پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


مستقیم به‌ سمت‌ گیشه


مستقیم به‌ سمت‌ گیشه
چار چنگولی گواه بسیار خوبی است برای بازنمایی سرشت حقیقی بدنه سینمای ایران و همچنین تفکر حاکم بر آن و در نهایت انعطاف‌ناپذیری‌اش در برابر حرکت‌هایی که ذره‌ای رنگ‌وبوی تفاوت از آنها احساس می‌شود.
کارکرد فیلم از این منظر زمانی شکل قابل توجهی به خود می‌گیرد که آن را در کنار ساخته‌های قبلی سعید سهیلی (لااقل دو فیلم قبلی‌اش) قرار دهیم و آن را به عنوان نقطه‌ای از یک خط سیر مورد نظر قرار دهیم؛ خط سیری که پس از یک تغییر و تحول در کارنامه سعید سهیلی و ساخت ۲ فیلم کم‌وبیش متفاوت با جریان بازاری و عامه‌پسند سینمای بدنه ایران آغاز ‌می‌شود و با رسیدن به چارچنگولی خبر از حضور سهیلی در دل جریانی می‌دهد که موفقیت در گیشه را به هر قیمتی می‌خواهد و گویی فیلمساز برای بقا چاره‌ای جز حرکت در این مسیر نداشته است.
چارچنگولی حاصل شکست تجاری چند فیلم اخیر سعید سهیلی است. هر چند انتظار چنین فیلمی از سازنده‌، درام‌های اجتماعی و فیلم‌های جنگی بعید به نظر می‌رسید، ایرادی نیست که سهیلی سراغ سینمای کمدی رفته است. نکته اصلی در رویکرد این فیلمساز به این ژانر است. به تعبیر بهتر سهیلی به جای کمدی یک فیلمفارسی سخیف جلوی دوربین برده است.
سعید سهیلی چهره شناخته شده‌ای در سینمای بدنه ایران به حساب می‌آید، فیلمسازی با گرایش‌های آشکار به گیشه که در عین حال همواره کوشیده تا ساخته‌هایش رنگ و بوی منتسب به جریان ارزشی سینمای ایران را هم داشته باشد، به همین لحاظ او را اغلب در شمایل فیلمسازی دیده‌ایم که سعی دارد برای مخاطب فیلم بسازد، آثاری کم‌وبیش سرگرم‌کننده که در خلال آنها تلاش براین بوده که پیام‌هایی نیز به مخاطب انتقال پیدا کند و یا ادای دینی هم به دفاع مقدس و آدم‌هایش صورت گیرد.
در همین محدوده -یعنی سینمای بدنه‌ای و در عین‌حال ارزشی- باید اذعان داشت که ساخته‌های سهیلی فارغ از ضعف‌ها و قوت‌هایشان نسبت چندانی با آن طیف بسیار نازل سینمای تجاری یا بدنه‌ای پیدا نکرده‌اند و لااقل اگر رنگ‌وبوی کلیشه‌ای نیز داشته‌اند این کلیشه‌ها در ردیف آن کلیشه‌های نازل و آزاردهنده رایج در سینمای تجاری و عامه‌پسندانه سال‌های اخیر نبود و بیشتر از جنس آن کلیشه‌ها و شعارهایی بوده است که در آثار نه‌چندان محکم و قابل دفاع سینمای ارزشی شاهد هستیم.
سعید سهیلی از آن زمان بدل به فیلمسازی در خورتوجه شد که با یک جهش محسوس از خود سیمای فیلمسازی را به نمایش گذاشت که می‌کوشد آثاری تماشاگرپسند اما در عین حال حرفه‌ای و برخوردار از پرداخت سینمایی شسته رفته‌ای را ارائه کند. نقطه اوج این حرکت نیز با «سنگ، کاغذ، قیچی» شکل گرفت که فارغ از پاره‌ای ضعف‌ها به لحاظ تکنیکی کار قابل دفاعی به حساب می‌آمد و از سوی دیگر آن بخش از جنبه‌های ارزشی موردنظر سهیلی نیز در این فیلم به مراتب کمتر از گذشته شکل شعاری به خود گرفته بود.
در چهار انگشتی نیز رویکرد سهیلی به ارائه اثری برخوردار از پرداخت سینمایی قابل توجه، شکلی آشکارتر به خود گرفت و این رویکرد از آن‌رو در خور اعتناتر از گذشته می‌نمود که سهیلی سعی بر آن داشت که به لحاظ روایی نیز طرحی نو دراندازد و اثری برخوردار از ظرافت‌های روایی را به نمایش بگذارد، هرچند که در نهایت خوب از کار درنیامدن ایده‌های مورد نظر فیلمساز باعث سردرگمی تماشاگر و آشفتگی فیلم شد و همین مسئله جنبه‌های تکنیکی فیلم را تحت‌الشعاع قرار داد.
اما به هر حال چهارانگشتی نیز کم‌وبیش در تداوم همان حرکت امیدوارکننده‌ای بود که با «سنگ، کاغذ، قیچی» آغاز شده بود، اما متاسفانه از سوی تماشاگران آنگونه که باید با استقبال روبه‌رو نشد و به همین لحاظ در نهایت دو فیلمی که می‌توانستند برای سازنده خود اعتباری حرفه‌ای به همراه بیاورند، به فعل وارونه بدل شدند و از آنجا که در سینمای بدنه ایران مصداق توفیق حرفه‌ای جز در درشت شدن ارقام گیشه یک فیلم معنا پیدا نمی‌کند این دو فیلم به دلیل کارکرد پایینی که در گیشه داشتند موقعیت حرفه‌ای سهیلی را در بدنه سینمای ایران کم‌وبیش متزلزل ساختند.
با این وصف دور از انتظار نیست که اگر سهیلی به بهای رفع و رجوع و بهبود موقعیت حرفه‌ای خود با چارچنگولی همه آن امیدهایی را که برانگیخته بود بر باد می‌دهد و با کنار گذاشتن آن رویکرد که در دو ساخته قبلی‌اش شاهد بوده‌ایم، به نیت جذب هرچه بیشتر مخاطبان عام، اثری با گرایش کامل به گیشه را جلوی دوربین برده است؛ اثری که از قضا دیگر هیچ سنخیتی با آن ساخته‌های قبلی سهیلی ندارد. چرا که از یک‌سو او به تمام مولفه‌های تماشاگر پسند و نازل که در سینمای بدنه ایران عامل فروش محسوب می‌شود دست انداخته است و از سوی دیگر نیز با کنار گذاشتن آن مایه‌های ارزشی آثار پیشین خود فقط رگه‌هایی مسخ‌شده از آن را به نمایش می‌گذارد که همانند کلیت فیلم به هیچ شکل نمی‌توان آن را جدی گرفت.
پس از دو فیلم ناموفق در گیشه متاسفانه سهیلی نیز همانند اغلب فیلمسازان بدنه سینمای ایران همان راهی را در پیش می‌گیرد که حاصل سرشت مناسبات این سینما و مولفه‌های تضمین شده در راستای توفیق تجاری محسوب می‌شود. شاید از همین رو است که برخلاف همیشه سهیلی این‌بار فیلمنامه‌ای کمدی را برای کار برمی‌گزیند، در نوشتن آن از همان کلیشه‌ها و قواعد امتحان پس‌داده‌ای سود می‌برد که نمونه‌های آن در سال‌های اخیر فراوان بوده‌اند و حتی به سنت این دست آثار از بازیگران شناخته شده طنزهای تلویزیونی بهره می‌گیرد و حتی زمینه‌ای را می‌چیند تا با بازگذاشتن دست آنها و با اتکا بر شیرین‌کاری‌های بداهه‌پردازانه‌شان لحظات مفرح و نازلی را پیش‌روی مخاطب بگذارند.
سرانجام اینکه با توجه به کم‌وکیف فیلم اثری ارزان را که باب طبع سینمای بدنه است جمع‌وجور می‌کند تا حتی ذره‌ای تردید در توفیق تجاری این فیلم باقی نماند. گواه این مسئله در فیلم چنان فراوان است که مخاطب بی‌نیاز از دشواری می‌تواند مولفه‌های فراوانی را که با تقلید و تأسی از آنچه فیلمفارسی سنتی و یا فیلمفارسی مدرن امروز! می‌نامیم، از فیلم بیرون بکشد.
در این راستاست که در چارچنگولی هم چشم ما به جمال کلاه مخملی‌های آشنای قدیم با خیل نوچگان و دستمال به دستانشان روشن می‌شود، هم شاهد شأن نزول مردان زن‌نما و یا اکس‌پارتی و انواع و اقسام شوخی‌های سبک طنزهای تلویزیونی هستیم که برای خنداندن تماشاگر از قضای حاجت شخصیت‌های قصه نیز صرف‌نظر نمی‌کنند.
فیلمنامه چارچنگولی نمونه بارزی از سرهم‌بندی‌سازی یک دستمایه بی‌ملات برای خلق یکسری موقعیت‌های سطحی داستانی است تا بازیگران به مدد خلاقیت‌های ذاتی خود در خنداندن مخاطب عام ساز خود را بنوازند، حتی اگر این ساز، ساز ناکوکی باشد که تماشاگر جدی‌تر را به سختی آزار دهد.
این چنین است که به راستی چارچنگولی نماد تمام و کمال اثری است که متاسفانه سینمای بدنه این روزگار ایران آن را می‌پسندند، اثری برخوردار از مختصات یک فیلم موفق در گیشه، برای فیلمسازی که قرار است با آن بقای حرفه‌ای خود را تضمین کند و زمینه تداوم فعالیت خود را به وسیله آن هموار کند. چارچنگولی محصول چنین مناسباتی است، در غیراین صورت سعید سهیلی نیز همچون بسیاری از فیلمسازان که سودای ارائه کارهای بهتری را درسر می‌پرورانند، به تدریج به حاشیه رانده شده و مجالی برای ادامه فعالیت خود در این سینما نمی‌یافت. به راستی کدامیک از تهیه‌کنندگان و سرمایه‌گذاران این سینما به ویژه آنچه به عنوان بدنه سینما شناخته می‌شوند، حاضرند به بهای کسب اعتبار واقعی حرفه‌ای و یا هنری از منافع تجاری فیلم خود صرف‌نظر کنند.
در چنین شرایطی است که مخاطب جدی‌تر سینمای ایران نمی‌داند گناه ساخته شدن! چنین فیلم‌هایی را به پای چه کسی بنویسد؛ به پای فیلمسازی که در گذشته نشان داده است که اگر شرایط مهیا باشد، می‌کوشد آثاری خوش‌ساخت و آبرومندانه برای مخاطب بسازد، اما برای حفظ موقعیت خود و تداوم فعالیتش مجبور می‌شود تن به پسندنازل بازار دهد یا تماشاگرانی که به دلیل پایین بودن سطح سلیقه خود، آثاری سهل‌الوصول و راحت‌الحلقوم را می‌پسندند و با عدم استقبال از آثار جدی‌تر باعث سرخوردگی برخی از فیلمسازان می‌شوند.
شاید هم مقصر تهیه‌کنندگانی باشند که به شکل مستقیم یا غیرمستقیم در پایین ماندن سلیقه مخاطب سهیم هستند و حاضر به هیچ‌گونه ریسکی در این زمینه نیستند و در واقع به جای آنکه مخاطب را برای استفاده از آثاری ارزنده‌تر هدایت کنند و به دنبال خود بکشند، خود به دنبال پسند مخاطب حرکت می‌کنند و حتی خوراکی نازل‌تر از آنچه باید ارائه می‌کنند تا توفیقشان در گیشه به هیچ روی با اگر و اما روبه‌رو نباشد.
شاید هم این گناه من است که با توجه به ساخته‌های قبلی سهیلی به نیت تماشای کاری لااقل متفاوت با جریان رایج سینمای بدنه، به تماشای فیلم او نشستم اما با وجود اینکه ویترین عکس‌های سینما پیشاپیش خبر از وارونه بودن این انتظارات می‌داد، بلیت خریده و وارد سینما شدم و این‌چنین شاهد عقبگرد یکی دیگر از فیلمسازانی بودم که روزگاری می‌خواست حرکت روبه‌جلو داشته باشد.
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید