جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


دروغ گفتن عادی شده است


دروغ گفتن عادی شده است
همه می‌گویند همه دروغ می‌گویند. دروغ گفتن زیاد شده است. اگر دروغ نگویی کارت پیش نمی‌رود. خیلی‌ها راحت می‌گویند اگر گیر کنیم ما هم دروغ می‌گوییم. می‌گویند متوجه می‌شویم طرف مقابلمان دارد دروغ می‌گوید ما هم یا دروغ می‌گوییم یا لااقل بهش نشان نمی‌دهیم که می‌دانیم دارد دروغ می‌گوید. در پیاده رو ضلع شمال شرقی میدان ونک این سوال از مردم پرسیده شد: «دروغ گفتن عادی شده است؟» هفته گذشته برخی از مسوولان مملکت در سخنرانی‌هایی متفاوت درباره عادی شدن دروغ در جامعه هشدار دادند. هشداری که انگار مدت‌هاست از زمانش گذشته است. پیاده رو چسبیده به ایستگاه اتوبوس. با توقف هر اتوبوس یکهو آدم‌های زیادی از پیاده رو رد می‌شوند و چند دقیقه بعد دیگر خبری نیست.
ـ یا
یاسمن فراهی، ۲۴ساله، لیسانس ارتوپدی فنی، تازه ازدواج کرده. همه لباس‌هایش صورتی است. شاد و جوان است.
خیلی عادی شده است. خیلی راحت همه قسم می‌خورند که دروغ نمی‌گویند اما دروغ می‌گویند. درباره همه چیز، از قیمت اجناس گرفته تا روابط اجتماعی و ازدواجشان. خودم هم گاهی که گیر می‌افتم دروغ می‌گویم. مثلا گاهی نخواستم موضوعی را برای کسی باز کنم مجبور شدم دروغ بگویم. من در ۵درصد از مسائل زندگی‌ام دروغ می‌گویم اما فکر می‌کنم ۵۰، ۶۰ درصد آدم‌های دور و برم دروغ می‌گویند.
ـ یا
پسر جوان، ۲۵ ساله، وکیل دادگستری، یک دستش در گچ است، دوست ندارد اسمش را بگوید.
بله، قطعا عادی شده است. چون ساختار جامعه طوری است که بدون دروغ گفتن کارت راه نمی‌افتد. من وکیلم در دادگاه هم باید دروغ بگویم تا کارم راه بیفتد. البته نه برای کار خلاف. می‌خواهم بگویم حتی اجرای قانون هم باید با دروغ گفتن انجام شود. تقریبا در ۵۰ درصد موارد مجبورم دروغ بگویم.
ـ یا
آقای مهندس، ۳۹ ساله، شاغل. دوست ندارد اسمش را بگوید.
بله، عادی شده است. چون باب است که خیلی‌ها دروغ بگویند مردم هم دروغ می‌گویند. مثال بارز آن هم ماجرای کردان است. من سعی می‌کنم دروغ نگویم اما اگر مجبور شوم دروغ می‌گویم. من ۱۰ درصد دروغ می‌گویم و فکر می‌کنم اطرافیانم ۵۰ درصد. به گناه بودن دروغگویی فکر می‌کنم.
ـ یا
خانم ابراهیم نژاد، ۵۰ ساله، کارمند بازنشسته مخابرات، متاهل.
بله، چه جور هم عادی شده است. به خاطر تضادهای اجتماعی، به خاطر مال هم دزدی و فخرفروشی. این یک بیماری اجتماعی است. من خودم دروغ نمی‌گویم و به آن اعتقادی ندارم چون فکر می‌کنم حقیقت همیشه کار را بیشتر پیش می‌برد. و یک دروغ دروغ‌های بعدی را پشت سر دارد.
ـ یا
مهرعلی تقی زاده، ۵۰ ساله، هنر آموز آموزش و پرورش، لیسانس کامپیوتر دارد. همین طور که در پیاده رو، آرام راه می‌رود روزنامه می‌خواند و اتفاقا صفحه سیاسی کارگزاران را می‌خواند.
دروغ گفتن دارد موجه جلوه گر می‌شود. یک جوری انگار قبح و زشتی دروغ گفتن ریخته است. سابق این جوری نبود یکی دروغ می‌گفت می‌ترسید نکنه کسی بفهمد. الان برایشان دیگه مهم نیست می‌گویند مجبوریم دروغ بگوییم. خودم هم تا جایی که بشود برای استحکام خانواده‌ام دروغ می‌گویم. مثلا زنم ازمن چیزی می‌خواهد و من نمی‌توانم برایش تهیه کنم. با ظرافت خاصی و برای مصلحت خانواده‌ام دروغ می‌گویم، اما نباید دروغ مصلحت‌آمیز را به کارهای سیاسی و مملکتی کشاند.
ـ یا
آقای بازنشسته، شاغل در یک شرکت تجاری، ۵۴ ساله، دوست ندارد اسمش را بگوید، از بانک بیرون می‌آید و این طور که معلومه یک شغل مدیریتی دارد.
مسلماً، الان یک روند روزانه شده است. همه دوست دارند دروغ بگویند. انگار اجتماع این آدم‌ها را اینجوری بار می‌آورد. بالاخره دروغ گفتن آدم را به جاهای باریک می‌کشاند. چون دروغگو کم حافظه است. دروغ گفتن معلوم می‌شود. من هرگز دوست ندارم دروغ بگویم. در این مورد سر کارم خیلی سختگیرم. می‌فهمم کی دارد دروغ می‌گوید. برای همین سر کار کسی جرأت نمی‌کند به من دروغ بگوید. فکر می‌کنم الان از هر ۱۰ نفر سه نفر دروغ می‌گویند.
ـ یا
دوست ندارند اسم‌شان را بگویند، ۱۹، ۱۸ و ۱۸ ساله. دانشجوی مهندسی هستند. شلوغ و پر سر و صدا. با حجاب کامل دانشجویی.
آره، داریم می‌بینیم همه خیلی راحت دروغ می‌گویند. حتی آدمی که دروغ می‌گوید می‌داند که طرف مقابل می‌داند او دروغ می‌گوید و به رویش نمی‌آورد اما باز هم دروغ می‌گوید. معمولا اگر ببینیم کسی دروغ می‌گوید به رویش نمی‌آوریم. چون ضایع می‌شود یا انکار می‌کند. همه جا همه دروغ می‌گویند مثلا توی کلاس درس ما بعضی‌ها درباره اینکه مسئله هایش را خودش حل کرده یا کسی دیگه، درباره نمره‌ها و رتبه هایش دروغ می‌گویند. هر چه آدم مقامش بالاتر باشد برای نگه داشتن مقامش بیشتر دروغ می‌گوید. ما الان با وضعی که دانشگاه دارد می‌بینیم که سیاست با دروغ یکی است.
ـ یا
سید هاشم میر قاسمی، ۴۸ ساله، مهندس راه و ساختمان.
خیلی عادی شده است. همه دروغ می‌گویند. اگر کسی را پیدا کردید که راست بگوید بیاورید من دستش را ماچ می‌کنم. اگر بخواهی پست بگیری باید دروغ بگویی، اگر بخواهی ازدواج کنی باید دروغ بگویی، اگر بخواهی مقام بگیری باید دروغ بگویی، الی آخر. اگر راست بگویی با یک لگد می‌اندازنت بیرون. منم دروغ می‌گویم. سعی می‌کنم کم بگویم اما مجبور می‌شوم. من آدم معتقد به دین هستم اما برای اینکه نابود نشوم مجبورم دروغ بگویم.
ـ یا
مرتضی، سینا، سامان، دانشجویان مهندسی صنایع، همه ۲۰ساله، همه با هم حرف می‌زنند با شوخی به هم می‌گویند تو بیشتر دروغ می‌گویی.
خیلی عادی و راحت شده است. فروشنده‌های بقالی درباره قیمت‌ها دروغ می‌گویند. تو رسانه‌ها فقط دروغ می‌شنویم. اخبار تلویزیون همه‌اش تحریف شده است. روزنامه‌ها هم که با سانسور مطلب می‌نویسند. سانسور هم دروغ می‌آورد. وقتی این نهادهای فرهنگ ساز دروغ می‌گویند یا... خب مردم هم به هم دروغ می‌گویند. ما هم دروغ می‌گوییم. دروغ دروغ می‌آورد.
ـ یا
خانم کارشناس یک شرکت کامپیوتری، ۲۹ ساله، مجرد، دوست ندارد اسمش را بگوید. صمیمانه روی شانه من می‌زند و از دروغ می‌گوید.
خیلی‌ها دروغ می‌گویند. کسانی که اعتماد به نفس پایینی دارند. من تشخیص می‌دهم کی دارد دروغ می‌گوید و کی راست. آنها که دروغ می‌گویند از نگاهشان و از لرزش صداشون معلومه که دروغ می‌گویند. از هر ۱۰ تا خواستگاری که دارم پنج تاشون دروغ می‌گویند. به خاطر دروغ در مورد ازدواج خیلی شکست خوردم. پسرها خیلی دروغگو هستند.
ـ یا
خانم ۳۱ ساله، کارمند صدا و سیما، با حجاب کامل، سر تا پا سیاه. متاهل. اسمش را نمی‌گوید.
یک چیز عادی شده است. اگر کسی دروغ نگوید کارش راه نمی‌افتد. روده راست داشته باشی موفق نمی‌شوی. اجتماع فقط اینطوری ما را می‌پذیرد. خیلی‌ها هم که سعی می‌کنند به خاطر مسائل شرعی دروغ بگویند می‌گویند مصلحتی است. منم دروغ می‌گویم. یک جور عرف است. سر کار ما هر کسی دیر می‌آید سر کار می‌گوید تو ترافیک گیر کردم. از هر ۱۰ نفر ۹ نفر دروغ می‌گویند. من به وجه شرعی دروغ که حرام است فکر می‌کنم ولی می‌گویم دروغ مصلحتی واجب است.
ـ یا
آقای مهماندارهواپیمایی کیش ایر، ۲۲ساله، مجرد، موهای ژل زده، کفشهای جیر مشکی خیلی نوک تیز، اسمش را نمی‌گوید.
بله، کاملا عادی شده است. در محل کارم دروغ گفتن فراوانه. چون کار ما شیفتی است. برای تغییر پست و جابجایی شیفتها همکارها راحت دروغ می‌گویند. وقتی شیفتش جابه جا می‌شود تازه می‌فهمیم دروغ مصلحتی گفته است. من سر کارم دروغ نمی‌گویم اما تو زندگی خانوادگی ام مجبورم.
ـ یا
دانشجوی ارشد زبان‌شناسی، ۲۷ ساله، مجرد. با پوشش دانشجویی، البته چکمه هایش رو شلوار آمده است.
بله دقیقا عادی شده است. چون شرایط باعث می‌شود آدم‌ها ریاکار باشند و لازمه ریاکاری هم دروغگویی است. فکر می‌کنم دروغگویی در فرهنگ ما هم تاثیر گذاشته است. تلویزیون و روزنامه‌ها همه‌اش دروغ می‌گویند و می‌نویسند. منم مجبورم دروغ بگویم بیشتر بیرون از خانه. مثلا گشت ارشادی که در میدان ونک است هر روز منو به یک بهانه می‌گیرد. امروز منو گرفت گفتم دیگه امروز مشکلم چی است. گفتند پس قبلا هم گرفته بودند؟ منم گفتم آره. گفت چرا بوت بلند رو شلوار پوشیدی؟ گفتم چون کفش دیگه‌ای ندارم. دروغ گفتم. بعد آزادم کرد. هر روز دروغ‌های دیگه‌ای تحویلشان دادم.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید