سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا
فیلمی که به هیچ چیز متعهد نیست
۱) وقتی سعید سهیلی با اولین فیلمش مردی شبیه باران در جشنواره پانزدهم فجر درخشید شاید کمتر کسی فکر می کرد که نزدیک به ۱۲ سال بعد فیلمی از او بر پرده سینماهای کشور باشد که بی اغراق، سخن گفتن و قلم زدن پیرامون آن باید همراه با احتیاط آمیخته با شرمساری باشد برای ندریدن پرده ها و حریم های اخلاقی حداقل در عرصه مطبوعات کشور، چرا که حالا دیگر باید گفت که اینجا که سینما نیست که بتوان هر کاری کرد و جالب آنجاست و واقعا جالب ومسخره و تلخ است که برخی آثار معترض و متعهد(مگر هنر مطلوب را چیزی جز هنر متعهد بر ایمان تعریف کرده اند؟) که جرمشان این بود که اسرار هویدا می کردند (اسراری که خیلی وقت است عیان شده اند) پشت چراغ قرمز خشم و غضب و کج سلیقگی برخی آقایان مانده اند و این است قصه پرغصه امروز سینمای ایران.
۲) ایده های جذاب و هدررفتن آنها به بدترین شکل ممکن، این حکایت فیلم های اخیر سهیلی است. این موضوع آیا نشان از آن دارد که همچنان باید به ذوق و سلیقه و نگاه سینمایی او امیدوار بود (نگاهی که احتمالا باید آن را ذاتی دانست و اگر فیلمسازی دارایش نبود، دیگر نبود) استعدادی که پس از فیلم دوم او مردی ازجنس بلور و شروع به ساختن فیلم های یکی از یکی نازلترش همواره از سوی برخی خوشبینان با به رخ کشیدن فیلم اولش یادآوری می شد.
اما پس قصه این پرداخت های مبتذل سینمایی، این فضای ساده انگارانه و فیلم فارسی وار آثار اخیر او (منهای چهارانگشتی که ایده اش آن قدر جذاب بود که قابل تحملش کند) چه می شود؟
۳) چارچنگولی گذشته از عنوان عجیب و غریبش که شاید خیلی هم زیبنده فیلمی که قصد وعظ کردن و درس دادن و برانگیختن تفکر مخاطبش را دارد نباشد(چیزی که اتفاقا برخلاف تصور عموم و برخی همکاران در مورد این فیلم صدق می کند) ایده ای دارد که آن قدر جذاب هست که حتی با تعریف کردنش هم می تواند بخنداندت.
اتفاقا فیلم از همین ایده جذابش هم هست که ضربه می خورد. وقتی چنین هسته مرکزی ناب و بدیعی دارد که وقتی آن را برای کسی تعریف می کنی انگار یک جوک بامزه گفته ای، آن وقت محتمل است که فیلم شما به ورطه ابتذال و سقوط افتد.
به این دلیل کاملا ساده که فیلم کم زحمت، کم خرج، بی سلیقه و دریک کلام فیلم بد در این سرزمین عجایب غالبا بهتر و بیشتر از فیلم جاندار که رسالت خود می داند که دایره ذهنی و بینش و سینه تماشاگرش را اندکی وسیع تر کند می فروشد و این مسئله واقعا لطف بزرگی است. در اینجا هسته مرکزی درام و طرح پررنگ فیلم بهانه ساخت فیلم شده و از آن برای جفت و جور کردن یک درام قوی استفاده نشده است.
کل فیلم نمایش زندگی و دردسرهای این دو برادر به هم چسبیده است. در واقع فیلمساز سعی کرده موفقیت های جالب، کمیک، متناقض نما و دور از ذهنی را که در چنین زندگی فرض رخ دادنشان است و کسی شاید تا به حال به آنها فکر نکرده به تصویر بکشد.
این گونه فیلم ساختن از چنین پیرنگ قوی و محکمی نیاز به هوشمندی و ظرافت و از آن بالاتر درک وسیع و تیزبینانه از موقعیت دراماتیک و در مرحله بعد چالش های فکری پیش آمده به واسطه آن دارد. اینکه بتوان موفقیت تراژیک و تلخ و در عین حال کمیک قصه را درآورد.
تلفیق این دو لحن که دو روی سکه موفقیت دراماتیک قصه هستند به تماشاگر امکان تفکر پیرامون مسئله مورد نظر فیلم و در مرحله بعد برانگیختن پرسشگری او را می دهد. پرسش از چرایی چنین موقعیتی.
اما در وضعیت فعلی چه اتفاقی افتاده؟ پرداختن به سخیف ترین و دم دستی ترین موقعیت ها و بدتر از آن مسئله ای که باعث شده فیلم حتی با توسل به همین موقعیت های سخیف هم تماشاگرش را نخنداند، پرداخت بسیار ضعیف، بدو قلابی همین شوخی هاست.
اتمسفر فیلم بسیار پیش پا افتاده است یعنی شعور تماشاگر را بی نهایت دست کم گرفته است.
هم زمانی که دارد شوخی می کند و هم زمانی که پیام های اخلاقی فیلم پخش می شود پردازش شوخی ها، بازی بازیگران، اصرار بر تکرار شوخی های بسیار پیش پا افتاده(احمد هستم، احمد و ...) مجموعا فضای فیلم را به شدت شبیه فیلم فارسی های دهه ۳۰ و ۴۰ کرده.
از سویی بی پروایی در پرداختن به برخی شوخی ها و دریدن حریم اخلاقی عمومی توسط فیلم نیز خود حکایتی دارد که برای تعطیل نشدن روزنامه هم که شده بیش از این نمی توان آن را شکافت!
۴) بگذریم، فیلم آن قدر اشکالات محتوایی و فنی دارد که برای سیاه کردن سطور کاغذهای خود نویسندگان تنبلی چون حقیر نیز بتوانند از خوان کرمی که عزیزان تدارک دیده اند بهره ببرند.
فقط در پایان اشاره ای نیز به قضیه آقای تعادل و مواعظ و اندرزهای عبرت آموز فیلم بکنم که ظاهرا مجوز برخی شوخی های ناپسندیده فیلم بوده و راستش اگر بخواهید نظر حقیر را بدانید، این است که اگر قرار بوده به خاطر همین پیام های اخلاقی با چنین ساخت و پرداخت ضعیف و پیش پا افتاده ای اجازه چنین شوخی هایی به فیلم داده شود، باید بگویم که عزیزان ارزش هایتان، ارزش هایمان، را خیلی
ارزان فروخته اید!
علیرضا نداف
منبع : روزنامه جوان
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران پاکستان مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی ایران و پاکستان حجاب دولت مجلس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران و اسرائیل دولت سیزدهم
تهران قتل سازمان هواشناسی شهرداری تهران بارش باران سیل پلیس فضای مجازی سلامت وزارت بهداشت آموزش و پرورش آتش سوزی
قیمت خودرو قیمت دلار ایران خودرو خودرو بازار خودرو سایپا قیمت طلا بانک مرکزی دلار مالیات بورس تورم
ترانه علیدوستی سینمای ایران عربستان سریال تلویزیون حج سینما سعدی تئاتر کتاب
دانشجویان دانش بنیان اینترنت دانشگاه آزاد اسلامی کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه آمریکا روسیه جنگ غزه فلسطین ترکیه عملیات وعده صادق حماس اوکراین عراق
پرسپولیس فوتبال استقلال باشگاه پرسپولیس فوتسال رئال مادرید بارسلونا بازی سپاهان باشگاه استقلال لیگ برتر دیوید تیلور
هوش مصنوعی تبلیغات فناوری ایلان ماسک اپل تلگرام همراه اول سامسونگ ناسا
افسردگی یبوست پیری کاهش وزن صبحانه دمنوش