پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

دانشگاه امام صادق (ع) چگونه ایجاد شد؟


دانشگاه امام صادق (ع) چگونه ایجاد شد؟
دانشگاه امام صادق (ع) از نظر کمی، تشکیلات محدودی است و سالانه حدود دویست نفر دانشجو پذیرش می‌کند. حال، شاید بتوان این رقم را به چند برابر ـ مثلا هزار نفر ـ افزایش داد و تعداد رشته‌های تحصیلی آن را نیز از پنج رشته‌ی موجود، به ده رشته رساند که البته کار آسانی نیست؛ منتهی به فرض تحقق، باز هم مؤسسه و تشکیلات محدودی خواهد بود که نمی‌تواند به عنوان یک جریان در مقابل جریان حوزه‌ی علمیه و آموزش عالی مطرح شود. اما اگر بتوانیم این اندیشه و نظام را به کل مجموعه‌ی آموزش عالی کشور سرایت دهیم، به طوری که کلا دروس علوم انسانی و رشته‌های علوم انسانی به صورت تلفیقی با معارف اسلامی ارائه شود، عملی کردن و تحقق آن در دراز مدت ، رافع خیلی از مشکلات و موانع موجود بر سر راه گسترش شیعه و فرهنگ آن در دنیا خواهد بود.
در جریان تحویل کمیته و واگذاری آن به وزارت کشور، آقای ناطق نوری اصرار زیادی داشتند که مسئولیت کل کمیته‌های انقلاب را بنده قبول کنم؛ غیر از بنده کسی نمی‌تواند امور را اداره کند. ناگفته نماند، من غیر از اینکه مسوول کمیته‌ی منطقه‌ی ده بودم، در خود کمیته‌ی مرکز هم کل امور گزینش و کارگزینی را به بنده واگذار کرده بودند؛ یعنی نیروی انسانی کمیته را ما تأمین می‌کردیم. از این رو، آقای ناطق اصرار زیادی در این باره داشتند؛ حتی در این مورد کار به جایی رسید که خواستند از امام هم حکم بگیرند؛ اما چون اصرار ایشان در مقطعی بود که تقریبا مقدمات راه اندازی دانشگاه را فراهم کرده بودیم و باید دانشگاه امام صادق (ع) را تأسیس می‌کردیم، آیت‌الله مهدوی قبول نکردند که بنده آن مسئولیت را بپذیرم. از سوی دیگر، آقای ناطق هم که احساس کردند این مسئله کم کم دارد به رنجش آیت‌الله مهدوی منجر می‌شود، از این موضوع،‌ صرف‌نظر کردند و بعد سراغ آقای فلاحیان رفتند و ایشان را به عنوان مسؤول کمیته‌ها معرفی کردند.
از پنجم شهریور سال ۱۳۶۱ به اتفاق آقای باقری و ‌آقای سید حسین مصطفوی وارد این دانشگاه (دانشگاه امام صادق (ع) شدیم) . از کل نیروهای دانشگاه فقط همین علی باب روشنی که آبدارچی بود و دو سه نفر نگهبان و باغبان که از دوره‌های گذشته و مربوط به قبل از انقلاب بودند، در آنجا دیده می‌شدند. خلاصه روز پنجم شهریور کارمان را در آنجا شروع کردیم. ابتدا در مدت چهل روز چارت تشکیلاتی مختصری را برای دانشگاه تنظیم کردیم و سپس تشکیلات دانشگاه را راه انداختیم و با فعالیت پیگیر و شبانه‌روزی و با دستیاری عده‌ای از دوستانمان ـ که از همکاران ما در کمیته بودند ـ موفق شدیم در شانزدهم مهر ماه ۱۳۶۱، بعد از انقلاب فرهنگی، اولین کنکور را قبل از کنکور سراسر آموزش عالی برگزار کنیم.
بنابراین بعد از جریان انقلاب فرهنگی، نخستین کنکور دانشگاه امام صادق (ع) را در دانشگاه علم و صنعت برزار کردیم. تشکیلات آن را تا اندازه‌ای راه اندازی نمودیم و بخشی از برنامه‌های آموزشی را تدوین کردیم (یک قسمت اجمالی تدوین شد، ولی سرفصل‌ها هنوز مانده بود)، سپس برنامه‌ی گزینش را تدوین نمودیم و در نهایت، مقدمات کنکور دانشگها را آماده کردیم. این سرعت عمل ما برای تمام مسئولان دانشگاهی مملکت جای شگفتی داشت؛ چرا که می‌دیدند یک عده افرادی که دانشگاهی نیستند، بلکه طلبه و حوزه‌ای بوده‌اند در مدت چهل روز توانستند این دانشگاه را راه‌اندازی کنند و اولین کنکورش را هم برگزار کرده‌اند؛ در حالی که اول کار هر کس به ما می‌رسید می‌گفت: دانشگاه به این سادگی و آسانی راه نمی‌افتد.
خلاصه، در ادامه‌ی کار، مقدمات گزینشی‌مان را هم انجام دادیم و برای ترم بعد، یعنی اول دی، دو گروه وارد شدند. به این ترتیب که اول دی که کلاس‌ها دایر شد در واقع، نوعی کار تجربی بود تا اینکه بعدا کلاس‌ها را به طور اساسی دایر کنیم. یعنی کلاس‌های یک ماهه را به صورت آزمایشی راه انداختیم و اصل کلاس‌ها اول بهمن آغاز شد و آن گروه از دانشجویان که ورودی (کد) ۶۱ بودند، وارد دانشگاه شدند. از همان روز، به هر میزان که فعالیت‌هایمان در داشگاه توسعه پیدا می‌کرد، به همان میزان از فعالیت‌های اجتماعی ما کاسته می‌شد.
بعد از مدتی وضع دانشگاه طوری شد که نیروی ما را به صورت خود اختصاص می‌داد و صبح تا شب مشغول بودیم. به این ترتیب، یک سری فعالیت‌های اجتماعی و فرهنگی که در منطقه داشتیم از بین رفت. مثلا در فاصله‌ی یکی دو سال، گروه امدادی ایتام را که راه‌اندازی کرده بودیم، به تعطیلی کشانده شد؛ به دلیل اینکه رابطه‌مان با مردم قطع شده بود و طبعا نمی‌توانستیم آن گروه را از نظر مالی تأمین کنیم. یک سری فعالیت‌های فرهنگی دیگری هم که داشتیم، کم کم رو به ضعف گذاشت؛ چرا که تمام وقت ما در دانشگاه صرف می‌شد. چنان که پیشتر گفته شد، اصولا بنای بنده شرکت در کار دانشگاه و همکاری با حضرت آیت‌الله مهدوی در این زمینه بود؛ لذا این کار را بر همه‌ی مسئولیت‌هایی که آن زمان به بنده پیشنهاد می‌شد، ترجیح دادم.
یکی از آنها، مسئولیت کمیته و دیگری فرماندهی بسیج بود که در این خصوص، آقای سالک ـ که نماینده‌ی مجلس شده بود ـ و نیز مرحوم شیخ فضل‌الله ملایت و آقای فاکر ـ که از نمایندگان امام در سپاه بودند‌ تلاش زیادی کردند که مسئولیت بسیج را به بنده محول کنند. حتی خدمت آقای منتظری که در آن وقت ریاست عالی دانشگاه بود، رفتند و ایشان هم موافقت کردند، منتها با مخالفت حضرت آیت‌الله مهدوی (دامت برکاته) رو به رو شد. در عین حال، آنچه باعث ترجیح ادامه‌ی راه و کار در دانشگاه می‌شد، همان نکته‌ای بود که از فرمایش امام در فکر و ذهن ما باقی بود؛ مبنی بر انیکه رسالت اصلی ما سازندگی نیرو برای نظام است و نه صرفا یک نیروی اجرایی بودن؛ هر چند این سازندگی نیرو طبعا یک نوع انزوا به دنبال دارد. به تعبیر رساتر، نوعی گوشه‌گیری و گمنامی را نسبت به دیگر موقعیت‌های اجتماعی اقتضا می‌کند و از همه مهم‌تر ، به خودگذشتگی و ایثار احتیاج دارد؛‌ چرا که بسیاری از امتیازاتی که انسان در جامعه دارد، از کف می‌دهد.
با وجود این، بنده به عنوان هدفی قطعی، کار دانشگاه را تعقیب کردم و در پی آن، الزاما موقعیت‌های روحانی ما هم تحت‌الشعاع کار دانشگاه قرار گرفت و من نمی‌توانستم به عنوان یک روحانی تمام عیاری که وظایف روحانیتش را به نحو احسن و کامل انجام می‌دهد؛ به مردم می‌رسد؛ در مسجد حضور چشمگیر دارد و وظایف عبادی و شخصی خود را انجام می‌دهد، به وظایفم برسم. کارهایی که در قلمرو روحانیت داشتیم، نویسندگی و منبر رفتن بود؛ همین طور، اداره‌ی مسجد و فعالیت‌های فرهنگی، امدادی و خدماتی داخل مسجد، که همه‌ی اینها یکی پس از دیگری فرو ریخت.
بنده قبل از اینکه وارد کار دانشگاه شوم، حتی در آن زمانی که در کمیته مشغول بودم، با همه‌ی گرفتاری‌ها و فعالیت‌هایی که در آنجا داشتیم، به ویژه در آن شرایط خاص زمانی، دو سه جلد کتاب نوشتم و پیش از آمدن به دانشگاه ،بخش عمده‌ی کتاب «اساس الحکومه الاسلامیه» آقای حائری را ترجمه کردم و فقط ده صفحه از آن باقی مانده بود؛ اما با آمدن به دانشگاه، این کتاب را کنار گذاشتم و هنوز هم موفق نشده‌ام آن ده صفحه‌ی باقی مانده را تمام کنم. حتی کلیه‌ی فعالیت‌های علمی ما هم تحت‌الشعاع کار دانشگاه و گرفتاری‌های آن قرار گرفت. با این وصف، حرف آنهایی که روز اول به ما می‌گفتند راه اندازی دانشگاه به این آسانی که شما فکر می‌کنید، نیست و اگر بخواهید این دانشگاه را راه بیندازید، خیلی باید کار و تلاش کنید، درست بود. با توجه به معادلاتی که آنها در نظر داشتند، واقعا هم امکان نداشت؛ چون ما با سرعت عجیبی دانشگاه را راه انداختیم و در مقطع حساسی که کشور آن همه گرفتاری داشت ـ چه در مسئله‌ی جنگ و چه در مسائل اقتصادی و مشکلات سیاسی و درگیری‌های گروهک‌ها ـ و هیچ کس به فکر نیروسازی برای نظام و انقلاب نبود ، تصمیم گرفتیم دستگاهی نیروساز برای نظام راه بیندازیم، و لذا باید با همین کیفیت و سرعت راه می‌افتاد ولازمه‌ی ادامه‌ی کار هم این بود که نهاد مزبور را با چنگ و دندان ، نگه داریم.
آنچه باعث تراکم و فشار کار می‌شد، همان لزوم سرعت در راه‌اندازی و ادامه‌ی کار با همان کیفیت بالا بود. این امر اقتضا می‌کرد که ما نه فقط به عنوان یک مسئول در ساعات اداری در دانشگاه حاضر شویم و کارمان را انجام بدهیم، بلکه مستلزم این بود که کل دانشگاه را با چنگ و دندان نگهداری کنیم. برای این منظور می‌بایست افراد همه چیز را فدای این دانشگاه می‌کردند تا این مجموعه راه بیفتد و نه تنها راه بیفتد، بلکه چنان که می‌بینیم با وجود تجربه‌های به دست آمده طی این سال‌ها و این همه فارغ‌التحصیل ، هنوز هم کارهای دانشگاه استحکام لازم را پیدا نکرده است. با اینکه مسئولیت‌ها کاملا تقسیم شده و حیطه‌ی وظایف و شرح وظایف معین است و نیروها هم چند برابر شده‌اند، به طوری که محصولات خود دانشگاه به کمک دانشگاه آمده‌اند، در عین حال هنوز کارها آن طوری که باید و شاید جا نیفتاده است؛ حال چه رسد به روزهای اول که تقریبا هیچ نداشتیم؛ نه استاد تمام وقت، نه کارمند با تجربه و نه کسی که تجربه‌ی اداره‌ی دانشگاه را داشته باشد.
در آن دانشگاهی شبانه‌روزی، با سطحی بالا و کیفیت قابل توجه، آن هم در اوج وضع بحرانی کشور که سنگ روی سنگ بند نمی‌شد، تأسیس کردیم. در حین جنگ و درگیری‌های سیاسی داخل مملکت ، اگر می‌خواستیم در آن شرایط یک دانشگاه را اداره کنیم، اقتضا می‌کرد که از همه چیزمان بگذریم و با تمام وجود، به این دانشگاه بپردازیم تا بتوانیم آن را حفظ کنیم و سر پا نگه داریم. خلاصه آنچه در طول این دوازده سال برای ما به عنوان نکته‌ای قابل توجه موجب مباهات می‌باشد، این است که ما دانشگاه را در آن وضع فوق‌العاده بحرانی ، به خوبی اداره کردیم و به سر منزل مقصود رساندیم.
به هر حال، در این دانشگاه ، استاد درس داده و دانشجو هم درس خوانده و الحمدالله همه هم فارغ‌التحصیل شده و نیروهای زبده و شایسته‌ای از کار در آمده‌اند، اما مهم این است که در آن موقعیت‌های حساس بحرانی کشور از نظر سیاسی ، همچون حادثه‌ی «قهدریجان» (جریان اصفهان)، فعالیت‌های خط سه و گروهک‌های پدیده آمده در داخل کشور و سرانجام از همه مهم‌تر، پیدایش خطوط مختلف که در دوران خودمان پیدا می‌شد، خوشبختانه ما در این دانشگاه کوچک‌ترین موضع سیاسی در این مدت به خود نگرفتیم. با وجود اینکه از هر طرف به ما می‌‌گفتند که گزینش را نباید محدود کنید، باید همگان حق ورود به این دانشگاه را داشته باشند و همه‌ی خط و خطوط بتوانند اینجا بیایند، و با همه‌ی آن برخوردها و درگیری‌های سیاسی که در سایر مجامع دانشگاهی به چشم می‌خورد، خوشبختانه توانستیم اینجا را حفظ کنیم و ضمن اینکه در جریان جنگ و انقلاب در سطح دانشگاه‌ها خیلی خوب ظاهر شدیم؛ در عین حال، کوچک‌ترین مشکلی از نظر التقا و برخورد با جریان‌های سیاسی در طول مدت حیات دانشگاه نداشتیم.
تنها مسئله‌ی ناراحت کننده پیدایش همان گروه خاص «المنتقم» بود. جای شگفتی است، ما که از آن اول در آن موقعیت‌های بحرانی به بهترین وجه، دانشگاه را حفظ کردیم، متأسفانه بر خلاف تصورمان اصلا فکر نمی‌کردیم یک مرتبه در اینجا، کسی با شیطنت، عده‌ای را فریب دهد و بعد چنان حادثه‌ای به وجود آید و به آبروریزی منجر شود. به هر حال ، آنچه در این دانشگاه برای ما حائز اهمیت و در خور توجه است، همین تعلق خاطر و تعهدمان به دانشگاه و در واقع، با چنگ و دندان گرفتن و محافظت از آن است. به همین دلیل است که دانشگاه، در این مدت، توانسته است از تمام فراز و نشیب‌ها و جریان‌های مختلف اجتماعی کشور به سلامت بگذرد. ضمن اینکه در عرصه‌ی سیاست و در صحنه‌ی جنگ، در عین فعال بودن، هیچ گونه تنش سیاسی یا برخورد و التقای خطوطی در اینجا به وجود نیامد که این باعث خوشبختی ماست. طبعا نتیجه‌ی تقید، تعهد و دلسوزی نسبت به این کار، حفظ و انسجام این موعقیت و تشکیلات در دانشگاه بوده است، تا الان که ما در خدمت شما هستیم، بوده است.
اگر بخواهیم دانشگاه امام صادق (ع) را از لحاظ کمی در نظر بگیریم، مثل تصور یک جوی باریکی در مقابل رودخانه‌ای عظیم است که قرار است سد پر کند. بنابراین دانشگاه امام صادق (ع)، از حیث کمی ، چندان مورد توجه نیست، بلکه مهم تز فکری ، اندیشه، رسالت و نظامی است که دانشگاه آن را دنبال می‌کند و مهم‌تر از آن، توسعه‌ی این نظام در سطح آموزش عالی کشور است؛ به این معنا که کلیه‌ی رشته‌های علوم انسانی را با معارف اسلامی ممزوج و تلفیق کنیم.
بدیهی است که دانشگاه امام صادق (ع) از نظر کمی، تشکیلات محدودی است و سالانه حدود دویست نفر دانشجو پذیرش می‌کند. حال، شاید بتوان این رقم را به چند برابر ـ مثلا هزار نفر ـ افزایش داد و تعداد رشته‌های تحصیلی آن را نیز از پنج رشته‌ی موجود، به ده رشته رساند که البته کار آسانی نیست؛ منتهی به فرض تحقق، باز هم مؤسسه و تشکیلات محدئدی خواهد بود که نمی‌تواند به عنوان یک جریان در مقابل جریان حوزه‌ی علمیه و آموزش عالی مطرح شود. اما اگر بتوانیم این اندیشه و نظام را به کل مجموعه‌ی آموزش عالی کشور سرایت دهیم، به طوری که کلا دروس علوم انسانی و رشته‌های علوم انسانی به صورت تلفیقی با معارف اسلامی ارائه شود تا مثلا یک کارشناس ارشد در هر رشته‌ی علوم انسانی با نوعی زیربنای شناخت دینی و اسلامی رشد پیدا کند. البته تعمیم و توسعه ی این فکر و جریان در کوتاه مدت و در آینده‌ی نزدیک امکان پذیر نیست، ولی عملی کردن و تحقق آن در دراز مدت ، رافع حیلی از مشکلات و موانع موجود بر سر راه گسترش شیعه و فرهنگ آن در دنیا خواهد بود.
به همین دلیل ، عمده‌ی بحث ما روی توسعه‌ی تفکر متمرکز است؛ نه صرفا توسعه‌ی دانشگاه امام صادق (ع)، آن هم از لحاظ کمی، عملکرد دانشگاه تا الان به لحاظ آنچه که اشاره کردم نسبتا خوب بوده است و اگر بتوانیم روش خودمان را ادامه بدهیم، ثمربخش خواهد بود.
البته نباید فراموش کرد که این گونه اقدامات، از کارهایی است که طبیعتا باید در دراز مدت و بر ساسا تجربه در اجتماع اجرا و ثابت شود و چیزی نیست که بتوانیم یک باره به مردم بگوییم که این کار را بکنید. چرا که حتی اگر انبیا هم می‌گفتند، کسی گوش به حرفشان نمی‌داد.
حال ما که در مقابل انبیا و اولیا چندان به حساب نمی‌آییم، قطعا نمی‌توانیم با هیچ گونه دستگاه تبلیغاتی مردم را به این مسائل وادار کنیم. بنابراین باید کل اجتماع به مرور زمان آن را دریابد و به این نتیجه برسد.
نکته‌ی دیگری که باید یاد‌آور شد، این استکه رسالت حوزه با رسالت آموزش عالی کشور یکسان نیست. هدف آموزش عالی بالا بردن سطح فکری جامعه و رسالت حوزه، تأمین نیازهای معنوی و پاسخگویی به پرسش‌ها و تأمین نیاز مردم در زمینه‌ی تعالیم اسلامی و دینی است.
بنابراین کار حوزه بالا بردن تفکر و بینش اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مردم و نظایر آن نیست. البته ممکن است به اعتبار اینکه رهبری فکری جامعه را در دست دارد، در این قسمت هم مداخله کند، اما به طور خاص، حوزه تأمین کننده‌ی نیاز مردم از نظر معلومات دینی است و باید مردم را از این لحاظ بی‌نیاز کند. البته، چنان چه گفته شود در حال حاضر ، مسائل اجتماعی و حکومتی با دین ممزوج و آمیخته شده است و برای اینکه زندگی مردم در همه ی جنبه‌ها، صبغه‌ی اسلامی و رنگ دینی داشته باشد، به دخالت حوزه در تمام ابعاد حیات فردی و اجتماعی مردم نیاز است، طبعا در این صورت حوزه می‌تواند در این مسیر قرار گیرد.
نویسنده:حمزه عالمی
منبع : مرکز اسناد انقلاب اسلامی


همچنین مشاهده کنید