خود را از حزب توده اعلام کرد و خواستار عفو ملوکانه شاه شد.۴ وی در زندان به مناسبت سالروز تاجگذاری رضاخان شعری در وصف او سرود تا مراتب اخلاص خویش را نشان دهد.۵ او همچنین آمادگی خود را برای هرگونه همکاری با رژیم اعلام کرد و تعهد داد که در صورت آزادی دست از پا خطا نکند۶ و در صورت مشاهده هرگونه فعالیت مضره آماده شدیدترین مجازات باشد.
وی حتی می کوشید در نوشته هایی، سوابق همکاری اش با حزب توده را اساساً منکر شده خود را مخالف آنها نشان دهد.۷
جعفریان در همین دوران جذب ساواک شد و همکاری خود را با این دستگاه آغاز کرد. این همکاری بعدها افزایش و تا تبدیل شدن به یک نیروی تمام عیار ساواک ادامه یافت. وی تا آنجا پیش رفت که با اعاده حیثیت رسمی او موافقت شد.۸
با این حال نام او هیچ گاه از فهرست اسامی آن دسته از مسئولان با سابقه مضره حذف نشد.۹
جعفریان به دلیل توانایی بالا در نوشتن مقالات و برخورداری از قدرت تحلیل و فن بیان قوی، مهره ای مطلوب برای دستگاه امنیتی شاه به شمار می آمد.
بدون شک ضعف شخصیتی و جاه طلبی های جعفریان را باید عامل مؤثر در جذب و همکاری او با رژیم دانست. او در تمام دوران همکاری اش با رژیم همواره تحت نظر بود و ساواک از همه فعالیت های او گزارش تهیه می کرد و در موارد لزوم تداکراتی نیز به وی ابلاغ می گردید.۱۰
نگاهی به زندگی جعفریان نشان می دهد که او از هر فرصتی برای اثبات تواناییهای خود و در نتیجه مطرح شدن در سطح افکار عمومی استفاده می کرده است.
وی ابتدا با نشریه عبرت همکاری می کرد. این نشریه را ساواک برای پاسخ گویی و مقابله با اندیشه های کمونیستی منتشر می کرد. این همکاری سرآغاز دورانی جدید در حیات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی جعفریان بود.
وی در اواخر دهه ۳۰ (۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰) با نام مستعار صابری در قطر به فعالیت جاسوسی برای ساواک پرداخت. او به دلیل اشراف بر زبان عربی همواره به عنوان کارشناس مسائل خاورمیانه عربی به اظهارنظر می پرداخت.
جعفریان طی سالهای حضورش در ساواک همواره مورد تشویق مقامات عالی رتبه بود. از این رو برای ادامه تحصیل راهی فرانسه شد و موفق به اخذ مدرک دکتری جامعه شناسی از دانشگاه سوربن گشت و در ۱۳۴۳ به ایران بازگشت تا نقشی جدید در فرآیند تصمیم سازی و تصمیم گیری رژیم ایفا کند.۱۱
● جاسوسی برای ساواک در زندان
جعفریان که به شدت مورد حمایت ساواک قرار داشت و همواره از سوی این سازمان به دستگاه های مختلف معرفی و توصیه می شد۱۲. او عضویت در هیئت امنای دانشکده علوم سیاسی و اجتماعی، سرپرستی خبرگزاری پارس، معاونت رادیو- تلویزیون ملی، مدیریت اطلاعات و اخبار رادیو تلویزیون، قائم مقامی دبیرکل حزب رستاخیز، کارشناس مسائل سیاسی و فرهنگی کشورهای عربی و خلیج فارس، عضویت در کمیته مسائل ملی- میهنی کنفرانس ارزش یابی انقلاب آموزشی، عضویت در کمیته آموزشی حزب رستاخیز و نویسندگی مطبوعات را تجربه کرد.
جعفریان چند بار موفق به دریافت نشان های ملی و تخصصی گردید. از جمله نشان درجه ۳ تاج، نشان همایون، نشان همکاری با ارتش شاهنشاهی، نشان کوشش، نشان انقلاب شاه و ملت، نشان تاج گذاری و دو مدال پهلوی.۱۳
جعفریان مقالات متعددی در زمینه های سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در مطبوعات به رشته تحریر درمی آورد که عمدتا در توجیه سیاست های رژیم پهلوی بود. نشریاتی مانند تماشا، خواندنی ها، ارگان ها وابسته به حزب رستاخیز، مسائل ایران و جهان و چند نشریه دیگر همواره ناشر دیدگاه های او بودند. او به مدت شش سال ضمن سردبیری، سرمقاله هفته نامه تماشا (ارگان سازمان رادیو و تلویزیون) را می نوشت.
وی همچنین مؤلف دو کتاب کمونیسم در خاورمیانه عربی در ضدیت با کمونیسم و در ظفار خبری نیست در توجیه حضور نظامی ایران در عمان است.۱۴
او دارای همسر و پنج فرزند (چهار پسر و یک دختر) بود. همسر جعفریان، خاتم فخرالزمان جنگی بختیار به توصیه وی چند ماهی در ساواک به فعالیت های دفتری پرداخت.
عضویت در ساواک
اینکه محمود جعفریان از چه زمانی به خدمت ساواک درآمد دقیقا روشن نیست اما بدیهی است که وی در دوران محکومیت و زندان که به دلیل هواداری و عضویت در سازمان افسران حزب توده دستگیر شده بود به همکاری با ساواک پرداخت و جذب این دستگاه شد. برخی اسناد ساواک حاکی از آن است که وی در طول بازداشت در زندان میان زندانیان، برای ساواک جاسوسی می کرده است.۱۵
ساواک در تحلیلی پیرامون نشریه عبرت و عملکرد جعفریان در همکاری با آن۱۶ می نویسد: «مجله ضدکمونیستی عبرت با مقالات بسیار مستدل و عالی اخیرا از طرف آقای محمود جعفریان (ستون یکم سابق) ترجمه و در این مجله چاپ می شود و واقعا فعالیت های این فرد درخور هرگونه تشویق و ترغیبی است ولی چون ابتدا از زندان منتشر شده زیاد در طبقه جوان کشور خواننده ندارد و میلی به مطالعه این مجله از طرف مردم نشان داده نمی شود.»۱۷
این نشریه پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و زیرنظر فرماندار نظامی تهران، تیمسار تیمور بختیار، منتشر می شد. اداره کنندگان و نویسندگان مجله مسئولین حزب توده بودند و مضمون آن ظاهرا ابراز انزجار از حزب توده و شوروی بود. اما در باطن به تبلیغ و تحکیم سلطنت پهلوی می پرداخت.
جعفریان در اداره کل چهارم ساواک به تدریس اشتغال داشت و حتی در کار بازجویی و شستشوی مغزی افسران ارتش نیز مشارکت می ورزید.۱۸
همکاری و ارتباط جعفریان تا آنجا بود که حتی برخی عناصر وابسته به رژیم از وی انتظار داشتند در مشاغل و مناصب امنیتی و حفاظتی نیز فعالیت کند و پیشنهادهایی هم به وی می دادند.
«منوچهر آزمون»۱۹ که مدتی در تلویزیون و وزارت اطلاعات و جهانگردی عهده دار مسئولیت بود در پی تهدید هیئت مدیره روزنامه آیندگان به چاره اندیشی پرداخت و طی نامه ای به ساواک نوشت:
در صورتی که اجازه فرمایند برای سرپرستی اداره حفاظت روزنامه آقای محمود جعفریان که مدت ها به صورت مأمور ساواک خدمت می کرده است و معرف حضور مبارک می باشد و چاکر به شایستگی نامبرده اعتقاد دارد درنظر گرفته شود.۲۰
همه این موارد حاکی از عمق همکاری و وابستگی جعفریان به دستگاه اطلاعاتی و امنیتی رژیم پهلوی است. این همکاری و البته اعتماد تا آنجا پیش رفت که جعفریان جهت انجام مأموریت های جاسوسی در کشورهای خارجی گزینه ای مناسب تشخیص داده شد.
سرتیپ منوچهر هاشمی، مدیرکل اداره ضدجاسوسی ساواک در خاطراتش با اشاره به فعالیت های خود در تأسیس ساواک فارس و بوشهر و کنترل شیخ نشین های خلیج فارس، درباره آشنایی با جعفریان می گوید: «در یک نیمه شبی، دو نفر به محل سکونتم در بوشهر مراجعه و معرفی نامه ساواک مرکز را که به امضای شخص سپهبد بختیار رسیده بود ارائه دادند و اظهار داشتند مأموریت داریم به شیخ نشین ها برویم و به صورت مأمور اطلاعاتی سازمان امنیت عمل کنیم. به ما گفته شده که ساواک فارس کلیه امکانات و تسهیلات لازم را فراهم خواهد آورد. در نامه سپهبد بختیار دستور همه نوع همکاری در اعزام آن دو نفر به بحرین و قطر داده شده بود. این همکاری، شامل اخذ پروانه کسب و کار از گمرک و شهرداری و پاس عبور (پروانه علم و خبر) از شهربانی و برقراری خط ارتباطی و تعیین پیک مطمئن بین بوشهر- قطر و بوشهر- بحرین برای مبادله اطلاعات و کسب دستور و غیره بود، که توسط عوامل ما بدون اینکه آن دو نفر شخصا به ادارات یاد شده مراجعه و احتمالا شناخته شوند، انجام گرفت.
● رابط ساواک و تلویزیون
عمویی می افزاید: «کسانی از همان بدو دستگیری، در پی رهایی خود از فشار شکنجه و درد شلاق، زبان به گفتن ناگفتنیها می گشودند، و پس از دوران بازجویی و محکومیت در دادگاه، راه خلاصی از بند و زندان را تسلیم شدن به خواستهای نامشروع رژیم مبنی بر تخلیه اطلاعات و زیر ضربه قراردادن هر کس و هرآنچه از حزب و سازمانهای وابسته اش که تا آن زمان از آسیب دشمن در امان مانده بود می دیدند. اینان از لطمه زدن به هم رزمان سابق و هم زنجیران کنونی شان نیز ابایی نداشتند و با تنظیم گزارشاتی از فعالیتها، ارتباطات و حتی چگونگی تفکرات و نظرات آنان، و بدین سان سنگین کردن بار اتهام دیگران، راه خروج خود از زندان را هموار می کردند.»
وی محمود جعفریان را از این گروه می داند.۲۶
او جعفریان را در زمره کسانی معرفی می کند که به تبی تند مبتلا بود و به همان تندی هم به عرق می نشست. این عده در چپ روی بی همتا بودند و آن گاه که از نفس می افتادند، در سراشیبی سقوط، به عنوان کارشناس جریانات چپ به خدمت ساواک درمی آمدند!۲۷
وی محمود جعفریان و پرویزنیکخواه را کارگزاران سیاسی ساواک معرفی می کند.۲۸
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده نیز در خاطرات خود با اشاره به محمود جعفریان می گوید: «در زندان چند نفر از افسران ما همکار ساواک شدند که یکی از آنها همین آقای جعفریان بود. او در زندان همکاری با ساواک را شروع کرد و پس از آزادی، ساواکی مطلق شد و مدارج ترقی را طی کرد.»۲۹ با همه تحلیلها و ارزیابیهای متفاوتی که از نوع و چگونگی ارتباط جعفریان با ساواک مطرح می شود؛ اما همکاری او با سازمان اطلاعات و امنیت قطعی است.۳۰
▪ فعالیت در تلویزیون
محمود جعفریان را باید یکی از مهم ترین و پرکارترین عناصر رسانه ای رژیم پهلوی دانست. او علاوه بر فعالیتهای مطبوعاتی در چارچوب همکاری با ساواک، بیش از ده سال با رادیو-تلویزیون نیز همکاری نزدیک داشت.
وی در سال ۱۳۴۵ به توصیه ساواک در اداره تلویزیون دولتی ایران به عنوان رئیس کارگزینی مشغول به کار شد۳۱ و هم زمان سمت رابط ساواک و تلویزیون را نیز عهده دار بود.۳۲
وی پس از مدتی در اواخر ۱۳۴۷ به مدت دو سال مدیریت تلویزیون آبادان را به عهده گرفت. به نظر می رسد این سمت به دلیل سوابق خدمات جعفریان در کشورهای عربی و آشنایی او با مسائل و شرایط منطقه خلیج فارس به نامبرده واگذار شده است.
البته جعفریان دربازجوییهایش پس از پیروزی انقلاب مدعی شده بود که تیمسار خاوری، رئیس ساواک خوزستان نسبت به تفسیرهای او در رادیو-تلویزیون آبادان که عمدتاً به مباحث مرزی می پرد اخت، اعتراض داشته است.۳۳
چنانچه اظهارات جعفریان دراین بخش را بپذیریم باید نتیجه گرفت که جعفریان به دلیل وابستگی عمیق به دستگاه امنیتی رژیم دستورات و خط مشی های مورد نیاز را از مرکز و رده های بالای ساواک دریافت می کرده مدیریت محلی ساواک اشراف چندانی بر فعالیتهای او نداشته است.
باادغام رادیو و تلویزیون در سال ۱۳۵۰ و تأسیس سازمان رادیو-تلویزیون ملی ایران، جعفریان به تهران آمد و تا تابستان ۱۳۵۷ درسمتهای کارشناس مسائل و مناطق عربی، مدیر اطلاعات و اخبار، مدیرکمیته تحقیقات سیاسی، مدیر واحد برنامه ریزی و بخش افکار و تحقیقات اجتماعی، معاونت اداری و معاونت سیاسی به ایفای نقش پرداخت.
در برخی اسناد آمده است که پس از ادغام رادیو و تلویزیون و تشکیل واحد جدید خبری، نحوه پخش اخبار به کلی عوض شد و حتی ادبیات استفاده شده در نگارش اخبار نیز تغییر کرد. بر این اساس بیشتر اخبار مورد پسند مردم به صورت تازه تری پخش می شد که همین امر موجب انتقاد برخی مسئولان و اعتراض آنها به جعفریان گردید.۳۴
اما جعفریان که فعالیتهای خود را با ساواک و مقامات عالی رتبه رژیم هماهنگ می کرد بی توجه به انتقادات کار خود را پیش می برد.
ساواک طی گزارشی، فعالیتهای نامبرده در کمیته تحقیقات سیاسی را زیرنظر این دستگاه و باهدف مبارزه تئوریک با کمونیسم اعلام می کند.۳۵
وی معمولا به دلیل انجام دستورات ساواک مورد تشویق و تقدیر این دستگاه قرار می گرفت. در یک مورد مدیران اداره یکم عملیات و بررسی، بخش ۳۱۱ و کمیته تبلیغات ضد کمونیستی ساواک طی نامه ای مشترک به ریاست ساواک می نویسند:
آقای محمود جعفریان معاون تلویزیون ملی ایران از یک سال قبل تاکنون با توجه به نظرات ساواک و براساس تأکیدی که به وی شده است به طور بسیار فعال در تهیه و انتشار سلسله مقالات مستند و جالبی تحت عنوان «کمونیسم و خاورمیانه» همت گماشته است که قریبا به صورت کتابی نیز چاپ و منتشر خواهد شد...
علی هذا نظر به اینکه آقای جعفریان همواره خواستهای ساواک را در زمینه مسائل کمونیستی با علاقه وافر به مورد اجرا درآورده و نیز در به وجود آمدن کمیته تحقیقات سیاسی تلویزیون و همکاری با ساواک با ایمان خاص فعالیت چشم گیری داشته است، در صورت تصویب، امر و مقرر فرمایند به طور کتبی از زحمات ایشان قدردانی و مراتب به تلویزیون ملی ایران منعکس گردد تا بدین وسیله موجبات دلگرمی هرچه بیشتر وی فراهم شود.۳۶
● مناقشه بر سر مدیریت تلویزیون
فریدون هویدا، سفیر وقت ایران در سازمان ملل و برادر نخست وزیر، که یکی از عناصر درون حکومت به شمار می آمد و از نزدیک شاهد بسیاری از حوادث و رویدادها بوده است در ماههای آخر عمر رژیم با ارزیابی عملکرد رضا قطبی و حمایت او از جعفریان در اظهارنظری محفلی گفته بود: «بازار شایعات درایران داغ است و از جمله آنها باید از شایعه مربوط به اقدامات رضا قطبی(پسردایی شهبانو) یاد کرد که با به کارگرفتن تمام قدرت خود درصدد است جعفریان را به مقام نخست وزیری برساند و البته دراین راه از حمایت کامل شهبانو نیز برخوردار است...» ۴۷
اما احسان نراقی معتقد است: «ساواک مرتباً در مورد قطبی پیش شاه بدگویی می کرد ولی(او) به اتکای فرح، کارش را ادامه می داد... اصلا از ساواک حرف شنوی نداشت و اختلاف داشت. به شاه گزارش می دادند. شاه هم به فرح یا به خود قطبی می گفت و او هم به سختی مقاومت می کرد. وقتی تشییع جنازه تختی را پخش کرد، شاه ناراحت شد و آن را دهن کجی تلقی کرد...» ۴۸
جعفریان نیز درباره اختلافات قطبی با ساواک، بر سر پخش مراسم تشییع جنازه غلامرضا تختی می گوید: «اصولا آقای قطبی از ابتدا با ساواک، به خصوص پرویز ثابتی درگیری شخصی داشت و این درگیری تا جایی که یادم هست از پخش مراسم برنامه مرحوم تختی شروع شد که ساواک به شدت مخالف بود و آقای قطبی... این کار را کرد.» ۴۹
جعفریان همچنین به نارضایتی ساواک از نفوذ نیروهای چپ در رادیو- تلویزیون و مقاومت قطبی در برابر آنان نیز اشاره می کند. ۵۰
صرف نظر از اینکه اقدامات قطبی تابع سیاستهای کلی رژیم بوده یا متکی به تشخیص و باورهای خود، اما او از نفوذی خاص در هیئت حاکمه برخوردار بود و به راحتی می توانست افراد و برنامه های موردنظر خود را حمایت کند و موجبات رشد و تثبیت موقعیت آنها را فراهم آورد.
او به پشتوانه فرح از درگیرشدن با برخی اعضای هیئت حاکمه رویگردان نبود و درحد توان مقابل فشارها ایستادگی می کرد.
جعفریان دراین باره می گوید: «فکر می کنم فشار روی رادیو تلویزیون بیشتر از فشار روی مطبوعات بود زیرا تا جایی که یاد دارم دولتها همیشه کوشش می کردند که زمام رادیو تلویزیون را به دست داشته باشند و همین امر گاهی در مواردی موجب برخورد شدید میان آقای قطبی و مسئولان دولتی شد (یعنی نخست وزیر و وزیران).... به طور کلی تا جایی که یادم هست همیشه دولتها سعی می کردند رادیو تلویزیون را زیرنفوذ و سیطره خود قرار دهند و شاید اگر شخص دیگری به جای آقای قطبی بود بارها او را تغییر می دادند کمااینکه از ۱۹ شهریور که ایشان رفت تا امروز چهار (نفر) عوض شده است و درمیان نخست وزیران همه جلوی مردم تظاهر می کردند که به رادیو تلویزیون آزادی داده اند.» ۵۱
بدون شک مناقشه هیئت حاکمه بر سر مدیریت رادیو- تلویزیون نه از بابت آزادی که در حقیقت ناشی از اهمیت دستگاه مزبور و همچنین ضرورت به خدمت گرفتن آن درچارچوب اهداف و جریانهای درون حکومت برای تثبیت موقعیت خود و درنهایت نزدیک شدن به هرم قدرت بود. به هر روی، قطبی در اواسط شهریور ۱۳۵۷ از سمت خود استعفا کرد (۵۲) اما از کشور خارج نشد تا شاید راههای بقای حکومت و تداوم حیات آن را با همکاری دیگر عناصر رژیم جستجو کنند.
او پس از پیروزی انقلاب با صرف هزینه ای سنگین توسط فرح از کشور گریخت.(۵۳)
▪ سرپرستی خبرگزاری پارس
محمود جعفریان که روز به روز شرایط تثبیت شده تری در ساختار فرهنگی و رسانه ای کشور می یافت در ۱۲ آبان ۱۳۵۵ با حفظ سمت به سرپرستی سازمان خبرگزاری پارس منصوب شد. (۵۴) کسب این سمت اولا حاکی از رضایت کامل کارگزاران عالی رتبه رژیم از عملکرد او در رادیو و تلویزیون است و ثانیا نشان دهنده سیاست یکپارچه سازی مدیریت رسانه ای و درنهایت یکسان سازی راهبرد اطلاع رسانی کشور است. از این رو هیچ گزینه ای مطلوب تر از محمود جعفریان نبود.
خبرگزاری پارس طی دوران مدیریت جعفریان توسعه کمی و کیفی فراوانی یافت و به یکی از مراکز مهم خبرگزاریهای منطقه خاورمیانه مبدل شد.
جعفریان می گوید: «در مورد خبرگزاری پارس باید بگویم روزی که آنجا رفته بودم یک سازمان مرده بود.تمام سانسورچیهای مملکت از شاه تا سایر سازمانها که به مطبوعات و رادیو تلویزیون خبر می دادند به خبرگزاری پارس هم خبر می دادند و... خبرگزاری پارس یک کار تکراری می کرد و مملکت دلخوش بود که یک خبرگزاری دارد. کوشش من برای ایجاد فرستنده دراین سازمان تا حدی به نتیجه رسید...» ۵۵
جعفریان از مطلع ترین افراد در سیاست گذاریهای رسانه ای رژیم بود او پیرامون نحوه اعمال سانسور دررژیم پهلوی می گوید:«نخستین دستگاه سانسور، وزارت دربار و مطبوعات دربار بود که کلیه اخبار مربوط به شاه سابق و حتی اخبار تشریفاتی و اینکه اسم چه کسانی جزء همراهان گفته شود زیر نظر وزیر دربار وقت و اداره کل مطبوعات دربار شاهنشاهی بود... آقای یزدان پناه مدیرکل ... اداره مطبوعات روزانه با مدیران اخبار... شبکه ها و... سردبیران اخبار تماس داشت]... روزانه چندبار[. ۵۶
وی می افزاید:«اداره کل مطبوعات و روابط عمومی دربار شاهنشاهی که ریاست آن با آقای کامبیز یزدان پناه بود کلیه اخبار و مقالات مربوط به شاه سابق و حتی سخنرانی های خود شاه را کنترل می کرد. رادیو و تلویزیون، خبرگزاری پارس و مطبوعات فقط مجاز بودند خبری را در مورد شاه سابق یا سخنانش چاپ کنند که روابط عمومی دربار یا وزیر دربار مورد تأیید قرارداده باشند...»۵۷
جعفریان با استعفای رضا قطبی، از رادیو تلویزیون و خبرگزاری پـارس بلافاصله از همه سمتهایش استعفا کرد و به انتظار آینده نشست.
حضور درحزب رستاخیز
درسال ۱۳۵۳ طرح تک حزبی شدن کشور تهیه و به شاه ارائه شد. ایده فراگیر بودن حزب را دو گروه طراحی و به مورد اجرا گذاشتند:
۱) گروهی که از آنها با عنوان گروه آموزگار یاد می شود. این گروه با شناخت دقیق از خلقیات شاه به تهیه و تدوین طرحی مبادرت ورزیدند ۸۵ که خود از عوامل سقوط رژیم گردیدند.
بیشتر طراحان و نیز پیش برندگان حزب رستاخیز، «از کارشناسان جوان علوم سیاسی و دارندگان درجه دکتری از دانشگاههای امریکایی» بودند. ۵۹ افرادی مانند جمشید آموزگار، داریوش همایون، هوشنگ نهاوندی، هوشنگ انصاری و علینقی عالیخانی را می توان در این جمع مشاهده کرد.
براساس برخی تحلیلها جمع مذکور عمدتاً تحت تاثیر دیدگاه «ساموئل هانتینگتون» قرار داشتند که معتقد بود تنها راه نیل به ثبات سیاسی درکشورهای درحال توسعه ایجاد حزب دولتی منضبط است. با جلب همکاری این عده، شاه امیدوار بود آنها کاستیهای نظام دو حزبی سابق را با آموزه های جدید و در قالب حزب واحد رستاخیز برطرف سازند. این گروه بویژه اعتقاد داشتند که چنین حزبی به حلقه پیوند جامعه و دولت تبدیل خواهد شد و به تبع آن، دولت را بسیج مردم توانا خواهد ساخت. بنابراین خطرهای احتمالی ناشی از عناصر اجتماعی مخرب را از بین خواهد برد. ۶۰
۲) گروه دیگری که از آنان نیز به عنوان جمعی از طراحان اولیه حزب رستاخیز نام می برند، توده ایهایی بودند که طی دو دهه ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ به عضویت درحزب توده و سایر تشکلهای چپ پایان داده خدمت در نظام شاهنشاهی را بر تفکرات پیشین ترجیح داده بودند. رسول پرویزی، جهانگیر تفضلی، محمد باهری، پرویز نیکخواه، محمود جعفریان و دهها تن دیگر که از اردوگاه شرق به صف خدمت گزاران محمد رضا پهلوی روی آوردند. این افراد همگی نسبت به دربار و شاه سرسپردگی داشتند. اصلی ترین حامی این گروه، اسدالله علم بود که از سالها قبل، تجربه چشم گیری درجذب توده ایهای تواب، کسب کرده بود. ۶۱
به نظر می رسد این عده به دلیل پیشینه فعالیت در حزب توده و تشکلهای طرفدار تفکر چپ که نمونه عملی آن درکشورهای تک حزبی نظیر شوروی، کوبا، آلبانی و یا چین نمود یافته بود. به نظام تک حزبی با سلسله مراتب طولی باور داشتند و می پنداشتند حزب واحدی چون «حزب کمونیست» ضامن تحکیم نظام تک ساختی سلطنت محسوب می شود. بنابراین، وقتی فکر تأسیس حزبی واحد و فراگیر در ایران پیش آمد. این گروه که از مواهب نظام شاهنشاهی برخوردار بودند با تکیه بر تفکر پیروی از نظام تک حزبی، پیش از هر گروه سیاسی دیگری می توانستند با این پدیده پیوند یابند. آنان، تأسیس حزب رستاخیز را گامی در تحقق اهداف نظام شاهنشاهی ارزیابی می کردند. درنظر آنان، رژیم شاهنشاهی تنها شکل قابل تصور از حکومت برای ایرانیان بود که با آرمانهای عمیق آنان هماهنگی داشت.
یرواند آبراهامیان در تشریح دلایل حمایت و احتمالا طراحی حزب رستاخیز توسط توده ایهای سابق می نویسد:« از دیدگاه این گروه تنها سازمانی با ساختار لنینیستی می توانست توده ها را بسیج کند، موانع سنتی را از میان بردارد و کشور را به جامعه ای کاملاً مدرن رهنمود شود.» ۶۲
برخی، توده ایها و وابستگان به گروههای چپ و مارکسیستی جذب شده به رژیم شاه را به دو دسته مجزا تقسیم می کنند؛ دسته اول (با اکثریت توده ایهای پیوسته به رژیم) اساساً به آموزه ها و ایدئولوژی مارکسیسم پشت پازده همکاری با رژیم پهلوی را زیبنده تر و البته نان و آب دارتر از مسیر پیشین خود تشخیص داده بودند. دسته دوم که البته به اندازه دسته نخست از مواهب رژیم پهلوی بهره می بردند و اصولاً هیچ گونه نشانه عدم وفاداری نیز از ناحیه آنان دیده نمی شد، بر این اعتقاد - شاید متظاهرانه و عوام فریبانه که در انظار عمومی هم جرئت چندانی برای ابراز آن نداشتند- بودند که نظام سیاسی حاکم بر کشور (هر از چندی از مسیری دیگر) در راه آموزه های پیشین آنان گام برمی دارد و بدین ترتیب همکاری با رژیم پهلوی را تاکتیکی برای خدمت بهتر به خلق ایران ارزیابی می کردند. بر این اساس افرادی نظیر محمود جعفریان و پرویز نیکخواه را در دسته اخیر جای می دهند.۶۳
با تأسیس حزب رستاخیز، توده ایها و افراد منتسب به گروههای چپ و مارکسیستی برای فعالیت در آن رغبت نشان دادند و چنان که اسناد و مدارک نشان می دهد این عده در زمره جدی ترین اعضای حزب به شمار می آمدند. در عین حال، مخالفان این گروه در بدنه حکومت و حزب رستاخیز از حضور و ارتقای آنها انتقاد کرده به محکومیت آن می پرداختند. از نظر این عده که در برخی گزارشهای ساواک هم آمده است حضور عناصر وابسته به حزب توده خطری جدی برای حکومت و حزب رستاخیز بوده است. این نگرانی از آنجا ناشی می شد که تمام ارکان مدیریتی و اجرایی حزب رستاخیز در انحصار اعضای سابق حزب توده بود.۶۴
با این حال می توان احتمال داد که با وجود بسیاری از مخالفتها عناصری مانند اسدالله علم و یا فرح پهلوی از مدافعین بهره گیری از طیف مذکور بودند و در تقویت جایگاه آنها و ارتقاء سطح این عده در ساختار قدرت تلاش می کردند.
از سوی دیگر یکی از مهم ترین نقاط مشترک طراحان حزب رستاخیز در هر دو گروه، مخالفت آنها با حزب حاکم، یعنی همان حزب ایران نوین بود۶۵ که در تصمیم آنها برای تأسیس حزب رستاخیز و همکاری با یکدیگر بی اثر نبود. با تأسیس حزب رستاخیز، دو حزب ایران نوین (اکثریت) و مردم (اقلیت) منحل شد و دوران حاکمیت حزب اکثریت پایان یافت. شاه خود در تشریح دلایل تأسیس حزب رستاخیز و فعالیت دو حزب پیشین می گوید: «همه احزاب موجود در وفاداری به تاج و تخت و سلطنت و پشتیبانی از انقلاب شاه و ملت با یکدیگر مشترک اند. قرار داشتن یکی از این احزاب در اکثریت و دوازده سال (از زمان حسنعلی منصور) در دست داشتن دولت، امکان رشد را از اعضای دیگر احزاب (اقلیت) گرفته است. باید آنها را هم به کار گرفت.»۶۶
● مأموریت: تبیین اهداف رژیم پهلوی
در چنین شرایطی داریوش همایون، محمود جعفریان و پرویز نیکخواه با شرکت در برنامه ای تلویزیونی به بحث و بررسی موضوع تشکیل حزب، اهداف و دفاع از آن پرداختند.۶۷
انتخاب این سه تن ضمن روشن ساختن جایگاه آنها در تأسیس حزب، بیانگر نقش تبلیغاتی و رسانه ای آنها در تبیین اهداف رژیم است.
جعفریان طی سالهای عضویت در حزب رستاخیز که بیشتر آن با سمت قائم مقامی دبیرکل توأم بود عمدتاً نقش تبیین و تبلیغ اهداف حزب و برنامه های آن را به عهده داشت. وی به دلیل شرکت در جلسات مختلف و ایراد سخن رانی به رکورددار انجام سخنرانیهای حزبی مشهور گشت.۶۸
همچنین نشریات مختلف حزب شامل روزنامه رستاخیز، مجلات رستاخیز جوان، رستاخیز روستا، رستاخیز کارگران و اندیشه های رستاخیز با نظارت مستقیم جعفریان منتشر می شد.
وی پیرامون وظایف خود گفته بود: «من قائم مقام دبیرکل در مجموعه امور آموزش سیاسی و مجموعه انتشارات حزب رستاخیز ملت ایران و روابط عمومی و ستاد خبری حزب هستم و این سمت در حقیقت با وظایفی ارتباط دارد که هم اکنون در رادیو تلویزیون ملی ایران و سازمان خبرگزاری پارس انجام می دهم و این وظایف را براساس اوامری که شاهنشاه آریامهر صادر فرموده اند حفظ خواهم کرد.»۶۹
سمتهای جعفریان در حزب رستاخیز و دولت که در ارتباط تنگاتنگ با حوزه رسانه بود حاکی از نقشی است که رژیم برای وی در ایجاد هماهنگی و وحدت رویه رسانه ای قایل بوده است. وی کلاسهای آموزشی مختلفی نیز در رده های گوناگون حزبی اداره می کرد که متن همگی آنها توسط حزب منتشر می شد.۷۰
جعفریان معتقد بود: «حزب رستاخیز هموارکننده راه تمدن بزرگ است.۷۱ ...و قدرت حزب باید تا حد فراگرفتن همه نیروهای ملی بالا رود.»۷۲
جعفریان به نمایندگی از حزب رستاخیز با برگزاری مباحث به ظاهر علمی و سخن رانی نزد دانشجویان به توجیه تأسیس حزب واحد می پرداخت و تأسیس حزب رستاخیز را مرحله ای در تکامل تاریخی جامعه ایرانی معرفی می کرد و از همین منظر فعالیتهای حزب را تحلیل می کرد.۷۳
جعفریان به عنوان قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز با هرگونه فعالیت حزبی دیگر به شدت مخالفت کرده با بهره گیری از حوادث گذشته برای حذف جریان رقیب تندترین رفتارها را از خودبروز می داد. وی در یکی از کانون های حزبی طی سخنانی پرخاشجویانه گفته بود: «تاریخ این چند سال نشان می دهد که هر حزبی که بیگانه در ایران ساخت همان بیگانه مبلغ بین المللی آن نیز بود. مبلغ بین المللی حزب خائن توده و حزب دمکرات، کمونیسم بین الملل بود و امروز نیز هست... امپریالیسم غرب نیز مبلغ گروه های سیاسی دیگری بود که به او خدمت می کردند و از خدمت گزاران خود در دنیا شخصیت های ملی می ساخت. حزب رستاخیز ملت ایران مدافعان خارجی ندارد زیرا هم چنان که شاهنشاه گفته اند ملی ترین حزب تاریخ ایران است. تشکیل این حزب در حد پیروزی های بزرگ سیاسی و ملی ایران در آذربایجان و نفت و انقلاب شاه و ملت اهمیت دارد. کسانی که می خواهند از اهمیت این حزب ملی بکاهند در ردیف کسانی هستند که از دیگر پیروزی های سیاسی و ملی ایران خوشحال نبوده یا نیستند.»
وی در ادامه با دسته بندی مخالفان حزب رستاخیز می افزاید: «مخالفان حزب به چند دسته تقسیم می شوند: دسته اول گروهی هستند که ایران را دشمن می دارند. اینها نمی خواهند که ایران در هیچ زمینه ای خاصه در قلمرو سیاسی و تشکل سیاسی پیروز شود. اینها با ایران و هستی ایران ونظام شاهنشاهی مخالف هستند. دسته دوم مخالفان رستاخیز کسانی هستند که با نظام شاهنشاهی مخالف نیستند اما مخالف دولت اند و بیم دارند که موقعیت رستاخیز به مفهوم موفقیت دولت باشد. این نوع طرز فکر از محدود اندیشیدن و نزدیک بینی و کوته نظری سرچشمه می گیرد. دسته سوم کسانی هستند که در نظام ارزشی فرهنگ سیاسی غرب رشد و نمو یافته اند... و جز الگوهای غربی چیزی در ذهن ندارند و حتی در قلمرو رستاخیز یک جناح را یک حزب می بینند. دسته چهارم مارکسیستها هستند که باید آنها را جزو گروه اول به حساب آورد...»۷۴
وی در اظهارنظر دیگری می گوید: «فضای رستاخیز ملت ایران هیچ نوع شکاف یا تفرقه را تایید نمی کند، زیر افزایش قدرت سیاسی و اقتصادی ایران به وحدت کامل مردم نیاز دارد.»۷۵
جعفریان ضمن سوءاستفاده از مخالفت مردم ایران با جریانات الحادی وابسته به شوروی سابق ادامه می دهد: «باید به یاد داشته باشیم که یک میلیارد کمونیست، همسایگان دیوار به دیوار ایران اند. من حزب رستاخیز را تنها سازمان سیاسی فراگیرنده ملت ایران می دانم.»۷۶
البته جعفریان پیش از آن و در سال ۴۷ به اتفاق جمعی دیگر زیرنظر ساواک در تدارک تاسیس حزبی با عنوان «مکتب ملی ایران» بود که به سرانجام نرسید و احتمالا عدم توفیق آنها در آن مرحله به تاسیس حزب رستاخیز در سالهای بعد انجامید.۷۷● توجیه عملکرد رژیم
محمود جعفریان از یک سو به دلیل سطح معلومات، قلم روان، بیان قوی و انگیزه بالا در خدمت به رژیم و از سوی دیگر ضعف دستگاه حاکمه در بهره گیری از نیروهای نخبه برای توجیه عملکرد حکومت و دفاع کارشناسانه از آن، عنصری مطلوب و حتی کم نظیر به شمار می رفت.
او به واسطه حضور در ارکان مدیریتی حزب رستاخیز و دسترسی به رسانه های مختلف از بیشترین امکان برای طرح دیدگاه های خود برخوردار بود.
او را می توان از معدود چهره هایی دانست که در همه زمینه ها به اظهارنظر می پرداختند. او برای این کار نه تنها محدودیتی نداشت که گویی از سوی دستگاه حاکم موظف به این کار بود. جلسات سخن رانی و پرسش و پاسخ او مرتب از رادیو- تلویزیون پخش می شد. گاهی در این برنامه ها افراد خاصی موظف به طرح انتقادات تند بودند و جعفریان با آرامش به آنها پاسخ می داد. حتی در مواردی در پاسخ به کسانی که با اعتراض اعلام می کردند در این کشور آزادی نیست، در مقابل دوربین پاسخ می داد: «خدا را شکر آن قدر آزادی داریم که بگوییم آزادی نداریم.»
در حقیقت جعفریان وظیفه داشت در مقطعی حساس که پایه های قدرت رژیم رو به افول بود و مشروعیت آن تنزل می یافت و به بازسازی و اصلاح این وضعیت پرداخته چهره ای قابل قبول از سلطنت پهلوی در سطح افکار عمومی و نخبگان جامعه به تصویر درآورد. وی به همین منظور به مراکز استانها و شهرهای مختلف ایران سفر می کرد.۷۹
ساواک طی گزارشی درباره این سفرها می نویسد: «هدف از مسافرت آقای محمود جعفریان به نقاط مختلف کشور و از جمله خوزستان دارای دو جنبه می باشد.
۱) تشکیل تظاهرات ملی علیه عوامل مخالف.
۲) بررسی و یافتن ریشه های تظاهرات اخیر و پیشنهاد راههای منطقی برای خنثی کردن آن.»
گزارش نویس ساواک می افزاید: «جعفریان در این مسافرتها سعی دارد به طرق مختلف از نظر افراد مطلع، آگاه شود.»۸۰
او انتخاب شده بود تا از رژیم با رنگ و لعاب علمی و ادبیات روشنفکرانه دفع کند. ادبیاتی که عوام را نیز به واسطه عدم درک صحیح و صرفا به دلیل زیبایی جملات تحت تاثیر قرار می داد. او از سفسطه، مغلطه و هر شگرد عوام فریبانه دیگری بیشترین بهره را می برد. به عنوان مثلا در شرایط که رژیم می کوشید در پوشش آنچه که آن را مدرنیسم می خواند تاریخ و فرهنگ ملی و دینی ایرانیان را دستخوش تغییر و تحریف سازد و صنایع مونتاژ را که وابستگی کشور را به دنبال می آورد در کشور حاکم کند، جعفریان مخالفتها با این روند را نوعی ارتجاع و یا مخالفت با پیشرفت قلمداد نموده، تاکید می کرد: «ورود تکنولوژی به ایران فاجعه نیست.» او درعین حال که ظاهرا از تجدد دفاع می کرد اما ارتجاعی ترین شیوه حکومت را مطلوب دانسته و می گفت: «نظام شاهنشاهی ما با ابدیت زندگی ایرانی همراه است.»۸۲ او در جای دیگری مدعی شده بود: «فلسفه شاهنشاهی با خون، نژاد و فرهنگ ایران آمیخته است.»۸۳
جعفریان درست در مقطعی که بیشترین حملات متوجه محمدرضا پهلوی و سلطنت او بود در اظهارنظری می گوید: «شاه در ایران با ملت پیوند ناگسستنی دارد. در نظام شاهنشاهی ایران مفهوم شاه و ملت یکی است. اقتدار شاه، اقتدار ملت ایران است. روشنایی خانه کارگر و کشاورز و روشنایی خانه فرد فرد ملت ایران، روشنایی خانه شاه است. ملت ایران از طریق مظهر قدرت خویش یعنی شاه و نظام شاهنشاهی ایران حق خود را بر دولت اعمال می کند! دولت که در کشورهای مستقل جهان قدرت برتر است و دمکراسی های جهان کوشش می کنند این قدرت برتر را با انجام وظایفش برانگیزند و از راههای دمکراتیک خطا یا لغزش قدرت برتری را که دولت نام دارد نظارت و تصحیح می کنند. در نظام شاهنشاهی ایران ملت ایران این قدرت را از طریق مظهر قدرتش که وجود شاهنشاه است به آسانی اعمال می کند.»۸۴
او در شرایطی که دانشگاههای کشور را اعتراض سراسری فراگرفته بود در سمینار بررسی رفتار دانشگاهی در آذر ۵۶ طی سخنانی گفته بود: «باید آسیب پذیری دانشگاهها را بیش و پیش از هرچیز در خارج از دانشگاهها جستجو کنیم. یک جوان ۲۲ یا ۲۵ ساله امروزی در زمان وقوع حوادث گذشته کشورمان خیلی جوان بوده است. حتی ۲۵ ساله های ما هم قفس را ندیده اند و دوران پیش از انقلاب را به یاد نمی آورند. آیا ضرورت دارد که ما شب و روز درباره آن روزها و شبهای تاریک و مخوفی که ایران گذرانده است، صحبت کنیم؟ انقلاب شاه و ملت یک انقلاب تدریجی است و یک شبه همه چیز را دگرگون نساخته است. به دلیل تحول سریع اقتصادی مملکت از یک سو و به دلیل دگرگونی مناسبات اقتصادی، تغییراتی از نظر اجتماعی در مملکتمان پدید آمده است. به طور کلی امروز در مملکت ما هیچ یک از گروه های اجتماعی دیگر در جای خودشان نیستند و همه از حال سنتی خود تکان خورده اند.»۸۵
او در جای دیگری می گوید: «معجزه انقلاب این است که این مناسبات را تغییر داد. ما وقتی برنامه ریزی اقتصادی می کنیم می بایستی مراقب و ملازم و همراه با برنامه ریزی اجتماعی و فرهنگی نیز باشد که این آدمهایی که از جایشان تکان می خورند، نظام معتقداتشان متزلزل می شود، برای محیط جدید تربیت شوند... یک مملکت می تواند در پرتو فعالیتهای اقتصادی دیوارهایش را زود بالا ببرد، اما مغز انسانها را به آن سرعت نمی شود بالا برد. این کار زمان می خواهد. انقلاب شاه و ملت انقلابی است براساس تربیت، براساس ایجاد تحول در ذهن ما... همه جوری آزادی اجتماعی و سیاسی می دهد. اما می بایستی برای آن آزادی تربیت بشویم.»۸۶
به ادعای جعفریان؛ «انقلاب شاه و ملت در نظام شاهنشاهی ایران توانسته است آزادیهای فردی را برای فرد فرد ملت ایران تأمین کند و عدالت اجتماعی را بدون ترس از گروه های فشار و گروه های دارای منافع برقرار سازد! حقوق سیاسی و انسانی که در انقلاب شاه و ملت نصیب کارگران و کشاورزان ایران شده است در نظامهای سیاسی دیگر جهان جز با خونریزی یا گذشتن قرنها کوشش و تلاش، امکان پذیر نبود. اما در ایران به برکت وجود شاه، به برکت نظام شاهنشاهی ایران و به برکت رابطه نیرومند شاهنشاه آریامهر و ملت ایران به آسانی ممکن گردید.۸۷
جعفریان در حالی که کشور دچار عقب ماندگی، فساد و بحرانهای عمیق اجتماعی و سیاسی بود در واکنش به سخنان و مواضع منتقدان می گفت: «اینها باید توضیح بدهند که مدینه فاضله آنها در کدام قرن بوده و در کجای دنیای امروز وجود دارد؟ آیا مأموریت آنها ایجاد یأس ملی است؟ اگر می خواهید ما را با تاریخ مقایسه کنید بیایید با دنیای امروز ما را مقایسه کنید. اگر طرفدار روس هستید با روسیه ما را بسنجید. انگلیسی هستند ما را با انگلیس بسنجید که مرکز دموکراسی جهان می شناسیمش.»
جعفریان در ادامه سخنانش دروغ و اغراق را به بالاترین سطح خود رسانده می گوید: «قدمهایی که در مدت شانزده سال برداشته ایم حاضریم قدم شماری کنیم... هیچ کشوری را در دنیا نمی شناسیم که در مدت شانزده سال به اندازه ایران از تحول و دگرگونی و پیشرفت بهره مند شده باشد، از آمریکا و شوروی گرفته تا چین، فرانسه، آلمان یا هر کشور دیگر.»۸۸
● همیشه دست به سینه
یکی از شگردهای جعفریان استفاده از عبارتهای ادبی توأم با احساسات برای تهییج افکار عمومی بود. مثلا پس از سفرشاه و فرح به آمریکا در آبان ۱۳۵۶ دانشجویان ایرانی با چهره های پوشیده اقدام به برپایی تظاهرات اعتراض آمیز مقابل کاخ سفید کردند که با دخالت پلیس به درگیری و زد و خورد انجامید. این واقعه که برابر دیدگان شاه، فرح و کارتر رئیس جمهور آمریکا رخ داد، بازتاب گسترده ای در رسانه های جهان داشت و آسیب شدیدی به موقعیت رژیم وارد آورد.
در چنین شرایطی جعفریان طی مقاله ای در روزنامه کیهان نوشت: «می خواهم بر ماسک داران واشنگتن نتازم و درباره آنها داوری نکنم. منظورم از این نوشته کوتاه نه تاختن بر این گروه است و نه ستایش کردن کسانی که با پرچم ایران و سرشار از روح وطن پرستی، مقدم شاهنشاه و شهبانوی ایران را در واشنگتن گرامی داشتند. میهن پرستی مرز ندارد. اگر بخواهیم به فرزندان شهیدان چند هزار سال تاریخ ایران، مزد و پاداش بدهیم همه افراد ملت ایران فرزندان آن شهیدانند و مزد همه افراد ملت این است که ایران برای آنها به جای مانده است.
روی سخن من با بیگانگانی نیست که به نام ایرانی، ماسک بر چهره داشتند و در حقیقت ما را با آنها سخنی نیست نه امروز و نه فردا، زیرا فردا نیز ایران در عرصه جهان کارهای نامشروعی ندارد که به مزدوران سفید و سیاه نیازمند شود. هر روز که قرار باشد خونی برای ماندن ایران بر زمین بریزد. ایران بهترین جوانانش را به میدان خواهد فرستاد همچنان که در ظفار ممکن است این نقابداران ندانند که تصویر کوششهای مذبوحانه آنها در برابر چشم افراد ملت ایران قرار گرفت و اخبار کوششهای آنان از رادیو و تلویزیون و مطبوعات ایران پخش شد. اما ایران در مذاکرات واشنگتن پیروز شد و نقابداران، فقط نفرت و انزجار نه تنها ملت ایران بلکه میلیونها مردم جهان را که شاهد حرکات شرم آور آنها بودند جلب کردند.» ۸۹
جعفریان با وجود اعتراضات سراسری مردم در ماههای پایانی عمر رژیم با ارائه نشانی غلط مدعی می شد: «آنچه در ایران دیده می شود ناخرسندی است نه نارضایتی» ۹۰
او در بیشتر سخن رانیها با سوءاستفاده از بیزاری عمومی مردم ایران از کمونیسم می کوشید تا هر موضوعی را در کنار این عنوان مطرح کرده، به نوعی با آن مرتبط سازد مثلاً مخالفان شاه را هواداران فاشیسم می خواند و می گفت «کمونیسم و فاشیسم در ایران امروز مطرود و منفور است.» ۹۱
در حالی که مردم برنامه های فرهنگی رژیم را در مسیر دین زدایی از سطح جامعه بر می شمردند اظهار می داشت: «سیاست ضددینی و کمونیسم در ایران و کشورهای اسلامی شکست خورده است.» ۹۲ و یا برای اینکه به صورت مستقیم جریان مذهبی را مورد حمله قرار ندهد می گفت: «ارتجاع کمونیسم و ارتجاع سیاه دشمنان قسم خورده انقلاب شاه و ملت هستند.» ۹۳
براساس اسناد ساواک او در اواخر سال ۵۶ به دلیل افزایش نقش روحانیت در سطح جامه تلاش می کند تا از طریق برخی روحانیون عالی رتبه حوزه علمیه از جمله آیت الله سید کاظم شریعتمداری ترتیب ملاقات تعدادی از علما با شاه را بدهد و یا به طریقی نزدیکی دو طرف را به جامعه القا کند. ۹۴
جالب اینکه جعفریان در مقام قائم مقام دبیرکل حزب رستاخیز مسئولیت راه اندازی راهپیمایی و تهیه قطع نامه های حمایت آمیز از رژیم را نیز به عهده داشت. در پی قیام ۱۹ دی ۵۶ مردم قم، حزب رستاخیز به فکر برپایی راهپیمایی در شهر قم افتاد که در تدارکات آن محمود جعفریان نقش محوری داشت. ۹۵
البته مراسمی از این دست لزوماً با موفقیت توأم نبود. فریدون هویدا پیرامون چگونگی برگزاری یکی از این مراسم که برای مقابله با چهلمهای پی در پی شهدا برگزار می شد می گوید: شاه از تکرار چنین وقایعی گیج شده بود. ابتدا رئیس ساواک و نخست وزیر را مورد انتقاد قرار داد که چرا نتوانسته اند در مقابل روند حوادث سد ایجاد کنند؟ و بعد هم شخصاً دستور داد که حزب رستاخیز تظاهراتی را به طرفداری از رژیم سازمان دهد.
دستور شاه در روز دوم آوریل ۱۹۷۸ ]۱۳ فروردین ۵۷[ به اجرا درآمد و طی آن، مقامات حزب رستاخیز توانستند تظاهراتی را با شرکت چندین هزار تن از کارگران، کشاورزان و افراد سرشناس در تبریز به عنوان طرفداری از رژیم برگزار کنند.
وی با اشاره به پخش مستقیم این مراسم از رادیو می گوید: «در این مراسم محمود جعفریان، معاون دبیر کل حزب رستاخیز با جملاتی بسیار قلنبه - که فهم آن از قدرت بسیاری مردم و حتی تهرانیها هم خارج بود- سخن می گفت: «این انقلاب سبب شده که رعایا به صورت مالک در آیند، کارگران در بیست درصد از سود کارگاهها شریک شوند، مردم از مزایای بیمه های اجتماعی استفاده کنند و...» و در اثنای نطق او نیز هر بار که نامی از شاه می برد، صدای کف زدن جمعیت هم شنیده می شد.»
هویدا تأکید می کند: «کارگران و کشاورزانی که در این مراسم شرکت کرده اند اکثرا فقط آشنایی مختصری به زبان فارسی دارند و به همین جهت اصلاً باور کردنی نیست که چنین سخنان ادیبانه ای برای آنان بیان شود. تصورم این است که جعفریان در نطق خود اصلاً به مردم حاضر در میدان توجهی ندارد و مخاطب خود را تنها شخص شاه می داند که مطمئنم هم اکنون پای رادیو نشسته و دارد به سخنان جعفریان گوش می دهد.»۶۹
جعفریان به رغم همه تلاشهایش، از سوی برخی دیگر از مهره های وابسته به دربار مورد انتقاد قرار می گرفت و حتی در زمره افراد شایسته رژیم ارزیابی نمی شد. احمدعلی مسعود انصاری در تحلیلی با اشاره به وضعیت حکمرانی محمدرضا و قدرت مطلقه او، نام برخی رجال سیاسی، مدیران و مسئولان عالی رتبه رژیم و از جمله محمود جعفریان را یادوآر شده، می گوید:«در یک کلام باید گفت که این سال ها، دوران آدمهای متوسط و بی اعتقاد بود و به تعبیر دیگر دوران کوتوله های سیاسی. دیگر از رجال استخواندار و میهن خواه که حتی در موقعیت وابستگی باز هم برای اداره کشور به اصولی مبتنی بر واقعیات درون جامعه پای بند بودند اثر وخبری نبود.» ۷۹ اگر بخشی از قضاوت احمدعلی مسعود انصاری درباره رجال پهلوی را ناشی از نوعی حسادت و رقابتهای درون سیستمی بدانیم باید بخش دیگری از آن نوعی واقع بینی نسبت به ساختار مدیریتی رژیم ارزیابی کرد. حکومت پهلوی طی دوران حیات خود رجال و شخصیتهای مختلفی را در گروه همکاران خویش دید که با نزدیک شدن به سالهای پایانی عمر رژیم رفته رفته از تعداد عناصر وطنخواه، کاردان و سالم در میان آنان به شدت کاسته شد. در حقیقت هر چه قدرت شاه بیشتر می شد چهره های کارآمد از آن دور می شدند.
▪ دفاع از حضور نظامی در ظفار
یکی از مشهورترین خدمات محمود جعفریان به رژیم پهلوی چاپ و انتشار کتابی استبا عنوان در ظفار خبری نیست.
ظفار نام منطقه ای نفت خیز در کشور عمان و بزرگترین استان آن است. از سال ۵۱۹۶ (۵۱۳۴ش) جنبشی آزادیخواهانه و استقلال طلبانه علیه امپریالیسم و فئودالیسم دراین منطقه آغاز شد که به جنبش ظفار معروف گشت. این جریان پس از مدتی با گسترش حوزه فعالیت خود تلاش کرد تا با استفاده از سلاح به اهداف خود دست یافته و مدلی جدید در مبارزات خاورمیانه را در مقابل تجربه ناسیونالیسم کلاسیک عربی پایه گذاری کند. رهبری این جنبش با جبهه خلق برای آزادی خلیج فارس بود.
جنبش ظفار با رژیم اشغالگر صهیونیستی به شدت مخالف بود و کشورهای هم پیمان آن در منطقه و از جمله ایران را در یک صف می دید. این جنبش با برخورداری از حمایت توده های مردم در زمانی کوتاه موفق شد مناطق وسیعی از کشور عمان (۰۹ درصد منطقه ظفار) را آزاد کرده اقدام به تاسیس حکومت خودگردان کند.توفیقات جنبش ظفار این نگرانی را برای دولتهای منطقه و حامیان فرامنطقه ای آنها بویژه آمریکا ایجاد کرد که تثبیت جنبش ظفار به الگویی برای سایر جریانات سیاسی و مبارز عرب تبدیل خواهدشد و ازسوی دیگر اهمیت ژئوپولتیک و ژئواستراتژیک خاورمیانه و منطقه نفت خیز خلیج فارس ایجاب می کرد که قدرتهای امپریالیستی و دولتهای خودکامه منطقه ای برای مهار و سرکوب جنبش وارد عمل شوند.
● جنگ ظفار
جرج رنتس (George Rentsez) درگزارشی برای مؤسسه هوور (Hoover) که به کنگره آمریکا تسلیم شد درباره اهمیت جنبش ظفار نوشته بود: «سؤال اساسی اینجاست که آیا انقلابیون قادرند یکی از رژیمهای منطقه را سرنگون کنند. اولین هدف آنها عمان است و در صورت موفقیت، با توجه به موقعیت قوی خود حتما در مناطق دیگر به پیروزیهایی نایل می شوند.» ۹۸
یمن جنوبی که دولت آن (جمهوری دموکراتیک خلق یمن) درسال ۱۹۶۷ تاسیس شد کمکهای نظامی و سیاسی وسیعی به مبارزان ظفار کرد و موجب تقویت آنها شد. البته یمن جنوبی برخوردار از حمایتهای دولت مستقر در کاخ کرملین (شوروی سابق) بود و همین امر نگرانی آمریکا را مضاعف می ساخت.
درمقابل، ایران که پس از خروج نیروهای بیگانه از خلیج فارس مسئولیت امنیت و ژاندارمی منطقه را عهده دار شده بود به کمک دولت مرکزی عمان شتافت و با اعزام یگانهای نظامی خود، سهم فراوانی در سرکوب جنبش ظفار ایفا کرد. نیروهای ارتش ایران در این لشکرکشی متحمل تلفات و خسارات زیادی شدند که به دلیل سانسور شدید خبری امکان انتشار آنها فراهم نگردید.
تا سه سال بعد از جنگ ظفار و بازگشت بقیه نیروها، مطلبی در رسانه های ایران منعکس نشد. جراید خارجی گاهی مطالبی را منتشر می کردند اما به دلیل آنکه ورود خبرنگاران و افراد غیرنظامی به آن منطقه ممنوع بود، خبری از حوادث منطقه به بیرون درز نمی کرد. آنچه در اذهان عمومی ایران وجود داشت اخبار سربازانی بود که مدتی به ظفار رفته در آن جنگ شرکت جسته بودند. برخی گروههای عرب نیز مطالبی را منتشر می ساختند که چندان قابل اعتماد نبود. اجساد و پیکرهای زخمی سربازان ایرانی بی سروصدا و در بایکوت مطلق خبری مخفیانه به کشور بازمی گشت و تحویل خانواده هایشان می شد. رادیو و تلویزیون دولتی ایران هم که بخش اخبار سیاسی آن در مدیریت محمود جعفریان بود در سکوت مطلق به سر می برد.
بعداز سه سال، هنگامی که محمود جعفریان برای اولین بار از ظفار سخن گفت مردم تازه از خود می پرسیدند: ظفار کجاست؟ همه چیز در کنترل سازمان امنیت بود تا مطلبی بدون هماهنگی منتشر نگردد. ۹۹
رژیم برای جلوگیری از هرگونه شایعه پراکنی و انحراف افکارعمومی به سوی جریانات خبری مخالف، چند طرح را در دستور کار قرار داد که همگی زیرنظر محمود جعفریان برنامه ریزی و اجرا می شد.
وی به دلیل سابقه فعالیت در کشورهای عربی، درسال ۱۳۵۵ کتابی را در نهصد صفحه به رشته تحریر درآورد که طی آن ضمن ارائه تصویری مخدوش و مجعول از جنبش ظفار به توجیه اهمیت سرکوب و نابودی آن در منطقه پرداخت. این کتاب را انتشارات اندیشه های رستاخیر در تیراژی گسترده چاپ و در سراسر کشور توزیع کرد. این کتاب پس از ترجمه به زبان عربی و انگلیسی در کشورهای دیگر توزیع شد. همچنین به پیشنهاد نامبرده، رادیو و تلویزیون با سناریویی که خود آن را طراحی کرده بود، گروهی فیلم بردار و هنرپیشه و گریمور را به ظفار اعزام کرد تا یک فیلم سینمایی تهیه کنند. هدف از این طرح به نمایش درآوردن اقتدار ارتش شاهنشاهی بود.
سه ماه کار مداوم زیرنظر مستقیم شاه و هدایت جعفریان به سرانجام مطلوب نرسید و فیلمی ضعیف و بی تاثیر ساخته شد که امکان پخش نیز نیافت. ۱۰۰
اسناد وزارت دربار و وزارت امور خارجه نشان می دهد که شاه شخصا پیگیر ساخت این فیلم بوده است. ۱۰۱
درعین حال جعفریان با تهیه چند برنامه تلویزیونی نظر شاه را دراین زمینه تامین کرد.
او درحقیقت می کوشید تا ضمن اثبات حقانیت رژیم برای لشکرکشی به عمان، توجیهی برای مرگ و محرومیت صدها سرباز ایرانی بیابد. جعفریان تا آخرین روزهای حضور درساختار مدیریتی کشور همواره موضوع لشکرکشی به ظفار را مورد توجه قرار می داد و به بهانه های مختلف به توجیه و دفاع از آن می پرداخت. گویی موضوع ظفار امری حیاتی برای او و دستگاه حاکمه بود و هرگونه شبهه نسبت به آن غیرقابل تحمل. ۱۰۲ او همچنین برای تخطئه مخالفان رژیم آنها را متهم می کرد که قصد راه اندازی جریان ظفار را در ایران دارند. وی در اظهارنظری گفته بود: «دولت وظیفه دارد ملت ایران را از هر نوع دسیسه و توطئه ای آگاه کند. از شکستن یک شیشه تا آتش زدن یک مدرسه و یک بیمارستان و یک بانک. دولت وظیفه دارد که خرابکاران را طبق قانون و براساس اصول عدالت مجازات کند. در چند سال گذشته چندین جبهه به نام جبهه آزادیبخش، به نام خلیج فارس و استانهای دیگر ساختند. در چند سال گذشته ایران را در آستانه جنگهای بزرگ قرار دادند. در چند سال گذشته خواستند که جبهه ظفار را به داخل ایران بیاورند!»۱۰۳
● چرا نام جعفریان به زبان ها افتاد؟!
نام جعفریان پس از انتشار مقاله «ایران و استعمار سرخ و سیاه» که به رهبری نهضت یعنی امام خمینی اهانت کرده بود به دفعات شنیده شد. برخی معتقدند از آنجا که اقبال عمومی به سوی حضرت امام و محوریت ایشان پس از شهادت آیت الله سیدمصطفی خمینی در سطح جامعه گسترش یافت، رژیم در اقدامی شتابزده و در پاسخ به تحلیلهای صورت گرفته از ایشان واکنشی از خود نشان داد و از این رو اقدام به تهیه و انتشار آن مقاله در ۱۷ دی ۵۶ در روزنامه اطلاعات کرد که با قیام مردم قم در ۱۹ دی ماه مواجه شد.
داریوش همایون که در آن زمان عهده دار وزارت اطلاعات و جهانگردی بود درباره چگونگی چاپ این مقاله می گوید: «از دربار شاهنشاهی، هویدا شخصا تلفن کرد که باید ]این مقاله[ چاپ شود. دستور فرمودند. به من دادند و من هم به خبرنگار اطلاعات ]تحویل دادم[. اطلاعات گفت برای ما خوب نیست، در قم به روزنامه ما حمله می کنند. گفتم: چاره ای نیست، دستور دادند. گفتند چرا ما این کار را بکنیم؟ گفتم: قرعه به نام شما افتاد.»۱۰۴
به دلیل استفاده از نام مستعار برای نویسنده مقاله، گمانه زنیها برای شناسایی نویسنده و دست اندرکاران انتشار آن شدت گرفت.
بدیهی بود که مسئولان فرهنگی و رسانه ای رژیم درصدر افراد مظنون قرار داشتند. در میان این عده محمود جعفریان بیش از سایرین مورد توجه و سؤال قرار می گرفت. ساواک طی گزارشی پس از قیام ۱۹ دی ماه با اشاره به اهانت جعفریان به جامعه اسلامی در کنگره حزب رستاخیز همین امر را موجب طراحی نقشه ترور وی توسط چند نفر دانسته است.۱۰۵
به نظر می رسد تهدیدها علیه جعفریان بیشتر ناشی از شایعه دست داشتن او در تهیه مقاله ۱۷ دی ماه بوده است.
شایعه دست داشتن جعفریان و همکاران و هم فکرانش بسیار فراگیر بود. مسعود بهنود می نویسد: «محمود جعفریان، پرویز نیکخواه۱۰۶ و شجاع الدین شفا ۱۰۷، جدا از هم متنی را می نوشتند که می بایست فرمان آتش جنگی باشد که رژیم درصدد بود برپا کند. متنهای تهیه شده آن سه تن را شاه خود ویراستاری کرد. از ترکیب آنها با هم مقاله ای فراهم آمد که می بایست در روزنامه عصر، آن را چاپ کنند.»۱۰۸
البته جعفریان پس از پیروزی انقلاب و به هنگام بازداشت در زندان قصر در گفتگو با خبرنگاران با هدف رد اتهام از خود پیرامون این مقاله گفت: «وقتی مقاله را خواندم کنجکاو شدم ببینم چه کسی آن را نوشته زیرا می دانستم احمد رشیدی مطلق فقط می تواند یک نام مستعار باشد. دست به تحقیق زدم. تحقیقات نشان داد که نویسنده مقاله پرویز نیکخواه مدیرگروه تحقیق و دفتر مرکزی اخبار رادیو و تلویزیون است. نیکخواه به دستور شاه مقاله را نوشت و در اختیار هویدا که وزیر دربار بود گذاشت. هویدا نیز نامه را با مارک سر کاغذ دربار پس از تأیید شاه، به یکی از خبرنگاران روزنامه اطلاعات سپرد. البته روزنامه اطلاعات برای اینکه مقاله را چاپ نکند مقاومت زیادی از خود نشان داد.۱۰۹
برابر مجموع قراین موجود، مقاله در حلقه ای از عناصر رسانه ای رژیم و البته مارکسیستهای قدیمی به رشته تحریر در آمده که جعفریان از عناصر محوری و کلیدی این بخش در رژیم پهلوی به شمار می آید و بی اطلاعی او از این موضوع امری غیرممکن به نظر می رسد.۱۱۰
جالب اینکه تعبیر «ارتجاع» و یا «استعمار سرخ و سیاه» از کلماتی است که جعفریان معمولا در سخن رانیها و یادداشتها خود از آنها استفاده می کرد.۱۱۱
نطق معروف شاه از جمله مواردی که از قطبی و جعفریان به عنوان عوامل حادثه یاد می شود داستان نطق معروف شاه است تحت عنوان «صدای انقلاب شما را شنیدم».
گفته می شود این نطق به وسیله رضا قطبی تهیه شد و چون خود او صاحب قلمی نبود، احتمالا یکی از مشاوران نزدیک او در تلویزیون، محمود جعفریان یا پرویز نیکخواه باید این متن را نوشته باشند.
● توده ای هادر کابینه هویدا
خود شاه هم بعدها متوجه می شود که ایراد این نطق در آن شرایط اشتباه بزرگی بود، و در گفتگویی با هوشنگ نهاوندی رئیس سابق دانشگاه پهلوی و آخرین رئیس دفتر فرح پهلوی در پاناما، در پاسخ به این سؤال که ماجرای نطق چه بوده آیا شاه تصدیق نمی کند که ایراد چنین نطقی در آن شرایط اشتباه بوده است، ضمن تأیید این مطلب که در این کار اشتباه شده است، می گوید: «در این مورد به خصوص چنان مرا تحت فشار قرار دادند و کار با شتاب و عجله صورت گرفت که حتی فرصت نشد قبلا متن تهیه شده را بخوانم. به همین دلیل بود که چند بار به هنگام خواندن متن «تپق» زدم.»
شاه همچنین بدون ذکر نامی از رضا قطبی، رادیو تلویزیون را یکی از عوامل تحریک مردم، تضعیف و سقوط رژیم سلطنتی به شمار می آورد.
البته ادعای شاه در این باره که او را برای ایراد آن نطق کذایی تحت فشار گذاشته بودند قابل قبول به نظر نمی رسد و شاه ظاهراً برای تبرئه خود از عواقب نطق این مطلب را عنوان می نماید.۱۱۲
روشن است که این نطق نیز دست پخت عناصر رسانه ای و دست اندرکار در هدایت افکار عمومی بود که جعفریان سردمدار آنان بوده است.
▪ علت واگذاری امور به چپها
وابستگان تفکرات مارکسیستی و کمونیستی بویژه اعضای حزب توده در رژیم پهلوی به کرات به کار گرفته می شدند. رژیم با این عمل در حقیقت به دو هدف عمده خود می رسید؛ اول اینکه با جذب این افراد و وابسته کردن آنان به خود از بازگشت مجدد آنها به فعالیتهای ضدرژیم جلوگیری می کرد. از سوی دیگر باتوجه به کمبود شدید نیروی انسانی متخصص، نیازهای فنی و مدیریتی خود را برآورده می ساخت. بسیاری از افراد حزب توده عمدتاً از بین افراد تحصیل کرده در خارج و داخل کشور بودند و اکثراً به علت عدم ارتباط با عوامل سطح بالای حکومتی و درباری، برای پیدا کردن شغل مناسب در مضیقه بودند. تنها نقطه اتکایشان تخصص و مدرک علمی عالی آنها بود ولی چون از نظر حکومت، پیشینه سیاسی نامطلوبی داشتند در دادن شغل به آنان احتیاط و وسواس زیادی معمول می شد. رژیم باتوجه به احتیاج مبرم به آنان، نمی توانست از آنان چشم پوشی کند. بدین لحاظ در صدد جذب آنان برآمد. بسیاری از این افراد بعد از مدتی همکاری با مراکز اطلاعاتی و اطمینان از تنبه آنان به خدمت گرفته می شدند و عده ای نیز به مقامات بالای حکومتی از قبیل نمایندگی مجلس و وزارت نیز رسیدند.۱۱۳
برخی تحلیلگران سیاسی در تشریح تحولات داخلی ایران و چگونگی استفاده از اعضای حزب توده معتقدند: «دولت ایالات متحده با رضامندی کامل از تحولاتی که در ایران روی داده بود بیش از پیش شاه را به عنوان دیکتاتور مصلح مورد حمایت قرار داد. هرچه بر قدرت شاه افزوده می شد، گرایش او به حکومت فردی و خودکامگی افزایش می یافت. شخصیتهایی سنتی که تا حدودی جرئت گفتن حقایق ناخوشایند را به او داشتند به تدریج از صحنه سیاست طرد شدند و طبقه جدیدی از افراد تکنوکرات تحصیل کرده آمریکا و اعضای سابق حزب توده روی کار آمدند که اغلب فاقد بینش سیاسی و محبوبیت در میان مردم بودند...۱۱۴
امیرعباس هویدا با سیزده سال سابقه نخست وزیری و بیشترین تجربه در استفاده از توده ایهای سابق، پیرامون همکاری با این گروه گفته بود: «من در کابینه ام هشت وزیر توده ای سابق دارم که با انضباط ترین وزرایم هستند.»۱۱۵
اطمینان خاطر رژیم از همکاری با این عده به اندازه ای بود که به هشدارها و تذکرات علاقه مندان و نزدیکان دربار در این خصوص توجهی نمی کرد.
مصطفی الموتی از وابستگان رژیم می گوید: «گروهی از روشنفکران و افراد تحصیل کرده که پس از شهریور ۲۰ به حزب توده رفته بودند و به تدریج خود را کنار کشیده به زندگی عادی بازگشتند در داخل تشکیلات مملکتی حتی در حساس ترین مقامات در دربار، ساواک، هیئت دولت، سازمانهای حزبی و حتی ارتش و مقامات انتظامی و امنیتی راه یافتند و از وجودشان حداکثر استفاده می شد. گاه گاهی مشاغلی به این قبیل افراد داده می شد که مورد تعجب بود. کراراً از دکتر اقبال شنیدم که می گفت: واگذاری مشاغل حساس به توده ایهای سابق خیلی خطرناک است؛ اینها موریانه وار پایه های تخت سلطنت را خواهند جوید. می گفت شخصاً هم به اعلی حضرت گفته ام... ولی اعلی حضرت می گفت پایه های رژیم این قدر محکم است ]که[ از آنها در هر شغل و مقامی که باشند کاری ساخته نیست.»۱۱۶
در گزارش ساواک به نقل از علی زرینه باف، وکیل دادگستری آمده است: «تعجب می کنم که چرا شاه مملکت... اجازه می دهد مجیدیها و جعفریانها که توده ای با نام و نشان هستند مملکت را به نیستی و برادرکشی سوق دهند و چرا اجازه نمی دهند سیاست مداران اصیل و میهن پرست و معتقد به رژیم شاهنشاهی روی کار بیایند...»۱۱۷
همچنین در گزارش دیگری آمده است: به طوری که بین طبقه تحصیل کرده و روشنفکر بحث و گفتگو می باشد معتقد هستند که دکتر جعفریان، قائم مقام دبیرکل (حزب رستاخیز) نمی تواند یک ناسیونالیست باشد و یقیناً نامبرده پیرو همان دیالکتیک قبلی است. و از طرفی باتوجه به وضعیت جعفریان در گذشته و فعالیتهای گسترده او در حزب رستاخیز ملت ایران، سخنان وی در اجتماعات به دل نمی نشیند و در روحیه افراد و افکار آنان اثر چندانی نخواهد داشت.»۱۱۸● همراهی با"باد"
در کتاب خاطرات منتسب به فریده دیبا، مادر فرح از قول وی آمده است: «در بین درباریان و رؤسای دوایر دولتی و حتی در میان افراد رده اول وزارت خانه ها و دانشگاه ها اشخاصی با سوابق کمونیستی وجود داشتند... صدها توده ای مرتد داشتیم که اکثراً بهایی شده بودند و خود را جان نثار محمدرضا می نامیدند. ولی من به این اظهارات آنها شک داشتم!
محمدرضا می گفت:«این بیچاره ها که در جوانی فریب شعار آزادی و عدالت اجتماعی و رفاه عمومی کمونیستها را خورده بودند، حالا در میانسالی به عینه می بینند مدینه فاضله ای که کمونیستها نشان می دهند در ایران مجسم شده است! به همین دلیل درصف اول علاقه مندان ما قرارگرفته اند.»
به اعتقاد من این افراد دروغگوهایی بودند که درجوانی به خاطر آنکه اوضاع جهانی را درمسیر انقلابهای کمونیستی می دیدند و برای خود آینده ای روشن را مجسم می کردند. به اجتماعات کمونیستی نظیر کنفدراسیون و سازمان جوانان، یا دانشجویان حزب توده پیوستند تا از اعانات احزاب کمونیستی بهره مند شوند. اما پس از پایان تحصیل و برگشتن به ایران چون اوضاع را مخالف کمونیستها دیدند... درجهت وزش باد سرخم کردند و با رژیم همراه شدند.»
وی می افزاید: «به من حق بدهید اگر این افراد را مشتی آدمهای فرصت طلب بنامم که در هر زمان خود را با جریان مقتدر عصر همگام و هماهنگ می کردند و به قول معروف از هر طرف که «باد» می آمد «باد» می دادند!
بعد از سقوط رژیم شاهنشاهی ایران دیدم در بعضی کتابهای خاطرات و یا در جریان محاکمه دستگیر شدگان نظیر پرویز نیکخواه و محمود جعفریان این افراد در صحبتهای خود گفته اند:«ما به دروغ خود را به رژیم و به شاه نزدیک کرده بودیم تا از درون به سلطنت و شاهنشاهی لطمه بزنیم.»
جعفریان علناً دردادگاه انقلاب گفته بود ما به این نتیجه رسیدیم که با نزدیک کردن خود به رژیم بهتر می توانیم آن را از درون تهی کنیم!
ملاحظه بفرمایید چه افراد شریفی در اطراف ما بوده اند!» (۱۱۹)
علی امینی نخست وزیر اوایل دهه ۱۳۴۰ هم که به رغم برخی بی مهریهای شاه همواره مدافع سلطنت بود و به نحوه استفاده از نیروها و اعطای مسئولیتها انتقاد داشت، درباره محمود جعفریان و عملکرد او گفته بود:«اوضاع به طوری وخیم است که ما در لبه پرتگاه قرار گرفته ایم.... نمی دانم چرا می بایست افرادی که در ایران به عنوان کمونیست شناخته شده اند برای افتتاح رادیو، قرآن بخوانند.» (۱۲۰)
وی در اظهار نظر دیگری می گوید:«هنر جعفریان این است که نه تنها مخالفین را موافق نمی کند بلکه این شخصیت بین المللی قادر است کلیه موافقین را هم مخالف کند.» (۱۲۱)
اما نراقی در تبیین عملکرد این عده می گوید:«ما از مارکسیستها خبرها دیدیم. این مارکسیستها می خواستند مارکس را به محمدرضا شاه متصل کنند... نیکخواه کمی این جوری بود. چند تا از کسانی که در واقعه ۲۱ فروردین در قتل شاه نقش داشتند و شاه هم آنان را بخشیده بود. وارد دربار شده بودند و مارکسیسم خود را صرف سلطنت استبدادی شاه می کردند. (۱۲۲)
وی پیرامون واگذاری امور به مخالفان رژیم تأکید می کند که این کار سیاست فرح بوده، شاه هم با آن مخالفتی نداشته است چرا که دردسری برای رژیم ایجاد نمی کرد. (۱۲۳)
برخی اطلاعات حاکی از آن است که فرح دیبا در دوران تحصیل در فرانسه جذب سازمان دانشجویی حزب توده شده بود. (۱۲۴)
فرانسه از جمله کشورهای غربی است که اندیشه های کمونیستی و مارکسیستی نفوذ و گسترش زیادی درآن داشته و گروههای چپ همواره از آزادی عمل زیادی برای فعالیت برخوردار بوده اند.
براساس آنچه که به نقل از مادر فرح مطرح شد، رابط و عامل ارتباط او با حزب توده «انوشیروان رئیس فیروز» یکی از همکلاسیهای فرح در دانشکده پلی تکنیک پاریس و یکی از فعالان سازمان دانشجویی حزب توده درپاریس بوده است. (۱۲۵)
احسان طبری هم که از گردانندگان و نظریه پردازان اصلی حزب توده بود، رفت و آمد و فعالیت فرح به شاخه دانشجویی حزب توده درپاریس را تأیید می کند. (۱۲۶)
البته گفته می شود علاوه بر فرح، اشرف پهلوی خواهر محمدرضا و یکی از پرنفوذ ترین افراد خانواده سلطنتی نیز در این امر فعال بوده است.
فریدون هویدا می گوید:«اشرف نیز فعالیتهایی را برای جذب عناصر چپ گرا آغاز کرده بود تا آنهایی را که به خاطر خارج بودن از دور، خود را عاطل و باطل احساس می کردند به راه آورد.
به خصوص که این عده مثل بقیه، هم ثبات رژیم را پذیرفته بودند و هم می دیدند که شاه علاوه بر حمایت از سوی غرب، اخیراً مورد عنایت بلوک شرق نیز قرارگرفته است. به همین جهت ضمن آنکه راه دیگری جز پیوستن به رژیم فراروی خود نمی دیدند. حداقل امید داشتند که شاید از این طریق بتوانند زمینه برقراری دموکراسی را از درون رژیم فراهم سازند.»
مترجم کتاب سقوط شاه که مطالب فریدون هویدا را نقل کرده در تشریح این موضوع می نویسد:«همه کمونیستهایی که به مرور ایام درخدمت رژیم شاه قرارگرفته بودند، اقدام خود را به همین نحو توجیه می کردند و حتی بسیاری از آنان که ارکان «ساواک» را تشکیل می دادند از قبیل محمود جعفریان منوچهر آزمون، عباس شهریاری، کوروش لاشایی، پرویز نیکخواه و... معتقد بودند که از طریق نفوذ به تشکیلات رژیم بهتر می توان به توده ها! خدمت کرد. چنان که کمونیستهای قدیمی نیز مثل: هوشنگ نهاوندی، دکتر باهری، الموتی و برادران هویدا نیز با پیروی از همین نظریه به سلک خدمت گزاران شاه درآمده بودند.» (۱۲۷)
به هرحال آنچه که از مجموع اسناد و قراین به دست می آید اینکه رژیم برای جذب و استفاده از توده ایهای سابق بسیار جدی بوده در این راه توفیق زیادی نیز کسب کرده است و این کار را حتی به قیمت مخالفت نیروهای وفادار به رژیم نیز، ترک نمی کرد.
جالب اینکه بخش عمده ای از این نیروها در دستگاه های فرهنگی، هنری و رسانه ای به کار گرفته می شدند. درباره علت این امر گمانه های مختلفی مطرح است:
بخشی از آن احتمالاً ناشی از تخصص این گروه و بخشی به دلیل علاقه آنها و اهمیتی است که برای دستگاه های مذکور قایل بوده اند. به عنوان مثال بسیاری از این افراد در رادیو- تلویویزن، مراکز تولید آثار هنری و یا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اشتغال داشتند.
بدیهی است هیچ یک از آنها بدون توصیه و یا موافقت ساواک امکان راهیابی به مراکز فوق را نمی یافتند و سؤال این است که چرا رژیم نیروهای باسابقه مارکسیستی را بیشتر در نهادهای فرهنگی به کار می گرفت.
پاسخ روشن است. از یک سو حکومت پهلوی از داشتن نیروهای کارآمد با ویژگی های موردنظر خود محروم بود و از سوی دیگر افراد باسابقه مارکسیستی قرابت زیادی به برنامه ها و آموزه های فرهنگی رژیم شاه داشتند و در این چارچوب زمینه بیشتری برای فعالیت می یافتند. این گروه در پروژه مذهب زدایی، کارآیی فراوانی داشتند و نیز می توانستند علیه مکتب مارکسیسم که رژیم به شدت دنبال فروپاشی آن بود، اظهارنظر تخصصی کرده آن را رد کنند.
● متخصص توجیه افکار عمومی
▪ دیدگاه یک روزنامه نگار قدیمی
مرحوم مهدی بهشتی پور از روشنفکران سیاسی دهه ۱۳۲۰ که در جوانی به دلیل علاقه مندی به آزادی و مخالفت با استبداد عضویت در حزب توده را پذیرفته بود از روزنامه نگاران قدیمی کشور است که از احترام خاصی در جامعه مطبوعاتی برخوردار بود. وی به دلیل وابستگی شدید حزب توده به شوروی و همچنین گرایش به نوعی ناسیونالیسم از این حزب فاصله گرفت و از آن خارج شد. او تا پایان عمر (۱۳۸۲) با فعالیت مستمر در نشریات مطرح کشور در متن فضای رسانه ای کشور و حوادث و تحولات این حوزه بود.
بهشتی پور در اظهارنظرهای شفاهی با همکاران و نزدیکان خود از محمود جعفریان به عنوان یکی از کسانی یاد می کرد که اشتباه محاسباتی داشته اند و تصور کرده اند به جای مبارزه و یا انتقاد از بیرون که راه به جایی نمی برد باید وارد دستگاه شد و به مرور نسبت به اصلاح آن از درون اقدام کرد.
وی پرویز ثابتی، عنصر برجسته امنیتی رژیم و محمود جعفریان را از این گروه می دانست و می افزود: «آنها خودآگاه وارد سیستم شدند و این سیاست را درپیش گرفتند. البته ثابتی به جای آنکه به تغییر واصلاح بیندیشد خود جزء تعمیم دهندگان انحراف شد.»
بهشتی پور تأکید می کرد: «جعفریان تلاش داشت به جای ورود به حوزه های سرکوب مخالفین، بیشتر در محافل روشنفکری و فرهنگی به توجیه ایده نظام شاهنشاهی بپردازد. جعفریان از جهانی به گذشته خود پشت کرد و شیوه دیگری را برای اصلاح امور برگزید. او توان زیادی در نفوذ به افراد و لفاظی و استدلال داشت. به راحتی در مذاکرات طرف مقابل را قانع می کرد و احاطه زیادی بر کار خود داشت و اساساً کار خود را به راحتی پیش می برد و دیگران را با تسلط زیاد اداره می کرد. اگرچه فرد ممکن بود بعداً متوجه شود که چه کلاهی به سرش رفته است. چنین افرادی در بخش رسانه ای رژیم گذشته کم تعداد بودند.»
بهشتی پور با اشاره به تلاش های جعفریان در فریب افکار عمومی تصریح می کرد: «سال ۵۶ رادیو با پخش خبری اعلام کرد که فردی در یک جلسه به نشانه اعتراض برخاسته و گفته است که در این کشور آزادی و استقلال نیست که جعفریان بلافاصله به او پاسخ می دهد همین سخن و اعتراض شما بیانگر وجود آزادی است. این سناریو قطعاً توسط جعفریان ازپیش طراحی شده بود تا به شنونده وجود آزادی را القا کند. این شیوه در آن زمان که رسانه های قوی و متعدد به شکل امروز وجود نداشت با طراحی و ابتکار محمود جعفریان که اساساً متخصص این رشته بود در دستور کار قرار می گرفت که هدف آن بیشتر قانع سازی و توجیه افکار عمومی به نفع رژیم پهلوی بود.»۱۲۹
▪ انجام کار
با گسترش اعتراضات مردمی علیه رژیم پهلوی، رضا قطبی رئیس وقت رادیو- تلویویزن در نیمه شهریور ۵۷ از سمت خود استعفا کرد. بلافاصله پس ازوی محمود جعفریان نیز از کلیه مشاغل دولتی خود در رادیو- تلویویزن و خبرگزاری پارس کناره گرفت.۱۳۰
او به رغم استعفا از مشاغل حکومتی، ارتباطات خود را درجهت کسب اطلاعات و اخبار و ارزیابی شرایط عمومی کشور تا زمان سقوط رژیم حفظ کرد.۱۳۱ البته برخی کارکنان رادیو- تلویزیون و فعالان مطبوعاتی در سال ۵۷ شکایت هایی را علیه وی مطرح کردند که به هیچ یک رسیدگی نشد.
جعفریان سرانجام پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۶۷ با تسلیم خود به مأموران انتظامی دستگیر و روانه زندان شد. او در دوران بازجویی تلاش کرد تا مسئولیت اقداماتش را به گردن مقامات عالی رتبه رژیم انداخته خود را کارمندی عادی معرفی کند. وی حتی سعی نمود به ظاهر با طرح اعترافاتی علیه دیگران و ازجمله هویدا ۱۳۲پرونده اتهامی خود را سبک کند.
اما دادگاه انقلاب پس از رسیدگی به پرونده اتهامی، نامبرده را به جرم افساد فی الارض، محاربه با خدا و رسول و نایب امام زمان، همکاری با هیئت حاکمه غاصب و دست نشانده آمریکا، توجیه ضدیت با استقلال مملکت و مخالفت با حاکمیت و اراده ملی، اقدام به گسترش سلطه فرهنگی استعمار اجنبی، نقض قانون اساسی و قوانین حقوق بشر، سانسور اخبار و اطلاعات، نشر اکاذیب و گزارش خلاف واقع، شرکت در فریب افکار عمومی ۱۳۳ و... محکوم و در ۲۲ اسفند ۵۷ اعدام کرد.۱۳۴
آیت الله خلخالی حاکم شرع دادگاه های انقلاب در خاطرات خود با اشاره به نام محمود جعفریان و جمعی دیگر که به همین اتهام اعدام شدند می گوید: «همه افرادی که در دادگاه های انقلاب محکوم به اعدام شدند، از مصادیق بارز «مفسد فی الارض» بودند و تحت همین عنوان هم اعدام شدند... مفسد فی الارض یعنی کسی که به گسترش فساد در روی زمین بکوشد و به توسعه آن کمک کند. فساد هم یعنی چیزی که موجب انحطاط و نابودی و انحراف جامعه از اصل طبیعی آن باشد...»۱۳۵
وی در بخش دیگری از خاطرات خود می افزاید: «محمود جعفریان رئیس سازمان رادیو و تلویزیون،۱۳۶ پرسنل انتظامی، شهربانی و ژاندارمری را به جان مردم می انداخت. او در نطق خود در تبریز به طور مستقیم امام امت را مورد حمله قرار داده و روحانیت را آلت دست اجانب و آنارشیست معرفی می نمود.
محمود جعفریان که یکی از مهره های جاه طلب دستگاه خودکامه بود، در دادگاه می گفت: من تا سال ۱۳۳۹ یک کمونیست بودم؛ ولی پس از انقلاب شاه به آن گرویدم. بعدها معلوم شد که انقلاب شاه و ملت، فقط برای گول زدن مردم است، نه برای رفاه و آسایش توده های مستضعف. او حرف های زیادی در دفاع از خود می زد، ولی قابل قبول دادگاه نبود. او از شاه و فرح انتقاد می کرد و می گفت که اکثر کارهای انجام شده به دستور مستقیم آنها بوده است؛ ولی دادگاه جعفریان را مسئول کارهای خویش می دانست و نمی توانست او را تبرئه کند؛ لذا محکوم به اعدام شد.»۱۳۷
شورای پاکسازی صدا و سیما نیز بعدها پس از بررسی پرونده جعفریان اعلام کرد که نامبرده بزرگ ترین عامل شستشوی مغزی افسران ارتش بوده است. این شورا در قسمت دیگری می افزاید که جعفریان از طرف کارکنان بانک مرکزی متهم به خروج نوزده میلیون دلار ارز از کشور شده است.۱۳۸
محمودجعفریان
حمیدقزوینی
پانوشت ها:
۱- نقل از متن بازجویی محمود جعفریان در دادستانی انقلاب، موجود در بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲- سازمان نظامی و یا به تعبیری سازمان افسران حزب توده در سال ۱۳۲۳ توسط عبدالصمد کامبخش، عزت الله سیامک و خسرو روزبه تأسیس شد. در ۱۳۲۵ برای مدتی فعالیت این سازمان متوقف گردید اما دوباره از سرگرفته شد. از آنجا که حزب توده پیش از عضوگیری نسبت به بررسی سوابق، روحیات و شخصیت افراد، دقیق بود، قطعا محمود جعفریان از معیارهای لازم برای عضویت در حزب برخوردار بوده است. اعضای سازمان نظامی حزب توده پس از دستگیری و زندانی شدن ابتدا به سه گروه نادمین، متعصبین و متزلزلین تقسیم شدند و بعد به دو گروه نادمین و متعصبین مبدل گردیدند. بیشتر و شاید بتوان گفت همه اعضای گروه نادمین به همکاری با ساواک روی آوردند. از میان افسران حزب توده طی دو مرحله جمعا ۲۴ تن اعدام شدند و رژیم از اعدام سایرین منصرف شد.
۳- بایگانی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، پرونده محمود جعفریان، سند مورخه .۱۳۴۵.۷.۱۳
۴- همان، سند ۴۱۱.۳۷۸۶، .۱۳۴۳.۶.۱۲
۵- همان، سند .۱۳۳۵.۲.۴
۶- همان، تعهدنامه مورخه .۱۳۳۳.۸.۶
۷- همان، دست نوشته .۱۳۳۳.۳.۸
۸- همان، سند ۲۳۲.۱۱۶۹۶، .۱۳۴۲.۲.۱۸
۹- همان، فهرست افراد با سابقه مضره.
۱۰- همان، سند .۱۳۴۶.۷.۵
۱۱- درباره دوران تحصیل جعفریان در دانشگاه اطلاع چندانی وجود ندارد. اینکه نامبرده مقطع فوق لیسانس و دکتری را چگونه طی کرده و موفق به اخذ مدرک در رشته جامعه شناسی از دانشگاه سوربن شده دقیقا روشن نیست.
۱۲- بایگانی موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، پرونده محمود جعفریان، سند .۱۳۴۵.۷.۱۳
۱۳- بولتن خبرگزاری پارس، ۱۳۵۶.۱۰.۲۶؛ کیهان .۱۳۵۴.۹.۲۵
۱۴- روزنامه رستاخیز، شماره ۴۵۹، .۱۳۵۵.۸.۱۳
۱۵- جریان چپ در ایران، سازمان افسران حزب توده به روایت اسناد ساواک، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، بهار ۱۳۸۰، ص .۲۳۰
۱۶- مطبوعات عصر پهلوی، روزنامه آیندگان، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، زمستان ۱۳۸۲، ص .۷۸
۱۷- جریان چپ در ایران، سازمان افسران حزب توده به روایت اسناد ساواک، ص .۲۸۴
۱۸- مطبوعات عصر پهلوی، روزنامه آیندگان، ص .۷۸
۱۹- منوچهر آزمون فرزند ابوالقاسم، نوه دختری شیخ فضل الله نوری بود. وی پس از گرفتن دیپلم در سال ۱۳۳۰ راهی آلمان غربی شد که به دلیل بروز مشکلات مالی به آلمان شرقی رفت و در رشته اقتصاد سیاسی به تحصیل پرداخت. او در سال ۱۳۳۷ با اخذ مدرک دکتری به آلمان غربی بازگشت و به مدت یک سال در فلسفه مارکسیسم- لنینیسم و اصول اقتصاد سوسیالیستی به تحقیق پرداخت. وی زمانی که در خارج کشور بود به حزب توده پیوست اما مدتی بعد به همکاری با ساواک روی آورد.
۲۰- مطبوعات عصر پهلوی، روزنامه آیندگان، ص .۷۸
۲۶-همان، ص .۱۶۱
۲۷-همان، ص .۲۷۶
۲۸-همان، ص .۴۲۴
۲۹-کیانوری، نورالدین، خاطرات، تهران، مؤسسه تحقیقاتی و انتشاراتی دیدگاه، انتشارات اطلاعات، تهران، ۱۳۷۲، ص .۳۵۸
۳۰-افرادی مانند اسکندر دلدم که از روزنامه نگاران وابسته به دربار بوده نیز مطالبی را در این باره مطرح کرده اند که به دلیل تردید جدی در صحت مطالب از درج آنها پرهیز گردید.
۳۱-پرونده محمود جعفریان، سند ۳۱۱.۵۷۹۴۷، .۱۳۴۵.۹.۱۹
۳۲-همان، سند ۳۱۱.۵۲۴۳۱، .۱۳۴۵.۸.۷
۳۳-بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، متن بازجویی محمود جعفریان در دادستانی انقلاب، مورخ ۵۷.۱۲.۳، ص .۶
۳۴-رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، عبدالعظیم ولیان، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران ۱۳۷۹، ص .۱۳۴
۳۵-پرونده محمود جعفریان، سند .۱۳۵۱.۳.۳
۳۶-همان.
۴۷-راجی، پرویز، خدمتگزار تخت طاووس، مترجم ح.ا. مهران، تهران، انتشارات اطلاعات، چ هفتم، ۱۳۷۰، ص .۱۷۷
۴۸- نبوی، ابراهیم، در خشت خام، تهران، جامعه ایرانیان، ۱۳۷۹، چ سوم، ص .۱۰۲
۴۹-بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، متن بازجویی محمود جعفریان در دادستانی انقلاب، ص .۵
۵۰- همان.
۵۱-همان، صص ۸ تا .۹
۵۲-روزنامه های مورخ .۱۳۵۷.۶.۲۰
۵۳-افراسیابی، بهرام، وقتی پرده ها بالا می رود، تهران، انتشارات مهر، چ اول، ۱۳۷۴، ص .۲۲۰
۵۴- کیهان، ۱۳۵۵.۸.۱۳
۵۵- بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، متن بازجویی از محمود جعفریان در دادستانی انقلاب، ص.۱۱
۵۶- همان، ص۸
۵۷- همان، ص.۱۲
۵۸- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، آبان ۱۳۷۸، ص.۳۰
۵۹- شاهدی، مظفر، رستاخیز اشتباه بزرگ، ج۱، تهران، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان ۱۳۸۲، ص۱۴۰، نقل از کتاب ایران بین دو انقلاب، یرواند آبراهامیان، صص۵۴۳- .۵۴۲
۶۰- همان.
۶۱- همان، صص۱۴۰تا .۱۴۳
۶۲- همان، ص.۱۴۴
۶۳- همان، ص.۳۳۱
۶۴- همان، صص۳۳۱تا .۳۳۵
۶۵- همان.
۶۶- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، داریوش همایون، ص.
۳۱
۶۷- همان، ص.۳۱
۶۸- بولتن خبرگزاری پارس، شم .۳۰۲
۶۹- روزنامه آیندگان، شماره ۳۰۲۴، مورخ .۱۳۵۶.۱۰.۲۷ ذکر این توضیح ضروری است که دبیرکل حزب رستاخیز ابتدا دارای دو قائم مقام بود. اما پس از مدتی جمشید آموزگار، دبیرکل وقت حزب ضمن تأکید بر عدم نیاز به دو قائم مقام تصریح نمود که حزب یک قائم مقام بیشتر نخواهد داشت و آن هم محمود جعفریان است. (نقل از بولتن داخلی حزب رستاخیز موجود در پرونده محمود جعفریان) این امر حاکی از نفوذ جدی جعفریان در ساختار حزب و قدرت اجرایی وی در اداره آن است.
۷۰- اسدی، بیژن، کتابشناسی موضوعی خلیج فارس، تهران، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی وزارت امور خارجه، ۱۳۶۸، ص.۱۳۲
۷۱- موحد، هـ، دو سال آخر، تهران، انتشارات امیرکبیر، .۱۴۶۳ ص.۸۸
۷۲- همان، ص.۱۰۷
۷۳- شاهدی، مظفر، رستاخیز اشتباه بزرگ، ج۱، تهران. مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، زمستان ۱۳۸۲، صص ۳۶۸-.۳۶۷
۷۴- روز شمار انقلاب اسلامی، ج۳، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات سوره، ۱۳۷۸، ص ۵۰۵، به نقل از ندای سوسیالیست، ش.۱۷۵
۷۵- روزنامه آیندگان، شماره .۳۱۴۸
۷۶- روزشمار انقلاب اسلامی، ج۳، ص.۵۲۷
۷۷- پرونده محمود جعفریان، سند ۳۱۱.۸۹۳۴۴، ۱۳۴۷.۹.۱۸ و سند ۳۲۱.۸۳۵۶۴، .۱۳۴۷.۹.۲۸
۷۸- دو سال آخر، ص.۱۰۰
۷۹- پرونده محمود جعفریان، سند ۳۰۶.۳۷۴۷۶، .۱۳۵۴.۱۰.۲۷
۸۰- دو سال آخر، ص.۲۹
۸۱- همان، ص.۲۶
۸۲- همان، ص۲۳؛ روزنامه رستاخیز، .۱۳۵۵.۱۱.۱
۸۳- روزشمار انقلاب اسلامی، ج۳، ص.۵۰۵
۸۴- همان، ج۲، ۱۳۷۷، ص.۳۱۶
۸۵- همان، ج۳، ۱۳۷۸، صص۲۳۱-.۲۳۰
۸۶- همان، ص.۱۱۵
۸۷- روزنامه آیندگان ۳۱۲۸، .۱۳۵۷.۳.۸
۸۸- روزشمار انقلاب اسلامی، ج۲، ص.۲۴۷
۹۸- دو سال آخر، ص۷.۱۳
۰۹- همان، ص۰.۱۲
۱۹- همان، ص۲.۱۳
۲۹- همان، ص۱.۱
۳۹- پرونده محمود جعفریان، سند ۰۶.۳۷۷۴هـ۳، ۳۱۳۵۶.۱۲. و سند ۲.۱۲۲۰هـ۱.
۴۹- همان، سند ۶۶.۳۷۴۷هـ۳، ۷.۱۳۵۶.۱۰.۲
۵۹- روزشمار انقلاب اسلامی، ج۲، صص۶۴۷-۵.۴۷
۶۹- هویدا، فریدون، سقوط شاه، ترجمه ح.۱. مهران، تهران، مؤسسه اطلاعات، ۴۱۳۷، ص۱.۲ البته تاریخ دقیق مراسم ۹۱۳۵۷.۱.۱ بوده است.
۷۹- مسعود انصاری، احمد علی، من و خاندان پهلوی، تهران، نشر مهر، چ چهارم، ۳۱۳۷، ص۱.۹
پانوشت ها:
۹۸- انقلاب ظفار و تحولات خلیج فارس، اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان در اروپا، خرداد۱۳۵۴، ص.۱۲
۹۹- کیا، ب، ارتش تاریکی، تهران، مرکز ترجمه و نشر کتاب، بهار ۱۳۷۶، ص.۱۱۲
۱۰۰- از سیدضیاء تا بختیار، ص.۵۸۸
۱۰۱- پرونده محمود جعفریان، سند ۱-.۳۳۱م، ۱۳۵۷.۲.۴ از سری اسناد وزارت دربار.
ذکر این نکته ضروری است که شاه در خصوص بخشهای مختلف سناریو و ساختار فیلم، توصیه هایی را به دست اندرکاران ساخت فیلم ابلاغ کرده بود. همچنین براساس سند .۵۵۰دب، ۱۳۵۷.۱.۳۰ وزیر وقت امور خارجه (عباسعلی خلعتبری) سناریوی فیلم و درخواست سلطان قابوس برای افزایش نقش ارتش عمان را به اطلاع امیرعباس هویدا رسانده بود تا هر طور که صلاح می داند، عمل گردد. براساس این سناریو تصویری خشن و بی رحم از مبارزان ظفار ارائه می شد.
۱۰۲- روزشمار انقلاب اسلامی، ج۲، ص.۲۴۷
۱۰۳- همان، ج۳، ۱۳۷۸، صص۱۴۲-.۱۴۱
۱۰۴- برگرفته از مصاحبه داریوش همایون با سایت BBC.
۱۰۵- پرونده محمود جعفریان، سند ۴.۳۴۷۲۱هـ، .۵۶.۱۱.۱۱
۱۰۶- پرویز نیکخواه از جوانان عضو حزب توده بود که در زمان تحصیل در انگلستان همکاری خود را با این حزب افزایش داد. وی از اواخر دهه۱۳۳۰ به کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا پیوست و نقش زیادی در سازماندهی کنفدراسیون برعهده گرفت. وی با وجود فعالیتهای مختلف سیاسی تحت تعقیب قرار نگرفت و پس از بازگشت به ایران به استخدام دانشگاه پلی تکنیک درآمد و مسئولیت آزمایشگاه دانشکده صنعتی را عهده دار شد. وی پس از مدتی به اتفاق برخی دوستانش در سال ۴۳ گروهی را تشکیل داد و فعالیتهای سیاسی را با گرایش به ایدئولوژی (مارکسیسم- لنینیسم) و نظرات مائو و حزب کمونیست چین پی گرفت. هدف این گروه متشکل کردن مبارزات چریکی و پارتیزانی بویژه در نواحی جنگلی شمال کشور بود. گروه نیکخواه پس از ترور شاه توسط رضا شمس آبادی در فروردین ۱۳۴۴ به بهانه و ادعای دست داشتن این گروه در ترور دستگیر شدند. دادگاه، نیکخواه را به حبس ابد و برخی دیگر را به حبسهای طولانی محکوم کرد. اما نیکخواه خیلی زود به همکاری با ساواک روی آورد و به نیروی تمام عیار ساواک تبدیل شد. وی در ادامه از زندان آزاد و به استخدام رادیو تلویزیون درآمد. وی در کنار دوستان هم حزبی سابق خود مانند منوچهر آزمون و محمود جعفریان در زمره اولین کسانی هستند که کار تحلیل علمی، ایدئولوژیک موضوع انقلاب سفید و فلسفه آن را به عهده گرفتند و به تبلیغ اهداف و نتایج آن پرداختند. وی پس از پیروزی انقلاب از سوی دادگاه انقلاب محکوم و اعدام شد.
۱۰۷- شجاع الدین شفا یکی از مهم ترین عناصر فرهنگی رژیم شاه بود. وی در سمتهای ریاست کل انتشارات و تبلیغات، دبیرکلی شورای مرکزی جشنهای شاهنشاهی، دبیرکلی انجمن ایرانی برادری جهانی، دبیرکلی هیئت مؤتمنین دانشگاه ملی، رایزنی فرهنگی و سخن گویی دربار شاه و مشاورت عالی دربار در امور فرهنگی فعالیت کرده است. او یکی از اعضای مؤثر فراماسونری درایران بود و گفته می شود کتابهایی که نگارش آن به شاه منتسب می شود، توسط وی نگاشته شده است. شجاع الدین شفا که از قلمی روان و خوب برخوردار بودبیشتر تلاشهای قلمی خود را صرف اسلام زدایی و مخالفت بامذهب نموده است.
۱۰۸- از سیدضیاء تا بختیار، ص .۷۴۰
۱۰۹- باقی، عمادالدین، بررسی انقلاب ایران، تهران، نشر تفکر، زمستان ۱۳۷۰، ص .۲۲۵
۱۱۰- از پرویز نیکخواه نیز به عنوان نویسنده مقاله یاد شده است که این ظن چندان قوی نیست.
۱۱۱- روزشمار انقلاب اسلامی، ج ۳، ص ۱۴۲؛ دو سال آخر، ص .
۱۱۹- دیبا، فریده، دخترم فرح، ترجمه: الهه رئیس فیروز، تهران، نشر به آفرین، چ دوم، ۱۳۸۰، صص ۲۸۲ تا .۲۸۵
۱۲۰- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، علی امینی، ج ۲، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، بهمن ۱۳۷۹، ص .۳۳۵
۱۲۱- بایگانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی، سند ۵۷.۵.۳۱ با کد پرونده .۳۲۳۰.۱
۱۲۲- در خشت خام، ص .۱۲۱
۱۲۳- همان، ص .۸۲
۱۲۴- عروس آخر، ص .۲۱
۱۲۵- همان.
۱۲۶- همان، ص ۲۲ نقل از طبری، احسان، کژراهه، تهران، انتشارات اطلاعات، ص .۲۳
۱۲۷- سقوط شاه، ص .۱۳۸
۱۲۸- در یکی از اسناد ساواک آمده است: «اخیراً محمود جعفریان، معاون رادیو تلویزیون که جهت سخنرانی برای افسران به اصفهان رفته بوده سرتیپی که او را می شناخته از سخنرانی او جلوگیری می کند و دستور می دهد که جعفریان را از محل سخنرانی اخراج کنند. وقتی سرتیپ مزبوررا برای ادای توضیحات در مورد این کارش به تهران احضار و از او پرسش می نمایند می گوید: من عضو دادگاهی بوده ام که جعفریان را محکوم به اعدام کرده است و من و عده ای از افسران که می بایست او برایمان سخنرانی کند این موضوع را می دانستیم و حال چگونه می توانیم بنشینیم و به سخنرانی او گوش دهیم...» (پرونده محمود جعفریان، سند۱۰.۵۰۵۸۶هـ۱۵، ۱۳۵۷.۳.۳۰).
۱۲۹- نقل از بستگان نزدیک مرحوم مهدی بهشتی پور در گفت وگو با نویسنده مقاله.
۱۳۰- بدیهی است استعفای بسیاری از مسئولان وقت، نوعی تاکتیک برای فریب افکار عمومی بوده است. اگر چه گروهی نیز به دلیل ناامیدی از تداوم حیات رژیم به این کار مبادرت می ورزیدند تا خود را از عواقب شوم همکاری با رژیم نجات دهند. در این میان گروهی که نسبت به آینده سلطنت امیدوار بودند و یا مأموریت خاصی به عهده داشتند به رغم استعفا، در کشورماندند که محمود جعفریان را می توان در زمره همین گروه به شمار آورد.
۱۳۱- پرونده محمود جعفریان، سند ۳۵۶.۲۶۳۴۷، .۱۳۵۷.۶.۲۸
۱۳۲- در کیفرخواست صادره علیه هویدا به اقاریر جعفریان علیه وی نیز استناد شده بود.
۱۳۳- کیفرخواست صادره توسط دادستانی در مرکز اسناد انقلاب اسلامی موجود است.
۱۳۴- سمیعی، احمد، طلوع و غروب دولت موقت، تهران، نشر شباویز، ۱۳۷۲، س .۲
۱۳۵- خلخالی، صادق، خاطرت، ج ۱ تهران، نشر سایه، ۱۳۷۰، ص .۳۵۵
۱۳۶-نامبرده معاون رادیو تلویزیون بوده است.
۱۳۷-خاطرات، ج ۱، ص .۳۷۴
۱۳۸- پرونده محمود جعفریان، سند .۸۲۹۹۰
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید