جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

دو قدم مانده تا میقات


دو قدم مانده تا میقات
جوان دلویی فکر کن از این دیوارها خسته شده ای، از این که مدام سرت می خورد به محدوده های تنگ خودت. به دیوارهایی که گاهی خشت هایش را خودت گردهم آوردی.فکر کن دلت از رنگ ها گرفته است، از ریاها، تظاهرها، چهره های پشت رنگ ها. دلت بی رنگی می خواهد، فضای شفاف یا بی رنگ! خدا روی زمین خانه دارد و خانه اش از جنس دیوار نیست. از جنس فضای باز است.
بیت عتیق، سرزمین آزادی و رهایی، حتی رهایی از خودت! نمی دانم این چه سری است که در این سفر نهفته است و تا نرویم، در نمی یابیم که در این عالم چه خبر است!و تو دلت می خواهد که در این روزها جای آن حاجی باشی که گرد خانه کعبه می گردد و دلت تنگ می شود و زیر لب با خودت می گویی چه زود دیر می شود!
و خاطرات رفتنت مثل یک فیلم سینمایی در پیش چشمانت رژه می رود! این روزها در دلت غوغایی است که کسی جز او از راز دلت خبر ندارد. هم زمانی موسم حج و ثبت نام حج عمره دانشجویی بهترین فرصتی بود که پای صحبت دانشجویانی که امسال به عمره دانشجویی مشرف شدند، بنشینیم و خاطرات این سفر آسمانی را با هم مرور کنیم!
(نزدیک به ۱۰ روز بود که در به در به دنبال شماره های دانشجویانی بودیم که امسال به عمره مشرف شدند. بالاخره موفق شدیم با ۵ تن از این دانشجویان صحبت کنیم و لازم است که از خانم شجاعی مسئول امور فرهنگی دانشگاه پیام نور تشکر کنیم)ندا سلیمانی و مهری براتی دانشجویان رشته شیمی، جلال شیخ دانشجوی رشته جغرافیا، محسن رضایی دانشجوی رشته مدیریت دولتی از دانشگاه پیام نور و حسن صادر دانشجوی رشته الکتروتکنیک از دانشگاه آزاد بجنورد از دانشجویانی بودند که امسال به عمره دانشجویی مشرف شدند.
▪ چه شد که برای تشرف به عمره دانشجویی ثبت نام کردید؟
مهری براتی: وقتی که دانش آموز بودم یکی از دوستانم برای حج عمره دانش آموزی ثبت نام کرد و به حج عمره مشرف شد، از اون موقع آرزو داشتم که روزی این سفر نصیبم بشه و بتونم برم. زمانی که وارد دانشگاه شدم به امور فرهنگی دانشگاهی خیلی رفت و آمد داشتم و اون جا هم کلی فعالیت داشتم، تا این که یک روز مسئول امور فرهنگی دانشگاه (خانم شجاعی) گفتند که قرار است از امروز ثبت نام عمره دانشجویی شروع بشه و خودم هم مسئول ثبت نام دانشجویان شدم. یک چیزی ته دلم به من می گفت که باید من هم ثبت نام کنم، بالاخره روز آخر تونستم ثبت نام کنم و اسمم هفتمین اسم در فهرست اسامی ثبت نام کنندگان بود و موقع قرعه کشی اولین نفری بودم که اسمم برای حج عمره دانشجویی در اومد.
ندا سلیمانی: من زمانی که دانش آموز بودم خیلی دوست داشتم که برای عمره دانش آموزی ثبت نام کنم که نشد. وقتی وارد دانشگاه شدم، خیلی به دنبال این قضیه بودم. زمانی که ثبت نام عمره دانشجویی شروع شد، برای این که مادرم تا حالا به حج مشرف نشده است، دلم نمی اومد که ثبت نام کنم و دو دل بودم، به مادرم گفتم، دلم نمی آید که شما به این سفر نرفتین، من برم ثبت نام کنم، مادرم گفت: اشکالی نداره تو برو ثبت نام کن!
بالاخره ثبت نام کردم، روز قرعه کشی اسمم نفر دوم ذخیره ها دراومد و خیلی افسوس خوردم چون شانس رفتنم فوق العاده کم بود و اسم نفر اول ذخیره در فهرست افراد اصلی اعزامی رفت و من نفر اول ذخیره ها شدم، خیلی نا امید بودم و برای همین قضیه یک بار هم به مشهد رفتم تا شاید بتوانم کاری انجام بدم و متأسفانه نا امیدتر برگشتم تا این که شب سال نو مسئول نهاد رهبری دانشگاه فردوسی مشهد به من زنگ زد و گفت که اسمم در فهرست اسامی اصلی است و من هم می توانم برم و این بزرگ ترین عیدی بود که در سال نو نصیبم شد.
جلال شیخ: روز آخر ثبت نام از طریق تلویزیون متوجه شدم که فقط یک روز برای ثبت نام حج عمره دانشجویی مهلت دارم. سریع رفتم دانشگاه و ثبت نام کردم، زمان قرعه کشی اسمم در فهرست اسامی اصلی و ذخیره در نیومد ناامید شدم.
تعطیلات عید نوروز بود که کسی به من عکسی از مکه هدیه داد که این نوشته زیر آن عکس بود که اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام. این عکس رو به دیوار اتاقم زده بودم. هر روز صبح که از خواب بیدار می شدم چشمم به این عکس و نوشته می افتاد و دلم می خواست که روزی این سفر نصیبم بشه. روز دوم اردیبهشت ماه امسال مسئول امور فرهنگی دانشگاه با من تماس گرفت و گفت که سهمیه حج عمره دانشجویی زیاد شده است و چند نفر که اسمشان در فهرست ذخیره ها بوده، نتونستند مدارک ثبت نام رو تکمیل کنند. شما می تونید برای ثبت نام بیاید، من هم رفتم دانشگاه و در مدت ۲ ساعت توانستم تموم کارهای ثبت نامم رو انجام بدم، این اتفاق واقعا غیر منتظره بود چون اصلا امیدی برای رفتن نداشتم.
حسن صادر: زمان قرعه کشی عمره دانشجویی، اصلا اسمم در فهرست اسامی اصلی در نیومده بود اما بعد از تعطیلات عید نوروز با من تماس گرفتند و گفتند که سهمیه حج عمره زیاد شده است اگه مایلید می تونید برای ثبت نام اقدام کنید.
محسن رضایی: سال گذشته اسمم برای حج عمره در اومده بود، اما به دلیل مشکلات مالی نتونستم برم و برای امسال هم که ثبت نام کردم و اسمم دراومد خانواده ام گفتند حتما خبریه که این بار هم اسمت برای حج در اومده و هر جور شده باید بری!
▪ چه تصویری از حج، مکه، مدینه داشتین وقتی رفتید چی دیدید و چی شد؟
سلیمانی: تا نری اون جا، نمی فهمی که اون جا چه جوریه! حتی اکسیژن و هوایی که اون جا تنفس می کنی با هوا و اکسیژنی که این جا تنفس می کنی خیلی فرق داره. بعد از اومدن از اون جا، تحمل فضای این جا برام واقعا سخت بود، احساس می کردم که از دنیای معنویت دور شدم. اون جا پر از نور و معنویت بود و اون جا تنها جایی بود که خدا در حق بنده هاش پارتی بازی می کنه و هر چی بخوای بهت می ده.
براتی: (با بغض) نمی دونم چی بگم، موقعی که برگشتم از این جا بدم می اومد حتی از خونه مون بدم اومده بود و ... (زد زیر گریه)
صادر: مادر و پدرم به مکه مشرف شده بودند و هر وقت که از تلویزیون مکه رو نشون می داد مادرم گریه می کرد و من اصلا نمی فهمیدم که چرا مادرم گریه می کنه و اصلا نمی تونستم باور کنم اون جا چه جوریه! وقتی هم که رفتم، به صورت گروهی وارد مسجد الحرام شدیم و وقتی از صفا و مروه رد شدیم، مسئول کاروانمون گفت: بچه ها سرتون رو بگیرین پایین و پشت سر من بیایین پایین و بالا رو نگاه نکنید، نمی دونستیم که چه خبره؟ مدیر کاروان گفت: بچه ها هر چی که از خدا می خواین آرزو کنین، این لحظه رو هیچ وقت نمی تونین دوباره به دست بیارین، حالا سرتون رو بالا بگیرید ... سرم رو که بالا آوردم کعبه رو دیدم و ناخودآگاه همه به سجده افتادیم و های های گریه کردیم، نمی شه اون حس رو بیان کرد ... حتی مدیر کاروان با این که چند بار به حج مشرف شده بود همین حس ما رو داشت. اون لحظه ها لحظه های باور نکردنی بود.
▪ چه چیزی از خدا خواستید؟
صادر: اولین آرزوم ظهور امام زمان(عج)، سلامتی پدر و مادرم و همسرم بود.
براتی: با بچه ها هماهنگ کرده بودیم که ۳ آرزو رو موقع دیدن کعبه با همدیگه بگیم اما روزی که بچه های کاروان به مسجد الحرام رفتند، چون آخر شب به مکه رسیدیم و خیلی خسته بودیم، خواب موندیم و از کاروان هم جا موندیم، وقتی که از خواب بیدار شدیم و دیدیم که بچه های کاروان به مسجد الحرام رفتند و ما جا موندیم، خیلی ناراحت شدیم و مدیر کاروانمون به ما گفت که شما رو شب می بریم تا اعمالتون رو انجام بدین که ما مجبور شدیم تا شب بعد از شام، محرم بمونیم که اون هم خیلی سخت بود. از بچه هایی که صبح تونسته بودند برن مسجد الحرام می پرسیدم که اون جا چه جوری بود، می گفتند تا نری، نمی فهمی! وقتی هم که رفتیم به ما گفتند که تا وقتی بهتون نگفتیم به کعبه نگاه نکنین وقتی که سرم رو بالا گرفتم، زدم زیر گریه ... بعد برای فرج امام زمان(عج) و مشرف شدن پدر و مادرم به مکه، خوشبختی و عاقبت به خیری جوونا دعا کردم.
رضایی: برای فرج امام زمان(عج) و برای دوباره مشرف شدن به همراه خانواده دعا کردم. اما در بقیع من احساس بهتری داشتم حتی برای من دل کندن از بقیع واقعا سخت بود و به سختی از اون جا جدا شدم.
صادر: همه جای مکه و مدینه، مثه یه قطعه از بهشت گمشده می مونه! وقتی که توی قبرستان بقیع قبر غریب امام حسن مجتبی(ع) رو می بینی که ضریح و بارگاهی نداره، دلت واقعا می شکنه ... امام رضا(ع) با این همه زائری که داره غریب نیست! غریب اون ائمه معصوم بقیع هستند.
از وقتی که رفتید و برگشتید چه قدر تغییر کردید؟
شیخ: نسبت به نماز خوندنم خیلی مقید شدم.
براتی: فکر کنم خدا لطف بزرگی در حق من کرده است و اگه الان کار خطایی انجام بدم، قدر خدا رو ندونستم و احساس می کنم خدا هم هیچی به من نمی ده! خیلی سعی می کنم که گناهی نکنم اما به قول مدیر کاروانمون وقتی که در این سفر هستید همه تون مثه هم لباس می پوشید و یه جورایی مثه هم هستید اما وقتی بر می گردین جوگیر می شین و هر کسی یه حرفی می زنه و هر کار کند، نمی تونید مثه اون جا باشید.
▪ دلتون برای اون جا تنگ نمی شه؟
صادر: سعی می کنم هر جور شده، هر روز عصر برنامه روضه رضوان رو از شبکه دو حتما نگاه کنم تا بتونم دوباره خاطرات اون جا رو مرور کنم ...
براتی: الآن وقتی تصاویری از بقیع را در تلویزیون می بینم، بی اختیار گریه می کنم، دست خودم نیست.
شیخ: این سفر یک انرژی مثبتی به ما داد برای دوباره زندگی کردن، توی این سفر با رفتن به غار ثور، حرا و ... اصلا خسته نشدم و هیچ احساس خستگی نداشتم.
▪ توانستید در مدینه با خیال راحت زیارت کنید؟
سلیمانی: راستش اون جا به زائران ایرانی خیلی سخت می گرفتند، به خصوص به خانم ها.
شیخ: مشکلاتی برای زیارت کردن پیش می اومد اما نه به اندازه خانم ها، اما باشکوه ترین چیزی که اون جا به نظرم می اومد، صدای اذان، خوندن نماز جماعت توی مسجد النبی و خیابون های اطرافش بود.
براتی: همیشه به بچه ها می گفتم که چی می شه تو ایران هم این جماعت موقع نماز صبح هم همین جوری توی مسجدها و خیابون ها به نماز بایستند.
▪ چه قدر چشمتون دنبال بازارهای مکه و مدینه بود و سوغاتی خریدید؟
(همه با هم می گن: خرید که کردیم اما ...)
شیخ: (با خنده می گه) بنویسید هر کسی که می خواد به حج مشرف بشه و سوغات بخره بهتره از مدینه خرید کنه توی مکه فرصت خرید کردن نداره!
صادر: این سفر بدون خرید نمی شه، مجبور می شیم به خرید کردن آخه همه انتظار دارند!!
آخرین حرف و کلامتان از این سفر؟
شیخ: ان شاء ا... قسمت همه بشه که به این سفر مشرف بشن! ما توی این سفر قراردادی رو با خدا امضا کردیم که چه کارهایی رو انجام بدیم و چه کارهایی رو انجام ندیم و حالا اونو قاب کردم و به دیوار اتاقم آویزان کردم!
سلیمانی: به همه دانشجویان توصیه می کنم، حتما برای این سفر معنوی ثبت نام کنن ... این سفر یک تحول درونی در وجودمون ایجاد می کنه تا بتونیم تغییر کنیم.
منبع : روزنامه خراسان


همچنین مشاهده کنید