جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


انحراف از وضع عادی


انحراف از وضع عادی
آنچه از «پو»، نویسند ه یی «منحصر به فرد» و منحرف از سبک رایج می سازد، همین تن ندادن او به انضباطی است که «بودلر» در نقل قول خود هوشمندانه به آن اشاره می کند.
در آثار «پو» همیشه یک امر «متمایز» هست که تا سر حد «انتزاع» از امر عادی پیش می رود و تنش و کشمکش های مرگبار قصه های او، حاصل حضور تشدید شده همین «امر متمایز» برهم زننده وضعیت عادی است که به شکل های مختلف در آثار «پو» تکرار می شود.
در قصه «قتل های خیابان مورگ» - یک قصه از نوزده قصه یی که در مجموعه نقاب مرگ سرخ با ترجمه کاوه باسمنجی آمده - راوی از جنایتی غریب سخن می گوید که به قول دوپن - شخصیتی که با نبوغ خود موفق به کشف راز این جنایت می شود - «ذکاوت ادعایی ماموران دولت را شکست داده است.» دوپن درباره دلیل «فلج شدن کامل نیروی پلیس» در برابر این جنایت غریب به راوی می گوید؛ «آنها گرفتار خطای خام، ولی معمول اشتباه گرفتن یک موضوع بغرنج با یک موضوع غیرعادی شده اند. اما از روی همین انحراف از وضع عادی است که منطق، راه خود را در جست وجوی حقیقت می یابد.» (ص ۱۳۴)
در این قصه آنها که پیش از روبه رو شدن با صحنه جنایت، «صدایی خارجی» را از داخل اتاق مقتولان شنیده اند، همگی با این پیش فرض که این صدا منشا ء انسانی داشته، آن را به جایی بیرون از فرانسه - کشوری که جنایت در آن رخ داده است - منتسب می کنند تا بدین طریق نامفهوم بودن این «صدای خارجی» را توجیه کرده باشند، حال آنکه پیش فرض شاهدان صحنه جنایت از اساس اشتباه است و همان طور که در پایان قصه معلوم می شود، «صدای خارجی» اصلاً منشاء انسانی نداشته است.
روبه رو شدن عموم با «صدای خارجی» و تفسیرهایی که براساس پیش فرض های تثبیت شده از این صدا ارائه می شود، قصه «قتل های خیابان مورگ» را به تمثیلی از وضعیت خود «پو» (به عنوان نویسنده یی منحرف از سنت های رایج قصه پردازی) در برابر جامعه و نظامی که سبک و زندگی نامتعارف او را برنمی تابد، بدل می کند، چرا که «پو» نیز در میان معاصران خود و در تقابل با آنها یک «صدای خارجی» است و به همین دلیل یک تبعیدی مطرود هر چند شاید «خارجی» و «مطرود» بودن او برای خواننده امروزی آثارش آنقدرها قابل درک نباشد. امروزه «ادگارآلن پو» نویسنده یی است تثبیت شده در تاریخ ادبیات با تمام آن ارج و قربی که می توان برای یک نویسنده کلاسیک قائل بود. ضمن اینکه وجه جنایی قصه های او از شدت بازتولید به صورت انواع رمان های پلیسی عامه پسند، در این گونه رمان ها تحلیل رفته و تفاله یی از آن به جا مانده است که کاملاً متناسب و همسو است با ارزش هایی که ایدئولوژی مسلط، از آنها جانبداری می کند. با این همه، قصه های «پو» در این عصر و در میان انبوه نمونه های بی رمق بازتولید شده، همچنان وجوه متمایز و منحصر به فرد خود را حفظ کرده اند و این بیش از هر چیز به دلیل انحراف «پو» از سبک رایج و فراگیر و تاکید وسواس گونه و جنون آمیزش بر امر «منحصر به فرد» و «متمایز» و بدین ترتیب فاصله زیرکانه اش از شکل های سطحی و ساده یی است که بعدها از آثار او استخراج شدند. بی دلیل نیست این قولی که «بودلر» از زبان به قول خودش «یک شرح حال نویس جدی و باوقار - که البته منظور بدی ندارد» درباره «پو» نقل می کند؛ «اگر پو حاضر می شد نبوغش را منضبط ساخته و استعدادهای خلاقه اش را به نحو مناسب تری با محیط امریکا تطبیق دهد، می توانست یک نویسنده پولدار - یا به اصطلاح امریکایی ها یک نویسنده پولساز شود.»۱
در واقع آنچه از «پو»، نویسند ه یی «منحصر به فرد» و منحرف از سبک رایج می سازد، همین تن ندادن او به انضباطی است که «بودلر» در نقل قول خود هوشمندانه به آن اشاره می کند. در آثار «پو» همیشه یک امر «متمایز» هست که تا سر حد «انتزاع» از امر عادی پیش می رود و تنش و کشمکش های مرگبار قصه های او، حاصل حضور تشدید شده همین «امر متمایز» برهم زننده وضعیت عادی است که به شکل های مختلف در آثار «پو» تکرار می شود. یک بار به شکل همان «صدای خارجی» در قصه «قتل های خیابان مورگ»، یک بار به شکل «مرگ سرخ» در قصه «نقاب مرگ سرخ»، یک بار به صورت سردابی که در قصه «بشکه آمونتیلادو» وصف شده و به شکل های مختلف در قصه «گربه سیاه» که در کنار این چند قصه، یکی از بهترین قصه های این مجموعه است. در «گربه سیاه»، راوی آشکارا از وسوسه یی سخن می گوید که می توان از آن به عنوان یکی از محوری ترین قدرت هایی که سبک «پو» را از سبک رایج منحرف کرده و او را به مقاومت در برابر هر گونه تن دادن به انضباط وامی دارد، سخن گفت. این، همان وسوسه سرپیچی و انحراف از قانون و هرگونه چارچوب مهارکننده است. راوی قصه «گربه سیاه» می گوید؛ «چه کسی است که بارها و بارها خود را در حال ارتکاب عملی نکوهیده یا ابلهانه نیافته باشد؛ عملی که تنها به این دلیل انجام می شود که نباید بشود؟ مگر ما در بن بهترین داوری هایمان، تمایلی همیشگی نداریم به زیر پا گذاشتن آنچه قانون است - تنها به این دلیل که می دانیم قانون است؟» (ص ۱۸۶)
در همین قصه با دو تصویر اصلی روبه رو می شویم که از زمینه های خود و از کل زنجیره یی که به آن متصل اند «متمایز» و جدا می شوند. آنجا که خانه راوی آتش می گیرد، همه دیوارها، «مگر یکی»، فرو می ریزند و این همان دیواری است که راوی تصویر گربه یی را که حلق آویز کرده بر آن می بیند. تصویر غریب تر، تکه موی سفیدی است که سینه گربه سیاهی را که راوی او را جایگزین گربه قبلی کرده، پوشانده است؛ «خواننده به یاد می آورد که این نشانه، هر چند بزرگ بود، در آغاز بسیار نامشخص بود. اما به آهستگی - به آهستگی تقریباً درک ناشدنی که مدتی دراز، خرد من می کوشید آن را خیالی قلمداد کند - سرانجام تمایزی مشخص یافت. این نشانه، اکنون به شکل جسمی درآمده بود که از نام بردنش به خود می لرزم - و به همین سبب بیش از هر چیز، از آن هیولا چندشم می شد، می ترسیدم و اگر جرات می داشتم، خودم را از شرش رها می کردم - شکل چیزی هولناک بود؛ چوبه دار، - آه، سرچشمه غمبار و هولناک دهشت و جنایت، عذاب و مرگ،» (صص ۱۹۰ - ۱۸۹)
تغییر شکل سفیدی روی سینه گربه و تبدیل شدنش به چوبه دار یکی از تشدید شده ترین شکل های حضور امر «متمایز» جدا شده از زمینه عادی خود در قصه های «پو» است. از کنار ارتباط این حد «تمایز» و «انتزاع» با تجربه های شخصی «پو» (به عنوان نویسنده یی جدا و طرد شده از زمینه یی که به آن تعلق داشت)، نمی توان بی اعتنا گذشت. به ویژه که «پو»، از حدود سه سالگی از خانواده یی که به طور طبیعی به آن تعلق داشت، جدا افتاد و خانواده یی ثروتمند تربیت اش را به عهده گرفت که افزوده شدن نام «آلن» میان نام کوچک و نام خانوادگی اش حاصل همین جداافتادگی و شاید سرآغاز تشتتی بود که به مرور در ذهن و تخیل و حتی جسم «پو» گسترش پیدا کرد و به متلاشی شدن اش انجامید و به حفظ حالت جداافتادگی از زمینه یی به مراتب بزرگ تر از خانواده، چنان که در کشورش به نویسنده یی مطرود بدل شد و این به دلیل همان انحرافی بود که دوپن - همان شخصیت نابغه قصه قتل های خیابان مورگ - با عنوان انحراف از وضع عادی از آن یاد می کند. «پو» با ترسیم جنایتی غیرمعمول در این قصه، سبک خود را توضیح می دهد که ریشه در تجربه شخصی خود او از «انحراف از وضع عادی» دارد. این «انحراف» برای «پو» در همان سه سالگی رخ می دهد؛ انحرافی که بعدها با شدت یافتن مشاجرات «پو» و پدرخوانده اش، به ترک خانه منجر می شود و از آن پس، «پو» از تن دادن درازمدت به هرگونه قید و بندی سرباز می زند. موضع گیری او در برابر هر گونه نیروی رسمی در همان قصه «قتل های خیابان مورگ» مشهود است؛ آنجا که بر ناکارآمدی نیروی پلیس به عنوان بخشی از قدرت رسمی و دولتی، در برابر نبوغ فردی و بیرون از چارچوب های رسمی «دوپن» تاکید می کند و همچنین آنجا که راوی، از دلخوری سربازرس پلیس از دوپن سخن می گوید و آنگاه از قول دوپن نقل می کند؛ «بگذار حرف بزند. بگذار بحث کند. وجدانش را راحت کند. من قانعم به اینکه او را در زمین خودش شکست داده ام. با این همه دلیل شکست او، برعکس آنچه می پندارد، عجیب بودن موضوع نیست، چرا که سربازرس در واقع زیرک تر از آن است که عمیق باشد.» (ص ۱۵۰)
خشم سربازرس قصه «قتل های خیابان مورگ»، مثل همان خشمی است که هواداران روایت های رسمی و کنترل شده توسط قدرت مسلط، در برابر سبک «پو»
- سبکی که به این روایت ها تن نمی داد - از خود بروز دادند و دست آخر حتی کوشیدند نبوغ «پو» را در قالب های منطبق با آن روایت های رسمی تحلیل برند تا «صدای خارجی» خطرناک او را به یک صدای از فرط آشنایی، ضعیف تبدیل کنند.
علی شروقی
این کتاب توسط نشر روزنه کار منتشر شده است.
پی نوشت؛
۱- ماجراهای شگفت انگیز، ترجمه پرویز شهدی، ص ۱۵
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید