سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا


به همین سادگی


به همین سادگی
● فرصتی که از دست رفت
بسیاری از تماشاگران سینما «اکبر خواجویی» را بیشتر با مجموعه های تلویزیونی اش می شناسند. وی در دهه هفتاد، با ساخت سریال «پدرسالار»، بینندگان بسیاری را پای قاب شیشه ای تلویزیون نشاند. اگرچه وی در کارنامه سینمایی اش فقط ساخت سه فیلم بلند را به ثبت رسانده، اما امروز کمتر تماشاگری دو اثر پیشین او را، به خاطر می آورد. «خانه ابری» و «سیرک بزرگ» دو فیلمی بودند که نه در گیشه و نه نزد منتقدان، اعتبار و موفقیت چندانی، برای خواجویی به ارمغان نیاوردند. وی اینک پس از شانزده سال دوری از سینما، با «محیا» به این عرصه بازگشته تا تجربه ای دیگر را، در کارنامه اش رقم بزند. «محیا» توانمندی های خوبی را، برای روایت سرراست یک داستان دارد. «محیا» - با بازی الهام حمیدی - و خانواده اش نسل به نسل، در غسال خانه کار می کنند. «جاوید» - با بازی شهاب حسینی - دلباخته وی می شود. اما «محیا» برای ازدواج با او، شرطی برایش تعیین می کند. جاوید باید شش مرده را بشوید، تا بتواند رضایت محیا را، برای ازدواج جلب کند. تا این جای داستان، همه چیز به خوبی پیش می رود. زیرا روایت فیلم، گره افکنی ها و تعلیق مناسب را با خود دارد. حتی کارگردان برای این که بار درام اثر تقویت شود، پای یک رقیب عشقی را برای جاوید، به داستان بازمی کند. اما متأسفانه پس از پذیرفتن شرط محیا، در پی کش و قوس هایی که جاوید با او دارد، داستان به ورطه ملودرام های معمولی، نخ نما و کلیشه ای می افتد. خواجویی در فصل های نخست درام خود، شرایطی چالش برانگیز را، برای جاوید تدارک می بیند. شرایطی که کشمکش های درونی شخصیت های اصلی داستان را، نیز به همراه دارد. اما این کنش ها و واکنش ها، به سبب شخصیت پردازی های نیمه تمام و داستانک های فرعی، نمی تواند فرجام سنجیده و قابل تأملی، برای «محیا» رقم بزند. ملودرامی که با اندکی هوشمندی، می توانست در زمره آثار داستانگوی متوسط سینما فهرست شود، به یک باره، از مسیر اصلی خارج شده و رنگ و بوی سینمای معناگرا را، به خود می گیرد. همین دوپارگی در روایت، ژانر(گونه) «محیا» را خدشه دار کرده و آن را فیلم متوسطی معرفی می کند. اثری که اگرچه چیز چندانی به تماشاگرش نمی دهد، اما او را ناراضی هم از سالن سینما بیرون نمی فرستد. می توان فیلمی ساخت که تماشاگر را گریزان نکند. درست مثل «محیا»، به همین سادگی!
● زمانی که تماشاگر سبقت می گیرد
یکی از نکات مثبت «محیا»، نحوه روایت و داستان پردازی آن است. داستان فیلم، در دو سطح پیش می رود. نخست نمایش تفاوت های فرهنگی و اجتماعی، که به نوعی مانعی بر سر راه ازدواج «جاوید» و «محیا» مطرح می شود. دیگری به تصویر کشیدن نوعی معناگرایی و پرداختن به سیر و سلوک معنوی، که در لایه های درونی فیلم پنهان است. اما مشکل فیلم زمانی آغاز می شود که نمی تواند در لایه های معناگرایانه خود، موفق عمل کند. به همین سبب است که همه چیز، ناخواسته در سطح باقی می ماند. «محیا» ملودرامی عاشقانه است که قرار بوده، بار معنایی و عرفانی هم داشته باشد.
اما چون تماشاگر با مراحل سیر و سلوک «جاوید» و تحول درونی وی، ارتباط چندانی برقرار نمی کند، نمی تواند تحول یک باره شخصیت «جاوید» را باور کرده و بپذیرد. بی تردید ایده اولیه فیلم، مهم ترین امتیاز «محیا» است. اما فیلم نامه اثر به عنوان خشت اول، آن چنان منسجم و مستحکم نیست، که بتواند ضعف های آشکار و پنهان آن را بپوشاند. عاشق شدن در یک نگاه، پی گیری و سماجت «جاوید» در اظهار عشق به «محیا»، امتناع «محیا» از پذیرش پیشنهاد ازدواج جاوید و پیش شرطش برای ازدواج با وی و سر برآوردن خواستگار دوم، از جمله نقاط ضعف و ایرادهای کلی فیلم نامه است. تا زمانی که «محیا» شرط می گذارد که در صورت شستن هفت مرده، پیشنهاد ازدواج «جاوید» را بپذیرد، روایت فیلم نامه تا حدی جذاب و قابل تأمل است. زیرا تماشاگر را، برای پایان ماجرا باخود درگیر می کند. اما از هنگامی که «جاوید» راهی سفری دور و دراز می شود، تا عشقش را نسبت به «محیا» به اثبات برساند، داستان ریتم مناسب خود را، از دست داده و فیلم کشش نیمه نخست را ندارد. حتی در برخی لحظات، خسته کننده و کشدار می شود. به ویژه در تکرار نماهایی که «میرطاهر» - با بازی انوشیروان ارجمند - به پند و اندرز جاوید می پردازد. وی با آن نگاه غریب و منش عارف مسلک خود، مدام جملاتی در باب «مرگ»، «سفر آخرت» و «عشق به معبود» را، برای جاوید بازگو می کند.
در سکانسی از فیلم و پس از مقدمه چینی های فراوان، «میرطاهر» از «جاوید» می پرسد که از هفت مرده ای که شرط کرده آن ها را بشوید، چند نفر باقی مانده است. جاوید هم می گوید: «فقط یکی». این موضوع ناخودآگاه ذهن تماشاگر را به این حقیقت می رساند که آخرین نفر، خود «میرطاهر» است که چنین هم می شود! به راستی میرطاهر با کدام منطق - به جز عنصر تصادف - روانه گورستان می شود؟ این نکته یکی از مهم ترین نقاط ضعف فیلم نامه «محیا» است. به راستی اگر «میرطاهر» زنده می ماند چه ایرادی در خط روایی فیلم نامه ایجاد می شد؟
سکانس حکایت «پیر دانا» و «عاشق سمج» نیز، با آن که کارکردی مهم و کلیدی در فیلم دارد، اما طولانی و کشدار از کار درآمده است. درحالی که می توانست در عین فشردگی، یکی از فصل های دیدنی و درخشان فیلم باشد.
پایان بندی خوش محیا - که بیشتر خاص مجموعه های تلویزیونی است - پاشنه آشیل «محیا» است. انگار دیگر همه ما به این پایان های خوش عادت کرده ایم. اگر فیلم هایمان با ازدواج دو دلباخته، دستگیری قاتل، پیروزی پلیس و مجازات آدم بدهای فیلم تمام نشود، یک چرخ سینمایمان، لنگ می زند و بخش عمده ای از مخاطبان مان را از دست می دهیم. اینطور نیست؟!
● می توان از کلیشه ها گریخت
«محیا» داستان پیچیده ای ندارد. به همین سبب کارگردان تلاش کرده، تا مخاطب را بدون درگیر کردن با گره افکنی های تفکربرانگیز، باخود همراه نماید. در حقیقت «خواجویی» با ایجاد یک مربع عشقی، تلاش دارد موقعیت پیچیده تری به داستان فیلم داده و پیچ و خم های قصه اش را بیشتر کند. «محیا» با نوع داستان پردازی و فراهم کردن موقعیت دراماتیک، سه مضمون «عشق»، «مرگ» و «زندگی» را برای قهرمان داستانش رقم می زند. اگرچه پرداختن به مسئله «مرگ»، در لحظاتی فیلم را به معناگرایی نزدیک کرده اما چون داستانش را، سرراست روایت می کند، این رویکرد چندان گل درشت به نظر نمی رسد.«محیا» از فاصله طبقاتی، نگاه سنتی به زن، اعمال غیرمنطقی شخصیت های فیلم، و جملات و دیالوگ های اندرزگونه و کلیشه ای سخن می گوید. اما فیلمی است که بدون غرور و تفرعن روشنفکرانه ساخته شده و کارگردان آن بی هیچ ادعایی، بی آنکه شعور تماشاگرش را دست کم بگیرد، داستانش را سرراست تعریف می کند. بی شک «محیا» یک ملودرام معمولی و سرگرم کننده است. اگرچه با کمی هوشمندی و تمهید در کارگردانی و فیلم نامه نویسی، می توانست اعتبار بیشتری را برای سازنده اش به همراه داشته باشد.
تمرکز فیلم بر رابطه زوج جوان - جاوید و محیا -، بازی خوب، حسی و روان «شهاب حسینی» که به خوبی خشم، ترس، شجاعت، اندوه و امید را به نمایش می گذارد، اجرای پذیرفتنی «الهام حمیدی» و کارگردانی بدون ادعا، تظاهر و تفاخر، «محیا» را اثری سالم و سرگرم کننده معرفی می کند. خواجویی در «محیا» تلاش کرده تا پرداختی مدرن از یک ملودرام عاشقانه، همراه با گره افکنی های لازم و شخصیت پردازی های مناسب داشته باشد.بی شک با رعایت برخی نکات و تمهیدات سینمایی، ایجاد موقعیت های چالش برانگیز، گره افکنی های غیرقابل پیش بینی و شخصیت پردازی های سنجیده، «محیا» می توانست به ملودرامی متفاوت تر از آن چه هست تبدیل شده و در سطح کلیشه های رایج باقی نماند.
بخش میانی فیلم که انزوا و تحول درونی «جاوید» در یک روستای دورافتاده را به تصویر می کشد، بازخوانی جدیدی از تغییر و تحول در مسیر «عشق» است. اما در پرداخت این بخش، کارگردان باز هم بیشتر به کلیشه ها روی آورده است. جنس دیالوگ ها، روابط میان قهرمانان داستان و تغییر ژانر فیلم از ملودرام به معناگرا و ... سبب شده تا در لحن فیلم گسست ایجاد شود. درحالی که این وجه از اثر، با پرداختی متعادل، حساب شده و سنجیده، می توانست شرایطی متفاوت و در تعامل با فضای شهری فراهم نماید. به هرحال در شرایطی که برخی از کارگردانان، در ساخت آثارشان ابتدایی ترین اصل سینما - روایت و داستان گویی - را از خاطر برده اند، «محیا» فیلمی است که بی هیچ ادعایی، تماشاگرش را آزار نمی دهد و فقط می خواهد با روایتی سرراست، نود دقیقه تماشاگر را با خود همراه نماید. اتفاقی خوشایند که در شرایط کنونی سینما، حکم غنیمت را دارد!
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید