سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


فاجعه ای دیگر در انتظار سرمایه داری؟


فاجعه ای دیگر در انتظار سرمایه داری؟
جوزف استیگلیتز یکی از تاثیرگذارترین اقتصاددانان امروز جهان، برنده نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱، استاد دانشگاه کلمبیا و از منتقدان اقتصادی جهانی سازی و سیاست های نولیبرالیستی طی دو دهه اخیر است. استیگلیتز که زمانی رئیس مشاوران اقتصادی بیل کلینتون و اقتصاددان ارشد و قائم مقام بانک جهانی بود، در سال های بعد یکی از منتقدان اصلی سیاست های نولیبرالی شد. در دوره بوش وی به شدت مخالف سیاست های اقتصادی وی و جنگ عراق بوده است. امروز نیز از مشاوران اقتصادی باراک اوباما است.در مقاله حاضر وی از منظر منتقد و اصلاحگر درونی سیستم برخی از معضلات کنونی سرمایه داری آمریکایی را برمی شمارد. دیدگاه نوکینزی وی در این مقاله در نقد وضعیت کنونی اقتصاد آمریکا و ارائه راهکار برای برون رفت از بحران مالی کاملاً آشکار است.۱ (اشاره مترجم)
طی چند هفته گذشته برای بسیاری از مردم حجم اخبار بد حیرت انگیز بوده است. بازارهای اوراق بهادار سقوط کرده اند، بانک ها دیگر به یکدیگر وام نمی دهند و روسای بانک های مرکزی و خزانه داران با چهره ای نگران هر روز در تلویزیون ظاهر می شوند. بسیاری از اقتصاددانان هشدار داده اند ما با بدترین بحران اقتصادی جهان پس از ۱۹۲۹ مواجه شده ایم. تنها خبر خوب آن است که سرانجام افت قیمت نفت آغاز شده است. در حالی که برای بسیاری از مردم آمریکا این وضعیت نادر و غریب است، بسیاری از مردمان کشورهای دیگر احساس آشنایی دارند. آسیا در اواخر دهه ۱۹۹۰ دچار بحران مشابهی شد و کشورهای مختلف دیگر (آرژانتین، ترکیه، مکزیک، نروژ، سوئد، اندونزی و کره جنوبی) از بحران های بانکی، سقوط بازار اوراق بهادار و سقوط های اعتباری آسیب دیده اند. شاید سرمایه داری بهترین سیستم اقتصادی باشد که انسان تاکنون تجربه کرده اما کسی مدعی نشده که سرمایه داری ثبات ایجاد می کند. در حقیقت طی ۳۰ سال گذشته اقتصادهای مبتنی بر بازار با بیش از ۱۰۰ بحران مواجه شده اند یعنی از این روست که من و بسیاری از اقتصاددانان دیگر معتقدیم تنظیم و نظارت دولت بخش ضروری برای کارکرد اقتصاد بازار است. بدون نظارت و تنظیم، همچنان بحران های مکرر و حاد اقتصادی در بخش های مختلف جهان بروز خواهد کرد. بازار به خودی خود کافی نیست. دولت باید نقشی ایفا کند. خبر خوبی است که هنری پاولسون، خزانه دار آمریکا، سرانجام با این ایده موافقت کرده که لازم است دولت ایالات متحده به تجدید سرمایه بانک ها کمک کند و باید سهام بانک هایی را که نجات می دهد، دریافت کند. اما برای پیشگیری از گسترش جهانی بحران کار بیشتری باید انجام داد.
● چطور به اینجا رسیدیم
مشکلاتی که امروز با آن مواجهیم عمدتاً ناشی از ترکیبی از مقررات زدایی و نرخ های بهره ناچیز است. پس از سقوط حباب سهام شرکت های فناوری، اقتصاد به محرکی نیاز داشت اما معافیت های مالیاتی دولت بوش انگیزه های چندانی برای اقتصاد ارائه نکرد. این امر بار حفظ اقتصاد را بر دوش بانک مرکزی آمریکا گذاشت و پاسخ این بانک تزریق نقدینگی به اقتصاد بود. در شرایط عادی، جریان یافتن پول در نظام اقتصادی مفید است، چرا که به رشد اقتصاد کمک می کند اما این اقتصاد پیش از آن گرفتار مازاد سرمایه گذاری بود و از این رو پول اضافی صرف فعالیت های تولیدی نشد. نرخ های بهره ناچیز و دسترسی آسان به وجوه مشوق وام دهی بدون احتیاط های لازم و مشوق وام های رهنی پرریسک شد؛ وام های رهنی شرم آور محدود به نرخ بهره ۲ با پیش قسط ناچیز ۳ بدون سند («دروغین»). روشن بود که اگر حتی اندکی از حباب کاسته شود با کاهش قیمت ها به سطوحی کمتر از ارزش وام رهنی بسیاری از وام های رهنی باد هوا خواهد شد.
این امر امروز رخ داده است تاکنون ۱۲ میلیون وام رهنی سوخت شده است و هر ساعت بر تعداد آن افزوده می شود. فقرا نه تنها خانه هایشان که پس انداز زندگی شان را نیز از دست می دهند. جو مقررات زدایی حاکم بر سال های بوش گرینسپن به گسترش الگوی جدید بانکداری کمک کرد. کانون این بانکداری تبدیل دارایی ها به اوراق بهادار بود. به بدهکاران گفته می شد نگران پرداخت بدهی هایی که همین طور بر حجم شان افزوده می شد، نباشند، زیرا قیمت خانه همچنان رشد می کند و می توانند بازهم تامین مالی کنند و بخشی از مزایای سرمایه ای را صرف خرید خودرو یا هزینه های تعطیلات خود کنند، البته این برخلاف نخستین اصل علم اقتصاد است بر اساس این اصل، چیزی به عنوان کالای رایگان وجود ندارد. به خصوص در اقتصادی که در آن اغلب آمریکایی ها می بینند درآمد واقعی شان دارد کاهش می یابد این فرض که قیمت خانه همچنان با شتابی تند بالا می رود بی معنا است. کارگزاران وام های رهنی عاشق این محصولات جدید بودند زیرا جریان بی پایان درآمد شان را تامین می کرد. آنان با تامین مکرر مالی وام های رهنی سودشان را به حداکثر می رساندند. متحدان آنها در بانک های سرمایه گذاری این وام ها را خریداری کردند، ریسک را تقسیم و تسهیم کردند و سپس آنها را به دیگران واگذار کردند یا دست کم تاجایی که می توانستند آنها را واگذار کردند. بانکداران ما فراموش کردند شغل آنها مدیریت محتاطانه ریسک و تخصیص سرمایه است. آنان قماربازان قمارخانه ها شدند با علم به اینکه اگر زیان ها بیش از حد زیاد شود، پرداخت کنندگان مالیات پاپیش می گذارند، با پول مردم قمار کردند. آنان سرمایه را بد تخصیص دادند، این مقادیر هنگفت به بخش مسکن رفت که بالاخره توان جذب این پول را نداشت. پول آسان و نظارت اندک آمیزه ای مسموم به وجود آورد. منفجر شد.
● بحران جهانی
آنچه بی احتیاطی آمریکا را واقعاً خطرناک کرده این است که ما آن را صادر کرده ایم. چند ماه قبل برخی از «ناهمراهی» سخن می گفتند؛ از آنکه حتی اگر ایالات متحده دچار پسروی شود اروپا همچنان به راه خود ادامه می دهد. همیشه فکر کردم ناهمراهی افسانه است و رخدادها نشان داد این تصور درست است. به سبب جهانی سازی، وال استریت قادر بود وام های رهنی مسمومش را به جهانیان بفروشد. ظاهراً حدود نیمی از این وام های سمی صادر شد. اگر این کار نشده بود، وضعیت امروز آمریکا وخیم تر بود. علاوه بر این حتی وقتی روند اقتصاد نزولی شد، صادرات همچنان ایالات متحده را به پیش می راند اما ضعف در آمریکا دلار را تضعیف کرد و فروش کالاهای اروپایی در خارج را دشوارتر ساخت. صادرات ضعیف به معنای اقتصاد ضعیف بود و از این رو آمریکا رکود ما را صادر کرد همان طور که پیشتر وام های مسموم رهنی را صادر کرده بود.
اما امروز مشکلات به کشورهای دیگر نیز منتقل می شود. وام های رهنی مشکوک الوصول در انداختن بسیاری از بانک های اروپایی به ورطه ورشکستگی موثر است. (ما نه تنها وام های بد که وام دهی و روش های نظارتی بد را صادر کردیم.) بسیاری از وام های مشکوک الوصول اروپا به وام گیرندگان اروپایی بوده است و همچنان که فعالان بازار دریافتند که شعله های آتش از آمریکا به اروپا سرایت کرده است، هراس پدیدار شد. بخشی از این نگرانی روانی بود اما بخشی از آن بدان سبب بود که نظام های مالی و اقتصادی ما به شدت درهم آمیخته شده است. بانک ها در سرتاسر جهان از یکدیگر وام می گیرند و به یکدیگر وام می دهند؛ آنها ابزارهای مالی پیچیده را می خرند و می فروشند از این روست که روش های غلط نظارتی در یک کشور که به وام های مشکوک الوصول منتهی می شود می تواند نظام جهانی را مبتلا سازد.
● راه علاج چیست
ما اکنون با مشکل نقدینگی، مشکل ناتوانی در پرداخت دیون و مشکل کلان اقتصادی مواجهیم، البته این بخشی از فرآیند ناگزیر تعدیل است: بازگشت قیمت مسکن به سطوح تعادلی و خلاص شدن از بدهی های اضافی که اقتصاد اسرارآمیز ما را از حرکت بازداشته است. حتی وقتی سرمایه جدید را دولت ارائه کرد، بانک ها نمی خواستند یا قادر نبودند مانند گذشته هر قدر که می خواهند وام دهند. دارندگان مسکن نمی خواهند اینقدر زیاد وام بگیرند. پس اندازها که نزدیک به صفر بود رشد خواهد کرد این رشد در بلندمدت برای اقتصاد خوب است اما در اقتصادی گرفتار رکود، رشد پس انداز خوب نیست. در حالی که برخی بنگاه های بزرگ ممکن است روی سبدی از نقدینگی قرار داشته باشند، بنگاه های کوچک نه تنها برای سرمایه گذاری که حتی برای تامین سرمایه در گردش به وام وابسته هستند. این کار همچنان دشوارتر خواهد بود و سرمایه گذاری در مستغلات که در رشد اقتصادی ملایم آمریکا طی شش سال گذشته چنان نقش مهمی ایفا کرد و به چنان سطوح نازلی سقوط کرد که طی ۲۰ سال گذشته سابقه نداشته است.
دولت از یک راه حل نسنجیده به راه حل نسنجیده دیگری رو آورده است. وال استریت هراسان شده اما کاخ سفید نیز چنین است و زمان سختی دارند که دریابند چه باید کرد. در اینجا ما به رویکردی فراگیر نیاز داریم. شکست کوششی دیگر می تواند فاجعه آمیز باشد. در اینجا رویکردی فراگیر و پنج مرحله ای
ارائه می کنیم:
۱) تجدید سرمایه بانک ها :با بروز این همه زیان، بانک ها سرمایه کافی ندارند. بانک ها در شرایط جاری، زمان دشواری برای افزایش سرمایه دارند. لازم است دولت سرمایه را فراهم سازد. به نوبه خود دولت باید در بانک هایی که به آنها کمک می کند دارای سهام و حق رای باشد اما تزریق سرمایه دارندگان اوراق قرضه را نیز نجات می دهد. درست امروز بازار این اوراق را تنزیل می کند، می گوید احتمال زیادی برای قصور وجود دارد. تبدیل اجباری این اوراق بدهی به سرمایه ضروری است. اگر این کار انجام شود، میزان کمک مورد نیاز دولت بسیار کاهش خواهد یافت.
این خبر خوبی است که به نظر می رسد پاولسون دبیر خزانه داری نهایتاً دریافت که پیشنهاد اولیه اش برای خرید آنچه وی خوش بینانه دارایی های آسیب دیده می خواند ناقص است. این نگران کننده است که خیلی طول کشید که پاولسون متوجه این امر شود. او چنان در ایده راه حل بازار آزاد محصور است که از پذیرش آنچه اقتصاددانان در سایر گرایش ها به وی می گویند، ناتوان است: اینکه وی لازم است بانک ها را تجدید سرمایه کند و برای زیان هایی که نسبت به وام های سوخت شده خود متحمل شده اند، پول جدید ارائه کند.
اکنون دولت این کار را انجام می دهد اما سه سوال مطرح است: آیا این معامله عادلانه ای برای پرداخت کنندگان مالیات است؟ به نظر می رسد پاسخ به این سوال نسبتاً روشن است: پرداخت کنندگان مالیات معامله خامی در برابر دارند، مقایسه شرایط تزریق پنج میلیارد دلار به گلدمن ساش و شرایطی که دولت اعمال کرده است این را روشن می سازد. دوم، آیا نظارت و محدودیت های کافی وجود دارد که اطمینان دهد روش های غلط گذشته در اعطای وام های جدید عملاً رخ خواهد داد؟ بار دیگر، مقایسه شرایطی که خزانه داری انگلستان و آمریکا درخواست کرده، روشن می کند که نظارت کافی وجود ندارد. برای مثال، بانک ها می توانند همچنان که دولت به آنها پول می دهد، به سهامدارانشان پول پرداخت کنند. سوم، آیا این پول کافی است؟ بانک ها چنان غیرشفاف اند که هیچ کس نمی تواند پاسخ کاملی به این سوال بدهد، اما آنچه مسلماً می دانیم این است که شکاف های داخل ترازنامه احتمالاً بزرگ تر خواهد شد. دلیل این امر آن است که درباره مساله ای اصلی کار چندانی نمی توان انجام داد.
۲) توقف موج سلب مالکیت:برنامه اولیه پاولسون شبیه تزریق وسیع خون به بیماری است که گرفتار خونریزی حاد بود. اگر ما کاری در برابر سلب مالکیت نکنیم، نمی توانیم بیمار را نجات دهیم. حتی بعد از تجدیدنظرهای کنگره نیز کار چندانی نمی توان انجام داد. لازم است با تبدیل بهره وام های رهنی و کاهش مالیات بر مستغلات به اعتبارهای مالیاتی قابل نقدشدن، با اصلاح قوانین ورشکستگی برای امکان پذیر ساختن تجدید ساختار سریع که بر اساس آن وقتی ارزش وام رهنی بیش از ارزش مسکن باشد ارزش آن کاهش می یابد، حتی با وام دهی دولتی و مزیت بخشی به هزینه های پایین تر وجوه دولتی و انتقال پس انداز به مالکان فقیر و میانه حال منازل مسکونی، به مردم کمک کنیم تا خانه هایشان را از دست ندهند.
۳) ایجاد انگیزه ای که در عمل موثر است:کمک به وال استریت و توقف سلب حق مالکیت تنها بخشی از راه حل است. اقتصاد آمریکا در تهدید رکودی حاد است و به انگیزش های بزرگی نیاز دارد. لازم است بیمه بیکاری را افزایش دهیم اما به ایالت ها و مناطق کمک مالی شود، آنها همچنان که درآمدهای مالیاتی شان کاهش می یابد، هزینه های خود را پایین می آورند و کاهش هزینه ها به انقباض اقتصاد منجر خواهد شد اما واشنگتن برای حرکت بخشیدن به اقتصاد باید در آینده سرمایه گذاری هایی انجام دهد. توفان کاترینا و فروپاشی پل مینیاپولیس یادآوری های غم انگیزی درباره این است که زیرساختارهای ما مستهلک شده است. سرمایه گذاری در زیرساختارها و فناوری در کوتاه مدت اقتصاد را به حرکت می اندازد و رشد بلندمدت را افزایش می دهد.
۴) بازگشت اعتماد از طریق اصلاح دستگاه نظارتی:ریشه مشکلات در تصمیم گیری های نادرست بانکی و قصور در نظارت است. اگر باید اعتماد به نظام مالی ما بازگردد، این مسائل باید مورد توجه قرار گیرد. ساختارهای راهبری شرکتی را که به ساختارهای ناقص انگیزشی انجامیده بود که به منظور ارائه پاداش های سخاوتمندانه به مدیران عامل طراحی شده بود باید تغییر داد و از این رو بسیاری از نظام های انگیزشی باید تغییر یابند. این صرفاً مساله سطح پاداش ها نیست، بلکه شکل غیرشفاف اختیار معامله سهام را نیز شامل می شود که انگیزه ا ی برای حساب سازی برای بزرگ جلوه دادن بازدهی گزارش شده است.
۵) خلق یک سازمان کارآمد چندجانبه:همچنان که اقتصاد جهانی بیشتر درهم تنیده می شود ما به نظارت های جهانی بهتری نیازمند می شویم. اگر ما باید به ۵۰ مقام ناظر دولتی مستقل اتکا کنیم، نمی توان تصور کرد که بازار مالی آمریکا بتواند کارکرد موثری داشته باشد. اما باید تلاش کنیم این کار را به طور اساسی در سطح جهانی انجام دهیم. بحران اخیر نمونه ای از مخاطرات است: همچنان که برخی دولت های خارجی ضمانت های نامحدود در مورد سپرده ها ارائه کردند، پول شروع به حرکت به جاهایی کرد که به نظر می رسید پناهگاه های امن هستند. برخی دولت های اروپایی در تاکید بر آنچه لازم است انجام شود بسیار اندیشمندانه تر بودند. حتی پیش از آن که بحران جهانی شود، نیکلا سارکوزی رئیس جمهور فرانسه در سخنرانی ماه گذشته در سازمان ملل خواستار اجلاس سران به منظور تعیین مبانی برای نظارت دولتی به منظور جایگزینی با رویکرد کنونی بازار آزاد شد. می توانیم در آغاز یک «عصر برتن وودز» جدید باشیم. جهانی که از رکود بزرگ و جنگ جهانی دوم سربرآورد، دریافت که نظم اقتصادی نوین جهانی ضرورت دارد. این نظم بیش از ۶۰ سال به درازا کشید.
مدت زمان درازی است که روشن شده این نظم انطباق خوبی با دنیای جدید جهانی سازی ندارد. اکنون، جهان برخاسته از جنگ سرد و بحران بزرگ مالی، نیازمند ساخت نظم اقتصادی نوین جهانی برای قرن بیست ویکم است این شامل سازمان نظارتی جدید جهانی است.
این بحران می تواند به ما بیاموزد که بازارهای رها شده به حال خود مخاطره آمیز هستند همچنین می تواند به ما یاد دهد در جهانی از وابستگی های متقابل اقتصادی یک جانبه گرایی عملی نیست.
● آینده پیش رو
رئیس جمهور بعدی ایالات متحده زمان بسیار سختی خواهد داشت. حتی برنامه هایی کاملاً اندیشمندانه هم ممکن است آنگونه که طراحی شده عمل نکند. اما اطمینان دارم که برنامه ای فراگیر براساس رئوسی که ارائه کردم توقف سلب حق مالکیت، تجدید سرمایه بانک ها، برانگیختن اقتصاد، حمایت از بیکاران، تقویت نظارت و ساختارهای نظارتی و جایگزین ساختن ناظران و افرادی که مسوولیت حفاظت از اقتصاد را برعهده داشتند با کسانی که بیشتر نگران نجات اقتصاد هستند تا نجات وال استریت نه تنها اعتماد را بازمی گرداند بلکه در آینده آمریکا را قادر می سازد که از تمامی توانش برخوردار باشد. از سوی دیگر، رویکرد های نیمه کاره تنها همواره نومیدی را باز می گرداند و به یقین شکست خواهد خورد.
در کشوری که پول تکریم می شود، رهبران وال استریت از احترام ما برخوردار بودند. آنان از اعتماد ما برخوردار بودند.
باور داشتیم که آنان دست کم در مسائل اقتصادی نماد عقلانیت هستند. زمانه تغییر کرده است. این احترام و اعتماد بربادرفته است. این خیلی بد است چرا که بازارهای مالی لازمه کارکرد درست اقتصاد است. اما اغلب آمریکایی ها بر این باورند که وال استریتی ها احتمالاً منافع خود را مقدم بر منافع بقیه کشور می دانند و در صورت لزوم بدان پوششی زیبا می دهند. اگر رئیس جمهور بعدی سیاست های خود را بیش از حد بر اساس منافع وال استریت شکل ببخشد و این سیاست ها راه حلی موثر نباشد، وی ماه عسلی کوتاه خواهد داشت. این خبر بدی برای او، برای آمریکا و برای جهان است.
منابع:
۱- این مقاله ترجمه ای است از:
Joseph Stiglitz, How to Get Out of the Financial Crisis, TIME, Friday, Oct. ۱۷, ۲۰۰۸
interest-only -۲وام های رهنی که طی سال های نخست فقط نرخ بهره آن پرداخت می شود و اصل وام در انتها پرداخت خواهد شد.
no-down-payment -۳
منبع: تایم، ۱۷ اکتبر ۲۰۰۸
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید