پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


آینه مرگ، آینه سینما


آینه مرگ، آینه سینما
اکران فیلم محیا، که موضوعش در ارتباط با عشقی است که بر بستر مرگ و مردگان شکل می گیرد، زمینه ای را فراهم کرد، تا یادآوری نسبت به یکی از مقولات پراهمیت فلسفی‎/ مذهبی یعنی مرگ و مرگ اندیشی و جایگاه آن در سینما ی ایران صورت پذیرد. این موضوع البته در سینمای جهان از قدمت و در عین حال گستره وسیعی برخوردار است و می توان ردپای آن را در فیلم های مختلفی، مخصوصاً از ساخته های کارگردان های شاخصی مانند مارتین اسکورسیزی (احضار مردگان)، وودی آلن (عشق و مرگ، ساختارشکنی هری)، اینگماربرگمان (توت فرنگی های وحشی، مهر هفتم)، استنلی کوبریک(تلألؤ)، و.‎/‎/ جست وجو کرد و به نتایج متنوع و گوناگونی دست یافت. اما از آن جا که بحث مرگ در ادبیات مذهبی و عرفانی ما، یکی از پررنگ ترین گفتمان ها را به خود اختصاص داده است و از آن یافته هایی پرحکمت در زمینه های اخلاق، آخرت، عبرت، راز آلودگی جهان هستی، ماورایی و.‎/‎/ استخراج می شود، خواه و ناخواه تأثیرش را در سینمای جاری در این مرز و بوم نیز نهاده است. اصولاً مرگ اندیشی، یکی از پویاترین خصایص یک فرهنگ غنی به شمار می آید و بر خلاف آن چه گاهی در برخی متون سطحی و نازل به بهانه ستایش از زندگی علیه این تفکر موضع گرفته می شود، هرگز قرار نیست از این معبر به یک جور یأس آلودگی و جمود معیشتی راهی منتهی شود، بلکه برعکس حاکمیت چنین تفکری، باعث می شود تلاش برای زندگی، بویژه از طرقی سالم و انسانی، به شکل مضاعف صورت گیرد.
از آن جا که این متن، نوشتاری سینمایی است، مجال گردش در متون دینی و معارف منبعث از بزرگان و پیشوایان مذهبی، بویژه در آثار درخشانی مانند نهج البلاغه و استناد به آن ها در این زمینه وجود ندارد و از همین رو با مفروض انگاشتن آگاهی خواننده این سطور به سطحی از این معارف که گویای اهمیت مرگ اندیشی و تأثیر مثبت آن در توجه به زندگی و ارزش های جاری در آن است، اشاراتی اجمالی به سهم سینمای ایران از چنین بحثی به عمل می آید.
آثار سینمای ایران، بویژه در سالیان پس از انقلاب اسلامی، نگاه کم سویی به مقوله مرگ نداشته اند. آن چه در زیر به عنوان مصداق هایی از سینمای مرگ اندیشانه می آید، تنها جزئی از این پیکره است که بر حسب سلیقه و دیدگاه نگارنده جزو شاخص ترین آن هاست، و گرنه بدیهی است که با جست وجو و تفحصی دقیق تر، می توان آثار بسیار بیش تری را در این حوزه مورد اشاره قرار داد. به صورت کلی، نگاه به مقوله مرگ در سینمای ما بر پنج زمینه شکل گرفته است که عبارتند از:
۱) جهان پس از مرگ: قاعدتاً تصویرسازی جهان برزخ و یا آخرت، از آن جا که تحت ادراک مادی بشر در این دنیا نمی گنجد، امری محال است و از همین رو چنین ساحتی، بر مبنای تصاویری استعاری و نمادین از معارف اخلاقی و دینی به دست آمده در سینما شکل گرفته است که بنابر میزان ذوق و خلاقیت هنری فیلمساز یا فیلمنامه نویس، قالب های مختلفی را روی پرده سینما بازتاب داده است. آثاری از قبیل دستفروش (اپیزود دوم و سوم)، گاهی به آسمان نگاه کن، روز فرشته و خانه روی آب از این جمله اند. در دستفروش تبدیل پیرزنی فرتوت به دختری فرشته آسا که درون کالسکه ای از نور قرار می گیرد و نیز سقوط جوانکی بزهکار در معابری تیره و تاریک که اتومبیل های سیاه بی سرنشین از آن می گذرند، قرار است هر دو وجه کرامت آمیز و مشقت بار ورود به جهان دیگر را بر مبنای اعمال خوب و بد آدمیان مورد اشاره قرار دهد.
در«گاهی به آسمان نگاه کن» مفاهیمی از قبیل دوزخ با نمادهایی از قبیل تونل گرم و دستمال هایی با رنگ خاص و پرده نمایش نقالی و.‎/‎/ شکل می گیرد، در روز فرشته که البته در پایان مشخص می شود که جهان پس از مرگش، از زاویه یک خواب رؤیت شده است، این مسیر به شکلی مفرح از ما بین اجنه و ارواح و فرشتگان و در لابه لای جهان مادی و دنیای برزخ طی می شود و در خانه ای روی آب، نمای آخر فیلم، شخصیت اصلی داستان را که به شکلی رستگارآمیز می میرد، در بهشتی پر درخت تجسم می کند که در زیر سایه مادرش به راحتی آرمیده است. در تمام این فیلم ها، وضعیت آدمیان در سرای دیگر، متناسب با منش شان در جهان مادی ترسیم شده است که دقیقاً بر مبنای تفکر اخلاقی‎/ عدالتی است که در مفهوم معاد متجلی است. در واقع این آثار با نمایش موقعیت رستگارانه و یا مهلکانه آدمیان در زمان پس از مرگ شان، جدا از یک جور نهیب اخلاقی، به حاکمیت عدالت آسمانی در تقدیر آدمیان هم اشاره می کنند.
۲) رویارویی با پیام آور مرگ: طبق معارف دینی، انسان ها در زمان مرگ شان با فرشته مرگ مواجه می شوند و از طریق او قبض روح می شوند و آماده ورود به ساحتی دیگر از هستی می گردند. تصویرسازی این موجود طبعاً نیاز به ظرایف فراوان دارد که معمولاً فیلمسازان برای پرهیز از تبعات جانیفتادن این ظرایف، از اشاره مستقیم به فرشتگان خاص مأمور این فرایند که در رأس آن ها عزرائیل قرار دارد خودداری می کنند و اغلب چنین پیام آوری را نه در قالب های حقیقی مورد استناد متون دینی، بلکه در قالب های مجازی تر مجسم می سازد. برای همین است که وقتی مثلاً در نمایشنامه مرگ دیگری، مرد دیکتاتور در مواجهه با آن موجود ماورایی قرار می گیرد و صراحتاً سؤال می کند آیا تو فرشته مرگ هستی، آن موجود نفی می کند و صرفاً ابراز می دارد که او مرگ است و باز از همین رو است که در گاهی به آسمان نگاه کن هم رضاکیانیان نه نقش عزرائیل یا ملک الموت، بلکه نقش نمودی از مرگ را بازی می کند. جالب این جاست که در روز فرشته، یک بوس کوچولو، نقش پیام آور مرگ به یک زن سپرده شده است تا لطافت وجودی این پدیده بیش تر مورد تأکید قرار بگیرد.
در خواب تلخ هم از این پیام آور با حالت pov یاد شده است و یک جور شوخی سوبژکتیو که البته در نهایت نه به هجو، بلکه به یک جور عبرت منتهی می شود از بطن آن به عمل می آید. بدین ترتیب روی هم رفته، پیام آور مرگ در سینمای ایران، فی نفسه تصویری موحش ندارد و بسته به عملکرد آدمیان است که چگونه آینه وار در مقابل شان بایستد و از مرز زندگی مادی به آن سوی جهان ماورا هدایت شان کند.
مسعود جعفری جوزانی سال ها پیش با استناد به یکی از حکایات مولوی در مثنوی معنوی، در فیلمی کوتاه و انیمیشن این کار کرد آینه گون را در خصوص فرشته مرگ به خوبی نمایش داده بود. حتی با استناد به آثاری که پیام آور مرگ شان زن است، می توان این نتیجه را استخراج کرد که از دیدگاه سینمای مرگ اندیش ایران، مرگ نه تنها وجهه ای خشن ندارد بلکه حوزه ای دلنشین و زیبا است که در ذات خود قرار است پیامی خشنود کننده به راهیان مرگ دهد.
۳) مرگ به مثابه عبرت: در بسیاری از متون اخلاقی، از مرگ به عنوان یکی از بهترین عبرت های زندگی یاد شده است چرا که این پدیده از یک طرف محدودیت عمر بشری و در نتیجه لزوم استفاده بهینه از آن را به یاد می آورد و از سوی دیگر ارزش زندگی و هنجارهای اخلاقی حاکم بر آن را بیش تر تداعی می کند. در توبه نصوح مرگ موقت شخصیت اصلی فیلم، عاملی می شود برای توجه دادن او به آن چه که در طول عمرش انجام داده و جفاهایی که از این معبر، علیه دیگران اعمال کرده است و همین او را به توبه و حلالیت خواهی از مردم وامی دارد.
بدین ترتیب مرگ، دریچه ای برای طلب بخشش از خدا و خلق خدا می شود. در بایکوت هم تصور شخصیت ماتریالیست داستان از مرگ به عنوان پدیده ای پایان دهنده به هستی بشر، او را به شک در نتیجه بخشی آرمان های سیاسی اش سوق می دهد و در نتیجه جهان بینی اش را به سمت نگره های الهی و معنوی تغییر جهت می دهد. این موضوع در فیلم محیا (اکبر خواجویی) هم به چشم می خورد و ترس شخصیت اصلی داستان از مردگان که در تقابل با عشق او به یک دختر مرده شوی قرار می گیرد، سنتزی را می آفریند که نتیجه اش ایمان مرد جوان به مرگ به عنوان دریچه ای به آن سوی عالم وجود است. از سوی دیگر در برخی دیگر از فیلم ها، مرگ اگر چه شکل و شمایلی چندان مذهبی ندارد، اما به مثابه عنصری که ارزش زندگی را بیش تر نمایان می سازد کارکرد دارد. عباس کیا رستمی در آثاری از قبیل طعم گیلاس، زیر درختان زیتون و زندگی و دیگر هیچ، بدین شیوه عمل کرده است و نیز فیلم های بوی کافور عطر یاس، خانه روی آب و یک بوس کوچولو از مرگ آینه ای ساخته است که قدر و منزلت زندگی را باز می تاباند.
۴) مرگ، بستری برای تحقق معجزه: مرگ از جمله پدیده هایی است که بشر هرگز نتوانسته است با دستاویز قرار دادن انواع و اقسام پیشرفت های علمی در مقابلش بایستد و متوقفش کند. برای همین، تحقق پذیری قطعی آن و اجتناب ناپذیر بودنش بستری را فراهم آورده است که اگر این قطعیت، با تعلیقی موقت روبه رو شود، امری خارق العاده را شکل می دهد که چنین وضعیتی را از دیدگاه دینی یک جور کرامت الهی و معجزه می نامیم. به عبارت دیگر زنده شدن مردگان و مخدوش ساختن قطعیت و حتمیت مرگ، ساحتی است که در آن قدرت خداوند براساس اجابت درخواست بندگان به منصه ظهور می رسد. آثاری از قبیل سینه سرخ (پرویز شیخ طادی)، آفتاب برهمه یکسان می تابد (عباس رافعی) و مصائب دوشیزه (مسعود اطیابی) از این جمله است که شخصیت های رو به موت داستان شان، در فرایندی معطوف به تحقق اراده خداوند، از عالم مرگ به جهان زندگی دنیایی باز می گردند. این موضوع در پایان فیلم شیدا (کمال تبریزی) به شکل بارزتری نمود داشت آن سان که با قرائت آیات قرآن توسط محبوب شخصیت اصلی داستان (که اینک در مرگ مغزی و حیات نباتی فرو رفته است)، آثار زندگی مجدد از طریق تکانه های انگشت او متجلی می شود.
۵) مرگ به مثابه وحشت: در بسیاری از فیلم های خارجی متعلق به ژانر وحشت، دنیای ارواح و مردگان و ساحت مرگ از جمله عناصر ترس آفرین به حساب می آیند. در باورهای عمومی جامعه ما نیز مانند هر جامعه دیگری، ترس از این مقولات به هر حال وجود دارد، اما از آن جا که اولاً ژانر وحشت در ایران چندان جانیفتاده است و ثانیاً پشتوانه های مذهبی و معنوی مرگ تا حد زیادی مانع از رویکرد ترس محور نسبت به آن و پدیده های پیرامونی اش می شود، از این قبیل فیلم ها در سینمای ایران کم پیدا می شود. فیلم زنگ ها (محمدرضا هنرمند) یکی از اولین نمودها در این زمینه است که البته با توجه به لایه های فلسفی،اجتماعی اش، زمینه های وحشت در آن کم رنگ شده است. فیلم دیگر اثیری (محمد علی سجادی) است که در آن ظهور یک روح بر یک دختر جوان، پرده از جنایتی بزرگ بر می دارد که توسط برخی از اطرافیان دختر سال ها پیش اعمال شده بود و همین آگاهی منجر به مسائلی دیگر می شود که حضور فزاینده ارواح را شکل می دهد. نوع پرداخت فیلمساز از تجلی ارواح در این فیلم، تا حد زیادی منبعث از الگوهای ژانر وحشت است.
جدا از سینما، در طی سال های اخیر در تولیدات صدا وسیما جمهوری اسلامی نیز رویکردهایی پررنگ نسبت به این مقوله حادث شده است که عموماً در تله فیلم ها و نیز مجموعه های تلویزیونی(که آخرین آن ها سریال مناسبتی رمضان امسال، روز حسرت بود) جلوه پیدا کرده است اما آن چه در این میان مهم است، نوع پرداخت فیلمساز از چنین مضمونی است اما مرگ و پدیده های مربوط به آن اعم از ملک الموت و جهان پس از مرگ و عبرت های اخلاقی و معجزه و.‎/‎/ حوزه هایی پیچیده و پرتأویل هستند که هر نوع ساده انگاری در خصوص شان می تواند به جدیت زدایی راه ببرد. بنابراین، توانمندی های گروه سازنده فیلم و نیز وقوف مؤلفان اصلی اثر به اهمیت جایگاه مرگ در زندگی و هستی انسان، اصلی ترین شرط برای بازتاباندن این امر در آینه سینما است.
مهرزاد دانش
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید