پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


باورهای نادرست اقتصادی


باورهای نادرست اقتصادی
این درست است که شرایط کاری در بخش تولید کشورهای در حال توسعه به صورتی است که در کشورهای توسعه یافته کنونی قابل تحمل نیست. در آنجا مردم ساعات طولانی در شرایطی کار می‌کنند که برای جهان توسعه یافته پذیرفتنی نیست و در بین آن نیروی کار، گاهی اوقات بچه‌ها هم حضور دارند. اما این شرایط را نباید واقعا با شرایطی مقایسه کرد که در کشورهای توسعه‌یافته، چندین قرن زمان برد تا اصلاح شود بلکه باید با بدیل‌های در دسترس در کشورهای خودشان مقایسه کرد.در کشورهای فقیر، بچه‌ها به خاطر ضرورت زندگی کار می‌کنند. آنها عمدتا در بخش کشاورزی کار می‌کنند یا برخی اوقات زباله‌ها را جمع‌آوری می‌کنند. آنها ساعاتی طولانی با درآمدی اندک در شرایط غیربهداشتی کار می‌کنند. برخی نیز به فحشا کشیده می‌شوند. آنهایی که موفق به کار در شرکت‌های چندملیتی شوند خوشبخت هستند حتی اگر آن شرایط را بتوان بیگاری توصیف کرد. آنها پول بیشتری از میانگین دستمزد در کشورشان می‌گیرند و شغلی دارند که اکثر گروه‌های همسال‌شان ندارند. صف طولانی برای چنین مشاغلی تشکیل می‌شود و آنهایی که قبلا استخدام شدند در تلاش به دست آوردن مشاغل مشابه برای سایر اعضای خانواده هستند. این دستمزدها با معیارهای غربی بسیار پایین است اما در مقایسه با آنچه آنها در جاهای دیگر در کشورشان بدست می‌آورند بسیار بالا هستند. برای آنها این یک شانس است که خود و خانواده‌شان را بالا می‌کشند. نیروی کار ارزان آنها است که آنها را برای شرکت‌های چندملیتی جذاب می‌سازد.
بدون وجود چنین نیروی کار ارزانی، شرکت‌های خارجی دلیلی برای احداث کارخانه و ایجاد شغل در آنجا ندارند. اگر ما شرکت‌ها را مجبور سازیم که دستمزد و شرایط کاری مشابه غرب به آنها بدهند همین فرصت حداقل هم از آن کارگران گرفته خواهد شد. ده‌ها سال زمان برد تا غرب توسعه صنعتی پیدا کند و سپس توان مالی برای پرداخت دستمزد بیشتر و شرایط بهتر را پیدا کند. اینک هدف نباید گرفتن این فرصت از کشورهای در حال توسعه باشد بلکه باید به دنبال کوتاه کردن زمانی بود که ثروت به بهبود پرداخت و شرایط کار منجر می‌شود.
خیلی خوب است که از آزادی صحبت کنیم اما فقرا آزاد نیستند تا خودروی رولز رویزس بخرند.
واقعیت این است که فقرا آزاد هستند تا رولز رویزس بخرند. آنها به حد کافی ثروتمند نیستند تا آن خودرو را بخرند اما اراده یا هوس دیگران مانع از این نشده است که آنها خودرو را نخرند. اگر آنها پول کافی داشتند یا می‌توانستند به‌دست آورند قدرت خرید کالاهای لوکس را داشتند اما برخی چیزها هست که مردم چه ثروتمند یا فقیر آزاد نیستند انجام دهند. آنها نمی‌توانند بدون جریمه شدن در یک محل عمومی سیگار بکشند یا در محدوده اطراف مجلس نمایندگان تظاهرات کنند. منع شدن از انجام کاری به معنای مهارکردن آزادی‌های ما است. استطاعت خرید چیزی را داشتن به معنای اعمال قدرت بر روی شرایط است. شخصی که فاقد منابع برای خرید چیزی است احتمالاً امیدوار است که با پس‌انداز، کار کردن، استقراض یا برنده شدن در بخت‌آزمایی، پولش را تهیه کند.
بیشتر ما چیزهایی می‌خریم که زمانی توان خریدش را نداشتیم. علت این نبود که کسانی اراده می‌کردند تا مانع خرید ما شوند بلکه چون ما فاقد وسایل لازم بودیم. تفاوت اساسی بین عقب نگه داشته شدن به واسطه شرایط و مهار گردیدن به واسطه قدرت برتر دیگران وجود دارد. در مورد نخست، فرد خواسته‌هایی فراتر از توانایی‌های کنونی خود دارد اما در مورد دوم، فرد تابع احکام خودسرانه یک قدرت مافوق است که می‌خواهد آن طور که مناسب تشخیص می‌دهد او زندگی کند به جای این که آن طورکه خود فرد دوست دارد.جامعه آزاد به مردم اجازه می‌دهد تا خودشان تصمیم بگیرند به جای اینکه تابع هوی و هوس صاحبان قدرت باشند. چیزهایی وجود دارد که آنها نمی‌توانند انجام دهند، نه به این علت که آنها آزاد نیستند بلکه چون قادر به انجامش نیستند. مردم آزادند تا از برج ایفل به پایین بپرند اما بدون چتر نجات توان انجام این کار را ندارند. تفاوت این است که مردم می‌توانند بر نبود وسایل، بسیار راحت‌تر از قدرت جاذبه غلبه کنند. در یک جامعه آزاد آنها امید به پیشرفت مادی دارند و انجام کارهایی که قبلا خارج از توانشان بود، اما در جامعه غیرآزاد آنها نمی‌توانند.
با اینکه مردم، ثروتمندتر از گذشته شده‌اند، آنها خوشحال‌تر نیستند پس ما نباید به دنبال رشد اقتصادی باشیم.
با این که سطح زندگی بالاتر رفته است نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که تقریبا همان نسبتی از مردم که ۲۰ سال قبل خوشحال بودند اینک نیز خوشحال هستند. برخی نتیجه می‌گیرند که رشد اقتصادی، خوش‌بختی به ارمغان نمی‌آورد و باید هدف را جامعه‌ای ساده‌تر و برابرتر بگذاریم به جای اینکه جامعه ثروتمندتری داشته باشیم. چیزهایی وجود دارند که با ثروت حاصل از رشد اقتصادی به‌دست می‌آیند. ثروت فرصت‌های بیشتری در اختیار ما می‌گذارد. داشتن مقداری از ثروت می‌تواند علل غیرضروری بدبختی مثل بیماری‌ها و قحطی‌ها را از بین ببرد. ثروتمند بودن، رسیدن به اهداف را آسان‌تر می‌سازد یا به زندگی متنوع‌تر و سیراب‌تری می‌انجامد. نظرسنجی‌ها درباره خوش‌بختی همچنین نشان می‌دهد که مردم می‌گویند آنها زمانی خوش‌بخت‌تر هستند که احساس می‌کنند شرایطشان بهبود یافته است. آنها با احتمال کمتری اعتراف به خوش‌بختی در یک جامعه ثروتمند اما ایستا می‌کنند نسبت به جامعه کمتر ثروتمندی که در حال پیش رفتن است. آنچه اهمیت دارد بهبود یافتن وضع زندگی است نه میزان واقعی آن. انسان‌ها باید «در تعقیب خوش‌بختی» باشند به جای اینکه به سطح معینی از آن برسند. انسان‌ها موجوداتی نیستند که از خشنودی ایستا لذت ببرند.
آنها در جست‌وجوی چالش و هیجان ناشی از دستاوردها هستند. سکوت و آرامش آدم‌های بی‌خیال، باب میل انسان‌ها نیست همچنین زندگی کردن مثل گوسفندانی که در مرغزاری بی‌خطر چرا می‌کنند. آنهایی که فکر می‌کنند خوش‌بختی همان نیازهای ارضا شده است توجه نمی‌کنند که این نیازها، چالش و تغییر را هم شامل می‌شود. انسان‌ها رویایی و جاه‌طلب و در جست‌وجوی چیزهایی بیش از رفع ضروریات زندگی هستند. انسانی که نیازهایش ارضا نشده است، بهتر از گوسفند راضی و قانع است. این وظیفه مفسران اقتصادی نیست که بگویند چه میزانی از ثروت و دستاورد مجاز است تا انسان‌ها را به حد کافی خوشحال سازد. مردم خودشان سقف و محدودیت را اگر وجود داشته باشد تعیین می‌کنند. برای رسیدن به جامعه‌ای که آدم‌های بیشتری خوشحال هستند، به جای مهار و توقف رشد اقتصادی، هدف ما امکان دادن فرصت به شهروندان برای پیشرفت و ترقی است.
نویسنده: ماسن پیری
مترجم: جعفرخیرخواهان
منبع : روزنامه دنیای اقتصاد


همچنین مشاهده کنید