پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


«سفید بازی» روی حوض سینماها


«سفید بازی» روی حوض سینماها
۱)
قصه ای قدیمی هست که دختر شاه پریان باید همسر اختیار کند و خواستگاران بی شمارند و دختر برای آن که بفهمد «آن مرد وارسته» که شایسته همسری وی است، کیست، امتحانات گوناگون را طراحی می کند تا شایستگی خواستگاران را بیازماید؛ و همه خواستگاران - جز یکی - به دلیل تابعیت از «هراس نفس» بازنده این امتحانات اند.
این قصه، در میان اقوام و فرهنگ های مختلف، با مختصری اختلاف در جزئیات آن، مشهور است و در ایران هم.
براساس این قصه، سینما از بدو تولدش، آثار بسیاری را راهی پرده نقره ای اش کرده و این بسیاری، مخصوصاً در سینماهای آسیایی [هنگ کنگ، ژاپن، هند، ایران، ترکیه] و آفریقایی [مصر] بیشتر است و شایع تر؛ چون همیشه در گیشه جواب مثبت می گیرد مخصوصاً اگر به «طنز» هم آغشته باشد.
سینمای ایران اما - از بدو تولدش - تاکنون، شایع ترین «محور روایی»اش، همین قصه بوده و هست که به تخمین، بیش از ۶۵ درصد آثار ساخته شده در این سینما، بهره مند از این قصه اند و بخش اعظم این آثار هم از قصه ای مشابه الهام گرفته اند یعنی قصه «دخترشاه فرنگ» که متعلق به حوزه نمایش سنتی ایرانی یعنی «سیاه بازی» و همین طور «سفیدبازی» است که هر دو تحت عنوان نمایش های روحوضی [که بر حوض های آب خانه های اعیانی و روی تخته هایی که بر این حوض ها می نهادند، اجرا می شد] مشهور ذهن ایرانی است. این که در بیش از ۹۵ درصد این فیلم ها، حوض آب [چه سنتی چه مدرن] نقشی محوری یا حاشیه ای [اما خنده دار] دارد محتملاً از همین خاستگاه ناشی می شود چون تماشاگران، به هرحال به افتادن بازیگران فیلم در این حوض ها و خیس شدن شان خندیده اند و احتمالاً بعد از این هم می خندند.
فیلم «دلداده» هم یکی از آخرین نسخه های قصه «دختر شاه فرنگ» است که به پرده های سینماهای ایران راه یافته و قرار است به شیوه پیشینیان خود مخاطبان علم را با خود همراه کند؛ اما پیش از آن که سراغ کم و کیف این ساخته قدرت الله صلح میرزایی که براساس طرحی از محمدحسین لطیفی ساخته شده برویم، بگذارید به مکانیزم این قصه بپردازیم. قصه «دختر شاه فرنگ»، دارای این ایده کلی است که تضاد فرهنگی فرهنگیان و ایرانیان، خود به خود ایجاد خنده و جذب مخاطب می کند [که ایده درستی است چرا که هر تضادی باعث خنده می شود] همچنین هنگامی که این تضاد با حضور یک «سیاه باز» یا «سفیدباز» که بداهه گوست تکمیل می شود و ساز و آواز هم به کمک می آید، نمایشی اجرا می شود که می تواند میهمانان مجلس عروسی را خشنود از در خانه اربابی بیرون بفرستد. اوج این نمایش، جایی است که «سیاه» نمایش، برنده رقابت میان خواستگاران دختر باشد اما مردانگی به خرج دهد و فرصت را به «جوان اول» نمایش بسپارد و خود، به دنیا و متعلقات مادی آن بخندد و از این مسیر، جهان بینی موردنظر نمایش هم، به مخاطبان منتقل شود. در فیلم «دلداده»، ما با وجه «سفیدبازی» این قصه روبه روییم که آن «جوان اول»، هم هست و هم نیست اما بازیگر بداهه گو، به جای یکی، تبدیل به دو تا شده [صالحی و رضویان] و دیگر عناصر قصه هم در فیلم حی و حاضرند یعنی خواهری که خواستگار ندارد اما عاشق یکی از خواستگارهاست [سحر زکریا] و شازده یا تاجرزاده ای که کفایت ندارد و هوش هم؛ و توسط بازیگر بداهه گو، به سادگی فریب می خورد [یوسف صیادی] تاجری که دائماً از دست بازیگر بداهه گو کفری می شود و پدر «جوان فاقد کفایت» است [اکبر عبدی و البته در این جا، پدرخوانده وی است] و چند نقش فرعی دیگر که تغییر شکل داده اند یعنی نقش ندیمه یا للـه دختر شاه فرنگ و همینطور خود شاه فرنگ که میان عاشق پیشگی و جنون، در رفت و آمد است. از ساز و آواز هم به قدر کفایت و به شکل پاپ آن و البته با نشان دادن ساز ایرانی استفاده شده. پس مخاطبان عام باید راضی باشند. هستند جدول فروش نشان خواهد داد.
۲)
سالهاست که منتقدان، این نوع سینما را مورد حمله قرار داده اند اما نتیجه ای نگرفته اند چون نتوانسته اند بر توقف این روند یا ارتقای کیفی آن تأثیرگذار باشند. سازندگان این فیلم های خنده دار [و نه کمدی یا لااقل کمدی واجد ارزشی که ما در طول تاریخ صد و اندی ساله سینما شناخته ایم] به دلیل استقبال مخاطبان عام و تخمین نسبی فروش این فیلم ها [که اگر سود بالایی نداشته باشند، یا سود نداشته باشند لااقل فروش با هزینه ها یر به یر می شود] گوش شان بدهکار حرف «اهل تمیز» نیست. قصد من هم افزودن به گفته های پیشین نیست چرا که این فیلم ها، بخشی از تفریحات سالم خانواده های ایرانی محسوب می شوند که روزهای تعطیل شان را همچون رفتن به شهربازی یا پارک، پر می کنند؛ شاید به همین دلیل است که حضور چنین قصه ای را حتی در سریال های تلویزیونی سی ساله اخیر هم، با بسامد بالا می توان دید اما با یک فرق قابل ملاحظه و آن هم این که، تلویزیون به دلیل مخاطب سنجی و نظارت کامل بر روند ساخت محصولاتش، طی سه دهه اخیر، این نوع ساخته ها را از لحاظ کیفی ارتقا داده و نوعی استاندارد برای سطح بازی ها و شکل گیری فیلمنامه ها، ارائه کرده است. فیلم «دلداده» هم نوعی بازسازی همان تجربه های تلویزیونی است اما با فیلمنامه ای پریشان که حتی نسبت خانوادگی شخصیت ها و جایگاه اقتصادی آنها و علت حوادث و کلاً همه چیز، در آن نامشخص است و همه چیز، فقط بهانه ای است که ستارگان تلویزیونی، بداهه گویی کنند؛
مگر یک نفر که به رغم این پریشانی، همچنان سعی می کند با اتکا به تجربه های تئاتری اش، سر و سامانی به نقش اش بدهد و ما در واقع «نقش» را می بینیم نه بازیگر را. آن یک نفر هم کسی نیست مگر ستاره فیلم های دهه های شصت و هفتاد [که هرگز ارزش های واقعی بازیگری اش به رغم بازی در آثاری به یادماندنی، به طور کامل نمایان نشد] یعنی اکبر عبدی. به گمان من، اگر این نقش به ظاهر کمرنگ در فیلم نبود، فیلم حتی برای مخاطبان عام هم جذابیت چندانی نداشت چرا که ستارگان تلویزیونی آن، تنها به تکرار بازی هایی که از آنان در سریال های ،۲۰ ،۳۰ ۶۰ و ۹۰ قسمتی شاهد بودیم، مشغولند و اصلاً بی توجه اند به این که نقش چه کسی را بازی می کنند و این، بالشخصه برای من که از علاقه مندان بازی صالحی و رضویان هستم تأسف آور است چرا که این دو، دارای نیروهای بالقوه جذابی در میان بازیگران کمدی هستند. اما نه صالحی، نقش یک «دو دره باز» عاشق خارج رفتن را با تمام مشخصاتی که فیلم وعده می دهد نشانمان می دهد و نه رضویان شباهتی به آن آدم فرهنگی و هنرمند و مخ کامپیوتر دارد، که قصه فیلم، می خواهد به ما بقبولاند که هست.
شوخی های فیلم هم، تکرار زمخت و فاقد خلاقیت آثاری مشابه اند که تنها به لطف حضور بازیگرانی که بداهه گویانی حرفه ای اند، مخاطبان عام را لبخند به لب می آورند و البته واجد آن «تضاد فرهنگی» فرنگیان و ایرانیان [در این فیلم، دختری ایرانی که سال ها در خارج زندگی کرده] نیستند تنها یک سؤال باقی می ماند: آیا جمع و جور کردن یک فیلمنامه با شوخی هایی لااقل در حد شوخی های سریال های تلویزیونی و منظم کردن سیر روایی فیلم و یک قصه ساده و سرراست را روایت کردن، این قدر مشکل است که سازندگان این نوع فیلم ها، به راحتی از کنارش می گذرند
مهران رادین
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید