جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


عاشقی در ۷ روز و ۷ شب


عاشقی در ۷ روز و ۷ شب
آتش سبز حاصل یک تامل طولا‌نی است که ببینیم چگونه ملتی هستیم. تامل در جهان و نگریستن در خود دغدغه اصلی من است.‌ فضا مجموعه‌ای از تصویر، کلا‌م، صدا و موسیقی بود که هر یک نقشی مستقل در کار ایفا می‌کرد. ترکیب این عوامل در کنار هم شیوه روایت مدرن آتش سبز را آفرید." از بین گفت وگو‌های محمد رضا اصلا‌نی کارگردان فیلم.
مدرنیته و نحوه روبه رویی با آن امروزه از دغدغه‌های همیشگی هنرمندان ایرانی در دوران معاصر شده است‌. در این بین بودند و هستند هنرمندانی که مدرنیته را دریافته‌، پرداخته و شناختندش‌، ودر عین حال به دنبال رد پای هویت خود بوده‌اند‌. سینما محصول غرب و مدرنیته است و ما وارد کننده آن بودیم. سینماگران مولف ایرانی کوشیدند تا ضمن دریافت ویژگی‌های مدرنیته راهی جدید و روایتی نو در سینما بیابند که نشات گرفته از هویت تاریخی ایرانیان باشند‌.
اینک محمدرضا اصلا‌نی پس از گذشت سی سال از فیلم نخستش (شطرنج باد‌) قدمی بلند برداشته برای دستیابی به نگرشی جدید در سینما‌. فیلم آتش سبز ساخته اصلا‌نی کوششی است برای برهم زدن شیوه‌ها و هنجار‌های رایج و ثابت سینما و دستیافتن به زیبایی شناسی دیگری.
دختری به نام ناردانه هر شب سوزنی از پای شاهزاده بیرون می‌کشد تا او را از طلسم برهاند. اما شب آخر کنیزکی که راز او را دریافته، سوزن آخر را بیرون می‌آورد و جای بانویش را می‌گیرد. این فتح بابی است برای آشنایی با آتش سبز.داستان آتش سبز، برگرفته از روایت کهن و اساطیری سنگ صبور است‌. داستان قدیمی سنگ صبور‌، روایت دختری به نام ناردانه است که ندایی درونی بر او می‌گوید‌: ‌با مردی مرده وصلت خواهد کرد.
روزی ناردانه به طور ناگهانی وارد قلعه ای کهن می‌شود‌. در اتاقی از اتاقهای این قلعه افسانه‌ای‌، مردی مرده می‌یابد با هفت پیکان در بدن‌. کتابی در اتاق است‌، ناردانه کتاب را برداشته و می‌خواند "‌بسم رب العزت‌"، این کتاب هفت حدیث دارد و ناردانه باید هر روز یک حدیث بخواند و تنها روزی یک مغز بادام بخورد و پس از هرروز یک تیر (سوزن) از تن مرد بیرون آورد و در پایان حدیث هفتم مرد مرده زنده شده و با او وصلت خواهد کرد و این حکایت‌ها، حکایت تاریخ کرمان است.حتی عادی‌ترین بینندگان آتش سبز هم در نقطه‌ای از فیلم، در لا‌به‌لا‌ی روایت ۷ حدیث و در واقع ۷ منزل تو در توی آن، پی می‌برند که این فیلم می‌خواهد نگاهی تازه به تاریخ سراسر مبهم، اما روشن این سرزمین بیندازد. تاریخی که همواره چیرگان و حاکمان آن را نگاشته و آنچنان ثبت کرده و جلوه‌اش داده‌اند که خود می‌پسندیده‌اند.
آتش سبز علا‌وه بر پرداختن به داستان جذاب سنگ صبور به چند حدیث تاریخی هم گریز می‌زند که اتفاقاً خلا‌صه چند خطی تک‌تک آنها هم روی کاغذ از جاذبه‌های دراماتیکی برخوردار‌ند. از ماجرای ساخته شدن ارگ بم و حکایت زن خوشنویس و برادرش گرفته تا حکایت عارف مشتاق و عشق او به شاگردش و حتی شرح حال جوان عکاس امروزی. نمی‌توان انکار کرد که هر کدام از این ماجرا‌ها و روایت‌‌ها به دلیل خاستگاه ادبیاتی، عرفانی و تاریخی خود از بار نمادینی برخوردارند که مخاطب امروز به خصوص نوع جوانش چندان با آنها آشنایی ندارد.
با این حال آتش سبز آگاهانه چنین امر مهمی را نادیده می‌گیرد و به همین دلیل بی هیچ ترسی عناصر ملموس داستانی خود را هم در سایهٔ نمادها و نشانه‌های ناملموس قرار می‌دهد. در واقع فیلم به جای اینکه از ابهام منابع اقتباس خود رمزگشایی کرده و انتظارات مخاطب را در این حیطه برآورده کند به سراغ نوعی رمزگذاری مجدد می‌رود.اصلا‌نی در اولین گام نوع روایت مسلط سینما را تغییر می‌دهد‌. او با بهره‌گیری از نوع روایتی که در آثار ادبی ما نظیر هزار و یک شب، سمک عیار‌، و... سابقه دارد‌، روایتی را خلق می‌کند بدیع‌، برگرفته از نوع روایت تاریخ‌و ادبیات ایران زمین. روایتی تو در تو‌، درهم شونده‌، رنگ در رنگ‌، مبتنی بر داستان و نه شخصیت‌، بدون تداوم مرتب‌، و شاید به کلا‌م امروزیان پست‌مدرن‌.
روایت اصلا‌نی یک داستان خطی ندارد‌، از چند اپیزود درست شده که گاه یک اپیزود در اپیزود دیگر سرک می‌کشد‌، تاریخ به هم می‌ریزد‌، با افسانه و اسطوره در می‌آمیزد‌، زبان تغییر می‌یابد‌، گفتار سنگین و آهنگین می‌شود و در عین حال انسجام خود را حفظ می‌کند.اپیزود‌ها به طور کلی یک روند تاریخی را طی می‌کنند‌، تاریخ ملتی که تکرار و تکثیر وقایع هولناک‌، انسان دوستی‌، دروغ، رذابت‌، و نبرد پایان‌ناپذیر است.‌
داستان آتش سبز، نمادی است نه از یک قلعه یا یک شهر، که شاید از ایران‌، و آن زن (‌مهتاب کرامتی‌) نمادی است از زن ایرانی شاید و آن دیگری‌، کنیزش نمادی است از ریاکاری و دروغ و تملق‌، سویه دیگر هویت ملتی شاید‌، و آن مرد بی هوش که اگر تیمارش کنی و با بردباری دردها و رنج‌های مهلک از تنش بزدایی‌، خود توست‌، آن نیمه دیگر ست و‌... همه و همه دهها چهره و معنا از خود بروز می‌دهند مثل هفت رنگ رنگین‌کمان و شاید همین عدد هفت مقدس‌، هفت سوزن‌، هفت روز و شب‌، هفت حدیث همانطور که فیلم از نقش برجسته الهه عدالت آغاز گشته و قاضی که در انتها قضاوت را رها می‌کند‌.
این‌ها همه نماد هستند‌.، حتی شخصیت‌هایی که واقعیت بیرونی داشته‌اند و وارد قصه و فیلم شده‌اند، نظیر لطفعلی‌خان زند نیز قرار نیست همانگونه که تاریخ گفته است نشان داده شوند. بلکه آنان نیز نمادی هستند از بخشی از مردان و زنان تاریخ ایران زمین‌. یکی از زیباترین صحنه‌های فیلم، صحنه حرکات نمادین دردانه و کنیزک با چهارمضراب محمدرضا درویشی در قصر است. این پلا‌ن همانند تابلویی زیبا و مینیاتوری از مکتب هرات است.
در این صحنه کارگردان با هوشمندی و میزانسنی دقیق بر محدودیت‌های نمایش حرکات زنان فائق آمده است. اگر نگاهی کلی به فیلم آتش سبز بیاندازیم، همه چیز خوب است. دکور، لباس‌ها، دیالوگ‌ها، تدوین، فیلمبرداری، فیلمنامه، موسیقی، گریم و.... اما مشکل از آنجایی شروع می‌شود که زبان فیلم سنگین است و مخاطب به راحتی نمی‌تواند با قهرمانان قصه هم داستان شود.
با این که هنرپیشه‌های فیلم در هفت حکایت ثابت هستند و اصلا‌نی خواسته با این ترفند در هر روایت تماشاگر بتواند تداوم اپیزودها را باور کند اما ادامه ماجرا و حرکت قصه از یک روایت به روایت دیگر مخاطب را دچار سرگردانی می‌کند. اصلا‌نی تمام سعی خود را کرده که در این اثر تاریخ ایران را که بخش زیادی از آن فراموش شده در گونه سینمایی آن بر پرده نقره ای نقش ببندد.البته گاه ضرباهنگ داستان و فیلم کند می‌شود‌، یا موسیقی بیش از حد پخش می‌شود‌، یا سخن بیش از حد به درازا می‌کشد که این شاید تنها تقطه ضعف اثر باشد‌.‌
تماشاگر نیز که به هر حال تماشاگری با مختصات امروزی مخاطبان همین سینماست این فیلم آرام، تفکر برانگیز و چشم‌نواز را می‌پسندد و می‌کوشد این خوش ساخت بودن را به نوعی به دیالوگ‌ها، میزانسن‌ها،‌لوکیشن‌ها و ادوار تاریخی متغیر اثر ربط دهد و مفاهیمی را از دل آن بیرون بکشد.همین تماشاگر تا هر کجا از مفاهیم فیلم که پیش برود یا نرود آن را با احترام تا پایان تاب می‌آورد و اصلا‌نی و یارانش به هر حال موفق می‌شوند تلنگری تاریخ‌مدارانه بر بیننده تاریخ گریز بزنند که تاریخ را کسانی که بی‌اعتنایش باشند، ‌مدام مجبور به تکرار کردن آنند.ضمن این که آتش سبز این حسن را دارد که در دیدارهای بعدی بخش دیگری از رمز و رازهایش را به تماشاگر منتقل یا حتی به او واگذار کند. حق هم همین است.
از فیلمی که به موضوعی به این مهمی می‌پردازد، بجز این هم انتظاری نیست. فیلمسازی که در طول چند دهه تلا‌ش و با کارنامه‌ای پربار نتوانسته است بیشتر آثارش را به مخاطبان اصلی آنها مردم‌نشان دهد، حالا‌ خواسته است تمامی حرف‌هایش را در یکجا و در قالب یک اثر بزند. و در پایان باید تبریک گفت به تلا‌شی صمیمانه‌، هرچند نه کامل از اندیشه ایرانی‌، سینمای ایرانی وهنر ایرانی،البته شاید با تداوم این گام‌ها روزی‌، نه چندان دور‌، بتوانیم خود را به زبان و با اندیشه خود به جهان معرفی کنیم نه اینکه به مثابه ‌سوژه‌ای باشیم برای دیگران.
ایزد مهر آفرین
منبع : روزنامه سیاست روز


همچنین مشاهده کنید