شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

راهبرد مصدق در ملی‌شدن نفت ایران


راهبرد مصدق در ملی‌شدن نفت ایران
دکتر مصدق کارشناس بزرگی بود. معمولا ما یا عرفان داریم یا کارشناس هستیم، آنهایی که کارشناس هستند، عرفان ندارند و آنهایی که عرفان دارند، کارشناس نیستند. دکتر مصدق هر دوی اینها را با هم داشت؛ ایشان به قدری در مسائل ژرف‌کاوی می‌کرد که با گذشت ۵۶ سال از کودتای ۲۸ مرداد و ۵۸ سال از قانون ملی‌شدن نفت، تمام اسنادی که تا به حال توسط وزارت‌‌خارجه آمریکا و انگلیس منتشر شده در زمان خودش آنها را پیش‌بینی کرده بود. من روی این مسئله، کار کارشناسی انجام داده‌ام، بیشتر اسناد و دیدگاه‌های دکتر مصدق در زمان نخست‌وزیری‌اش را هم مطالعه نموده و تطبیق داده‌ام که بسیار دقیق و موشکافانه است. امروز می‌خواهم درباره راهبرد یا استراتژی دکتر مصدق در ملی‌شدن نفت صحبت کنم، او نه‌تنها یک بزرگمرد سیاسی بلکه یک استراتژیست بود. همانطورکه می‌دانید در سال ۱۳۲۸ قرارداد گس‌ ـ گلشائیان بسته شد که از طرف انگلیس حمایت می‌شد و کابینه آقای ساعد هم آن را مطرح کرد، ولی در مجلس با مخالفت ملیون به رهبری دکتر مصدق روبه‌رو شد و اواخر مجلس پانزدهم آنقدر وقت مجلس را با سخنرانی‌های طولانی گرفتند که عمر مجلس به تصویب آن نرسید و بعد مجلس شانزدهم آمد و در آنجا هم باز فراکسیون نهضت‌ملی به رهبری دکتر مصدق بود که ضمن بررسی قرارداد گس ـ ‌گلشائیان به پیشنهاد دکتر مصدق در مجلس شورای‌ملی، در ۲۶ اسفند ۱۳۲۹ قانون ملی‌شدن نفت در سراسر ایران تصویب شد که ۹ ‌ماده داشت. سه روز بعد، در ۲۹ اسفند، مجلس سنا این قانون را تصویب کرد و به امضای شاه رسید و این روز، روز ملی‌شدن نفت اعلام شد که با شب عید نوروز مصادف بود و همه مردم به شکل مضاعف جشن گرفتند و پایکوبی کردند.
قانون ملی‌شدن نفت در راستای «قانون‌اساسی انقلاب مشروطیت» بود اما به نظر من عمیق‌تر، تازه‌تر و فراگیرتر بود؛ چرا که قضیه ملی‌شدن و قضیه خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلیس به عمق روستاهای ما نیز کشیده شده بود.
افزون بر مرحوم آیت‌الله کاشانی که نقش زیادی در بسیج مردم و پیروزی قیام۳۰ تیر ۱۳۳۱ داشتند، مراجع چهارگانه آیات عظام صدر، فیض، کوه‌کمره‌ای و آقاسید محمدتقی خوانساری به ملی‌شدن نفت فتوا داده بودند، آیت‌الله‌العظمی بروجردی هم دکتر مصدق را تایید نمودند، ولی فتوا ندادند. تمام حوزه‌‌های علمیه در شهرستان‌ها این قانون را تایید کردند و وارد این مبارزه شدند. قشرهای دانشگاهی، دانشجویی، دانش‌آموزی و بازاری ـ بار مبارزات ضداستعماری در آن مقطع عمدتا روی دوش بازار بود ـ واقعا مایه گذاشتند؛ به این ترتیب بعد از ۴۶ سال قانون‌اساسی مجددا روح تازه‌ای ‌پیدا کرد. به نظر من عظمت قانون ملی‌شدن از عظمت قانون‌اساسی مشروطیت بیشتر بود؛ چرا که قانون‌اساسی به روز و به زمان شد و نسل جدید فعالانه در آن مشارکت داشت. بسیج عجیبی حول ملی‌شدن به‌وجود آمده بود و نهضت‌ملی تا روز آخر به قانو‌ن ملی‌شدن وفادار ماند.
دکتر مصدق کینه عجیبی نسبت به انگلیس داشت. گاندی هم نسبت به انگلیس کینه داشت. منتها گاندی یک سخنی دارد که باید آن را به خط زرین بنویسند، می‌گوید: «من ۳۰ سال با نفسم مبارزه کردم تا کینه انگلیس را از درون خویش بزدایم تا بتوانم با انگلیس مبارزه‌ای روشمند و علمی داشته باشم.» یکی از مولفه‌های استراتژی درست این است که مبارزه طی یک پروسه، «مرحله‌بندی» و «زمان‌بندی» داشته باشد. دکتر مصدق تمام مسائل ملت ما در آن روزها را ناشی از استعمار انگلیس می‌دانست. آنها می‌خواستند که مالکیت همه‌چیز، حتی انسان‌ها را به‌دست آورند، به همین دلیل یک شبکه جاسوسی مستقر کردند به‌طوری‌که دکتر مصدق رسما پالایشگاه آبادان را «لانه جاسوسی انگلیس» نامید، با این وجود به‌رغم نفرت از رفتار انگلیس، ایشان به شیوه گاندی یک مبارزه مرحله‌مند و زمان‌بندی را با انگلیس آغاز نمود. بدین‌معنا که گفت: «ملت ما، با ـAnglo Iranian Oil Company ـ یعنی شرکت نفت سابق انگلیس و ایران روبه‌روست؛ ما یک دولتیم و طرف مقابل خود را محدود کرد که ما نه با مردم انگلیس و نه با دولت انگلیس و نه با غرب، بلکه با یک شرکت طرف هستیم... ما تنها می‌خواهیم نفت را ملی کنیم.» در آن زمان سازمان ملل، قانونی تصویب کرد که هر ملتی بر منابع روی زمین و زیر زمین خود حاکمیت و مالکیت دارد، یعنی از نظر بین‌المللی، هم حاکمیت بر منابع و هم حاکمیت ملی تصویب شده بود، بنابراین مقاومت بین‌المللی بر سر راه ملی‌شدن نخواهد بود. در چنین فضایی دکتر مصدق به‌عنوان کارشناسی هوشیار از فضا به‌گونه‌ای بهینه بهره‌برداری کرد.
مسئله دیگر، فضای ملی‌کردن در آن زمان بود، دولت‌های کارگری در فرانسه و انگلیس، معادن زغا‌ل‌سنگ و دیگر معادن‌شان را ملی کردند و ملی‌کردن به صورت عرف درآمد و یک پدیده جاری در کشورهای غربی شد و البته باید غرامت هم می‌پرداختند. دکتر مصدق هم گفت: «به‌دنبال ملی‌کردن نفت، ما غرامت هم می‌پردازیم. مهم این است که ما مالک منابع خود باشیم.»
اتفاق دیگر، ملی‌شدن نفت مکزیک بود و دولت مکزیک غرامت هم پرداخته بود. اواخر دوره دکتر مصدق هم قرار شد که ما هم به همان روالی که مکزیک غرامت داد ـ ولی شش برابر مکزیک ـ غرامت ‌دهیم و به این ترتیب تمامی موانع ملی‌شدن نفت به لحاظ استراتژیک حل شد.
در یک استراتژی درست نباید دشمن‌‌تراشی کنیم، مثلا در دوران جنگ بیاییم بگوییم که شیخ‌نشین‌ها همه خوک‌های خلیج‌فارس هستند و همه را علیه خود بسیج کنیم، چند ماه بعد بگوییم که شما برادران ما هستید و بیایید دست به دست یکدیگر بدهیم که جلوی ناوگان‌های آمریکا و... را بگیریم. دشمن‌تراشی یک مشکل ماست. مصدق دشمن‌تراشی نمی‌کرد. افکارعمومی از یک‌سو بیشترین نیرو را بسیج نمود و از سوی دیگر شعارش محدود بود و با مقاومت افکارعمومی بین‌المللی و مقاومت داخلی هم روبه‌رو نبود، در نهایت، شاه هم ملی‌شدن نفت را امضا کرد. بنابراین نیروی دربار هم پشت این قضیه بود. مرحوم دکترشمس‌الدین امیرعلایی، مشاور دکتر مصدق، برای من نقل کرد که یک بار احمد مصدق نزد او می‌رود و می‌گوید که به توصیه پدر، شما با قطار سلطنتی برای «خلع ید» به خوزستان بروید.
ایشان گفتند که به پدر بگو که زندگی من، زندگی ساده‌ای بوده و تا به حال زندگی‌مان ایجاب نمی‌کرد که با قطار درجه یک و دو برویم، چه برسد به قطار سلطنتی! دکتر مصدق دوباره احمد مصدق را می‌فرستد و به ایشان می‌گوید که «ضرورت دارد و باید با قطار سلطنتی بروی.» دکتر امیر علایی تحمل نمی‌کند و نزد دکتر مصدق می‌رود و از ایشان دلیل اصرارشان را می‌پرسد. دکتر مصدق می‌گوید: «برای اینکه دولت انگلیس بفهمد نیروی سلطنت هم پشت جریان ملی‌کردن هست»، یعنی در بسیج‌کردن نیرو هم ایشان بسیار فعال بود. در نهایت حرکت بزرگی خلق شد. دکتر مصدق اصرار داشت که ما نمی‌خواهیم انگلیس را از ایران بیرون کنیم و ایشان نیک می‌دانست درگیری تمام‌عیار با بریتانیای کبیر که آفتاب در مستعمراتش غروب نمی‌کند کار بزرگی است. در شرایطی که همه جامعه نسبت به انگلیس کینه شدیدی داشتند، یک‌نفر بیاید بگوید که ما نمی‌خواهیم انگلیس را بیرون کنیم، تا به حال انگلیس ارباب ما بوده و به ما دستور می‌‌داده، اما حالا قرار است که مقاطعه‌کار ما بشود؛ یعنی ما مالک نفت، مشاور و ناظر باشیم و انگلیس مقاطعه‌کار باشد. این عمل تقوای سیاسی ـ راهبردی مصدق را نشان می‌دهد.
مرحوم بازرگان در کتاب خاطرات خود نوشته‌اند که روزی مهندس حسیبی نزد من آمد و گفت که دکتر مصدق مایل است که شما به‌عنوان رهبر هیات خلع‌ید به همراه آقایان عبدالحسین علی‌آبادی و محمد بیات به مناطق جنوب بروید. مرحوم بازرگان گفته بود که من صلاحیتی ندارم، من که رجل نفتی نیستم. مهندسین عالی‌مقام هستند، آنها بروند. با هم نزد مرحوم طالقانی رفته و آنجا استخاره می‌کنند و بعد نزد دکتر مصدق می‌روند و حتی مهندس بازرگان چند شخصیت نفتی را معرفی می‌کند و دکتر مصدق می‌گوید که من در این مرحله نمی‌خواهم انگلیسی‌ها را بیرون کنم و نمی‌خواهم در آنها حساسیت ایجاد کنم و به این دلیل شما را انتخاب کرده‌ام که هیچ‌چیز از مسائل نفتی نمی‌دانید ولی می‌خواهم که شما بروید و نقش فیگوران را بازی کنید. او در این مرحله نمی‌خواست با امپراتوری بریتانیای کبیر برخورد تمام‌عیار کند. در دانش سازماندهی یک اصل به‌نام اپورتونیزم یا فرصت‌طلبی تشکیلاتی هست که نیروها را بدون تجهیزات درمقابل دشمنی که تا دندان مسلح است عریان می‌کنند که این، هرز دادن نیروها و قراردادن ملت ایران در اختیار بریتانیا بود، آن هم درحالی‌که ناوهای انگلیس هم به خلیج‌فارس آمده بودند و تهدید می‌کردند.
مرحوم بازرگان در این فراز از خاطراتش عرفان مصدق را به‌خوبی نشان می‌دهد. نامه‌هایی هم که مصدق به مکی می‌نویسد دال بر این امر است که مکی باید مراقب سخنانش باشد و خارج از اصول دیپلماسی صحبت نکند. این نامه‌ها در تاریخ ثبت شده است. اصل بر «شعار محدود» و «مقاومت نامحدود» بود که این روح استراتژی پیروز دکتر مصدق و طراحی درستی بود. بنابراین چنانچه در تاریخ ژرف‌اندیشی شود، این نکته روشن خواهد شد که برخلاف باور برخی غرض‌ورزان ‌که می‌گویند دکتر مصدق آدمی بود با افکار واهی و اتوپیایی و تفکر افراطی و می‌گفت «یا همه یا هیچ»، واقعا اینگونه نبوده است. مصدق دشمنان نهضت‌ملی را به‌خوبی می‌شناخت.
در دانشکده فنی استادی به‌نام دکترعرفانی داشتیم که مشاور اقتصادی مرحوم مصدق بود. در درس اقتصاد نفت از وی سوال ‌کردیم که چه شد به‌رغم طراحی مصدق، از آن عدول شد؟ نظر ایشان این بود که نباید به‌سادگی از این مقطع گذشت، جناحی که در نهضت‌ملی بودند ـ دکتربقایی و حسین مکی ـ حتی مصدق را به سازشکاری با انگلیس متهم می‌کردند. در شرایطی که آمریکا تنصیف منافع را با عربستان پذیرفته بود، اینها سعی داشتند که نفت را از انگلیس بگیرند و به آمریکا بدهند ولی دکتر مصدق، ملی فکر می‌کرد. او می‌خواست ایرانی‌‌هایی که در خارج بودند به ایران بیایند و رشته مهندسی نفت در دانشکده فنی برقرار بشود و همان‌ها هم کادرسازی کنند. متخصصانی هم به ایران آمدند، از جمله دکتر مهندس شمس که رئیس دانشکده فنی آبادان شد. مکی صحبت‌هایی می‌کرد و نفرت مردم ایران را علیه دولت و ملت انگلیس دامن می‌زد و نتیجه آن شد که دو ملت، دو دولت و دو غرور ناسیونالیستی با هم درگیر شدند. در آن‌سو قضیه چرچیل فاتح جنگ دوم نخست‌وزیر شد و ابعاد خصومت عمیق‌تر گشت.
وقتی که جکسون ـ اولین نماینده انگلیس ـ برای مذاکره به ایران آمد، همزمان با خلع ید و هیجانات بود، تندروی‌هایی هم می‌شد که حساسیت‌برانگیز بود. مثلا زمانی‌که مردم آبادان ماشین مکی را روی دست‌ بردند، وی دچار غرور ‌شده و به دکتر مصدق ‌گفته بود که نفت را من ملی کردم. از اینجا بود که خلع ید مکانیکی شد؛ یعنی پیشنهاد مکی به مرحوم بازرگان برای اشغال میز نماینده انگلیس در شرکت نفت آبادان. به‌نظر من این روند در اهداف استراتژیکی که مصدق در نظر داشت نمی‌گنجید و انقلاب ما در مرحله اول، انقلاب مالکیتی بود. طراحی این بود که این مرحله به پیروزی برسد اما این اعمال باعث شد که انگلیسی‌ها پالایشگاه را تخلیه کردند، اما مهندسان ایرانی پالایشگاه را راه انداختند. همان مردمی که رزم‌آرا می‌گفت: «یک لولهنگ هم نمی‌توانند بسازند» توانستند پالایشگاه را بدون کمک انگلیس اداره کنند.
متأسفانه دعوای یک دولت با یک شرکت تبدیل به دعوای یک دولت با یک دولت دیگر و دعوای یک ملت با یک ملت دیگر و دعوای غرور ایرانی با غرور انگلیسی شد و از کنترل خارج گردید. دکتر مصدق بعد از سفر یک ماهه‌اش به آمریکا، از طریق مصر به ایران ‌آمد. البته در مصر سخنرانی پرشوری علیه استعمار انگلیس کرد و در آنجا احساسات ناسیونالیستی ملت مصر را علیه انگلیس برانگیخت و به نفع ملی‌شدن کانال سوئز ترغیب و تشویق نمود و زمانی‌که به ایران بازگشت، جمال امامی در مجلس با پرخاشگری خطاب به دکتر مصدق فریاد زد که «شما از جانب چه کسی به مصر رفتید و علیه انگلیس صحبت کردید؟ ما دعوایی با بریتانیا نداشتیم.»
این یک معمای استراتژیک است، چرا مصدقی که آنگونه اصرار داشت، تبدیل به مصدقی شد که علیه انگلیس صحبت کرد و سفارت انگلیس را بست. من به این نتیجه رسیدم که دکتر مصدق به این مسئله نگاه کارشناسی و راهبردی داشته است. تحولات بسیاری در روزهای ۲۶ و ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ ایجاد شد، با رجوع به کتاب‌ها، گویی این سه روز، ۳۰۰ روز بوده است، مثلا آقای مک‌گی، معاون وزارت‌خارجه آمریکا، در ۲۷ اسفند به ایران می‌آید و به شاه می‌گوید: «باید بازی را بر هم زد.
اجازه بدهید که این قانون ملی‌شدن را برگردانیم»، شاه می‌گوید: «ناسیونالیسمی که در ایران شکل گرفته به‌قدری قوی است و به‌قدری مردم بسیج شده‌اند که بنده می‌ترسم، اصلا چنین کاری ممکن نیست.» این مسئله در خاطرات مک‌گی و هم در کتابی به‌نام «همه مردان شاه» که در سال ۱۳۸۳ آن را ترجمه کرده‌ام هست. آمریکا به‌رغم آن چیزی که دکتر بقایی و امثالش فکر می‌کردند، ملی‌شدن نفت را قبول نداشت. فقط می‌خواست برنامه عربستان در ایران پیاده بشود. مک‌گی می‌گوید که آمریکا قانون ملی‌شدن نفت را قبول نداشت و اسناد هم در این زمینه زیاد است. وقتی مصدق به آمریکا می‌رود، آنجا عمیقا متوجه این موضوع می‌شود. در آمریکا به او گوشزد کردند «قانون ملی‌شدن نفت نه، ولی تنصیف منافع آری» و این درحالی‌ است که قانون ملی‌شدن نفت برای دکتر مصدق از هر مسئله‌ای مقدس‌تر و مهم‌تر شده بود. وقتی هم به ایران ‌آمد، ‌گفت ما باید اصلاحات اجتماعی بکنیم و لایه‌های عمیق‌تر ملت را بسیج کنیم و به همین دلیل تقاضای اختیارات تام از مجلسی ‌کرد که بیشتر اعضای آن طرفدار انگلیس بودند. با اختیارات تام، قانون تامین اجتماعی کارگران و قانون ۲۰‌درصدی که به نفع دهقانان بود در زمان مصدق ایجاد شد و قوانین مترقی دیگر...
جکسون، نماینده انگلیس، همزمان با خلع ید به ایران آمد و هنگام خروج در فرودگاه مهرآباد گفت: «تا زمانی‌که مصدق بر سر کار است ما هیچ قرارداد نفتی با ایران نخواهیم داشت و این مطلب را در فرودگاه هیثروی لندن نیز تکرار کرد. خط انگلیس از ابتدا خط براندازی مصدق بود اما با این وجود مصدق موفق شده بود با اصلاحات اجتماعی و بسیج توده‌ها، انگلیسی‌ها را از پای در بیاورد. این است که می‌گویم و معتقدم که حرکت مصدق یک «استراتژی پیروز» بود. اگر فضا امنیتی ـ نظامی نمی‌شد و آمریکا به کمک انگلیس نمی‌آمد، ما صنعت نفت‌مان را واقعا ملی کرده‌ بودیم و اقتصاد ملی داشتیم. در دوره دکتر مصدق، بدون نفت، ما اقتصاد متوازن نیز داشتیم. در سال ۱۳۳۱ صادرات با واردات برابر بود و حتی حجم صادرات بر واردات غلبه نموده بود و ما به یک اقتصاد ملی رسیده بودیم و درآمد نفت هم می‌توانست مکمل آن باشد. به یقین می‌توانم بگویم که ما در آن زمان از ژاپن جلوتر بودیم. امروزه در نروژ این طرح دکتر مصدق یعنی داشتن یک اقتصاد ملی و متعادل و عدم‌استفاده از درآمد نفت در بودجه را ملاک قرار داده‌اند. صحبت امروز من داستان مختصری از یک «استراتژی پیروز» بود.
روزی که آقای عالی‌نسب خدمت دکتر مصدق رفته بود، دکتر مصدق به او ‌گفته بود که جلوی صدور نفت را گرفته‌اند و نفت ما را تحریم نموده‌اند و باید کاری کرد تا این نفت در داخل ایران به جریان بیفتد. به‌دنبال توصیه دکتر مصدق، آقای عالی‌نسب چند سماور نفتی آزمایشی درست ‌کرد و به همین مناسبت جشن کوچکی هم در نخست‌وزیری ‌گرفته شد و مصدق با این سماور نفتی یک استکان چای ‌خورد. این آغاز صنعت نفت ماست. نفت ما صادر می‌شد و همه‌چیزمان از خارج می‌آمد، اما اکنون چندین هزار کیلومتر لوله نفتی و بیش از ۱۰ پالایشگاه داریم و کشور ما پتانسیل ترانزیت شدن نفت و گاز منطقه را دارد. این مسائـل اتفاقاتی بـود که در داخـل کشـور روی داد اما بعـد از مـدت کوتاهی در مصـر، در سال ۱۹۵۶ (۱۳۳۵) جمال عبدالناصر قیام کرد و کانال سوئز را ملی اعلام نمود؛ و این درحالی بود که ۷۰ درصد سهام کانال متعلق به کشورهای انگلیس و فرانسه بود. عبدالناصر گفت من با الهام از دکتر مصدق، دست به ملی‌کردن کانال زدم.
عبدالکریم قاسم نیز در سال ۱۹۵۸ (۱۳۳۷) در عراق علیه سلطنت زمان خود قیام کرد. یکی از کارهای وی که با الهام از مرحوم مصدق شکل گرفت، قانون شماره ۸۰ بود. براساس این قانون، ۹۵درصد اراضی که دست کنسرسیوم نفت بود به ملت عراق برمی‌گشت و تنها کنسرسیوم حق داشت در جاهایی که چاه زده، بهره‌برداری کند و بقیه مناطق ملی اعلام شد و این هم برمبنای تجربه ایران شکل گرفت. چند روز قبل از سقوط عبدالکریم قاسم ائتلافی به‌وجود آمده بود و بعثی‌های فعلی با کمپانی‌های انگلیس و آمریکایی متحد شده بودند. کردهای عراق به رهبری ملامصطفی بارزانی هم در این ائتلاف بودند. سفیر آمریکا به دفتر عبدالکریم قاسم رفت ـ درست مثل هندرسن که یک روز قبل از کودتای ۲۸ مرداد به خانه دکتر مصدق رفت ـ و گفت که اگر این قانون لغو نشود نتیجه‌اش سرنگونی است. عبدالکریم قاسم مقاومت کرد و دو روز بعد با آن وضع فجیع کودتا شد. خوشبختانه این قانون هنوز هم در جسم و جان عراقی‌ها ماندگار است. عبدالکریم قاسم یک قانون دیگر هم گذراند که هر دولتی سر کار بیاید و بخواهد این قانون شماره ۸۰ یا ۹۵ درصد اراضی را برگرداند دولت خائنی است.
به این ترتیب، تا به حال حتی دولت‌های وابسته هم نتوانسته‌اند این قانون را برگردانند و یکی از هدف‌های نیروهای ائتلاف (آمریکا، انگلیس و هم‌پیمانان‌شان) در عراق این است که این قانون را از بین ببرند. نیکسون در کتاب «جنگ حقیقی» که در سال ۱۳۵۹ نوشته، اشاره کرده که اولین کسی که به منافع آمریکا و غرب ضربه زد، دکتر مصدق بود و بعد اشاره‌ای به ملی‌شدن نفت می‌کند و می‌گوید که ملی‌شدن نفت در ایران، ریشه درختی بود که ساقه‌ها و برگ‌هایش به کل منطقه و دنیا رسید. سیری را که نیکسون به‌عنوان یک رجل نفتی در کتابش مطرح می‌کند بسیار جالب است. اگر با قوه قهریه، با کودتا و... دکتر مصدق را ساقط کردند، ولی حق از بین نرفت، بلکه دوام بیشتری پیدا کرد. اگر چیزی ناحق باشد دیگر در تاریخ عقبه نخواهد داشت.
آقای استیون کینزر در کتاب «همه مردان شاه» می‌‌نویسد: اگر کودتای ۲۸ مرداد نبود، مطمئنا انقلاب اسلامی شکل نمی‌گرفت و اگر انقلاب اسلامی پیروز نشده بود، دیدگاه‌های اسلامی در منطقه گسترش پیدا نمی‌‌کرد، خاورمیانه تحریک نمی‌شد و ۱۱ سپتامبر هم اتفاق نمی‌افتاد؛ آن هم پس از فروریختن دو برج تجارت جهانی (دوقلوها) و پنتاگون پس از ۵۰سال، وقتی در داخل آمریکا ضربه می‌خورند به این جمع‌بندی می‌رسند و حق را به دکتر مصدق می‌دهند و مظلومیت او را مطرح می‌کنند، ولی چرا اینقدر دیر! به امید آن روزی که بشریت حق را در همان مقطع خودش تایید کند. یک خبرنگار نباید اجازه دهد که مظلومیت کسی را پس از گذشت ۵۰ سال بازگو کنند. امیدوارم که استقلال‌طلبی، آزادیخواهی، عرق‌ملی و راهبردی دکتر مصدق مبتنی بر بسیج حداکثری مردم، شعار محدود، مقاومت نامحدود و عدم‌ دشمن‌تراشی در رگ، ریشه و خون ما جاری شود.
لطف‌الله میثمی
مقاله ارائه شده به همایش ملی نفت و توسعه و دموکراسی به مناسبت یکصدمین سال اکتشاف نفت در ایران
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید