پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

جمهوریخواهی در ایران دوره قاجاریه


جمهوریخواهی در ایران دوره قاجاریه
در اوایل دوره قاجاریه، برخورد و تماس ایرانیان با مدنیت غرب، به ویژه جنگ با روسیه و شکست های غم انگیز و تاسف بار ایران از آن کشور که موجب شد، قسمت های وسیعی از خاک ایران جدا و با عقد دو قرارداد زیانبار ترکمانچای و گلستان ضمیمه خاک روسیه شوند ایرانیان را با این پرسش بنیادین و اساسی روبه رو ساخت که راز موفقیت غرب و عقب ماندگی ایران در چیست. با گسترش روابط با غرب از طریق تجارت و ورود جهانگردان ونمایندگان سیاسی به ایران این پرسش بیش از پیش مورد توجه قرار گرفت. پرسشی که نزدیک به دو قرن است، ذهن جامعه را به خود مشغول کرده و هنوز هم جواب درخوری برای آن پیدا نشده است. عباس میرزا ولیعهد فتحعلی شاه و قائم مقام فراهانی مشاورش که جواد طباطبایی از آنان به عنوان رهبران «مکتب تبریز» یاد می کند، از نخستین افرادی بودند که سعی کردند راه حل و جواب معقولی برای این معما پیدا کنند. از این رو کار خود را با استخدام مستشاران نظامی و اعزام محصلین به اروپا شروع کردند.
اما این آغاز چه زود پایان یافت و با مرگ آن دو اصلاحات اولیه متوقف شد. ظهور امیرکبیر موجب بالندگی جنبش اصلاح طلبانه شد. او برنامه اصلاحات را بیشتر توسعه داد و نه تنها به تاسیس دارالفنون و انتشار روزنامه اقدام کرد بلکه برای شیوه کشورداری هم برنامه منظمی داشت از این رو برخی پژوهشگران معتقدند او قصد ایجاد حکومت مشروطه را داشت. به هر حال با مرگ نابهنگام امیر، اصلاحات هم به محاق رفت.در دوره ناصرالدین شاه اصلاحات و تجدد دوران پرتلاطمی را پشت سر گذاشت و در عصر او نوع حکومت بیشتر مورد توجه قرار گرفت. نظام سلطنتی منظم، مشروطه سلطنتی و حتی جمهوریت از سوی روشنفکران و اصلاحگران مطرح شد. اصلاحات به میزان تهدید قدرت شاه از سوی روشنفکران یا اشرافیت ایلی بستگی داشت. او برای مقابله با اشراف سنتی به اصلاحات روی می آورد و هنگامی که از جانب روشنفکران احساس خطر می کرد اصلاحات را متوقف می کرد. در هر صورت اصلاحات ناقص و شرایط بین المللی و ارتباطات گسترده موجب آشنایی بیشتر جامعه با مفاهیمی مانند مشروطه، جمهوری، پارلمان، حکومت قانون و... شد.
● پیشینه جمهوریخواهی
جمهوریت هم مانند بسیاری دیگر از مفاهیم اقتباس شده از فرهنگ غرب در ابتدا از سوی بسیاری از ایرانیان مورد استقبال قرار نگرفت زیرا شرایط و بستر مناسبی برای ترویج «جمهوری» فراهم نبود و به لحاظ فرهنگی و اجتماعی، جامعه بسیار عقب مانده و سنتی بود. به همین علت از جذب مظاهر آن که به نوعی در تقابل با سنت قرار داشت ناتوان بود. بدون تردید فضای سیاسی جامعه هم خواهان نظام جمهوری نبود. در این روش حکومتی، جانشینی رئیس جمهور ارثی نبود و مدت زمان آن محدود بود و انتخاب با رای مردم صورت می گرفت. بی جهت نبود که شاه مستبد و دربار هیچ گاه حاضر به پذیرش این نوع حکومت نباشند، با آن دشمنی کرده و حامیان و مبلغان جمهوری را به اتهام بابی و بهایی گری مورد حمله قرار دهند و سرکوب کنند. آنان با این تبلیغات سوء توده های مردم را هم با خود همراه کردند و این گونه مانع رشد تفکر جمهوریخواهی شدند. به دلیل فراهم نبودن شرایط فرهنگی و سیاسی جمهوریخواهی در همان حالت سطحی باقی ماند و از آن نه به عنوان یک نظام مدرن سیاسی بلکه برچسب ارتداد یاد می شد.
به روایتی زمزمه جمهوریخواهی برای نخستین بار در ایران، دوره دوم سلطنت ناصرالدین شاه از بین اعضای فراموشخانه برخاست که میرزا ملکم بانی و رهبر آن بود. مجمع درصدد بود زمینه را برای ریاست جمهوری جلال الدین میرزا - شاهزاده قاجاری- که از اصلاح طلبان به شمار می رفت فراهم کند. با رسوخ فکر جمهوریخواهی در بین محصلان دارالفنون دوره اختناق هم شروع شد. به محض شیوع این اخبار ناصر الدین شاه به وحشت افتاد و دستور انحلال فراموشخانه را صادر کرد۱ و حتی برخی از رهبران را از خدمات دولتی منفصل و تبعید کرد. ترس هیات حاکمه از جمهوری به گونه یی بود که هر حرکت آزادیخواهانه، عدالت طلب و حتی ضد نفوذ بیگانگان را جمهوریخواه نامیده و درصدد مقابله با آن بود. مثلاً جنبش علیه واگذاری امتیاز تنباکو به تالبوت را یک شورش جمهوریخواهانه نامیده. حاج سیاح می گوید؛ در دوره ناصر الدین شاه، همه مخالفان را به بابی گری و جمهوریخواهی متهم می کردند. چنان که او و میرزا رضا کرمانی را دستگیر کردند و در زندان با غل و زنجیر بستند و تهدید کردند اگر مقرری ماموران دولتی و فراشان زندان را نپردازند آنان را به بهانه بابی گری، ترویج افکار جمهوریت و شرابخواری حبس خواهند کرد و مراتب را به مردم اطلاع می دهند.۲
میرزا حسین خان سپهسالار - صدراعظم اصلاح طلب - برای اینکه شاه را با خود در اجرای برنامه هایش همراه کند، ترتیب مسافرت او را به اروپا داد. در این مسافرت شاه از کشورهایی که نظام سلطنتی داشته اند به نیکی یاد کرده ولی نظام جمهوری را تقبیح و نکوهش می کند. درباره نظام جمهوری در فرانسه می گوید؛ «حالت غریبی از فرانسه دیدم. اولاً آن حالت عزای بعد از جنگ آلمان را دارند و عموماً از کوچک و بزرگ غمناک هستند. بعضی از مردم آواز می دادند زنده باد مارشال زنده باد شاه ایران... از یکی شنیدم در گردش شب با آواز بلند می گفت سلطنت و قواعد او محکم و باقی باد...»۳ این مسافرت برای اصلاحگران نتیجه معکوس به همراه آورد و شاه بعد از مراجعت به ایران اصلاحات را متوقف ساخت. او از نظام مشروطه و جمهوری هراسناک شده بود، مشروطه قدرتش را کاهش می داد و جمهوری به معنای مرگ سلطنت بود. بدون تردید اقدامات خودکامانه شاه، مانع هرگونه اصلاح و ترقی بود به همین علت قتل او زمینه را برای ترویج افکار آزادیخواهانه هموار کرد. از این رو به محض قتل شاه جنبش جمهوریخواهی کوچکی در همدان رخ داد، رهبران این جنبش دو تن به نام های سیدحسن صاحب الزمانی و میرزا احمد کرمانی بودند که برای مسافرت به عراق از همدان می گذشتند. آن دو هنگامی که خبر قتل شاه را شنیدند سریع به تبلیغ جمهوریخواهی در بین مردم پرداختند اما فوراً دستگیر و به تهران اعزام شدند۴ و این گونه جنبش فرو خوابید.
در دوره مظفرالدین شاه فضا تا حدی بازتر شد و مبارزات جدی تری برای تغییر شکل حکومت صورت گرفت ولی نگاه حکومت به جمهوری همان نوع بدبینانه و ارتدادی بود. در آستانه انقلاب مشروطه که اعتراض برای برقراری نظام مشروطه ابعاد جدیدی به خود گرفته بود عین الدوله - صدراعظم - در حضور شاه به آزادیخواهان حمله کرد و آنان را مفسده جویانی دانست که هدفی جز هرج و مرج ندارند و می خواهند دین و آیین را از بین برده و جمهوری برپا کنند. او گفته بود وظیفه اصلی حکومت متفرق کردن هرج و مرج طلبان است. تا این زمان مشخص شد دولت نمی خواهد قدمی در راه تغییر حکومت بردارد و سرکوب را در راس برنامه های خود قرار داده بود از این رو طباطبایی رهبر مذهبی جنبش اتهامات وارده بر خود و دیگر مشروطه خواهان را رد کرد و در نطقی برچسب جمهوریخواهی را اتهام مخالفان برای سنگ اندازی در مسیر مشروطیت دانست و گفت اصلاح طلبان به دنبال برقراری جمهوری نیستند و با شاه هم مخالفتی ندارند.۵
انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تحول اندیشه به شمار می رود. بعد از انقلاب مشروطیت ایران به طرف جمهوریت سوق داده نشد زیرا که بورژوا که در اروپا حامی جمهوری بود در ایران بسیار ضعیف بود و اندیشه نو در لایه های زیرین جامعه رسوخ نکرد و در نتیجه جنبش هیچ ستیزی با سلطنت نداشت. عامل خارجی دیگر که مانعی در راه جمهوریخواهی به شمار می رفت نفوذ و قدرت بیش از حد روسیه در امور ایران بود به ویژه تعهد روس ها طبق عهدنامه ترکمانچای برای حفظ مقام سلطنت در خاندان عباس میرزا، اصلاح طلبان را از هرگونه اقدام ضد سلطنتی باز می داشت. در این دوره گروه های سنتگرای دیگری در برابر تجددخواهی قرار گرفتند و علیه آن قلمزنی کردند. شیخ ابوالحسن مرندی رساله یی به نام «دلایل البراهین الفرقان» در رد عقاید مزدکیان و جمهوریخواهان نگاشت. در این رساله سعی شده اندیشه های نوین و از جمله جمهوری طلبی شکل احیا شده عقاید مزدکی قلمداد شود. به گمان او اهداف جمهوریخواهان چنین بود؛ «قتل فرمانروایان»، «کشتن علمای اعلام»، «نهب و تقسیم اموال اغنیا»، «هتک اعراض و ناموس مسلمانان»، «آزادی ادیان» و «برداشتن حجاب از نسوان و زنان».۶ این گونه تبلیغات، به محمدعلی شاه در سرکوب آزادیخواهان کمک زیادی کرد و کار را به آنجا رساند که مجلس را به توپ بست و برخی رهبران را اعدام کرد و به زندان انداخت.
در همین زمان و در خاندان سلطنتی زمزمه جمهوریخواهی بلند شد. ظل السلطان فرزند ناصرالدین شاه داعیه سلطنت در سر داشت و می خواست رقیب خود یعنی محمدعلی شاه را از صحنه خارج کند. از این رو با برخی از مشروطه طلبان ارتباط برقرار کرد و توجه آنان را به برنامه خود یعنی انحلال قاجاریه و تاسیس جمهوری به ریاست خودش جلب کرد. در مرحله بعد می خواست جمهوری را هم کنار گذاشته و تاج شاهی بر سر نهد. در اوج دشمنی های محمدعلی شاه با مشروطه طلبان، برخی صحبت از رئیس جمهوری ظل السلطان به میان آوردند که در نهایت به تبعید ظل السلطان توسط محمدعلی شاه انجامید.۷ وقایع بعد مشروطه از قبیل به توپ بستن مجلس، اعدام شیخ فضل الله نوری، قتل عبدالله بهبهانی، رقابت گروه های مخفی و تندرو با اعتدالیون و میانه روها موجب دلسردی بسیاری از مردم و رهبران جنبش شد و با وقوع جنگ جهانی وضع به گونه دیگری پیش رفت.
دولت مستوفی در آذرماه ۱۲۹۳ مجلس سوم را گشود و بی طرفی ایران را در جنگ جهانی اعلام کرد، اما بی نتیجه بود زیرا با توجه به موقعیت استراتژیک بی طرفی ایران از همان آغاز نقض شد و به صحنه زد و خورد دولت های درگیر جنگ تبدیل شد. در ۱۲۹۴ پیشروی روس ها به طرف تهران موجب وحشت شاه شد و او تصمیم گرفت تهران را ترک کند و به اصفهان برود که با مخالفت انگلستان روبه رو شد. اما برخی از ملیون به طرف قم و سپس کرمانشاه رفته و دولت ملی به ریاست نظام السلطنه مافی تشکیل دادند. مدرس، طباطبایی، سادات و اسکندری از دیگر چهره های سرشناس دولت ملی بودند. بر اثر حملات انگلیسی ها این دولت شکست خورد و رهبران آن متواری شدند.
در اثنای جنگ اوضاع داخلی رو به وخامت گذاشت. هرج و مرج، شیوع بیماری ها، کاهش محصولات کشاورزی و در نتیجه قحطی از مهم ترین نتایج اجتماعی و اقتصادی جنگ بود. در زمینه سیاسی اوضاع از این وخیم تر شد و ضعف شدید دولت مرکزی موجب بروز جنبش های آزادیخواهانه در بیشتر نقاط شد. ساخت سیاسی به گونه یی شکننده شده بود که از حل بحران ها ناتوان شده بود، کابینه ها کم دوام و بی برنامه بودند. نفوذ نیروهای خارجی در نوع خود جالب توجه است و نقش مهمی در تعادل یا برهم زدن قدرت سیاسی داشتند و وضع به شکلی بود که هیچ دولتی بدون اجازه سفرای روس و انگلیس شانس بقا نداشت.۸ وقوع انقلاب بلشویکی روسیه نقش مهمی در برهم خوردن موازنه ها داشت. خروج نیروهای روس و افزایش نفوذ انگلیس در ایران از نتایج آتی آن بود ولی آنچه مهم تر است تبلیغات آزادیخواهانه و جمهوری شورایی است که از این انقلاب برخاست. آزادیخواهان ایران هم از فرصت پیش آمده برای رسیدن به اهداف خود بهره بردند.
نواحی شمالی به ویژه گیلان که میرزا کوچک خان از سال ۱۲۹۴ با تشکیل کمیته «اتحاد اسلام» پرچم آزادیخواهی را برافراشته بود، بیشترین تاثیر را از تحولات روسیه پذیرفت. روس ها می خواستند از جنبش به عنوان ابزاری جهت پیشبرد و شیوع افکار انقلابی بهره ببرند و با نفوذی که در هسته رهبری جنبش کردند آن را به سوی یک انقلاب سوسیالیستی سوق دادند. و سرانجام تحت فشار احسان الله خان و حامیان بلشویکش در مرداد ۱۲۹۹ جمهوری شورایی گیلان اعلام موجودیت کرد. آنان حکومت مشروطه را از نوع ناکارآمد نظام ها می دانستند که برای بحران ها هیچ راه حلی ندارند از این رو اصول سلطنت را ملغی اعلام کردند. اعلام جمهوری از سوی جناح چپ جز ایجاد شکاف بیشتر در بین دو جناح و در نتیجه شکست آن به همراه نیاورد.
در این زمان انگلستان که در ایران بی رقیب شده بود مصمم شد با انعقاد قرارداد ۱۹۱۹ کشور را تحت الحمایه خود کرده تا مانع گسترش کمونیسم در ایران شده و این گونه هند را از خطر نجات دهد. این قرارداد با مخالفت گسترده در سراسر کشور روبه رو شد که جنبش آذربایجان به رهبری خیابانی از مهم ترین آنها بود. بعد از ناکامی در انعقاد این قرارداد دولت انگلستان تصمیم گرفت تغییر استراتژی داده و از تشکیل یک دولت مقتدر حمایت کند. البته روی کار آمدن دولت مقتدر که بتواند وحدت ملی را به کشور بازگرداند از خواسته مهم ملیون ایران هم به شمار می رفت. ناامنی ناشی از ترکتازی عشایر در بیشتر نقاط کشور، استقلال گیلان از دولت مرکزی، نتایج زیانبار ناشی از جنگ جهانی و ناکارآمدی دولت ها برای افکار عمومی ایران قابل تحمل نبود، به طور کلی بستر برای وقوع یک کودتا فراهم شده بود. بهار می گوید؛ «فکر تغییر وضع در هر سری دور می زد و از شاه تا شهزاده، از عالم و عامی همه دریافته بودند با این وضع شرب الیهود و اصول ریاکار و پوشانیدن لباس ملی بر اغراض فرومایه شخصی نمی توان کار کرد و همه درصدد بودند از طریق کودتا و جمع قوای متشتت و تمرکز آنها می توان به سرمنزل مقصود رسید.»۹
با شدت گرفتن بحران ها احمدشاه که از خطر بلشویک ها می ترسید تصمیم گرفت از کشور خارج شود. این اقدام با مخالفت بریتانیا روبه رو شد، زیرا آنان می ترسیدند با خروج احمدشاه ایران جمهوری شود. دولت انگلستان به شاه تضمین داد شوروی به ایران حمله نخواهد کرد بنابراین برای حفظ ثبات کشور نباید ایران را ترک کرد. شاه و دربار تصمیم گرفتند از دستورات سفارت اطاعت کرده و برای جلوگیری از انقلاب که احتمالاً منجر به برقراری جمهوری می شد با سیاست انگلستان همراهی کنند.۱۰ نقشه کودتا از مدت ها پیش طراحی شده بود، کودتاچیان با درک شرایط و بهره گیری از اقتضائات زمان موفق به اجرای کودتا شدند. در زمان ریاست الوزرایی فرد وجیه المله یی مانند مشیر الدوله امکان اجرای آن وجود نداشت. بنابراین در دوره سپهدار اعظم که از ثبات و اراده کمتری برخوردار بود نقشه اجرا شد. در واقع سپهدار نقش یک کابینه محلل را بر عهده داشت. سیدضیاء روزنامه نگار طرفدار بریتانیا عضو کمیته آهن چهره سیاسی و رضاخان میرپنج که جسارت و بی باکی اش او را از همگان برجسته تر کرده بود فرد نظامی برای اجرای کودتا بودند. دربار و شاه از کودتا اطلاع داشتند بنابراین در سوم اسفند تهران بدون هیچ مقاومتی فتح شد.
رضاخان بیانیه یی صادر کرد که به گفته بهار متن اصلی آن را سیدضیاء تهیه کرده بود. در این بیانیه بر ناکارآمدی و دست نشاندگی دولت ها تاکید شده بود و از بدبختی و گرسنگی کشور انتقاد و اعلام کردند هدف آنان تشکیل حکومتی است که بازیچه دست سیاسیون خارجی نباشد. سیدضیاء برای کسب وجهه مردمی ابتدا قرارداد از درجه اعتبار ساقط شده ۱۹۱۹ را ملغی اعلام کرد، و برای اینکه خود را فردی انقلابی معرفی کند بسیاری از اشراف سرشناس را زندانی کرد. به عقیده برخی پژوهشگران او از این اقدامات دو هدف را دنبال می کرد؛
۱) توقیف اعیان و اشراف تنها برای فریب افکار عمومی بود. او می خواست این گونه خود را طرفدار سوسیالیسم جلوه داده تا رقیبی برای بلشویک ها به شمار رود.
۲) هدف دیگر او گرفتن پول از اشراف در ازای آزادی آنهاست تا از این راه هزینه دولت کودتا را تهیه کند. او می خواست به مردم بفهماند هدفش تشکیل دولت مقتدری است که همگان انتظار آن را داشتند. زمزمه جمهوریخواهی که پیش از کودتا در بین جمع کوچکی از روشنفکران مطرح شده بود، در دوره سیدضیاء بار دیگر رواج یافت. آنان از اوضاع حاکم ناراضی و بر این اعتقاد بودند که قاجاریه هیچ کاری از پیش نبرده و نظام پادشاهی را سد راه اصلاحات سیاسی و اجتماعی ایران می دانستند. زمانی که سید ضیاء درخواست لقب دیکتاتوری از شاه کرد، همگان به این نتیجه رسیدند عمر حکومت قاجاریه رو به پایان است و جمهوری همه جا شکل آتی حکومت به نظر می رسید. انتظارها این بود که سید ضیاء موقعیتش را مستحکم کند و قاجاریه را منقرض و اعلام جمهوری کند. سیدضیاء رفتار خوبی با دربار و از جمله شاه نداشت. او می خواست با ایجاد شکاف بین ولیعهد و احمدشاه هر دو را مغلوب خود کرده و به گفته خودش رئیس جمهور شود.۱۱ برخی هم بر این عقیده اند با ظهور جمهوری گیلان و تبلیغات بلشویک ها زمینه برای برقراری جمهوری شورایی فراهم شده بود و سید قصد داشت با کمک داشناک های ارمنی که شاه پرست نبودند کشور را جمهوری کند. البته اینها بر پایه حدس و گمان است. بدون شک با وجود نیروهای سنتی از قبلی زمین داران بزرگ، رهبران و گروه های سنتی و عشایر که شاه دوست بودند این امر امکان تحقق نداشت. سیدضیاء در نتیجه اختلاف با دربار، اشراف و رقیب خود یعنی رضاخان سقوط کرد و از صحنه سیاسی خارج شد.
● رضاخان، جمهوریخواهی یا بلوای سیاسی
پس از ساقط شدن سیدضیاء نفر دوم کودتا یعنی رضاخان به عنوان چهره برجسته سیاسی کشور نمایان شد. او که بعد از کودتا لقب سردار سپه دریافت کرد، دارای شخصیتی پیچیده و مرموز و کاملاً شکل گرفته بود که با جاه طلبی بی رحمانه و اراده یی خشن و انعطاف ناپذیر مشخص می شد. او در چند کابینه مقام وزارت جنگ را داشت و همین موجب شد به قدرتی بلامنازع تبدیل شود.
هنگامی که هرج و مرج و حکومت ملوک الطوایفی به صورت امری رایج درآمده بود اعاده نظم و اعمال حاکمیت مرکزی دستاورد بزرگی به حساب می آمد که عمده شهرت رضاخان مرهون آن بود. تشکیل ارتش نوین، سرکوب عشایر و فرونشاندن شورش ها از مهم ترین عوامل محبوبیت او به حساب می آید. او در اثنای ارتقای خود به سطوح عالی تر با این حقایق آشنا شد که تنها نیروی نظامی برای رسیدن به مقصود کافی نیست. از این رو تلاش کرد با گروه های ذی نفوذ جامعه از جمله رجال سیاسی، روحانیون و اشراف ارتباط برقرار کند، به همین جهت بعد از سقوط سیدضیاء بلافاصله بزرگان قوم از جمله قوام و سپهدار اعظم را از زندان آزاد کرد. همچنین برای جلب توده های مردم در مراسم عزاداری عاشورا شرکت می کرد و به همراه دیگر قزاق ها بر سر و صورت خود گل می زد. سعی کرد برخی مراکز مهم را که با زندگی عامه مردم ارتباط دارد تحت سیطره خود درآورد به همین علت با تلاش فراوان انبار غله را از زیر نظر وزارت مالیه خارج و به وزارت جنگ سپرد و خدایارخان از افراد نزدیک به خود را در راس آن قرار داد تا به موقع از آن به نفع خود بهره برداری کند. و این گونه او برای قبضه کردن قدرت آرام (آهسته و پیوسته) و به کندی حرکت می کرد و اقدامات او به گونه یی بود که هیچ گاه پل های پشت سر خود را خراب نمی کرد.
سردار سپه می خواست تمام قوای نظامی را متحد الشکل کرده و همه را یکی کند تا رقیبی در نیروهای نظامی برای خود باقی نگذارد. این اقدام از یک سو، با مخالفت افراد قدرتمندی مانند قوام که مخالف انحلال ژاندارمری بود روبه رو شد و از سوی دیگر با نارضایتی ژاندارم ها که از تسلط یک قزاق بر امور چندان دلخوش نبودند. ابتدا کلنل محمدتقی پسیان که با احمد قوام و رضاخان رابطه خوبی نداشت در خراسان قیام کرد اما نتوانست در برابر دولت مرکزی مقاومت کند و به زودی در هم شکسته شد. ابوالقاسم لاهوتی هم در بهمن ماه ۱۳۰۰ علیه دولت طغیان کرد. او با کمک بازماندگان جنبش خیابانی مراکز نظامی آذربایجان را تحت تسلط خود درآورد. مخبرالسلطنه که برای مذاکره با کودتاچیان راهی آن ولایت شد، می گوید جهت گیری اولیه آنها جمهوریخواهی بود و حتی به او پیشنهاد ریاست جمهوری کرده بودند.۱۲
قیام لاهوتی بدون هیچ مقاومتی در ۲۰ بهمن درهم شکسته شد. این گونه سردار سپه از هر فرصتی برای پیشبرد مقاصدش بهره می برد و با سرکوب جنبش جنگل که پایانی غم انگیز برای میرزا کوچک خان داشت تقریباً قیام های خودمختار از بین رفتند. برنامه رضاخان برای افزایش قدرت از چشم بسیاری از سیاستمداران از جمله مدرس پنهان نماند. در دی ماه ۱۳۰۰ در برابر تعدیات قدرت طلبانه و به ویژه باج خواهی های مالی او مقاومت کرده و تظاهراتی با حمایت اصناف و بازار برپا کرد. در این زمان زمزمه مسافرت احمدشاه به اروپا جریان یافت و تظاهرکنندگان با سفر مخالفت کردند. آنان از تمرکزگرایی که رضاخان در پیش گرفته بود، می ترسیدند و نگران بودند با سفر احمدشاه مملکت جمهوری شود.۱۳
سردار سپه توانست با کمک نظامیان دیگر از جمله امیر احمدی، عبدالله خان شیبانی و سرتیپ امان الله خان جهانی همه شورش ها و قیام های گریز از مرکز را سرکوب کند. بعد از شمال و شرق نوبت به غرب و جنوب رسید و جهان بانی توانست با حمایت کامل رضاخان اسماعیل سمیتقر را که برای دولت مرکزی دردسرساز شده بود سرکوب کند و قلعه چهریق پایگاه مستحکم کردها را فتح کند. در این زمان بود که سردار سپه در اوج قدرت و محبوبیت بود و عامه مردم به عنوان یک قهرمان به او می نگریستند. از این به بعد سردار سپه تصمیم گرفت نظمیه را هم زیر سلطه خود درآورد. از این رو بی نظمی هایی به تحریک او صورت گرفت تا روسای سوئدی را بی لیاقت و ضعیف جلوه داده و از مقام خود برکنار کند. مردم و مجلس با این کار مخالفت کردند و مجلس از او به علت مداخله در امور مالی و شهربانی و خالصجات و اعلام حکومت نظامی و ضرب و شتم مردم توسط افسران انتقاد کرد. سردار سپه در برابر مجلس دست به یک اقدام تاکتیکی زد. او گفت هدف او بازگرداندن امنیت به کشور بود و پس از رسیدن به این مهم قصد کناره گیری دارد. ارتش با این اقدام مخالفت و تهدید کرد چنانچه رضاخان از مقام خود استعفا دهد، سران بلندپایه هم به او اقتدا کرده و از مقام کناره گیری خواهند کرد. این به معنای بازگشت هرج و مرج بود و مجلس در برابر تهدید تسلیم شد اما رضاخان ملزم به اجرای قانون و رعایت آن شد.۱۴
تحریکات سردار سپه پایان ناپذیر بود، حتی افرادی مانند مستوفی الممالک و مشیر الدوله هم از گزند اقدامات او در امان نبودند.
به عقیده مدرس، قوام به منزله «شمشیر رزم» بود که می توانست جلو سردار سپه بایستد اما او هم به مرور ناکارآمد و ناتوان شد. در ۱۵ مهر ۱۳۰۲ دوره ریاست الوزرایی مشیرالدوله کمیته یی به نام «کمیته ترور» شناسایی شد. بیشتر اعضای آن را کمونیست ها تشکیل داده بودند که با قوام هم ارتباط داشتند، همین بهانه لازم بود تا قوام متهم به ترور رضاخان شده و این گونه حکم دستگیری او را صادر کند و این گونه تنها یاور مدرس در مبارزه با رضاخان از صحنه سیاسی ساقط شد. و دولت مشیرالدوله هم ناتوان در برابر این تحریکات در ۲۹ مهر استعفا داد و شاه که آماده مسافرت به اروپا بود، رضاخان را به ریاست الوزرایی منصوب کرد.
سردار سپه شاه را تا مرز عراق مشایعت کرد و سپس با عجله به تهران بازگشت تا به تحکیم موقعیت خود بپردازد. او در مدت همراهی با شاه به ترس، بزدلی، پول پرستی و بی علاقگی او به سرنوشت کشور آگاهی یافت. از این رو مصمم شد خود را از شر قاجاریه فاسد رها سازد اما تغییر سلطنت با توجه به قانون اساسی و مجلس اقدام چندان آسانی نبود اما فعل و انفعالاتی که در برخی کشورها از جمله روسیه، اتریش و عثمانی رخ داد، راه را برای اجرای نقشه او باز کرد. در آن زمان مصطفی کمال معروف به آتاتورک که از افسران نظامی بود موفق شد نظام خلافت را منحل کند و یک جمهوری به ریاست خودش و به صورت مادام العمر تشکیل دهد.
رضاخان تصور می کرد به علت پایگاه اجتماعی حقیرش نمی تواند شاه شود زیرا در ایران هر فرد با تکیه بر ایل و تبارش قدرت را به دست می گرفت و نظام سلطنتی تاسیس می کرد. اما او فاقد این نیرو بود. بنابراین با تاسی به آتاتورک راه جمهوری طلبی را در پیش گرفت تا خود به عنوان رئیس جمهور مادام العمر حکومت کند، از این رو به طور مخفیانه حامیانش را وادار کرد در بین مردم زمزمه آن را سر دهند. موج جمهوریخواهی فضای کشور را دگرگون کرد و نخبگان در تلاش بودند ساختار سیاسی پیشین را تغییر دهند. جمهوریخواهی زمانی رشد کرد که بنیان های اقتدار حکومت قاجاریه تضعیف شده بود. نظام حکومتی که رضاخان تبلیغ می کرد، تمایل به تمرکز قدرت و ناسیونالیسم داشت و این نقطه مقابل رویکرد اصلی قاجاریه یعنی سیاست ایلاتی تفرقه بینداز و حکومت کن قرار گرفت. اهمیت دیگر این شعار آن بود که به صورت بدیلی برای جمهوری شورایی درآمد که در بین برخی از روشنفکران حامیانی داشت. تفاوت اصلی این تبلیغات شدید با جمهورهای پیشین در ایران آن است که دولت و قدرت مرکزی مبلغ اصلی آن به شمار می رفت که از این طریق آن را به یک صورت شعار ملی درآورند.
کم کم زمزمه جمهوریخواهی در سطوح مختلف جامعه رسوخ کرد و حامیان سردار سپه هم به تبلیغ آن می پرداختند. به گفته مخبرالسلطنه هرکس به منظوری سنگ جمهوری به سینه می زد، عارف در هتل نغمه دلنواز جمهوری می نواخت و آن رژیم را عقده گشایی می دانست و زنان با غمزه دلربا از آزادی می گفتند و گیس جمهوری می بافتند. در حالی که تبلیغات به سود جمهوریت در جریان بود، انتقادات از سلطنت هم افزایش یافت. مردم از مسافرت های شاه و بی توجهی او به اوضاع مملکت ناراضی بودند. بی لیاقتی و پول پرستی شاه کفه ترازو را به نفع رضاخان سنگین کرد.با آنکه محرک اصلی جنبش سردار سپه بود ولی سعی کرد خود را در این قضیه بی طرف نشان دهد. او از پاسخ دادن به این پرسش که نوع حکومت مورد نظرش چه بوده، طفره می رفت و میزان ترقی هر کشور را منوط به روحیه مردم آن کشور می دانست تا نوع حکومتش. او در ابتدا سخنی از انقراض قاجاریه به میان نیاورد. می خواست این گونه به افکار عمومی بفهماند که جمهوریخواهی خواسته مردم است نه سیاست او. در بهمن ماه ۱۳۰۲ یکی از روزنامه های چاپ استانبول چنین نوشت؛ «سردار سپه رئیس الوزرای ایران درصدد افتاده مقام غازی مصطفی کمال پاشا را احراز کند و کوشش دارد به ریاست جمهوری برسد.»۱۵ پیش از این، مطبوعات ایران هم به هواداری از رضاخان و نظام موردنظرش پرداختند. مجله ایرانشهر که حامی تمرکز قدرت بود، در مقاله یی با نام «جمهوریخواهی و انقلاب اجتماعی» به تعریف و تمجید از نظام جمهوری و استقرار آن در کشور پرداخت و آن را وسیله یی برای اهداف بالاتر دانست. و از سیاستمداران و روحانیون کهنه پرست که مانع ترقی به شمار می رفتند انتقاد کرد.۱۶
به رغم تبلیغاتی که صورت می گرفت سردار سپه به خوبی می دانست در یک مملکت مشروطه هر اقدامی باید براساس قانون اساسی صورت بگیرد و به خوبی فهمیده بود اگر بتواند اکثریتی مطیع و حرف شنو در مجلس برای خود دست و پا کند، تمام کارها بر وفق مراد انجام خواهد گرفت. به همین علت سعی کرد در انتخابات مجلس پنجم اعمال نفوذ کند. در انتخاباتی که از دوره مستوفی الممالک شروع شد و در زمان مشیرالدوله پایان یافت، سردار سپه نتوانست در تهران اقدامی انجام دهد ولی فرماندهان نظامی، در ایالات دخالت زیادی کردند. از این رو نمایندگان حامی او به مجلس راه یافتند. پس از گشایش مجلس در بهمن ماه دسته بندی ها در آن مشخص شد. تکیه گاه جمهوریخواهان، فراکسیون تجدد به رهبری محمد تدین با حدود ۴۰ تا ۵۰ نماینده و فراکسیون سوسیالیست ها به رهبری سلیمان میرزا اسکندری و محمدصادق طباطبایی با ۱۰ تا ۱۲ عضو بود. مخالفان به دو دسته تقسیم می شدند؛ گروهی که شامل سیاستمداران اشرافی و سنتی می شد از جمله آنها مشیرالدوله، مستوفی الممالک، مصدق، موتمن الملک و... این دسته تعدادشان اندک بود ولی وزن سیاسی آنها بیشتر از دیگران بود و بیشتر به صورت انفرادی فعالیت می کردند. اما آخرین گروه شامل حائری زاده، بهار و... و به رهبری روحانی جسور و سرسخت ترین مخالف رضاخان یعنی مدرس بود. اعضای منفردین و حامیان مدرس مشروطه خواه و پایبند به قانون اساسی بودند، از اقدامات سردار سپه در مقام وزارت جنگ برای بازگرداندن امنیت به کشور به نیکی یاد می کردند ولی به سیاست جمهوریخواهی بدبین بودند زیرا معتقد بودند اقدامی است خلاف قانون و در نهایت هم نتیجه یی جز دیکتاتوری به همراه ندارد و به گفته بهار این جمهوری همان جمهوری بود که از بیشه مازندران خرامیده و چنگال و دندان شیر داشت. در بیرون از مجلس هم تحرک حامیان و مخالفان جمهوری بسیار شدید بود.
طرفداران سردار سپه که بیشتر شامل نظامیان و کارمندان دولت می شد در تهران و شهرستان ها دست به تظاهرات خیابانی و برگزاری جلساتی در مدح جمهوریت می زدند. در تهران در باغ مجلس به بست نشستند و عده یی هم به صورت دائم برای ارعاب نمایندگان در اطراف بهارستان تظاهرات می کردند. در شهرستان ها طبق معمول در تلگرافخانه ها تحصن کردند و این گونه حمایت خود را از رضاخان اعلام داشتند.۱۷ البته گروه های مخالف هم بیکار ننشسته و با تظاهرات و تحصن مراتب اعتراض خود را به اطلاع دولتیان رساندند.
با توجه به جو حاکم بر کشور، گشایش مجلس و تصویب اعتبارنامه ها یک فضای هیجانی را بر جامعه حاکم کرد. در اوایل اسفند سردار سپه با برخی از نمایندگان حامی خود ملاقات کرد و برنامه های خود از جمله واگذاری نفت به شرکت سینکلر امریکا، لایحه خدمت وظیفه اجباری، الغای القاب، بستن مالیات بر قند و چای به منظور تهیه هزینه راه آهن سراسری و از همه مهم تر تغییر قانون اساسی و جمهوری کردن ایران را با آنان در میان گذاشت. طرفداران رضاخان در مجلس اکثریت را داشتند. به همین جهت با قاطعیت وعده دادند قبل از پایان سال، برنامه های او را به تصویب برسانند.
نخست وزیر بسیار شایق بود قبل از پایان سال، لایحه ریاست جمهوری به نتیجه رسیده و او به عنوان نامزد ریاست جمهوری در مراسم سنتی سلام نوروزی شرکت کند.۱۸
مدرس می دانست چنانچه لایحه مطرح شود با اکثریت قاطع تصویب خواهد شد، از این رو با زیرکی و فراست تصمیم گرفت به مخالفت با اعتبارنامه ها بپردازد و این گونه با تلف کردن وقت مجلس مانع طرح آن تا پایان سال شود. او با جدیت با همه اعتبارنامه ها حتی مستوفی الممالک و موتمن الملک هم مخالفت کرد. موتمن الملک با ستایش از مدرس می گوید؛ «... اگر اعتبارنامه امام جعفر صادق هم مطرح می شد او مخالفت می کرد تا جلسه به نتیجه نرسد.»۱۹
تدین که از اقدامات مدرس سخت عصبانی شده بود، ناخواسته در جهت کمک به او قدم برداشت و با اعتبارنامه مدرس و حامیانش مخالفت کرد و او هم چند روزی وقت مجلس را صرف این کار کرد. مدرس این گونه استدلال می کرد که نمایندگان به قانون اساسی سوگند خورده اند به سلطنت وفادار بمانند و از آن صیانت کنند. او برای حل مشکل سه راه حل ارائه کرد؛ ۱- ابطال انتخابات تازه و انحلال مجلس و برگزاری انتخابات دیگر که به وکلای منتخب اختصاصاً اختیار داده شود تا احمدشاه را از سلطنت بردارند. ۲- مجلس فعلی احمدشاه را خلع و یک قاجاری صغیر را به جای او بگمارد و رضاخان نایب السلطنه شود. ۳- همه پرسی درباره سلطنت و جمهوری برگزار شود.۲۰
دفع الوقت مدرس موجب نارضایتی جمهوریخواهانی شد که برای رسیدن به هدف شان عجله داشتند، از این رو یکی از حامیان سردار سپه به نام حسین بهرامی در صحن علنی مجلس سیلی محکمی به مدرس زد. این سیلی تیر خلاصی بود بر پیکره جمهوریت و به قول مخبرالسلطنه؛
از این سیلی ولایت پر صدا شد/ دکاکین بسته و غوغا به پا شد
بعد از این عمل نسنجیده که با مخالفت و اعتراض بعضی جمهوری طلبان هم همراه شد، تظاهرات گسترده یی در حمایت از اقلیت برپا شد. خالص زاده پیشنماز مسجد بازار به همراه بزرگان اصناف مردم را به خیابان ها کشاندند و یک اعتصاب عمومی صورت گرفت و از مسجد شاه تا جلوی ساختمان مجلس تظاهرات کردند و با شعار «ما دین می خواهیم جمهوری نمی خواهیم»، «ما ملت قرآنیم، جمهوری نمی خواهیم» به طرف بهارستان حرکت کردند. هنگامی که دو گروه موافق جلوی مجلس گرد آمده بودند، رئیس الوزرا با عده یی محافظ راهی مجلس شد تا در جلسه علنی مجلس حاضر شوند. مردم که از سیلی خوردن مدرس به هیجان آمده بودند علیه سردار سپه شعار داده و حتی به او حمله کردند و سنگ هم از سوی مردم برایش انداختند. نخست وزیر طبق اخلاق و عادت همیشگی دستور داد به مردم حمله کرده و آنان را متفرق سازند. موتمن الملک - رئیس مجلس - که از بالا ناظر اوضاع بود به این اقدام رضاخان اعتراض کرد و حتی کار بین آن دو به درگیری لفظی انجامید. مشیرالدوله، دولت آبادی و برخی دیگر از نمایندگان برای جلوگیری از بروز بحرانی دیگر آن دو را آشتی دادند و مصالحه یی برقرار شد.
این وقایع نکته مهمی را به رضاخان گوشزد کرد، اینکه ایران زمینه مناسبی برای برقراری جمهوری ندارد زیرا این اقدام جسورانه می رفت که به زندگی سیاسی او پایان دهد، بنابراین او باید این شعار را کنار نهاده و گام هایی جهت سلطنت بردارد. شاید هم هدف اصلی او سلطنت بود اما مانع قانونی داشت و به این ضرب المثل توسل جست که «به مرگ بگیر تا به تب راضی شود» و این گونه جمهوریخواهی نزد بسیاری از مردم و طبقات مختلف به معنای مرگ سلطنت بود. همان گونه که به محو خلافت در ترکیه منجر شد، در ایران هم سلطنت در فرهنگ ریشه دوانده بود.سردار سپه در یک اقدام نمایشی بلافاصله به قم رفت و با علما ملاقات کرد. محمدحسین نائینی و سیدابوالحسن اصفهانی از عملکرد رضاخان در این زمینه انتقاد کردند و از او خواستند این سیاست را کنار بگذارد زیرا او پاسبان مردم بود و نباید از قانون تخطی می کرد. آن دو مجتهد بقای رضاخان را در پایبندی اش به قانون و مشروطیت دانستند.
سردار سپه به محض بازگشت به تهران در بیانیه یی از جمهوریخواهی انصراف داد و گفت هدفی جز خدمت به کشور و تقویت کشور ندارد. جمهوریخواهی با مخالفت برخی نظامیان هم روبه رو شد زیرا عده یی از آنان از قدرت طلبی بیش از حد او نگران بودند و برخی مانند جهان بانی از شاهزاده های قاجاری بودند که به سلطنت قاجاریه وابستگی داشتند. در بین سربازان هم که اکثریت از بین عشایر و روستاییان بودند، حس شاه دوستی بسیار قوی بود.۲۱
با وجود این رضاخان احساس می کرد هر روز عرصه بر او تنگ تر می شود و با وجود اقدامات صورت گرفته زخم های جمهوری التیام نیافته است و مردم همچنان با سوءظن به او نگاه می کردند. او که فرصت طلبی اش را بارها نشان داده بود، این بار هم تصمیم گرفت به یک مانور سیاسی دست بزند. پس از اینکه شنید شاه او را عزل کرده، از فرصت بهره برد و گفت استعفا داده و قصد دارد به ملکش در بومهن برود و مدتی استراحت کند. این اقدام با تبلیغات و هیاهوی حامیانش همراه بود. علی دشتی در مقاله هایش از این کار ابراز تاسف کرد و گفت؛ جانشین اردشیر و نادر افشار از حکومت کناره گیری کرد، اگر او نباشد هرج و مرج و ناامنی بازخواهد گشت. او نمونه روح شهامت و مردانگی است. نظامیان هم تهدید کردند چنانچه رضاخان برنگردد از نقاط مختلف به سوی تهران حرکت خواهند کرد.۲۲ این تبلیغات و تهدیدها نتیجه داد و سیاستمداران را به تکاپو انداخت تا سردار سپه را بازگردانند. عده یی از افراد سرشناس از جمله مشیرالدوله، مصدق، مستوفی الممالک و... راهی خانه او شدند و با سلام و صلوات او را باز گرداندند. این بار او مقتدرانه بازگشت و تصمیم گرفت اعتبار از دست رفته را جبران کند. متوجه شد قوه قهریه و ارتش بیش از هر نیرویی او را یاری خواهند کرد. او ابتدا بر اثر قتل ایمبری سرکنسول امریکا در تهران حکومت نظامی اعلام کرده و عده زیادی را به این بهانه به زندان انداخت. در گام بعدی موتمن الملک و سپس مدرس را خانه نشین کرد. با نائینی ارتباط برقرار کرد و حتی از او تمثال حضرت علی را دریافت کرد. این گونه رضاخان تا اواخر تابستان ۱۳۰۳ موقعیت خود را بیش از گذشته مستحکم کرد. بعد از سرکوبی شیخ خزعل به دولتمردان و سیاستمداران این گونه فهماند که دیگر تاب تحمل قاجاریه را ندارد.ابتدا از مجلس عنوان فرماندهی کلیه نیروها را گرفت تا روز به روز شاه را تضعیف کند و بالاخره در آبان و آذر ۱۳۰۴ موفق به براندازی قاجار و تاسیس سلطنت پهلوی شد.
محمد چگینی
پی نوشت ها؛
۱- داریوش رحمانیان، چالش سلطنت و جمهوری در ایران، تهران، مرکز، ۱۳۷۷، ص ۱۱۲. برای آگاهی از میرزاملکم و فراموشخانه ر.ک.خان ملک ساسانی، سیاستگران دوره قاجار، تهران، بابک، ۱۳۳۸، صص۱۴۷-۱۴۶
۲- خاطرات حاج سیاح، به کوشش حمید سیاح، ص ۳۵۲
۳- سفرنامه فرنگستان، ص ۱۴۱ به نقل از محمد قوچانی، سیاستنامه شرق، ۲ آذر ۱۳۸۴، ص۴
۴- رحمانان، پیشین، ص ۱۴
۵- برای اتهام عین الدوله. نک مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت، ج ۳، تهران، علمی، ۱۳۷۱، ص ۳۶۲. برای نطق طباطبایی. نک ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۴، صص ۳۸۱-۳۷۴
۶- رحمانیان، پیشین، ص ۱۷
۷- مهدی قلی خان هدایت، گزارش ایران، ص ۱۸۷، به نقل از رحمانیان، ص ۲۴
۸- محمدجواد شیخ الاسلامی، سیمای احمدشاه قاجار، ج ۱ تهران، گفتار، ۱۳۶۸، ص ۷۷
۹- ملک الشعرای بهار، تاریخ احزاب سیاسی، ج۱، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۹، ص ۱۶۶
۱۰- رحمانیان، پیشین، صص ۴۱-۴۰
۱۱- حسین مکی، تاریخ بیست ساله، ج ۱، تهران، شبگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۵۹، صص ۳۰۱-۳۰۰. برای تحلیل وقایع. همچنین طرح سید ضیاء نک سیروس غنی، برآمدن رضاخان، ترجمه حسن کامشاد، تهران، نیلوفر، ۱۳۷۷، صص ۳۲۹-۳۲۷
۱۲- مهدی قلی هدایت، خاطرات و خطرات، تهران، زوار، ۱۳۷۵، ص ۳۳۰
۱۳- ونسا مارتین، مدرس، جمهوریخواهی و به قدرت رسیدن رضاخان، در استفانی کرونین، رضاشاه و شکل گیری ایران نوین، ترجمه مرتضی ثاقب فر، تهران، جامی، ۱۳۸۳، ص ۱۰۵
۱۴- بهار، ج۱، ص ۲۳۸
۱۵- همان، ج ۲، ص ۳۱
۱۶- یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه گل محمدی و فتاحی، تهران، نی، ۱۳۸۰، ص ۱۶۷
۱۷- محمود پورشالچی، قزاق، عصر رضاشاه پهلوی براساس اسناد وزارت خارجه، تهران، مروارید، ۱۳۸۴، ص ۱۰۷
۱۸- همان. همچنین نک غنی، پیشین، ص ۳۳۱
۱۹- ابراهیم خواجه نوری، بازیگران عصر طلایی، تهران، انتشارات جاوید، ۱۳۶۷، ص۸۱
۲۰- هدایت، پیشین، ص ۳۶۸، همچنین، مکی، ص ۵۴۰
۲۱- کرونین پیشین، ص ۸۷
۲۲- مکی، صص ۵۲۴-۵۲۲
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید