جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


محکوم می‌کنم اپوزیسیون حقوق بشری را


محکوم می‌کنم اپوزیسیون حقوق بشری را
همان کانال اول ماهواره را که می‌گیرید؛ «فردا»یش که موج رادیو را تنظیم می‌کنید؛ همان «روز» که سایت‌های خبری- تحلیلی اینترنتی را ورانداز می‌کنید؛ با اعتماد فراوان که روزنامه‌ها، را ورق می‌زنید یا در خیابان یا در مترو؛ که با «کهنه‌کاران اپوزیسیون» (همان‌ها که خیلی‌شان افتخار می‌کنند، هیچ‌وقت رای نداده‌اند) رو‌به‌رو می‌شوید، می‌بینید، می‌شنوید یا می‌خوانید که: «خواست‌شان، در راه تغییر اوضاع، همان خواست مردم است». همه، از مجری پرحرارت ماهواره‌ای تا پیرمرد کراواتی صف اتوبوس، توصیه می‌کنند که «کاری ندارد، به حرف دل مردم توجه کنید؛ ما با هیچ‌کس و هیچ مرامی مشکلی نداریم، (از چپ و راست، ملی و سلطنت‌طلب و...) حرف ما، همان حرف مرم است، هرچه مردم بگویند، همان می‌شود و قابل احترام است.»
این توجه دادن دائم و کاشفانه به «رای اکثریت مردم» و تسلیم شدن بی‌چون و چرا به این خواست قاطبه جماعت، پارادایم مسلطی است در گفتار اپوزیسیون ایران که اتفاقا از سوی کسانی ترویج و تبلیغ می‌شود که هنوز هم که هنوز است انقلاب میلیونی سال ۱۳۵۷ را شورش آنهایی می‌دانند که خوشی زیر دلشان زده بود و نمی‌فهمیدند که با چه آتشی دارند بازی می‌کنند. این موضع ارتجاعی آنها نسبت به انقلاب ۵۷ از قضا، از حقیقت بهره بیشتری دارد. لااقل در این حکم‌شان نسبت به انقلاب، ذره‌ای جرأت پیدا می‌شود. خودشان را پشت هزار و یک جور ژست بی‌طرفی، دموکرات‌‌منشی و پست‌مدرن‌بازی پنهان نمی‌کنند و نسبت به کنش «قاطبه و اکثریت مردم» موضع می‌گیرند و نظر خاصی دارند. اما امروزه چی؟ آنها می‌گویند، «هرچه مردم گفتند همان می‌شود، کاری نداریم به اختلافات و تفاوت‌ها، رای اکثریت مردم محترم است.» برای همین است که آنها این همه به شنیدن و انعکاس نظرات بی‌واسطه مردم علاقه دارند (موج فزآینده ارتباط تلفنی مستقیم) اشتباه نکنید، کافی نیست در برابر این موضع تهی و عبث فقط بپرسید: اگر قاطبه مردم به حاکمیت هیتلر رای دادند، چه؟»
تمام اتکا و استوانه انگاره «احترام به رای اکثریت» نزد گفتار ایوزیسیون ایرانی، این است که مردم، به شکلی بدیهی و بی‌واسطه (بدون آنکه نیاز به درک و فهم پیچیده‌ای باشد) می‌فهمند که «چه کسی خیر و صلاح‌شان را می‌خواهد و چه کسی در پی شر است.» اصلا مردم، ذاتا و به شکلی غریزی می‌دانند «شر و بدی و گرفتاری چیست» و از آن رویگردانند. مگر نه اینکه، مدام در ارگان‌های رسانه‌ای مختلف اپوزیسیون ورشکسته می‌بینید و می‌خوانید که «مگر ما حرف عجیب و غریبی می‌زنیم، کاری ندارد، از مردم بپرسید، ارزانی بهتر است یا گرانی؟ «پوشش آزاد را می‌خواهند یا تذکر شنیدن در باب پوشش و حجاب؟...» بنابراین گفتار کلیشه‌ای، همگی درباره این موضوع که چه چیزی ظلم است و شر توافق داریم.
در این نگرش، خیر و نیکی هم براساس نبود شر تعریف می‌شود، خیر آن است که آشکارا علیه شری که به‌طور پیشینی قابل تشخیص است، وارد عمل شود. هیچ دقت کرده‌اید تا کسی راه و رسم اپوزیسیون شدن پیش می‌گیرد، چه علاقه‌ای به یافتن یا بنیان‌گذاردن «قانون» پیدا می‌کند؟ چرا که «قانون» اساسا با شر در تضاد است. قانونی را باید جایگزین قوانین فعلی کرد که اجازه می‌دهد فضایی برای تشخیص شر و گرفتاری ایجاد شود و صرفا هم قانون است که اسباب حکمیت و رفع اختلافات را در زمانی که تکلیف روشن نیست، فراهم می‌کند. پیش‌فرض‌های نگرش حرفه‌ای‌های کهنه‌کار اپوزیسیون هم این است:
▪ اول، سوژه‌ای (فردی انسانی) که شرها و گرفتاری‌هایی که برایش پیش می‌آید بنابر عقیده عمومی یا همان «افکار عمومی» (که به طبیعت جهانشمول بشری، ترجمه می‌شود) قابل تشخیص است و مشکلی نیست که آسان نشود. این سوژه انسانی، ‌به شکل پارادوکسیکالی، هم منفعل است و بی‌اراده و ترحم‌برانگیز (کسی که رنج می‌برد- حتما متوجه شده‌اید که چقدر اپوزیسیون حرفه‌ای بر وجود رنج‌دیدگانی مثل معتادان، زنان و کودکان خیابانی و و آدم‌هایی که خط شلاق بر پشت‌شان قابل تشخیص است، تاکید دارد و به چنین تصاویری چه علاقه‌ای دارد!) و هم از سوی دیگر، فعال، دارای قوه قضاوت و تصمیم (آن لحظه که می‌خواهد تشخیص، در هیات اکثریت، که چه کسی بر حق است و چه گروهی می‌تواند درد و رنج‌اش را تلطیف بخشد)
▪ دوم؛ بنا بر پیش فرض دیگر این نگرش، سیاست همان موجود بی‌پدر و مادری است که البته از اخلاق در درجه‌ای پایین‌تر قرار می‌گیرد و چیزی نیست (یعنی کاری ندارد، پیچیدگی‌ای ندارد) جز همان واکنش آکنده از خشم و عصبیت و البته توأم با همدردی نسبت به قربانیان درد و رنج.
▪ سوم؛ خیر را از روی شر می‌توان تشخیص داد و چهارم اینکه حقوق‌بشر، حقوق یک مشت حیوان قربانی است، فقط برای نجات از تهدید و آزار جانی (مثل اعدام)‌با بدنی (مثل شکنجه) یا هویتی (مثل هراس از تحقیر زنان یا قومیت‌ها)، چنین حقوق‌بشری، راهی برای پیکار و مبارزه باقی نمی‌گذارد، شما باید منتظر باشید از دستان حاکمان یا هواپیمای دشمن، این حقوق بر سرتان ببارد. حسن ظاهری این نگرش به بدیهی بودنش است، چون همه می‌دانند و خواهند دانست که رنج و درد چیست. بنابراین با استفاده از یکسری اصول عمومی می‌توان هژمونی را به‌دست گرفت و بر کرسی نشست. اما زهی خیال باطل! واقعیت زندگی ما چیزی نیست جز خودخواهی، از دست دادن یک مشی سیاسی واقعی رهایی بخش و نیز افزایش انواع اختلافات هویتی یا دامن زدن به رقابت‌های حیوانی.
البته یک پاسخ نخ‌نما شده اما هنوز کاربردی اپوزیسیونی این است که «چه کسی گفته ما سوژه‌ای منفعل می‌خواهیم، پس دعوت به فعالیت سوژه علیه وحشی‌گری‌ها و رنج‌ها چه معنایی دارد؟» اما معنای واقعی و حد نهایی این حرف این است که «پس سوژه انسانی می‌تواند و حق دارد که خود را به هیات قربانی دست و پابسته بنگرد.» اگر می‌خواهید پاسخ این سوال‌ها را که پس چه باید کرد؟ اپوزیسیون ایرانی حامل چه جامه مندرسی از حقوق بشر است؟ و چه نقدی بر آنها وارد است بدانید؛ اگر می‌خواهید در روزگار چه بلایی بر سر اخلاق آمده است و چه بر سر سیاست رفته است، اگر مایلید، از انفعال در برابر تبلیغات رها شوید و چگونه بر تعهد اخلاقی و سیاسی‌تان بمانید... و برای تداوم این فضای انتقادی، باید به کتاب «اخلاق؛ رساله در ادارک شر» آلن بدیو مراجعه کنید.
کاری جنجالی و مانیفست‌گونه که اخیرا باوند بهپور به فارسی ترجمه‌اش کرده است و نشر چشمه، در ۱۵۰۰ نسخه آن را منتشر کرده است. بدیو، متفکر رادیکال فرانسوی است که در ایران خصوصا با تئوری «رخداد» (event) شناخته می‌شود. بدیو، به میانجی این مفهوم، راه تازه‌ای گشوده است تا تعهد به سیاستی رهایی بخش و راستین در افق عصر ما باقی بماند. سیاستی که در آن، نه در نوستالژی گذشته‌ای که دوست می‌داشتیم و عکس‌های یادگاری از آن داریم و نه با حواله به آینده‌ای نامعلوم، می‌توان و باید هنوز به آزادی، عدالت و حقیقت امید بست.
روزبه کریمی
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید