پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

تأملاتی در مورد فلسفه و فیلسوفان


تأملاتی در مورد فلسفه و فیلسوفان
«مَا أنزَلنا علیکَ القُرآنَ لِتَشقی (?) إلّا تَذکره لِّمَن یَخشی (?)» سوره مبارکه طه.
«قرآن را برتو نازل نکردیم تا به رنج افتی، قرآن را نازل نکردیم جز اینکه یاد و یادآوری باشد برای کسی که خشیت دارد.»
دو نکته مهم از این دو آیه شریفه می توان استنباط کرد: نخست این که قرآن حکیم جهت یادآوری و تذکر نازل شده است. دوم این که، این یادآوری و تذکّر برای آنهایی است که اهل خشیت اند. به عبارتی دیگر، قرآن حکیم برای اثبات فکر و اندیشه ای نازل نشده است: قرآن حکیم نازل شده است تا انسان را تذکّر و تنبّه دهد و او را یاد آورد! و البته، این تذکّر و تنبّه هم شامل حال همه انسان ها نمی شود. اینطور نیست که همه بنی آدم آن را تذکّر و تنبّه خواهند یافت. بلکه تذکّر برای انسان هایی خواهد بود و یا برای انسان هایی مؤثّر خواهد افتاد که خشیّت دارند یا اهل خشیت اند.
آنچه به غایت مستحق توجه تام و تمام است این دقیقه بسیار ظریف است که در این دو آیه شریفه، مطلقاً هیچ تصریحی یا تلویحی یا دلالتی به مباحثه و مجادله و منازعه و مناقشه و استدلال و استدلال ورزی نشده است. گفته نشده یا دلالت نشده که این قرآن را نازل کردیم تا انسان های اهل دلیل و استدلال را به بحث پیرامون عبودیت خدای رحمان و باور به یوم القیامه و عمل به صالحات دعوت کنیم تا پس از اقامه براهین له و علیه، انسان های «آزاد»، «رها»، «فارغ از تعلقات»، و «رهیده از همه تمنّیات» تصمیم بگیرند که نظریه های مندرج در قرآن را بپذیرند و یا نپذیرفته سراغ نظریه های سایر مکاتب و مشارب بروند.
اما چرا زیرا تقویماً انسان آزادِ رهایِ فارغ از تعلّقاتِ رهیده از تمنّیات بنیانی وجود ندارد. و اگر مراد از نگرش خارجِ دینی یا برون دینی، نگرش چنین انسانِ آزادِ فارغِ رهیده است در این صورت این نگرش سرابی و بل افسانه ای بیش نیست که انسان مدرنیست غربی، پس از طرد و ردّ ادیان الهی و خدای رحمان و رسولانش در قرن هجدهم، برای ترغیب و تحکیم و توجیه نهضت استقلالی خود از مبدأ و معاد، ساخته و بافته است. هر قدر در آثار فلاسفه بیشتر غور و غواصی کنیم بیشتر درخواهیم یافت که انسانِ «آزاد»، «رها»، «فارغ از تعلقات»، و «رهیده از جمیع تمنّیات» چیزی جز ساخته های متوهمانه فیلسوفان نیست. و نه تنها از این انسان هیچ اثری و نشانی در طول تاریخ نمی یابیم که در عرض جغرافیای جوامع معاصر هم کوچکترین اثری از وی نمی توان یافت. گمان می کنم این مشاهده مورد قبول عام باشد که چنین انسانی را نزد عامه طوایف و اقوام گذشته و حال نمی توان یافت. آنچه امکان دارد برخی خوش بینانه امید داشته باشند این است که چنین انسانی را می توان دست کم در میان طایفه فیلسوفان یافت. به عبارتی ساده تر، این باور خوش بینانه عبارت است از اینکه فیلسوفان خود چنین انسان هایی هستند. انسان هایی که در مقام استدلال و ارزیابی آراء و اندیشه ها، از همه ارزش ها و بینش ها، امیال و گرایشات، حاجات و هوسات، و در یک کلام از جمیع تعلّقات و تمنّیات فارغ و رهیده اند. گویی آنها موجوداتی و بل دستگاه هایی هستند همچون ماشین های تخیلی منطق که هنگام مواجهه با آراء، صدق و کذب آنها را بطورقطعی و یقینی و برای همیشه اعلام می کنند! ای کاش چنین می بود و حقایق جملگی توسط چنین موجوداتی و به همین سهولت و قطعیت تعیین می گردید.
اما، حاشا و کلّا! که بلا استثناء هر کتاب تاریخ فلسفه را که در دست بگیریم شاهدی است بر افسانه ای بودن چنین انسانی و هر موضوعی را که در طول تاریخ اندیشه ورزی ها، نظریه پردازی ها، استدلال ورزی های له و علیه، نکته سنجی ها، و موشکافی های فیلسوفان مورد بررسی قراردهیم به وضوح خیره کننده و تکان دهنده ای درخواهیم یافت که انسان آزادِ رهایِ فارغ از تعلقاتِ رهیده از جمیع تمنیات، نه یک افسانه ساده به منظور ارائه الگو جهت تربیت و تقلید، که ابرافسانه ای است که هیچ جزءاش کمترین قرابت و شباهتی به واقعیت انسان، فیلسوف باشد یا غیر آن - چه تفاوتی می کند - ندارد.
هر موضوع و مبحثی را که در تاریخ فلسفه مورد کاوش صبورانه و عمیق قراردهیم درخواهیم یافت که، برخلاف انتظار رایج و تلقی متعارف از فلسفه و فیلسوفان، هیچ اجماعی نه تنها بر سر موضعی یا نظریه ای وجودندارد؛ و نه تنها هیچ توافقی بر سر اصول موضوعه یا مبادی مصادره شده میان فیلسوفان وجود ندارد؛ نه تنها هیچ اجماعی بر سر چیستی استدلال و شواهد مقبول و صحیح وجود ندارد؛ که بالاتر و بی نهایت دلالت آمیزتر اینکه حتّی بر سر مبحث یا موضوع برگزیده هیچ اجماعی وجود ندارد که آن مبحث یا موضوع جالب توجه و درخور تأمّل است؛ و حتّی بنیانی تر، آیا مبحث یا موضوع منظور، حاوی مسئله ای است که تأملات فلسفی می تواند، و یا باید بتواند، آن را حل کند. آری! اگر آراء و نظریات فلسفی را از سر تفریح و تفنّن، و یا برای تجارت و امرار معیشت و یا برای تفاخر و تکبّر و یا برای توجیه حکومت های زر و زور و تزویر و تملّق حاکمان بی کفایت مترف و مسرف نخوانیم و بدنبال حقیقت باشیم نظریات، مواضع و آموزه های فلسفی و طرّاحان و سازندگان آنها را مشحون از تعلّقات خواهیم یافت.
پیشتر، در جایی روی هم رفته گمنام، درباره این تعلقات متذکر شده بودم که:
مجموعه ارزشی و بینشی علم شناسان و معرفت شناسان به انحای مختلفی در استدلالات و براهین ایشان حضور و دخول دارند. گاه حضور این قبیل باورهای نگرشی و ایدئولوژیک اساس و بنیاد یک سلسله استدلالات را تشکیل می دهد و گاه در پیچ و خم برهانی یا احتجاجی یا بحثی فلسفی قابل رؤیت هستند. اگر سلسله مباحثات و مناقشات دو فیلسوف یا حامیان دو مکتب فلسفی را در زمینه ای مورد تدقیق و تعمق کافی قرار دهیم، خواهیم دید که اینان پس از طرح اشکالات منطقی بر پاره ای از براهین یکدیگر و رفع آنها نهایتاً هر دو به جایی می رسند که هریک موضعی و نظرگاهی را برگرفته و عجالتاً امکان ادامه بحث منطقی- فلسفی شان دیگر منتفی شده است. گفتیم «سلسله مباحثات و مناقشات دو فیلسوف یا حامیان دو مکتب»، در حالی که گاه اتفاق می افتد که فیلسوفان یا حامیان نظریه ای فلسفی بدون هیچ گونه مباحثه و مناقشه ای مواضعی و آرایی را اخذ می کنند که هیچ دلیلی برایش اقامه نمی کنند و یا نمی توانند اقامه کنند. مناسب می بینم در این زمینه به مشاهده یکی از ستارگان برجسته جامعه فلسفی جهان معاصر استشهاد کنم. هیلری پاتنم، فیلسوف معاصر امریکایی، در کتاب پر اقبال خود عقل، حقیقت و تاریخ، ضمن شرح و نقد نظریه این همانی و دانسته های پیش تجربی چنین می گوید: «پیش از سال های ???? یا ???? [فیلسوفان] بر این باور بودند که آنها صرفاً می دانند، یا بسیاری از آنها می دانند، که حالات حسّی نمی تواند فیزیکی باشد. فیلسوفان دیگر بر این باور بودند که آنها می دانند که آن فیلسوفان بر خطا هستند، لیکن استدلال غیرممکن بود.» و سپس می افزاید: «با اکثریتی مواجه بودیم که می دانستند که حالات حسّی نمی تواند حالات مغزی باشد و اقلیتی داشتیم که می دانستند که دیگری بر خطا است و هیچ امکان واقعاً مهمّی برای استدلال و یا حرکت از این وضعیت منجمد در موضعگیری وجود نداشت.»
اگر عجالتاً از شاهد تاریخی هیلری پاتنم چشم پوشی نماییم و وضعیت امیدبخش تر وجود براهین و مناقشه را لحاظ کنیم باید قائل شویم که اگر چه این مواضع و نظرگاه های متفاوت و بعضاً متخالف در فرآیند یک یا چند سلسله مباحثه و مناقشه مورد نقادی و جراحی منطقی و فلسفی قرار گرفته اند و از این روی پاره ای از خطاهای ریز و درشت منطقی از آنها زدوده شده است مع ذلک مواضعی هستند که خود جوهراً غیرمنطقی-فلسفی هستند، بدین معنی که اگر تماماً ماهیتی ارزشی و بینشی ندارند، حداقل حاوی چنین عناصری هستند.
اینک باید در فراسوی آن نکته سنجی ها و بسط آن تأملات بیفزاییم که در آنجا سخن از «گاه حضور این قبیل» و «گاه در پیچ و خم» رفته است و حال آنکه صحیح تر است تصریح و تأکید کنم که همواره حضور تعلقات ذوابعاد و ملفوف فیلسوفان اساس و بنیان استدلالات و مواضع ایشان را تکوین و تقویم می کند. و همواره تعلقات متنوع و گریزناپذیر خفّی و جلّی فیلسوفان در پیچ و خم استدلالات و احتجاجات ایشان حضور دارند. در مقام دیگری پیرامون چاره ناپذیری اخذ تصمیمات نامعقول و بلادلیل جهت افکندن و تدارک شالوده و بنیان استدلالات و احتجاجات فلسفی به تفصیل سخن گفته ام و نقش تعیین کننده تعلقات را در این اخذ تصمیمات آشکار کرده ام و بنابراین آنها را در اینجا تکرار نخواهم کرد.
نویسنده: سعید زیبا کلام
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید