پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

دموکراسی، بهترین انتقام است


دموکراسی، بهترین انتقام است
«من این زندگی را انتخاب نکرده‌ام، بلکه این زندگی است که مرا انتخاب کرده است؛ با این حال به جرأت اعلام می‌کنم که هرگز جای خودم را با زن دیگری در دنیا عوض نخواهم کرد.»
خانم بی‌نظیر بوتو، نخست‌وزیر فقید پاکستان و یکی از رهبران اصلی اپوزیسیون حکومت برکنارشده ژنرال پرویز مشرف، روز پنجشنبه ششم دی‌ماه سال ۱۳۸۶ در عملیاتی تروریستی در راولپندی بر اثر اصالت گلوله ـ که در پی آن انفجاری انتحاری نیز صورت گرفت ـ کشته شد؛ در شرایطی که هرگز کسی در نیافت آیا در آخرین لحظات عمر خویش نیز هنوز به سخنانی که چنین بر زبان رانده بود باور داشت یا خیر؟
کتاب «بی‌نظیر بوتو، دختر شرق» شرح حال و خاطرات این سیاستمدار پاکستانی و به قلم خود اوست. بی‌نظیر کتاب حاضر را تقریباً یک‌سال پیش از بازگشت به پاکستان به رشته نگارش درآورد. پیش از آن وی و خانواده‌اش به مدت هشت‌سال در لندن و دوبی به حالت تبعید خودخواسته زندگی می‌کردند.
بی‌نظیر در سال ۱۹۵۳ در خانواده‌ای سرشناس متولد شد و به تأسی از مناسبات و سنت‌های سیاسی رایج در خانواده، پرداختن به سیاست را فریضه و اولویت نخست زندگی خود نهاد.
خانواده بوتو مانند خانواده نهرو ـ گاندی در هند، یکی از مشهورترین خاندان سیاسی معاصر در جهان به‌شمار می‌آیند. وقتی بی‌نظیر چهارساله بود، پدرش ذوالفقار علی بوتو توسط اسکندر میرزا، رئیس‌جمهوری وقت پاکستان، به‌عنوان نماینده این کشور به سازمان ملل اعزام شد. پست‌های دولتی و پی‌درپی ذوالفقار بوتو به‌عنوان وزیر بازرگانی در زمان ریاست‌جمهوری ایوب‌خان، وزیر نیرو، وزیر امورخارجه و رهبر هیئت اعزامی نمایندگان پاکستان به سازمان ملل در فواصل مختلف زمانی، باعث شده بود پدر و نیز مادر بی‌نظیر بیشتر اوقات دور از خانواده بوده و بچه‌ها در کنار دایه و پیشخدمت‌ها بزرگ شوند.
کودکی و نوجوانی بی‌نظیر با مدیریت پدری گذشت که به ایجاد تبعیض میان فرزندان دختر و پسر هیچ اعتقادی نداشت و تمام امکانات رفاهی، آموزشی و فرهنگی را به‌طور یکسان در اختیار فرزندانش قرار می‌داد. مادر ایرانی‌الاصل بی‌نظیر همچون عموم ایرانی‌ها شیعه بود؛ با این حال زندگی وی در کنار دیگر اعضای سنی مذهب خانواده و فامیل همسر به‌راحتی جریان داشت و هیچ تنش و اختلافی در میان آنها وجود نداشت.
پدر برابری‌‌طلب بی‌نظیر اغلب فرزندانش را در جلسات دیدارهای سیاسی خود شرکت می‌داد. هر چند دوران کودکی بی‌نظیر عمدتاً در آرامش و رفاه ویژه شرایط خانوادگی او سپری شد و دنیای سیاست صرفاً محدود به دنیایی می‌شد که در آن، پدر، قادر مطلق و محبوب قلوب میلیون‌ها پاکستانی به‌شمار می‌‌آمد، اما دوران نوجوانی وی همزمان با شرایطی بود که التهابات و بحران‌های سیاسی ـ‌ اقتصادی، نه‌تنها پاکستان که بسیاری از نقاط جهان را تحت‌تأثیر قرار داده بود.
ذوالفقار بوتو در اواخر دهه ۶۰ میلادی و در اعتراض به سیاست‌های سرمایه‌داری متمایل به غرب رئیس‌جمهوری وقت (ایوب‌خان)، حزب خلق پاکستان (P.P.P) را بنیان نهاد.
همزمان با تشدید فعالیت "P.P.P"، ایوب‌خان که از روند و گسترش روزافزون فعالیت‌های سیاسی و دعوت به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی علی بوتو نگران بود،‌ به‌ شیو‌ه‌های مختلف ـ حتی تهدید مستقیم وی به مرگ ـ تلاش کرد دامنه تحرکات وی را محدود کند. در پی ناموفق‌بودن تاکتیک‌های کنترلی دولت علیه بوتو، سرانجام یازده‌ماه پس از بنیانگذاری حزب خلق پاکستان، ایوب‌خان فرمان بازداشت سران ارشد حزب را صادر، آنها را روانه زندان و در واکنش به اعتراض‌های مردمی علیه این اقدام، تمام مدارس و دانشگاه‌ها را تعطیل کرد.
این اتفاقات در سال ۱۹۶۸ رخ داد؛ سالی‌که شرایط سیاسی جهان نیز دیگرگونه بود. هیجان انقلابی، سرنوشت بسیاری کشورها را متأثر کرده و دانشجویان در دانشگاه‌های شهرهای مختلف ازجمله پاریس، توکیو، مکزیکوسیتی و نیز راولپندی دست به شورش و اعتراض علیه قوانین و مقررات موجود سیاسی ـ اجتماعی زده بودند. هرچند سه ماه پس از بازداشت ذوالفقار، آشوب‌های ایجادشده در پاکستان، ایوب‌خان را ناگزیر ساخت تا رهبران حزب را آزاد کند، اما این بازداشت سرفصلی برای ایجاد محدودیت‌ها و دستگیری‌های بعدی او در فواصل مختلف فعالیت سیاسی شد. در ۲۵ مارس ۱۹۶۹ ایوب‌خان در پاسخ به درخواست کناره‌گیری خویش توسط مردم و مخالفان خود، از سمت خویش استعفا داد، اما قدرت را به «یحیی‌خان»، رئیس ستاد ارتش و دیکتاتوری تمام قامت تفویض کرد.
یحیی‌خان به محض بر سر کار آمدن، بی‌درنگ تمام قوانین مدنی را معلق و حکومت نظامی اعلام کرد.
ذوالفقار که با استمراربخشیدن به فعالیت‌های سیاسی خویش و در جریان تحولات داخلی پاکستان توانست در اوایل دهه هفتاد میلادی به سمت نخست‌وزیری این کشور دست یابد، دولت غیرنظامی خود را ـ که ازجمله معدود کابینه‌های غیرنظامی پاکستان بود ـ‌ با هدف استقرار و تثبیت فرایندی فارغ از تعصبات فرقه‌ای شکل داد و سرانجام جان خود را نیز در این راه از دست داد؛ مرگی نابهنگام که به‌تدریج در خانواده بوتو به‌ سنتی تأثرانگیز تبدیل شد و پرونده زندگی سه فرزند وی نیز با مرگ‌هایی غیرمنتظره و دردناک بسته شد.
ذوالفقار پس از یک کودتای نظامی که در سال ۱۹۷۷ توسط ژنرال «ضیاءالحق» انجام شد، دستگیر و به اتهام قتل زندانی و پس از دو سال اعدام شد.
در اواخر آگوست سال ۱۹۶۹، زمانی‌که بی‌نظیر شانزده‌ساله بود، برای ادامه تحصیل به امریکا رفت. وی که در نخستین سال‌های جوانی تمایلی به ایجاد همگرایی و فعالیت در راه آرمان‌های سیاسی پدر نشان نمی‌داد، با ورود به جهان غرب، چشم‌اندازهای جدیدی را تجربه کرد. مهمترین انگیزه‌ای که بعدها راه بی‌نظیر به عرصه سیاست در پاکستان را باز کرد تمایل درونی وی برای «درهم‌شکستن و نابودی بسیاری از سنت‌ها» از راه حضور خویش به‌عنوان یک زن مسلمان در صحنه سیاست کشور بود.
بی‌نظیر در این باره می‌گوید: «با نگاهی به تاریخ جهان به این باور و نتیجه می‌توان رسید که درواقع تعداد افرادی که توفیق داشته‌اند موجب تغییراتی در دنیا شوند، چندان هم زیاد نیست؛ افرادی که بتوانند دوران پیشرفت، نوآوری و تمدن را به کشوری بیاورند که صرفاً در ابتدای راه و پیرو اصول اولیه است و نقش زنان در آنجا چندان حائز اهمیت نیست.»
چهارسال زندگی در امریکا و تحصیل در دانشگاه هاروارد، ازجمله خوشایندترین دوران زندگی بی‌نظیر بود که خود در این باره می‌‌نویسد: «امریکایی‌ها خاندان بوتو را نمی‌شناختند و من از این‌که برای اولین‌بار در زندگی‌ام ناشناس مانده بودم، لذت می‌بردم. در امریکا بود که من برای نخستین‌بار طعم دموکراسی را چشیدم و در هاروارد بود که اعتماد به نفسم به‌شدت افزایش یافت.»
در دسامبر ۱۹۷۰ و همزمان با دومین سال تحصیل بی‌نظیر در امریکا، یحیی‌خان برای نخستین‌بار پس از سیزده‌سال انتخابات برگزار می‌کند. حزب خلق پاکستان به رهبری ذوالفقار بوتو پیروز مطلق این انتخابات است. این پیروزی اما به مذاق شیخ مجیب‌الرحمان رهبر «اتحادیه عوامی» که بازنده اصلی انتخابات ـ بویژه در شرق پاکستان ـ بود خوش نیامد و وی در پاسخ دعوت به همکاری ذوالفقار، به راه‌‌اندازی جنبشی مستقل در راستای جداسازی کامل شرق پاکستان از بخش غربی مبادرت ورزید.
پیروان جنبش تحت حمایت او به ایجاد شورش، عدم پرداخت مالیات و اعتصاب دست زدند.
احتمال تجزیه و وقوع جنگ داخلی کاملاً محتمل بود و این موضوع دور از چشم رئیس‌جمهوری نماند. یحیی‌خان به ارتش دستور داد شورشیان سرکوب شوند. جوخه‌های آتش برای قلع‌وقمع اعتصابیون و شورشیان رهسپار بنگال شرقی (منطقه زیر سیطره مجیب‌الرحمان) می‌‌شوند. مردم در دسته‌های هزاران نفری از داکا می‌گریزند و بسیاری از آنها زیر بمباران‌های هواپیماهای ارتش کشته شده و اجسادشان برای ایجاد پست‌های ایست بازرسی در جاد‌ه‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرد.
روز شانزدهم دسامبر داکا سقوط می‌کند و چهار روز پس از آن، خشم مردم، یحیی‌خان را وادار به کناره‌گیری می‌کند.
در پی این رخداد، ‌ذوالفقار بوتو به‌عنوان رهبر انتخابی بزرگترین گروه پارلمانی در پاکستان، رئیس‌جمهوری این کشور می‌شود؛ درحالی‌که در دو هفته جنگ، یک چهارم نیروی هوایی کشور منهدم شده، پنج هزار مایل مربع از پاکستان غربی تحت اشغال هند درآمده و ۹۳ هزار پاکستانی در اسارت ارتش هند قرار دارند.
دیدارهای بعدی علی بوتو با ایندیراگاندی، نخست‌وزیر هند و مذاکرات مفصل میان این دو، سرانجام حل بحران میان هند و پاکستان را به ارمغان می‌آورد.
حضور علی بوتو در کسوت رئیس‌جمهوری پاکستان البته دیری نمی‌پاید و در چهاردهم آگوست سال ۱۹۷۳، مجلس ملی به اتفاق آرا و براساس منشور اسلامی این کشور ـ که مورد توافق همه رهبران ناحیه‌ای و مذهبی و گروه‌های مخالف"P.P.P" قرار داشت ـ‌ علی بوتو را به‌عنوان رهبر اکثریت در مجلس ملی و نخست‌وزیر پاکستان به رسمیت می‌شناسد.
در همین سال (۱۹۷۳)، زمان ورود بی‌نظیر به دانشگاه آکسفورد انگلستان است. وی این اقبال را دارد که از میان چهارفرزند خانواده که همگی در آکسفورد ثبت‌نام شده بودند، تنها کسی باشد که درسش را ـ پیش از آن‌که کودتای ژنرال ضیاءالحق، رئیس ستاد مشترک ارتش، مسیر زندگی‌شان را درهم ریزدـ در رشته سیاست و حقوق بین‌الملل به پایان برساند.
کودتای ژنرال مستبد پاکستانی در سال ۱۹۷۷ رخ می‌دهد. نیمه شب پنجم جولای همین سال، خبر کودتای ارتش، خواب ساکنان محل اقامت نخست‌وزیر پاکستان را برمی‌آشوبد. باورنکردنی است! ضیاءالحق شخصاً دو روز پیش از انجام کودتا، به دیدار علی بوتو آمده تا نسبت به او اعلام وفاداری کند. کودتا موفق است. به این ترتیب دولت غیرنظامی بوتو سرنگون شده و بار دیگر ژنرال‌ها کنترل پاکستان را در دست می‌گیرند. علی بوتو همچون بسیاری دیگر از مقامات بلندپایه و سران احزاب بازداشت می‌شود.
دو هفته پس از کودتا، بی‌نظیر ـ که به وطن برگشته ـ به دستور پدر نخستین وظیفه سیاسی خود را انجام می‌دهد. بارش‌های موسمی در لاهور، باعث به راه افتادن سیلی ویرانگر شده است. بی‌نظیر و برادرش برای اعلام همدردی حزب خلق پاکستان رهسپار آن منطقه می‌شوند. صدها نفر از حامیان حزب برای استقبال از آنها به فرودگاه آمده‌اند.
سه هفته پس از کودتا، دولت نظامی ناگزیر به آزادکردن مقامات سیاسی و رهبران بازداشت شده احزاب می‌شود و در پی آن، میلیون‌ها نفر، مقررات حکومت نظامی را نقض می‌کنند تا هنگام سفر علی بوتو به شهرهای بزرگ پاکستان به استقبال وی بروند.
در همین دوران بی‌نظیر که پس از بازگشت به کراچی، فعالیت خود را در "P.P.P" ـ که در سن چهارده‌سالگی عضو آن شده ـ گسترش داده، می‌کوشد گام در جای پای پدر بگذارد.
دوران حضور سیاسی علی بوتو در دوران ریاست جمهوری ژنرال ضیاء چندان نمی‌پاید و وی در یک سلسله بازداشت و آزادی دیگر، سرانجام در ساعات اولیه صبح چهارم آوریل ۱۹۷۹ در زندان مرکزی راولپندی اعدام می‌شود.
آنچه را که از وی باقی می‌ماند، به دخترش بی‌نظیر ـ که به همراه مادر و همچون پدر به‌دلیل فعالیت‌های سیاسی، در بازداشت دستگاه قضایی ژنرال حاکم است ـ تحویل می‌دهند؛ پیراهنی بلند و گشاد که در زمان مرگ به تن داشته (ذوالفقار به‌عنوان یک زندانی سیاسی از پوشیدن اونیفورم زندانیان عادی سر باز زده بود)، قوطی مخصوص غذا، که وی از ده روز پیش از خوردن غذا خودداری کرده بود، یک فنجان و حلقه ازدواج.
حادثه اعدام پدر توسط حکومت واقعه‌ای بود که بی‌نظیر هرگز نتوانست آن را در هیچ مرحله‌ای از زندگی‌اش به خود بباوراند. بی‌نظیر هنوز به خاطر می‌آورد که فریادهای شادمانه «زنده‌باد بوتو»، آوای سرخوشی میلیون‌ها انسانی بود که به‌ هنگام استقبال از پدر ، در مخروبه و دورافتاده‌ترین روستاهای پاکستان سر داده می‌شد و حال: «من بهت‌زده بودم. نمی‌خواستم و نمی‌توانستم چیزی را که برای پدرم اتفاق افتاده بود باور کنم. امکان نداشت که ذوالفقار علی بوتو، اولین نخست‌وزیر پاکستان که مستقیماً توسط رأی مردم انتخاب شده بود، مرده باشد. در جایی که سرکوب تنها چیزی بود که از دوران حکومت ژنرال‌ها بر پاکستان از زمان استقلال این کشور در سال ۱۹۴۷ به چشم می‌خورد، پدرم اولین کسی بود که دموکراسی را به ارمغان آورد. در جایی که مردم هنوز هم مانند قرون گذشته در اسارت رؤسای قبایل و زمین‌داران زندگی می‌کردند، او بود که اولین قانون‌اساسی را برای تضمین حمایت قانونی و حقوق مدنی در کشور برقرار ساخت. جایی‌که مردم برای براندازی حکومت ژنرال‌ها، مجبور به توسل به خشونت و خونریزی بودند، او ایجاد یک سیستم پارلمانی با حکومتی غیرنظامی و انتخابات در هر پنج سال را تعیین نمود... .»
ژنرال ضیاء تا آخرین لحظه خبر قریب‌الوقوع بودن اجرای حکم اعدام را از همگان ـ حتی خود محکوم ـ پنهان داشت و درخواست گروهی از رهبران سیاسی و مذهبی دیگر کشورها را که رسماً خواستار عفو بوتو توسط رژیم نظامی شده بودند ـ کسانی ازجمله جیمی کارتر، مارگارت تاچر، لئونید برژنف، پاپ ژان پل دوم، ایندیراگاندی، رهبران عربستان‌سعودی، امارات، سوریه و نیز برخی گروه‌های اسلامی ـ نادیده گرفت و پس از اعدام شبانه علی بوتو، جسد وی را به‌وسیله هواپیما راهی آرامگاه خانوادگی بوتوها (محلی در نزدیکی روستای «قرهی خدابخش») کرد.
هفت هفته پس از مرگ ذوالفقار علی بوتو، بی‌نظیر که همراه مادرش همچنان در بازداشت به سر می‌بردند، در اواخر ماه می سال ۱۹۷۹ از زندان «سیهالا» آزاد می‌شدند. آنها پس از آزادی روانه منزل پدری بی‌نظیر واقع در کراچی شده و پس از اندک زمانی، بی‌نظیر که برای تجدید عهد با آرمان‌های پدر رهسپار گورستان محصور خانوادگی شده بر بالای مزار پدر به خود قول می‌دهد تا زمانی‌که دموکراسی به پاکستان بازنگردد، آرام نگیرد: «به خود و به پدر قول دادم نور امیدی را که او روشن ساخته بود زنده نگاه دارم. او اولین رهبر پاکستان بود که ازجانب همه مردم سخن می‌گفت، نه‌فقط نظامیان یا نخبگان. این وظیفه ماست که راه او را ادامه دهیم...»
ژنرال ضیاءالحق پس از سرنگونی ذوالفقار بوتو در سال ۱۹۷۷ و به محض برنامه‌ریزی برای انجام انتخابات جدید در سال ۱۹۷۹، شاهد بروز ناملایماتی در سطح جامعه می‌شود که عمدتاً به باطل دانستن نتایج انتخابات پیشین ـ که طی آن حزب خلق پاکستان به پیروزی چشمگیری نائل آمده بود ـ برمی‌گردد.
در ماه سپتامبر ابتدا انتخابات محلی برگزار شده که طی آن "P.P.P" دوباره فاتح می‌شود. برای برگزاری دور بعدی انتخابات که باید در سطح کلان و در تمام کشور انجام ‌شود، عمال رژیم اعلام می‌کنند که در صورت میل به حضور در صحنه انتخابات سراسری، حزب خلق پاکستان باید به ثبت برسد، در غیر این صورت از شرکت در عرصه انتخابات، محروم خواهد بود. بی‌نظیر و دیگر مقامات حزبی از این کار سر باز می‌زنند؛ چرا که انجام آن به‌منزله تأیید رژیم نظامی حاکم است.
ژنرال خشمگین از این تصمیم حزبی، کل انتخابات را منحل و اقدام به بازداشت برخی از سران حزب ـ ازجمله بی‌نظیر و مادرش ـ کرده و نشریه «مساوات»، روزنامه ارگان حزب را که بیش از یکصدهزار تیراژ تنها در شهر لاهور داشت ـ توقیف می‌شود.
شش ماه حبس خانگی در منطقه «المرتضی» ـ ملک شخصی خانواده بوتو در لارناکا ـ مجازات سرکشی در برابر دیکتاتور نظامی است.
روزنامه‌ها از چاپ تصاویر علی بوتو، همسر و دخترش منع و ملزم می‌شوند پس از ذکر نام «حزب خلق پاکستان» از واژه «مرده» به‌عنوان پسوند آن استفاده کنند ـ که در اعتراض به این سانسور، گاه بعضی روزنامه‌ها ستون‌هایی از صفحات را سفید چاپ می‌کنند. تلفن منزل آنها قطع و مقررات خاص زندان در بازداشتگاه خانگی به اجرا درمی‌آید.
اندک زمانی بعد قدرت حزب خلق پاکستان، ضیاء را ناگزیر می‌کند محدودیت‌های سیاسی ظالمانه خود را تشدید کند. از زمان برپایی حکومت نظامی در سال ۱۹۷۷، هرکس که در فعالیت‌ سیاسی شرکت می‌کرد، محکوم به حبس و شلاق می‌شد، اما از روز ۱۹ اکتبر سال ۱۹۷۹ حکومت نظامی فعالیت تمامی احزاب را غیرقانونی اعلام می‌‌کند.
در ۲۷ دسامبر ۱۹۷۹ سربازان روسی به‌سوی افغانستان روانه می‌شوند. بی‌نظیر در زندان خانگی خود با شنیدن این خبر از رادیو درمی‌یابد که جنگ میان دو ابرقدرت جهانی ـ امریکا و شوروی ـ کاملاً‌ در نزدیکی پاکستان به جریان افتاده است.
براساس تجاربی که از پدر‌ آموخته و نیز روند تاریخی مناسبات پاکستان با امریکا، می‌داند که اگر امریکا خواهان شرایطی در منطقه باشد که شوروی نتواند برمبنای آن،‌ پایه‌های حضور خویش در افغانستان را استحکام بخشد، حاکمیت پاکستان را برای برخورداری از قدرت رویارویی با شوروی تجهیز خواهد کرد؛ در غیر این صورت حکومت استبدادی ضیاءالحق مستحکم‌تر خواهد شد.
در دسامبر ۱۹۸۰ ایالات‌متحده انتخاب خود را کرده است. با گذشت زمستان و رسیدن بهار روشن می‌شود که امریکایی‌ها حکومت دیکتاتوری ضیاء را برای حفظ منافع خود ارجح می‌دانند.
ادامه حضور ضیاءالحق در مسند حکومت پاکستان،‌ روزهای سختی برای خانواده علی بوتو به همراه دارد. احضارها، ارائه مستمر برگه‌‌های بازداشت‌های اعضای خانواده ـ بویژه بی‌نظیر و مادرش ـ آزادی‌های کوتاه‌مدت و دوباره بازداشت، حصر خانگی، محدودیت فعالیت‌های اجتماعی ـ‌ سیاسی و دوباره زندان، رهاورد رویارویی دو رقیب است.
هشت روز پس از فرارسیدن نخستین سالگرد اعدام علی بوتو، بی‌نظیر و مادرش از یکی دیگر از سلسله بازداشت‌های خانگی رها می‌شوند. برگزاری نشست مخفیانه با حضور سی ‌و اندی از اعضای کمیته اجرایی مرکزی حزب در منزل علی بوتو به ارائه پیشنهادی می‌انجامد مبنی بر ایجاد ائتلاف میان حزب خلق پاکستان و حزب «اتحاد ملی پاکستان» (P.N.A)، مخالف پیشین "P.P.P" و بدین‌ترتیب جنبش احیای دموکراسی(M.R.D) شکل می‌گیرد.
براساس تصمیم رهبران جنبش تازه تأسیس، بی‌نظیر و مادرش نباید هرگز در یک زمان فعالیت سیاسی کنند، تا بهانه بازداشت دونفره خود را از حکومت سلب نمایند.
۱۳ مارس ۱۹۸۱ باز بی‌نظیر در زندان است و این بار زندان مرکزی «سوکور». بهانه این بازداشت نقش وی در مدیریت ربودن یک هواپیمای خطوط بین‌المللی پاکستان در روز دوم مارس ۱۹۸۱ است که البته بی‌نظیر به‌عنوان عضو "P.P.P" و نیز جنبش‌ احیای دموکراسی(M.R.D) کوچکترین اطلاعی از این حادثه ندارد، اما ضیاءالحق تصمیم گرفته از این مسئله به‌عنوان بهانه‌ای برای متوقف‌کردن افزایش ناگهانی حمایت مردمی از جنبش "M.R.D" استفاده کند.
هواپیماربایان ـ که خود را عضو گروهی به‌نام «الذوالفقار» معرفی کرده بودند ـ‌ خواستار آزادی ۵۵ زندانی سیاسی پاکستان هستند و در راستای تحقق خواسته خود هواپیما را به افغانستان و سپس سوریه هدایت کرده‌اند.
فعالیت دوستان امریکایی بی‌نظیر ـ که در طول دوران تحصیل با آنها آشنا شده و هم‌اینک آنان در نهادهای بین‌المللی حقوق بشری مشغول فعالیت هستند ـ به آزادی این دوره بی‌نظیر از زندان کمک کرده و وی روز یازدهم دسامبر ۱۹۸۱ پس از گذران ده‌ماه زندان انفرادی آزاد می‌شود.
بازداشت خانگی بعدی، ادامه روزهای زندان سوکور است، با این امتیاز که وی این‌بار می‌تواند از تلفن، البته صرفاً برای مکالمه با اقوام،‌ استفاده کرده و هر دو هفته یک‌بار سه ملاقات‌کننده را بپذیرد. روزنامه‌ای برای خواندن وجود ندارد و بی‌نظیر برای گذران وقت، تمرین آشپزی می‌کند.
● ماه‌ها می‌گذرد.
وقتی سال نو ۱۹۸۳ آغاز می‌شود، بی‌نظیر به یاد می‌آورد که از سال ۱۹۷۷ تنها یک سال نو را آزاد بوده است. بیماری‌های متعدد و وخیم‌شدن وضعیت جسمانی، عمال حکومت را وادار می‌کند با درخواست برخی مقامات و سناتورهای امریکایی برای سفر بی‌نظیر به غرب و درمان بیماری‌های خود موافقت نماید.
سفر بی‌نظیر به امریکا و سپس به انگستان پس از آزادی از زندان، شایعه تبعید وی را بر سر زبان‌ها می‌اندازد، اما وی در گفت‌وگویی تصریح می‌کند: «من فقط برای درمان به اینجا آمد‌ه‌ام. من در پاکستان متولد شده و در آنجا خواهم مرد.»
بی‌نظیر در طول دوران اقامت در لندن سعی می‌کند با فعالان خارج از کشوری حزب خلق پاکستان دیدار و آنها را حول محورهای مشترک متمرکز کند. "P.P.P" همواره حزبی متشکل از چند طبقه و گروه بوده؛ ائتلافی از گروه‌های اجتماعی ـ اقتصادی مختلف: مارکسیست‌‌ها، زمین‌داران فئودال، بازرگانان، اقلیت‌های مذهبی، زنان و...
در لندن، فشار زندگی در تبعید و ترس رهبران سیاسی از فراموش‌شدن در میهن سبب شده آنها با ارحج دانستن منافع شخصی بر منافع همگانی، نبردی پنهانی برای رسیدن به رهبری حزب را در پیش بگیرند.
مرگ مشکوک «شاه‌نواز» ـ برادر کوچک بی‌نظیر ـ در فرانسه، که ازسوی مقامات اعلام می‌شود خودکشی بوده، بی‌نظیر را وامی‌دارد برای دفن جسد برادر روز ۲۱ آگوست ۱۹۸۵ به پاکستان بازگردد. پنج روز پس از ورود به کشور، مقامات حکومت نظامی دوباره با ارائه حکم حبس نود روزه، وی را در کراچی بازداشت می‌کنند. ادعای جدید دولت علیه وی، «‌بی‌توجهی به هشدارهای دولت و ملاقات با تروریست‌ها در مناطق حساس کشور» اعلام می‌شود.
این دوره بازداشت با اعتراض دولت رونالد ریگان (رئیس‌جمهوری وقت امریکا) در واشنگتن روبه‌رو می‌شود. گروهی از اعضای مجلس انگلیس هم در تماس با ضیاءالحق مراتب اعتراض خود به این اقدام غیرقانونی دولت پاکستان را به وی یادآور می‌شوند.
بی‌نظیر در دوره جدید بازداشت همچنان ردای رهبری "P.P.P" را بر دوش دارد و زمانی‌که در روز سوم نوامبر همان سال موعد بازداشت موقت وی به سر می‌آید، با صدور بیانیه‌ای برای هواداران حزب اعلام می‌کند که به‌منظور شرکت در جلسات تحقیق قضایی پیرامون مرگ برادر خویش به فرانسه سفر کرده و سپس به پاکستان بازخواهد گشت.
در ژوئن ۱۹۸۸ ـ پس از دو سال دادرسی ـ دادگاه فرانسه اعلام می‌کند که به دلیل فقدان مدارک کافی، دفاع از اتهام قتل علیه اشخاص خاص عملی نیست. با این حکم دادگاه دست‌کم اتهام خودکشی شاه‌نواز از موضوعیت می‌افتد.
هر چند در تاریخ ۳۰ دسامبر ۱۹۸۵ ضیاءالحق در پی برخی تحولات منطقه‌ای در جهان، حکومت نظامی را منحل کرده بود، اما ریاست جمهوری و پست ریاست ستاد ارتش را همچنان در تیول خود نگاه داشته بود. سابقه سال‌ها حاکمیت مستبدانه ژنرال بر پاکستان، دموکراسی نوپای این کشور و نهادهای مرتبط با آن ازجمله قوه‌قضاییه مستقل، اقتصاد زیربنایی، دولت پارلمانی، مطبوعات آزاد، آزادی مذهبی و تضمین حقوق مدنی شهروندان را به‌طور کامل از بین برده بود. ریاکاری ضیاءالحق در زمینه اسلامی‌‌کردن قوانین ـ که عمدتاً اندیشه‌های راستگرایانه وهابیت را الگو قرار داده بود ـ و اجرای آنها در کشور، به بروز تفرقه‌های قومی و ارائه تفسیرهای شخصی از احکام انجامیده بود و بنیادگرایان در ایالت‌های مختلف بر جان، مال و ناموس مردم سیطره یافته بودند. رژیم نظامی در پوشش اسلام، قوانین سرکوبگرایانه خود را به اجرا درمی‌آورد؛ ازجمله آن‌که در سال ۱۹۸۴ قانونی از تصویب پارلمان می‌گذرد که برمبنای آن از زنان به‌عنوان شاهد در پرونده‌های قتل، رد صلاحیت ‌شده و غرامتی که باید به خانواده‌های قربانی زن پرداخت می‌شد کاهش می‌‌یابد.
بی‌نظیر در بازگشت از فرانسه و در جریان رایزنی با دیگر رهبران بلندپایه و فعالان "P.P.P" به توافقی دست می‌یابد که براساس آن، حزب تصمیم می‌گیرد ادعاهای ژنرال حاکم در مورد ترویج آزادی‌ها پس از الغای حکومت نظامی را در بوته آزمایش بگذارد.
بازداشت احتمالی بی‌نظیر به‌ هنگام ورود به پاکستان می‌تواند بیانگر نمایشی بودن دموکراسی دولتی باشد.
رهبران "P.P.P" امیدوارند با بازگشت بی‌نظیر به کشور و راه‌اندازی تظاهرات سیاسی گسترده در سراسر پاکستان، حکومت را مجبور به اعلام تاریخی برای برگزاری انتخابات زودهنگام نمایند.
عمال حکومت با مطلع‌شدن از برنامه‌های "P.P.P"، سیگنال‌های معترضانه خود علیه بازگشت رهبر حزب به وطن را ارسال می‌کنند. پیغام‌های تهدیدآمیز احتمال ترور وی، دیگر به امری عادی تبدیل شده است.
اما بی‌نظیر به پاکستان بازمی‌گردد؛ در روز دوازدهم آوریل ۱۹۸۶ و درحالی‌که بیش از یک میلیون نفر از مردم در فرودگاه و اطراف آن به استقبال وی آمده‌اند. عبور از مسیر پانزده‌دقیقه‌ای فرودگاه تا محلی که قرار است بی‌نظیر در آنجا سخنرانی کند، بیش از ده‌ساعت به درازا می‌کشد. حضور مشتاقانه مردم در مراسم استقبال به حدی است که عوامل رژیم ترجیح می‌دهند داخل خانه‌های خود باقی بمانند و آفتابی نشوند.
تمام روزهای منتهی به پنجم جولای ۱۹۸۶ ـ که ضیاءالحق در آن روز به بهانه انجام اعمال حج، به اتفاق تمامی اعضای خانواده و سه هواپیما حامل اسباب، اثاثیه و اتومبیل رولزرویس آب‌طلا داده شده از کشور خارج و رهسپار عربستان شد ـ برای بی‌نظیر و یارانش روزهای فعالیت فشرده حزبی بود. در چهاردهم آگوست ۱۹۸۶ (روز استقلال پاکستان) عمال حکومت، ناتوان از مانع‌تراشی بر سر راه بی‌نظیر و فعالیت‌های سیاسی وی و نیز اعلام تصمیم وی برای برگزاری یک راهپیمایی سراسری در روز استقلال،‌ به ضیاءالحق در عربستان‌سعودی تلکس زده و از وی کسب تکلیف می‌کنند. ضیاء پاسخ می‌دهد «او را دستگیر کنید»، اما پلیس جرأت نزدیک‌شدن به وی را در خود نمی‌بیند. طرفداران "P.P.P" بیرون منزل وی حضور دارند و منتظر کوچکترین واکنش پلیس علیه رهبر خود هستند تا به میدان بریزند و دریای خون به راه اندازند.
راهپیمایی برگزار می‌شود؛ هر چند در میان آشوب و برجای ماندن ده‌ها کشته و صدها زخمی. اواخر همان روز بی‌نظیر بازداشت می‌شود؛ با حکمی سی روزه. «برگزاری گردهمایی و راهپیمایی غیرقانونی» اتهام اوست.
پس از آزادی، وی دوباره در میان مردم و یاران خود در "P.P.P" است. در ژانویه ۱۹۸۷ دو حمله تروریستی علیه وی ناموفق می‌ماند. اوضاع پاکستان به‌سرعت رو به آشفتگی می‌رود. ارتش اعتبار خود را از دست داده و پاکستان در آستانه تبدیل‌شدن به کشوری فاقد حکومت است. ضیاء ناگزیر به برگزاری انتخاباتی در پاییز ۱۹۸۷ می‌‌شود که با دستکاری و تقلب در آن،‌ حکومت خود را برنده آن معرفی می‌کند.
دسامبر ۱۹۸۷ همزمان با واقعه ازدواج بی‌نظیر سی‌وچهارساله است، با مردی همسن خویش وابسته به قبیله ۱۰۰هزار نفری «زرداری»؛ آصف علی زرداری، فارغ‌التحصیل دانشکده افسری، بازرگان و فرزند حکیم علی از اعضای سابق مجلس ملی پاکستان.
کمتر از یک‌سال پس از ازدواج بی‌نظیر، در حالی‌که وی باوجود باردار بودن، به ابعاد و عمق فعالیت‌های سیاسی خود برای واداشتن دولت به منظور برگزاری انتخاباتی آزاد افزوده، هواپیمای حامل ژنرال ضیاءالحق هنگام بازگشت از یک بازدید نظامی در شرق پاکستان سقوط کرده و وی به همراه سی مسافر نظامی و دولتی کشته می‌شوند. در تحقیقات بعدی هیچ کارشناس و مرجعی نمی‌تواند دلیل قاطعی برای سانحه سقوط پیدا کند. ضیاءالحق رفته؛ برای همیشه. مردم کشورش در شادمانی این مرگ، به پخش شیرینی در خیابان‌ها پرداخته و آوازهای شادمانه سر می‌دهند.
در مراسم عزاداری دیکتاتور بزرگ تنها سه‌هزار نفر شرکت می‌کنند.
در هفته‌های پس از مرگ ضیاء، شتاب حزب خلق پاکستان به رهبری بی‌نظیر برای برگزاری انتخابات آزاد بیشتر می‌شود. برپایی جلسات متعدد، حضور در نشست‌های مطبوعاتی، انجام رایزنی‌های فشرده با مقامات حزبی و اعضای "M.R.D"، جلسات معرفی نامزدها و... اوقات فراغتی برای رهبران حزب نگذاشته است.
نخستین فرزند بی‌نظیر و آصف علی، که پسری ریزنقش است، ‌پنج هفته زودتر از موعد برگزاری انتخابات در شانزدهم نوامبر ۱۹۸۸ به دنیا می‌آید و در همین روز، باوجود محرومیت بیش از نیمی از جمعیت دارای شرایط رأی ـ‌که به واسطه ایجاد تضییقات دولتی پیش آمده ـ حزب خلق پاکستان برنده اکثریت آرا در مجلس ملی می‌شود.
بی‌نظیر و مادرش (بیگم نصرت بوتو) که هر دو نامزد "P.P.P" در ایالت‌های سند، پنجاب و شهرهای شمال غربی پاکستان هستند، با بالاترین سطح اختلاف از هر نامزد دیگر در تاریخ پاکستان، به پیروزی دست می‌یابند.
براساس قانون، غلام اسحاق خان ـ‌ رئیس جمهوری جایگزین ضیاءالحق و کفیل ریاست‌جمهوری در زمان وی ـ ناگزیر باید از بی‌نظیر به‌عنوان رهبر حزب پیروز درخواست کند تا تشکیل دولت دهد. در پی سکوت عامدانه اسحاق خان، بی‌نظیر شروع به رایزنی و نوشتن نامه به مراجع جهانی و برخی رهبران متنفذ دیگر کشورها می‌نماید. وی مصمم است دولت را در اختیار بگیرد. جهان به درخواست وی پاسخ می‌دهد. امریکا و کشورهای دیگر با اعمال فشار به اسحاق خان، وی را وامی‌دارند تا از "P.P.P" و رهبران آن درخواست کند هرچه سریع‌تر دولت خود را تشکیل و معرفی نمایند و به این ترتیب در دوم دسامبر ۱۹۸۸ بی‌نظیر بوتو به‌عنوان اولین نخست‌وزیر زن منتخب در دنیای اسلام سوگند یاد می‌کند.
بی‌نظیر در این روز و در شرایطی زمام قدرت سیاسی در پاکستان سنتی و قبیله‌گرا را به دست می‌گیرد که نه سال پیش از آن و در زندان، خبر اعدام پدرش را دریافت ‌کرده بود.
آزادسازی زندانیان سیاسی، گسترش رابطه با هند، لغو ممنوعیت فعالیت اتحادیه‌های دانش‌آموزی، قانونی‌کردن حقوق اتحادیه‌های کارگری، ایجاد تسهیلات برای فعالیت گروه‌های حقوق‌بشری و سازمان‌های زنان، چاپ‌ آزاد و بدون سانسور اخبار در رادیو، تلویزیون و نشریات، جداسازی نظام قضایی از نظام اجرایی کشور، تمرکززدایی از اقتصاد و احیای بخش خصوصی، اجرای طرح‌های عمرانی گسترده در کشور، راه‌اندازی کابل‌‌های نوری و صدور اجازه ورود تلفن همراه به کشور، ایجاد وزارت زنان در کابینه و... ازجمله فعالیت‌های بی‌نظیر در دوران نخست‌وزیری است.
حضور وی به‌عنوان یک زن و در رأس کابینه دولت پاکستان البته دردسرهای خاص خود را هم به همراه دارد. برخی عالمان مذهبی پاکستان و بعضاً دیگر کشورهای مسلمان با صدور فتاوی مختلف مبنی بر این‌که اداره یک کشور مسلمان توسط یک زن، غیر اسلامی است تلاش می‌کنند سازمان کنفرانس اسلامی را وادار به تعلیق عضویت پاکستان در این نهاد کنند و حتی بن‌لادن ـ که هنوز در آن زمان القاعده را تأسیس نکرده ـ می‌کوشد بودجه سرنگونی دولت وی را تأمین نماید، اما پشتیبانی توده مردم و نهادهای ملی از بی‌نظیر، این اقدامات را بی‌‌اثر می‌گذارد.
خروج نیروهای شوروی از افغانستان و در پی آن شکل‌گیری گروه‌های جدید مجاهدین ـ متشکل از پاکستانی‌ها، افغانی‌ها و عرب‌‌ها ـ به پیدایش روابطی پیچیده در عرصه سیاست‌های مرزی و قبیله‌ای پاکستان با کشورهای همجوار ‌انجامیده و مخالفان بی‌نظیر، حمله‌های خود را صرفاً محدود به چگونگی ایمان، میزان تعهد و یا استقلال سیاسی وی نمی‌کنند. سیاست «تخریب شخصیت»، برنامه‌ای حساب‌شده و نظام‌مند است که به‌کارگیری آن ازسوی مخالفان افراطی بوتو، بیشترین وقت و انرژی وی را به جای مبارزه بر سر احیای دموکراسی، صرف حضور در دادگاه‌های پاکستان می‌کند. بی‌نظیر تحت فشار قرار می‌گیرد تا از سیاست دست بکشد، یا از طریق ظاهرسازی‌های قضایی از صحنه حذف شود. خود در این باره می‌نویسد «نیروهای دموکراتیک پاکستان همواره ترس متوسل‌شدن ارتش به اصلاحیه هشتم قانون‌اساسی [در زمان ضیاءالحق ضمیمه قانون شد] برای عزل دولت‌های منتخب را در دل داشته‌اند. هر دولتی که از ۱۹۸۵ روی کار آمده، نخست‌وزیرش برکنار شده. مرا نیز با اتهامات قانونی «فساد و بی‌لیاقتی» برگرفته از اصلاحیه هشتم، بدون هیچ تلاشی برای اثبات این اتهامات، در تاریخ ششم آگوست ۱۹۹۰ برکنار کردند...»
اصلاحیه هشتم قانون‌اساسی، اختیار رئیس‌جمهوری برای برکنارکردن پارلمان است که بعدها در دولت نواز شریف ـ جانشین بی‌نظیر ـ لغو می‌شود.
در دقایق نخست اعلام خبر برکناری بی‌نظیر، گوینده شبکه خبری "A.B.C" در امریکا،‌ سرنگونی دولت وی را «کودتای تحت پشتیبانی ارتش در لباس قانون»‌ عنوان می‌کند.
در انتخابات سال ۱۹۹۳، حزب خلق پاکستان دوباره در انتخاباتی دیگر شرکت کرده و با به‌دست‌آوردن اکثریت آرا، بی‌نظیر که دیگر مادر سه فرزند است، بار دیگر بر مسند نخست‌وزیری می‌نشیند. وی در دولت دوم خود همچنان می‌کوشد، پاکستان را وارد عصر مدرن کند. جذب سرمایه‌های خارجی، تشکیل ارتش زنان، کامپیوتریزه کردن امور بانکی و بورسی کشور، ساخت مدارس جدید و افزایش تعداد دانش‌آموزان و... ازجمله این اقدامات است.
در بیستم سپتامبر ۱۹۹۶ آخرین مرد خانواده علی بوتو، مرتضی ـ تنها برادر به‌جای مانده بی‌نظیر ـ با شلیک پلیس مقابل در خانه‌اش در کراچی به قتل می‌رسد. بی‌نظیر و هوادارانش بر این گمان هستند که قتل مرتضی بخشی از توطئه‌ای پنهانی برای سرنگونی دولت دوم وی است. دولت، همسر بی‌نظیر را متهم به دست داشتن در این ترور می‌کند.
چند هفته پس از مرگ برادر و حضور بی‌نظیر در مجمع عمومی سازمان ملل، زمانی که وی به کشور بازمی‌گردد، در شب چهارم نوامبر سال ۱۹۹۶ و زمانی که جهان درگیر پوشش اخبار انتخابات ریاست‌جمهوری امریکاست، رئیس‌جمهوری وقت پاکستان، یک‌بار دیگر با استناد به علت وجودی اصلاحیه هشتم، «فساد و عدم صلاحیت» دولت بی‌نظیر را اعلام و وی را از کار برکنار و همسر وی را بازداشت می‌کند.
روی کارآمدن ژنرال پرویز مشرف از راه کودتای نظامی،‌ به تکیه‌زدن این مقام ارتشی بر مسند ریاست‌ جمهوری انجامیده و در یک سلسله تحرکات سیاسی، بی‌نظیر و همسرش ـ که به واسطه اتهامات وارده به وی، هشت سال را در زندان سپری می‌کند ـ از حضور در انتخابات پارلمانی محروم می‌شوند.
سال‌های پس از آن را خانواده بی‌نظیر به شکلی تبعیدگونه به تناوب در لندن و دوبی سپری می‌کنند؛ ‌جایی که بی‌نظیر ـ که همواره نیل به دموکراسی را بهترین راه مبارزه با مستبدان می‌داند ـ با نگارش کتاب حاضر در واپسین سال زندگی خود و در آستانه تصمیم به بازگشت دوباره به پاکستان می‌نویسد «اکنون آماده می‌شوم که به پاکستان بازگردم. خطرهایی را که نه‌تنها در انتظار من، بلکه در انتظار کشورم و در انتظار دنیاست درک می‌کنم، اما من ناگزیرم برگردم. این خطر را به خاطر تمام فرزندان پاکستان به جان می‌خرم. انسان‌های بسیاری برای نیل به آزادی و عدالت ایثار کرده‌اند، انسان‌های بسیاری مرده‌اند، اما انسان‌های بسیاری نیز مرا تنها امید باقی‌مانده خود برای کسب آزادی می‌دانند؛ بنابراین توقف مبارزه جایز نیست. کلام دکتر مارتین لوترکینگ را به خاطر می‌آورم که می‌گفت زندگی همان روزی به پایان می‌رسد که ما در مقابل اتفاقاتی که جلو چشمانمان به وقوع می‌پیوندد،‌ ساکت بمانیم.»
وقت در روز پنجشنبه ششم دی‌ماه سال ۱۳۸۶، گلوله‌ای بر شقیقه وی نشست، هیچ‌کس را مجال آن نشد تا به وی بگوید «انسان‌های بسیاری برای نیل به عدالت و آزادی مرده‌اند، اما زندگی آنان پایان نیافته است. تو نیز در زمره آنانی.»
پروین امامی
کتاب «بی‌نظیر بوتو، دختر شرق» در سال ۱۳۸۶، با ترجمه علیرضا عیاری و در ۵۷۵ صفحه توسط مؤسسه انتشارات اطلاعات به چاپ رسیده است.
منبع : ماهنامه چشم انداز ایران


همچنین مشاهده کنید