جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


منتقدان سرمایه داری و امیدهای نافرجام


منتقدان سرمایه داری و امیدهای نافرجام
چنانکه مشاهده می شود گروهی در ایران از ظهور بحران مالی در سیستم اقتصادی شاد و مسرورند به این امید که به آنچه آرزو داشته اند بسیار نزدیک شده اند. آیا واقعا همینطور است؟
بحران مالی اخیر بحث های فراوانی را در پی داشته و مدتی است که تیتر اصلی خبرهاست و روزنامه نگاران، استادان و محققان به بحث و بررسی پیرامون چگونگی شکل گیری و راه کارهای برون رفت از آن می پردازند. در رسانه های ایران نیز اگر نگاهی بیندازیم مقالات و بحث هایی راجع به این موضوع دیده می شود با این تفاوت که بنظر می رسد نه تنها فهم دقیقی از بحران اخیر وجود ندارد بلکه محور بحث ها بر اساس برداشت دیگری است. در واقع عده ای از این مساله خرسند بوده به این امید که نظام سرمایه داری در حال فروپاشی است و سیستم مورد علاقه آنها (عمدتا سوسیالیستی) بر سر کار خواهد آمد.
اخیرآ در مقاله ای در سایت رستاک بحران اخیر را بحران اعتماد و نه بحران سرمایه داری خوانده اند. در واقع این مقاله با ذکر دلایلی به این نتیجه می رسد که بی اعتمادی مسبب این بحران بوده و بحران متوجه سرمایه داری نیست.
بحث هایی در ذهن برخی بوجود آمده که اولا آیا رابطه علت و معلولی از طرف بی اعتمادی به سمت بحران است و یا بالعکس و یا اینکه هر دو یکدیگر را تقویت می کنند. ثانیا، اگر واقعا بی اعتمادی باعث بروز بحران در سیستم سرمایه داری شده است آیا این یک بحران برای سرمایه داری نیست؟ مثلا در سیستم سوسیالیستی یک مساله مهم "عدم وجود انگیزه " در نظام است. پس می توان گفت که مشکل متوجه اقتصاد سوسیالیستی نیست؟ و بحث هایی از این قبیل که از طرف مخالفان نظام بازار مطرح شده و همچنان بر حرفهای خود مبنی بر لزوم برگشت به اقتصاد سوسیالیستی تاکید دارند. برخی دیگر نیز احساس می کنند شرایط لازم و کافی برای حقانیت "اقتصاد اسلامی" فراهم آمده است.
در این مقاله قصد دارم بدون اینکه مستقیما به بحران اخیر و دلایل و پیامدهای آن اشاره ای کنم به بررسی اینگونه مباحث و اعتبارسنجی آنها بپردازم. در واقع برای تایید و یا رد مباحث اینچنینی که مرتبا هم تکرار می شوند هیچ لزومی برای توجیه و یا استدلال راجع به بحران مربوطه نمی بینم و در اینجا سعی دارم بحث را بگونه ای پیش ببرم که جواب منتقدان را نه تنها در مورد این بحران بلکه در مورد بحرانهای احتمالی بعدی نیز داده باشم.
هر وقت که مشکلی در سیستم اقتصاد جهان بروز می کند اگر به وب سایت ها و روزنامه های ایرانی نگاهی بیندازیم یک نکته بخوبی به چشم می خورد و آن این است که بنظر می رسد افرادی (که تعدادشان هم کم نیست و نفوذ نسبتا زیادی هم دارند) رویای چنین روزی را داشته اند و اکنون آن روز فرا رسیده و خوشحال و سرخوش به نوشتن روی آورده و یا پشت تریبون می روند و سعی می کنند مسرت خود را به گوش همگان برسانند. این مسرت هم چیزی نیست جز اینکه نظام سرمایه داری در حال فروپاشی است و اقتصاد جهانی به آنچه ما خواهان آن هستیم (نظام سوسیالیستی و یا اقتصاد اسلامی و ..) روی خواهد آورد.
حال آنکه نه می دانند سرمایه داری چیست و نه حتی می دانند سوسیالیسم چیست و مهمتر از همه اینکه حتی برای اثبات حقانیت آنچه خواهان آن هستند هیچ تلاشی نمی کنند و تنها منتظر نتایج تحقیقات دیگران می نشینند. چنین رفتاری شبیه به این است که عده ای منتظر باشند که یک ناکارایی در علم فیزیک و نجوم مدرن (توسط خود منجمان!) یافت شود و سپس در روزنامه ها بنویسند که ما می دانستیم این نحله فکری غلط است پس چون مشکلی پیدا شده ناچار باید باور کنیم که زمین به دور خورشید نمی گردد!
اگر چه مثال فوق در نگاه نخست ممکن است تشبیه خوبی نباشد ولی اگر دقت کنیم در ماهیت امر فرق چندانی با یکدیگر ندارند. در واقع پذیرفتن ثابت بودن زمین برای یک فیزیکدان همانقدر عجیب است که پذیرفتن کارایی سیستم سوسیالیستی برای یک اقتصاددان. اما سوالی که پیش می آید این است که چرا در مورد فیزیک چنین اتفاقی مشاهده نمی شود. قاعدتا یکی از دلایل، طبیعی بودن علم فیزیک است. ولی مساله ای که نباید فراموش شود این است که در مورد مسائل اقتصادی، افراد ذینفع هستند. گروهی که جزو سیاستمداران و دولتمردان هستند بدنبال پیشبرد اهداف سیاسی خود با شعارهای پوپولیستی هستند. متاسفانه گروهی از اساتید اقتصاد ما نیز به علت فهم نادرست از اقتصاد بازار اظهارات بسیار اسف باری را بیان می کنند.
اما این تفکر در بین عوام (منظور تنها مردم ایران نیست حتی در غرب هم همینطور است) نیز محبوبیت زیادی دارد. اگر توجه کنیم تقریبا همه آنها یک ویژگی مشترک دارند و آنهم این است که افرادی هستند که از سطح متوسط جامعه پائین تر هستند، شغل خوبی ندارند و ...و همه اینها را از وجود نظام سرمایه داری می بینند و شاید هم به نوعی درست فکر می کنند، چرا که واقعیت این است که سرمایه داری رقابتی و آزاد به نفع آدمهای با لیاقت است و هر که شایسته تر باشد جایگاه بهتری دارد. این است که آدمهای تنبل و ناکارآمد منتظر روزی هستند که جامعه ای داشته باشند که بی لیاقتی آنها هویدا نشود و تفاوتی بین خوب و بد نباشد و به همه به یک میزان سهم برسد و این را عدالت می نامند و به نوعی دوستدار تساوی نتیجه هستند نه برابری فرصتها.
تا اینجا مساله روشن شد که سیستم سوسیالیستی قاعدتا برای چه کسانی جذابیت دارد. ولی مساله اصلی این است که این افراد تا چه حد می توانند امیدوار باشند که روزی به آرزویشان خواهند رسید؟ و در واقع آیا چشم به انتظاری پیدایش بحران در نظام سرمایه داری ممکن است آنها را به آرزوی خود برساند یا خیر. واقعیت این است که هیچ کس در هیچ شاخه علمی ادعا نمی کند که پارادایم حاضر کامل و بدون نقص است. در واقع فلسفه علم مدرن بنحوی است که تعصبات را کنار گذاشته و همین امر باعث شکوفایی روزافزون آن شده است. نظام بازار نیز از این مساله مستثنی نیست و همانطور که می دانیم موارد شکست بازار وجود دارند و ..
ولی واضح این است که این سیستم در موارد بسیاری کارا عمل می کند و ناکارایی ها پس از کشف شدن، با مکانیزمهای خاص خود قابل حل هستند. حتی اگر روزی برسد(!) که نخواهیم از نظام بازار استفاده کنیم باید جایگزین مناسبی برای آن داشته باشیم. بدین معنی که آن جایگزین نه باید تنها نقاط قوت نظام بازار را در خود داشته باشد بلکه حداقل برخی از ناکارایی های آن را هم پوشش دهد. جهت روشن شدن مطلب می توان به "الکتریسیته" اشاره کرد. همه ساله افرادی از برق گرفتگی جان خود را از دست می دهند. آیا همین کافی است که از برق استفاده نکرده و به دوران خاموشی برگردیم؟ اگر کسی پیدا شد که برقی را اختراع کرد که همان کارایی ها را دارا بوده و در عین حال باعث برق گرفتگی نشود (!) قطعا جایگزین برق حاضر خواهد شد.
در نظام اقتصادی نیز همه بدنبال سیستمی هستند که بیشترین کارایی را داشته باشد و اگر روزی روزگاری سیستمی کاراتر از اقتصاد مبتنی بر بازار بوجود آمد جامعه اقتصاددانان بدون شک از آن استقبال خواهند کرد اما منتقدان اقتصاد بازار در حال حاضر تنها دو گزینه در دست دارند:
ـ یکی اقتصاد سوسیالیستی که آنقدر راجع به ناکارایی آن بحث شده که نیازی به گفتن ندارد.
ـ دیگری هم اقتصاد اسلامی است که حتی تعریف درستی از آن وجود ندارد و تا جایی که نگارنده سراغ دارد مهمترین و شاید تنها تئوری (!) آن "ربوی بودن بهره" است.
در نهایت اینکه این بحران و علل و نتایج آن بدون شک باعث تقویت و پیشرفت علم اقتصاد کنونی (که همان اقتصاد مبتنی بر بازار است) شده و خواهد شد. چرا که تجربه ای است که از آن درسهای زیادی گرفته می شود و بخشی از روند تکاملی علم اقتصاد را تشکیل خواهد داد و البته یکبار دیگر امید منتقدان (اگر بتوان آنها را منتقد نامید) محو خواهد شد و باید بقول خودشان منتظر "عذاب " بعدی باشند و تکراری دیگر.
حمید بوستانی فر
منبع : رستاک


همچنین مشاهده کنید