پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا
درباره بانوی اول امریکا
از زمانی که همسرش کاندیداتوریاش برای ریاست جمهوری را اعلام کرد، میشله اوباما زیر ذرهبین عمومی قرار گرفت. چهره او به عنوان یک همسر واقعی تصویر شده، کسی که به شوخی همسرش را به خاطر کثیف بودن جورابهایش دست میاندازد، و زمانی که اعلام کرد این اولین بار در زندگی است که به کشورش افتخار میکند او را بیوفا (نسبت به کشورش) نامیدند. او یک مادر عاشق و یک مبلغ استاد است که توانست توجه هزاران نفر را به خود جلب کند. ولی پیش از اینکه میشله اباما مورد توجه شدید اذهان عمومی قرار گیرد، او میشله رابینسون بود، دختری که در حاشیه جنوب شیکاگو بزرگ شد و آرزو داشت که مانند برادرش وارد بهترین دانشگاه شود. همچنان که او برای پذیرش عنوان جدیدش-بانوی اول آمریکا- آماده میشود نگاهی گذرا به گذشته او میاندازیم: در سال ۱۹۶۴ متولد شد و همراه والدینش، ماریون و فریزر رابینسون، و برادر بزرگترش، کریاگ، در آپارتمان یکخوابهای در منطقه جنوب شیکاگو بزرگ شد.
در کودکی میشله رابطه بسیار نزدیکی با والدینش داشت. مادرش بیشتر وقتها برای او و همکلاسیهایش ناهار درست میکرد و با حوصله به تمام بدگوییهایی آنها از مدرسه گوش میداد. در دوران دبیرستان میشله شاگرد خوبی بود ولی چون شاگرد اول نبود بعضی از معلمان او را از فرستادن درخواست برای مدارس درجه یک دلسرد میکردند. میشله، که برادر بزرگش کریاگ به دانشگاه پرینستون میرفت، جور دیگری فکر میکرد. او در ماه فوریه به نیوزویک گفت: «او همه جا قبول میشود، ولی من او را میشناسم، روش درس خواندن او را میدانم، من هم شبیه او هستم و میتوانم مثل او باشم.» او درخواستش را برای پرینستون فرستاد و پذیرفته شد. میشله در سال ۱۹۸۵ از دانشگاه پرینستون فارغالتحصیل شد. پایاننامه او، «تحصیلکردگان سیاهپوست پرینستون و جامه سیاهپوستان» در واقع بازتاب تمایلات نژادی او در محیط دانشگاه بود. او در پایاننامهاش نوشته: «صرف نظر از تاثیری که سفیدپوستان در دانشگاه بر من داشتند، به نظر میرسد که من برای آنها در درجه اول یک سیاهپوستام و بعد یک دانشجو. »
باراک و میشله زمانی که برای دیدار با خانواده به کنیا سفر کرده بودند با هم نامزد شدند. آن دو در سال ۱۹۸۹ یکدیگر را ملاقات کردند، زمانی که باراک به عنوان کارآموز وارد موسسه حقوقی سیدلی اوستین شد که میشله نیز در آنجا مشغول بود. او در ابتدا با این طرز فکر که رابطه آنها غیرحرفهای است پیشنهاد اوباما را رد کرد ولی اوباما با اصرار توانست اولین قرار ملاقات را ترتیب دهد: آنها در سال ۱۹۹۲ با هم ازدواج کردند. اوباما در مبارزات انتخاباتی کنگره در سال ۲۰۰۰ ناگزیر به بابی راش باخت. میشله پس از پیشنهاد مجلس سنا در سال ۲۰۰۴ به اوباما، به نفع همسرش و برای جلب حمایت او سخنرانی میکرد. در طول مبارزات انتخاباتی اوباما، او همیشه از مشکل تعادل برقرار کردن بین وظیفه مادری و فعالیتهای انتخاباتی، صحبت میکرد.
او در فعالیتهای انتخاباتی ماه ژوئن گفت: «من پیش از این هر روز بلند میشدم و سر کارم میرفتم، ولی حالا صبح از خواب بیدار میشوم و سوار هواپیما میشوم. بچههایم توجهی نمیکنند که من کجا هستم... تا موقع خواب که بر میگردیم.»در سال ۲۰۰۴ و اباماها پیروزی باراک در مجلس سنا را جشن گرفتند. پس از گفتوگوی خانواده در مورد رفتن به واشنگتن همراه باراک، آنها در نهایت تصمیم گرفتند که در شیکاگو بمانند، تا ساشا و مالیا بتوانند به مدرسهشان بروند و مادربزرگشان، ماریون، نزدیکشان باشد. میشله و باراک در سفری که سال ۲۰۰۶ به کنیا داشتند برای افزایش آگاهی و مبارزه با جو اجتماعی بدی که نسبت به بیماری ایدز در جامعه وجود داشت، آزمایش ایدز دادند. در طول مبارزات انتخاباتی میشله در اکثر سخنرانیها و جلسات استراتژیک ستاد انتخاباتی شرکت میکرد. در فعالیتهای انتخاباتی در ماه فوریه در میلواکی میشله به طرفدارانشان چنین گفت: «برای اولین بار در طول زندگی به کشورم افتخار میکنم، زیرا احساس میکنم که امید بالاخره بر میگردد.» مفسرین سیاسی این اظهارات او را دور از حس وطندوستی دانسته و از او انتقاد کردند. سیندی مک کین با اشاره غیرمستقیم به سخنان میشله به شنوندگان ویسکونسین چنین گفت: «من تو را نمیشناسم- ای کاش این سخنان را زودتر شنیده بودی- من به کشورم افتخار میکنم.»
در طول مبارزات انتخاباتی باراک اغلب میشله را «حامی من» مینامید، همسر و بهترین دوستش که او را سالم و معقول نگه داشته بود. نجابت او در مورد عادات بد باراک یا مشکلات نبودن او باعث شد که مورد انتقاد قرار گیرد. ولی به نظر میرسد که میشله اعتنایی به این مسائل ندارد.
در اولین مصاحبه به عنوان رئیسجمهور منتخب و بانوی اول آمریکا، در برنامه «۶۰ دقیقه» در مورد انتقال خانواده به واشنگتن صحبت کردند. میشله به طور خلاصه در مورد نقشاش «به خصوص نقش مادری» صحبت کرد. «من منتظر بچهها هستم که از مدرسه برگردند و بتوانند به دفتر کار پدرشان در کاخ سفید بروند و قبل از شروع درس بتوانند پدرشان را ببینند. با هم صبحانه میخوریم. او اینجا خواهد بود تا شب آنها بااشتها غذا بخورند... میدونید ما همه این کارها را با هم انجام میدهیم و همه اینها دلایلی است که من را خیلی خوشحال میکند. »
ترجمه: مریم میرابزاده
منبع: نیوزویک
منبع: نیوزویک
منبع : روزنامه کارگزاران
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران توماج صالحی امام خمینی سریلانکا حجاب دولت پاکستان کارگران رهبر انقلاب مجلس شورای اسلامی رئیسی سید ابراهیم رئیسی
کنکور هواشناسی سیل تهران اینترنت زنان شهرداری تهران پلیس سلامت فراجا قتل قوه قضاییه
قیمت خودرو قیمت طلا قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو بانک مرکزی قیمت سکه ارز ایران خودرو سایپا بورس
تلویزیون سحر دولتشاهی سینمای ایران سریال مهران مدیری ترانه علیدوستی کتاب تئاتر شعر سینما رادیو
کنکور ۱۴۰۳
اسرائیل غزه آمریکا رژیم صهیونیستی فلسطین روسیه جنگ غزه چین اوکراین اتحادیه اروپا طوفان الاقصی ترکیه
فوتبال پرسپولیس استقلال فوتسال بازی تیم ملی فوتسال ایران باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور بارسلونا رئال مادرید والیبال
هوش مصنوعی همراه اول ناسا مریخ اپل فیلترینگ فناوری تبلیغات ایلان ماسک سامسونگ
سلامت روان فرونشست زمین استرس داروخانه پیری سرکه سیب دوش گرفتن