پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


آرمانشهر فمینیسم


آرمانشهر فمینیسم
نظریه فمینیسم شاخه‌های مختلفی دارد که از سوی فمینیست‌ها و پژوهشگران فمینیست مورد شناسایی قرار گرفته است. این نظریه‌های مختلف در حد وسیعی در کلاس‌های درس رشته های مطالعات زنان و مطالعات جنسیت پذیرفته شده و تدریس می‌شوند.
● فمینیسم
فمینیسم به نظریه‌ای گفته می‌شود که معتقد است مردان و زنان باید از جهت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با هم برابر باشند. این امر هسته اصلی نظریه‌های فمینیسم را تشکیل می‌دهد. گاهی اوقات از این تعریف به عنوان «فمینیسم مرکزی» یا«نظریه مرکزی فمینیستی» نیز یاد می‌شود. نکته حائز اهمیت این است که این نظریه نه موافق تفاوت‌ها یا تشابهات میان مردان و زنان است و نه به حذف مردان یا صرفاً تقویت نهضت‌های زنان دلالت می‌کند.
چرا شما به فمینیسم اعتقاد دارید و کدام بخش از ایده‌های شما به فمینیسم جنبه واقعی می‌بخشد و استدلال‌هایی در جنبش فمینیسم پدید می‌آورد؟
ممکن است دریابید که به نظریه فمینیسم اعتقاد دارید اما خودتان را در شاخه‌های زیر فمینیسم هماهنگ نمی‌بینید. شما می‌توانید اعتقاد داشته باشید که مردان و زنان باید از حیث اقتصادی، سیاسی و اجتماعی برابر باشند و دلایل خاص خودتان را داشته باشید و افکار خاص خودتان را در رابطه با چگونگی تحقق آن بپرورانید. در چنین حالتی است که شما می‌توانید خودتان را یک فمینیست خطاب کنید.
● فمینیسم آمازون
فمینیسم آمازون به تصویر زن قهرمان در اساطیر یونانی اشاره می‌کند و در هنر و ادبیات، فیزیک و شاهکارهای ورزش‌های زنانه و ارزش‌ها و کردارهای جنسی تجلی می‌یابد.فمینیسم آمازون بر برابری جسمانی تأکید می‌کند و مخالف تصورات قالبی از نقش جنسیتی و تبعیض علیه زنان بر پایه مفروضاتی است که زنان را بعنوان موجوداتی منفعل، ضعیف و به لحاظ جسمانی ناتوان تلقی می کنند. فمینیسم آمازون این عقیده را که خصایص و ویژگیها و علایق خاصی ذاتاً مردانه (یا زنانه) هستند رد می‌کند و به دنبال طرز تلقی و دیدی قهرمانانه از زنان است.
به عنوان مثال یک فمینیسم آمازون بر این باور است که برخی افراد از نظر جسمانی این قابلیت را ندارند که یک جنگجوی آتشین باشند، به خدمت نظامی بروند و در کار ساختمانی مشغول شوند اما برخی از افراد توانایی جسمانی انجام چنین کارهایی را دارند. نباید در این خصوص عنصر جنسیت را به میان کشید و می‌بایست مشاغل بدون توجه به جنسیت برای همه افراد باز باشد. مردان و زنانی که توانایی فیزیکی لازم را دارند و خواهان این مشاغل به طور برابر هستند باید در جستجوی انجام آنها برآیند. فمینیست‌های آمازون بر این عقیده‌اند که توانایی فیزیکی زنان با مردان برابر است
● فمینیسم فرهنگی
این نظریه معتقد است که تفاوت‌های اساسی در شخصیت مردان و زنان وجود دارد و زنان دارای خصایص ویژه‌ای هستند که می‌بایست مورد احترام و تقدیس قرار گیرند. از منظر این گروه، تفاوتهای زیستی میان زنان و مردان وجود دارد. به عنوان مثال، این تصور که«زنان مهربان‌تر و دلرحم‌تر از مردان هستند» ما را به سمت این ذهنیت سوق می‌دهد که اگر زنان بر جهان حکومت کنند دیگر جنگی وجود نخواهد داشت. بنابراین فمینیسم فرهنگی در صدد آن است که به واسطه تجلیل از خصایص خاص زنان و روشها و تجارب آنها بر جنس گرایی غلبه کند. این نظریه در غالب موارد«روش زنانه» را بهترین روش می‌داند.
● اکوفمینیسم
اکوفمینیسم [فمینیسم زیست محیطی] بر این امر بنیادی استوار است که فلسفه‌های پدرسالارانه برای زنان، کودکان و دیگر موجودات زنده زیان‌آورند. یعنی جامعه با زنان همانگونه رفتار می‌کند که با محیط زیست، حیوانات یا منابع طبیعی برخورد دارد. آنها به موازات مخالفت با فرهنگ پدرسالارانه با چپاول و تخریب محیط زیست نیز مخالفت می‌ورزند و بر این باورند که فلسفه پدر سالاری بر نیاز به تسلط و کنترل زنان سرکش و طبیعت وحشی تأکید می‌کند. اکوفمینیسم اعتقاد دارد که جامعه پدر سالار جامعه‌ای نسبتاً جدید است و در حدود ۵۰۰۰ سال اخیر توسعه یافته و در اصل اولین جامعه را جامعه مادر سالاری تشکیل می‌داد. در جامعه مادر سالار، زنان محور وکانون توجه جامعه بودند و مردم به پرستش الهه‌ها مشغول بودند که به عنوان«بهشت فمینیستی» مشهور است.
● فمینازی
این اصطلاح توسط «لیمبوف» مجری روسی برنامه‌های رادیو و تلویزیون رایج شد. در نزد مخالفان فمینیسم، فمینازی به فمینیستی گفته می‌شود که می‌خواهد تا جایی که امکان دارد سقط جنین را در جامعه رواج دهد. در اینجا است که اصطلاح« نازی» معنا پیدا می‌کند. از دید لیمبوف، فمینیست‌ها برای رهایی جهان از وجود گروه خاصی از مردم(جنین‌ها) تلاش می‌کنند.
‌● فمینیسم فردگرا یا آزادیخواه
فمینیسم فرد گرایانه بر پایه فردگرایی یا فلسفه‌های لیبرال(حکومت حداقل یا سرمایه‌داری آنارشیستی) استوار است. تمرکز اولیه این نوع از فمینیسم بر استقلال فردی، حقوق، آزادی‌ها، عدم وابستگی و گوناگونی است. فمینیسم فردگرایانه می‌خواهد مردان را تا حد وسیعی در بربگیرد و بر موانعی تأکید نماید که مردان و زنان به علت جنسیت‌شان با آن مواجه می‌شوند.
● فمینیسم مادی
جنبشی در اواخر قرن ۱۹ میلادی که در صدد آزادسازی زنان از طریق بهبود وضعیت مادی - معیشتی بود. این جنبش بر مسأله «بار سنگین» مسوولیتی که زنان در حوزه خانه‌داری، آشپزی و دیگر مشاغل سنتی زنانه بر عهده دارند تمرکز می‌نماید. کتاب «انقلاب بزرگ خانگی» اثر شارلوت پرکینزگیلمن نمونه‌ای از این تحلیل است.
● فمینیسم میانه‌رو
این شاخه از فمینیسم عمدتاً توسط زنان جوان یا زنانی که به طور مستقیم تبعیض را تجربه نکرده‌اند مطرح می‌شود. آنها نیاز به تلاش افزون‌تر را زیر سوال می‌برند و معتقدند که فمینیسم امکان‌پذیر نیست. آنها تلقی‌یی منفی از فمینیسم دارند و آن را شرم‌آور می‌پندارند(از افکار و ایده‌های فمینیستی حمایت می‌کنند اما عنوان«فمینیست» بودن را انکار می‌کنند).
● فمینیسم جنسیتی
اصطلاح مورد استفاده من برای این نوع از فمینیسم عبارت سازمان ملی نمایندگان زنان (N.O.W) است.این نظریه مبتنی بر این تصور است که برای پدید آمدن حالت برابر میان زنان و مردان(که هسته اصلی بیانیه‌های فمینیستی است) می‌بایست یکسری امتیازات ویژه به زنان داده شود و به مردان در زمینه فمینیسم توجه نشود.
نمونه چنین امری حمایت آشکار و علنی(N.O.W)از زنانی است که خواهان ورود به مدارس سنتی مردانه‌اند. با وجود این نظریه در باب ورود مردان به مدارس سنتی زنان مسکوت است. نمونه دیگر این مطلب است که(N.O.W)به زنان عنوان نمادهای عمومی که قربانیان آزارهای جنسی هستند، توجه می‌کند اما از مردان به عنوان قربانیان آزارهای جنسی حمایت نمی‌کند. در هر دو مورد، فمینیسم جنسیتی تنها شامل زنان می‌شود و برای برابر ساختن زنان با مردان صرفاً خواهان اعطای امتیازات ویژه به بانوان است.
● فمینیسم پاپ
فمینیسم پاپ اغلب توسط مردم با فمینیستی که دارای ایدئولوژی منفی کلیشه‌یی بیزاری از مردان است اشتباه گرفته می‌شود. دلیلی وجود ندارد که چنین فمینیست‌هایی وجود داشته باشند. من تا به حال فمینیستی که از مردان بیزار باشد ندیده¬ام و در واقع بسیاری از مردان فمینیست هستند اما اگر چنین دسته‌یی از فمینیست‌ها وجود داشته باشند می‌بایست آنها را به عنوان«فمینیست‌های پاپ» نامید. مقصود از آن فمینیستی است که درصدد تحقیر مردان و تحسین زنان به همه شیوه‌های ممکن است.
● فمینیسم رادیکال
فمینیسم رادیکال بستر پرورش بسیاری از مضامینی است که تحت عنوان فمینیسم مطرح است. این نظریه در طی سالهای ۱۹۷۵ – ۱۹۶۷ در جایگاه پیشتاز نظریه‌های فمینیستی قرار داشت. اما دیگر به همان اندازه قدیم از مقبولیت عام برخوردار نیست و به تنهایی برای تعریف واژه «فمینیسم» مورد استفاده قرار نمی‌گیرد. از منظر آنها، ستمدیدگی زنان اساسی‌ترین شکل ستمدیدگی است و مرزهای نژادی، فرهنگی و طبقه اقتصادی را درمی‌نوردد. قصد اصلی این جنبش ایجاد تغییری اجتماعی در مقیاس‌های تقریباً انقلابی است. فمینیسم رادیکال به طرح این پرسش می‌پردازد که چرا باید زنان نقش‌های معینی را بر اساس خصایص زیستی‌شان بپذیرند و بر اساس آن مردان دیگر نقش‌ها را بر عهده می‌گیرند. این نوع از فمینیسم می‌خواهد با ترسیم مرزهایی میان رفتارهای مبتنی بر فرهنگ و رفتارهای مبتنی بر خصایص زیستی زنان و مردان را تا حد ممکن از نقش‌های جنسیتی محدود پیشین آزاد نمایند.
● جدایی‌طلبان
از جدایی‌طلبان اغلب به اشتباه به عنوان«هم جنس‌بازان» یاد می‌شود. مقصود از آن فمینیست‌هایی است که از جدایی مردان با زنان(خواه جدایی کامل یا محدود) طرفداری می‌کنند. به زنانی که رویدادهای صرفاً زنانه را سامان می‌دهند غالباً جدایی‌طلب نام می‌دهند. ایده محوری آنها این است که «جدایی‌طلبی» زنان از مردان(به شیوه‌های مختلف) باعث می‌شود که آنها به خودشان از منظری متفاوت بنگرند. به عقیده بسیاری از فمینیست‌ها(خواه جدایی‌طلب یا غیر جدایی طلب)، این امر «گام اول» لازم برای رشد شخصی زنان است. با این همه، آنها ضرورتاً مدافع جدایی دائمی زنان و مردان نیستند. تلقی همه هم‌جنس‌بازان به عنوان جدایی طلب درست نیست. اینکه آنها برای ارضای نیازهای جنسی با مردان ارتباط برقرار نمی‌کنند امری پذیرفتنی است اما اینکه بطور غیر ارادی از هر نوع ارتباطی با مردان دوری می¬ورزند صحیح نیست.

منبع: Utopian, in www. Amazoncastle. Com ۲۰۰۴
مترجم: سیده ارمغان سقراط
منبع : جامعه‌شناسی ایران


همچنین مشاهده کنید