پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


فریاد خودکشان


فریاد خودکشان
«وقتی جامعه از چیزی رنج می‌برد، این نیاز را احساس می‌کند که کسی را بیابد تا مسوولیت ناراحتی‌اش را به گردن او بیندازد. کسی که بتوان همه ناکامی‌ها را از او گرفت. کسانی که عقیده عمومی هم‌اکنون علیه آنها تبعیض قائل می‌شود؛ بالطبع چنین نقشی را به دوش می‌کشند. اینان نجس‌هایی‌اند که باید کفاره گناهان جامعه را پس بدهند.»
● امیل دورکیم
موج خودکشی‌های دانشجویی و نحوه مواجهه ما با آن بیش از هرچیز نمایشگر درد و رنج التیام نیافته‌ای است که شاید سکوت در برابر آن نیازمند توجیه باشد. شاید اسطوره خودکشی در جامعه ما، صادق هدایت به مثابه استثنایی در میان قاعده نویسندگان ایرانی ما را به نوعی سکوت در قبال این امر تحریک کند.
پرداختن به خودکشی در فرآیند مدرنیسم دعواهای فکری جامعه‌شناسی و روان‌شناسی را عیان کرد. گابریل تارد با تقلیل خودکشی به امری روان‌شناسانه واکنش ویرانگر و درخشان امیل دورکیم را برانگیخت تا با طرح کتابی به نام خودکشی و حمله به سویه روانی خودکشی، مسئله امر واقع اجتماعی (social fact) را در این زمینه عامل اساسی بداند. این موضع دورکیم بعدها توسط موریس هالبواکس دیگر جامعه‌شناس فرانسوی پیگیری و تعمیم بیشتری یافت. با تاملی خیره در باب این امر مسئله کلیشه‌ای و هر چند بحث‌برانگیز گذر از همبستگی مکانیکی به همبستگی ارگانیک در نظریه دورکیم و تطبیق آن با وضعیت روزافزون خودکشی‌ها در ایران روزبه‌روز مشکوک‌تر و مضحک‌تر می‌نماید. مسئله خودکشی یک سنخ خاص، و آن‌هم دانشجویان، بیش از هر چیز پای بنیانی‌ترین مسائل روزمره ما را به طرز حیرت‌انگیزی به میان می‌کشد. اگرچه مسئله انسان مدرن و فلسفه تفکر پیوندی گریزناپذیر با مرگ و خودکشی دارد، سویه تاریک دیگری نیز در پهنه نوع خودکشی دانشجویی و نسبت آن با عینیت مطرح است که کمابیش به سوی یک امر متافیزیکی (و نه جامعه‌شناختی یا روان‌شناختی) نزدیک می‌شود. مسئله تقابل آکادمی افلاطونی با مواجهه روزمره کنشگر با امر روزمره در جای جای این خودکشی‌ها قابل مشاهده است. به بیان روشن‌تر ردپای مسائل انضمامی و هرچند ذهنی سنخ دانشجویان واجد حس بنیادینی است که امروزه در تقلیل‌های روان‌شناختی یا حتی جامعه‌شناختی نمی‌گنجد. غالبا در محاورات شنیده‌ایم که می‌گویند «فلانی به پوچی رسیده است». پوچی و نحوه رویارویی نوع انسان با این مسئله کمابیش یک امر مرموز فردی و اخته نیست. شاید تعبیر یاسپرس در این مورد ما را یاری کند.
در کتاب شرح زندگانی فلسفی من، کارل یاسپرس به اشاره می‌گوید که مسئله بنیادین یا پاشنه آشیل مدرنیسم در تقلیل قضایای هستی‌شناختی انسان به امور جامعه‌شناختی یا روان‌شناسانه است. این جمله گرچه کمی حیرت مشکوک ما را به دنبال دارد اما مسئله کاملا پنهانی را بر ملا می‌سازد که امروز از طرف علم مدرن به نحوی کورمال کورمال انکار می‌شود. ننگ خیانت‌بار تقلیل امر هستی‌شناختی نوع انسان به امری جزئی و قابل سنجش و تدقیق، در این گزاره و نسبت آن با خودکشی نهفته است که هر لحظه ما را آزار می‌دهد. آیا به راستی طرح مسئله خودکشی به صورت یک موضوع علمی همانند تدین یا عشق به مثابه یک گزاره قابل پیش‌بینی و ریشه‌یابی علمی مضحک نیست؟ خودکشی یک دانشجوی دکترا یا کارشناسی ارشد و مواردی از این سنخ شاید شاهدی بر ابطال این مسئله باشد. اگر خودکشی همچون پدیده‌ای قابل سنجش و شناخت علمی نگریسته شود (فی‌المثل در یکی از انواع چهارگانه خودکشی در نظریه دورکیم) کمابیش با بالا رفتن دانش فرد یا به اصطلاح روزمره سواد، مسلما میزان آن نیز کاهش خواهد یافت. در واقع شیوع عنکبوتی خودکشی در میان دانشجویان بیش از هر چیز نشان‌دهنده بازگشت دست و پا شکسته انسان به مسائل بنیادین وجودی خویش است؛ یعنی اگرچه پرسش از هستی و بیگانگی و مرگ و حل آن توهم‌زا ولی هنوز هم مسئله‌ای نه تنها باز و حل‌نشده بلکه موجد فشار و فروپاشی اجتماعی به خصوص در وضعیت فعلی کمابیش مدرن است.
مسئله شکست اسطوره مدرنیسم سرمایه‌دارانه همان حقیقت مسئله مرکزی نوع مواجهه سوژه با خودکشی است. به گفته برنارد شاو در عرصه اجتماعی خودکشی قهرمانانه‌ترین پاسخ به شکست است و در عرصه هستی‌شناختی عاجزانه‌ترین پاسخ به مسئله بی‌معنایی. آنچه که امروز خودکشی دانشجویی نامیده می‌شود تاوانی است برای مسائل لاینحل باقیمانده از جریان مدرنیسم که به طرز مرموزی عینی بودن خود را مخفی می‌کند. در یک کلام خودکشی امروزه بیش از آنکه دیگرخواهانه، خودخواهانه، تقدیری و حتی آنومیک باشد (انگاره‌های جامعه‌شناختی دورکیم) آرام آرام به نوعی از خودکشی نزدیک می‌شود که می‌توان آن را خودکشی نهیلیستی نامید. خودکشی نهیلیستی متاثر از استقرار وضعیت جدید اجتماعی یا امر روانی روزانه نیست بلکه پاسخی به مسئله‌ای دقیقا و دقیقا هستی‌شناختی است.
مرگ معنا در یک کلیت آهنین منظم امری نیست که با تقلیل معرفت به علم قابل حل و فصل باشد بلکه بنا به گفته آدورنو غده چرکینی است که بیش از هر چیز پای هستی‌شناسی اخلاق (‌و حقیقتا اخلاق) را به میان خواهد کشاند. خودکشی امروزه وجدان معذب وجدان اخلاقی نه به مثابه امری صرفا عینی و روزمره بلکه پرسشی بنیادین و متافیزیکی است. جامعه‌ای که همه دردها و نیازهای ارضا نشده‌اش را همچون بختک بر دوش دانشجویان انداخته است؛ بی‌شک فرسایش پایان‌ناپذیر آنها را توجیه خواهد کرد. مسئله مشکوک سکوت نهادهای اجتماعی و روشنفکران درست از همین احاله مسائل وجودی بر سنخی خاص تحت عنوان دانشجویان (و یا حتی معتادان) با رسوایی‌های عینی مداوم‌اش بر می‌خیزد. در واقع دانشجویان و معتادان رنج‌های پایان‌ناپذیر جامعه را به دوش می‌کشند. مسئله اساسی این رنج حتی یک فرآیند اقتصادی صرف نیست بلکه بیانگر انکار وضعیت فلسفی بی‌معنا و تقلیل‌ناپذیر است. در واقع حتی جامعه‌ای که نیازهای افرادش را برآورده نمی‌کند، شاید بتواند ارزش‌ها و نظام‌های معناداری برای افراد خود بیافریند اما منطق مبادله شیء‌واره بی‌معنا و تصریح‌ناپذیر امر هستی‌شناختی در جامعه به صورت فروپاشی اجتماعی آن هم از نوع خود‌کشی خود را متبلور می‌سازد؛ وضعیتی که در آن نهیلیسم نه یک بیماری اجتماعی و روحی آشکار بلکه سویه‌ای کاملا غیر‌انسانی و حقارت‌بار و بی‌محتوا به دنبال دارد که شاید قابل کنکاش علمی دانشمندانه و آکادمیک نیز نباشد بلکه به گفته مارکس برخاسته از یک آگاهی مخدوش تاریخی نسبت به ماهیت انسان خودآگاه است.
همه این مقدمات پای اَل آلوارز جامعه‌شناس وادیب و منتقد نامتعارف و ناشناخته انگلیسی را به میان می‌کشد. آلوارز در اثر درخشان و نبوغ‌آمیز خود به نام «مطالعه خودکشی» از خودکشی به عنوان متافیزیک جبری مدرنیسم نام می‌برد. به گفته آلوارز، خودکشی بی‌رحم‌ترین خدایی است که ظهور کرده است. خودکشی همان خدای بی‌رحم و درنده‌ای است که در نهایت زندگی انسان مدرن به آن ختم می‌شود. خودکشی تنها متافیزیک کلان ایقانی و باقیمانده برای سوژه اجتماعی (نه به مثابه امر متافیزیکی خُرد) است. آلوارز تصریح می‌کند که خودکشی، تنها خدای عصر مرگ خدای نیچه‌ای است؛ خدایی که روح و جسم و روان پرستندگانش را دود می‌کند و به هوا می‌فرستد. خدایی که نه تنها با دانش مدرن پیوندی گریزناپذیر و مرموز دارد، بلکه با زندگی و جسم و روح سوژه جوینده این دانش سکولار نیز عجین گشته است؛ همانند خودکشی چند روز پیش یک دانشجوی کارشناسی‌ارشد جغرافیا در دانشگاه تهران.
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید