شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

مردی که زیاد می‌داند


مردی که زیاد می‌داند
او کسی است که کشتار مای لی را در ویتنام فاش کرد، بمباران سری کامبوج توسط نیروهای امریکایی در زمان ریاست جمهوری نیکسون را رو کرد و به کابوس جرج بوش و دیک چنی تبدیل شد وقتی مساله سوءاستفاده از زندانی ها در زندان ابوغریب عراق را به مطبوعات و رسانه های جهان کشاند... بی دلیل نیست که جمهوریخواهان امریکا او را «نزدیک ترین عنصر مطبوعاتی امریکا به تروریست ها» توصیف کرده اند. او شاید هولناک ترین گزارشگر تحقیقی در سراسر جهان باشد.
هنوز هم هر از گاهی یک بازیگر معروف، یک کارگردان یا تهیه کننده یی با سیمور هرش تماس می گیرد و می گوید که مایل است فیلمی درباره معروف ترین داستان او بسازد؛ کار خارق العاده یی که او یکه و تنها در سال ۱۹۶۹ انجام داد و با افشای کشتار مای لی جایزه پولیتزر را از آن خود کرد. داستان از این قرار بود که یک جوخه از سربازان امریکایی مستقر در ویتنام به دهکده ویت کنگ ها ریختند اما مردان و شبه نظامی های ویت کنگ پیشتر ده را خالی کرده و افراد سالخورده، زنان و کودکان در روستا باقی نمانده بودند. امریکایی ها بعد از مواجهه با این مساله به کشتار جنون آمیز دست زدند، عده یی را تیرباران کردند، تعدادی را با ضربات چاقو و سرنیزه کشتند، و به بسیاری از زنان و کودکان تجاوز کردند. حتی یک نفر از اهالی روستا هم زنده نماند. افشای این مساله توسط هرش جوان در آن روزها که ۳۲ سال داشت یکی از طلایه های پایان جنگ ویتنام بود.
فیلمسازهایی که جذب این داستان می شوند معمولاً برای دیدن هرش به دفتر کارش در مرکز واشنگتن می آیند؛ یک سوئیت دواتاقه که طی ۱۷ سال گذشته دفتر کار هرش بوده است. اغلب آنهایی که به اینجا می آیند از دفتر هرش خوش شان می آید حتی اگر برای ساخت فیلم به توافق نرسند. (که تاکنون نیز چنین اتفاقی نیفتاده و اسطوره افشای مای لی هنوز به تصویر درنیامده است.) هرش وقتی در این باره صحبت می کند پوزخندی می زند و می گوید؛ «برد پیت عاشق اینجا شده بود... اینجا دقیقاً همان طوری است که همه انتظار دارند لانه یک خبرنگار پرجار و جنجال باشد.» هرش می گوید آخرین باری که قرارداد اجاره اینجا را تمدید کرده، صاحب ملک شرط گذاشته است که او به رنگ دیوارها دست نزند. هرش می افزاید البته نقاشی دیوارها با توجه به لزوم جابه جایی این همه وسایل چیزی نبوده که او هرگز به آن فکر کرده باشد. برای چند ثانیه با گردش ۱۸۰ درجه یی سر به دور و برم نگاه می کنم و چیزی حدود هشت هزار دفترچه و کاغذ می بینم که روی آنها با خط ریزی که شبیه خط میخی به نظر می رسد تا جایی که می شد اسامی و شماره تلفن یادداشت شده است. وقتی که چند لحظه بعد نگاهم روی هرش دوباره متمرکز می شود او مشغول بازرسی بخشی از دیوار پشت میز کارش است که رنگ آن رفته، انگار که یک بز با کشیدن شاخش به دیوار خواسته باشد آنها را تیز کند.
بعد از گذشت مدتی، وقتی گفت وگو با هرش گرم تر می شود مسلماً شخصیت او در جلب نظر مخاطب بر محیط دفترش غلبه می کند. بعد از افشای کشتار مای لی، هرش به استخدام نیویورک تایمز درمی آید تا جزئیات پرونده رسوایی واترگیت را دنبال کند؛ رسوایی که توسط روزنامه رقیب یعنی واشنگتن پست فاش شده بود. باب وودوارد و کارل برنستاین که رسوایی واترگیت را فاش کردند در کتاب مشهور خود «همه مردان رئیس جمهور» هرش را «رقابت کننده اصلی» توصیف کرده اند. او شبیه هیچ گزارشگری نبود که آنها به عمرشان دیده بودند. آنها درباره هرش می نویسند؛ «او عینک دسته شاخی به چشم می زد و قدکوتاه به نظر می رسید. از آن دست آدم هایی بود که وقتی به میهمانی رسمی دعوت می شد با یک جفت کفش تنیس کهنه و یک تی شرت نخ نما پیدایش می شد که در بهترین حالت وقتی دانشجوی سال اول بوده آن را خریده است.
همیشه هم یک شلوار رنگ و رو رفته به سبک شلوارهای نظامی ها می پوشید که چروک بود.» حالا هم به رغم گذشت ۴۰ سال از آن زمان هرش کمتر تغییری کرده است. هنوز پلوورهای گشاد به تن می کند با کفش های ورزشی و به خاطر جراحتی که در بازی تنیس برداشته است نیز هنگام راه رفتن اندکی می لنگد. اما چیزی که بیشتر از هر چیز شخصیت او را جذاب می کند حس کنجکاوی است که مثل هاله یا ابری همیشه همراه اوست. او درباره حرفه اش به عنوان یک گزارشگر می گوید؛ «من دهانم را باز می کنم و هر چه شد، می گویم.» هرش بسیاری از همکارانش را نکوهش می کند و می گوید؛ «من خیلی از آنها را می بینم که در تلویزیون گزارش می کنند و هر جمله یی را با مقدمه «من فکر می کنم» شروع می کنند. آنها می توانند یک کتاب بنویسند و عنوانش را بگذارند؛ «من فکر می کنم»،» در واقع آنچه مورد نکوهش هرش است فقدان یا کمبود مستندات در این گزارش هاست. او معتقد است که بین نوشتن و فکر کردن فاصله زیادی وجود دارد.
طی صبحانه یی که پیش از مکالمات رسمی، در یکی از کافه های تاریک واشنگتن صرف می کنیم، هرش از شرایطی می گوید که در آستانه انتخابات امریکا مثل هر امریکایی دیگری در آن به سر می برد. او یک دموکرات تمام عیار است که به شدت از دوران حکومت جرج بوش انتقاد می کند اما با این حال حاضر نیست نتیجه انتخابات آتی ریاست جمهوری را نیز پیش بینی کند و به شوخی می گوید این کار شاید «بدشگون» باشد. او امیدوار است صرف نظر از درصدی از رای دهندگان که هنوز نتوانسته اند اعتقادات نژادپرستانه خود را کنار بگذارند، باراک اوباما در این انتخابات پیروز شود. هرش با لذت از این می گوید که خیلی ها تا امروز با او تماس گرفته و خواسته اند وقتی پایان دوران ریاست جمهوری بوش فرارسید اطلاعات ارزشمندی درباره سوءاستفاده ها و قانون شکنی های مقامات دولت بوش در اختیار وی بگذارند. در حقیقت پیروزی دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری امریکا برای هرش ۷۱ ساله به مثابه شلیک آغاز مسابقه و رقابت جدیدی در عرصه خبرنگاری است. او می گوید؛ «نمی دانید چند نفر با من تماس گرفته اند و خواسته اند ۲۰ ژانویه (روزی که جرج بوش به طور رسمی کاخ سفید را به رئیس جمهور بعدی تحویل می دهد) با آنها صحبت کنم. آنها به من می گویند اگر درباره سوءاستفاده ها و قانون شکنی ها اطلاعات می خواهی آن موقع به ما زنگ بزن.» هرش می گوید مشغول نوشتن کتابی درباره نومحافظه کاران است و اگر تا پیش از تحویل کاخ سفید به جانشین بوش اتفاق بدی نیفتد اطلاعات ارزشمندی برای این کتاب به دست خواهد آورد.
با این حال این گزارشگر کهنه کار معتقد است که حتی کتاب او نیز تاثیر چندانی نخواهد داشت. او می گوید؛ «در نهایت بوش و چنی با هیچ مشکلی روبه رو نخواهند شد و هر کس که فکر می کند این دو نفر به خاطر جنایات جنگی ممکن است محاکمه شوند در واقع خودش را مسخره کرده است.» هرش می گوید آنچه در کتاب جدیدش منعکس می شود اقدامات کاخ سفید در دوران جرج بوش است برای تخریب نظام حاکم بر امریکا. به گفته او نومحافظه کاران در این دوران تنها به دنبال این نبوده اند که با اقدامات پشت پرده تصمیمات کنگره را تحت تاثیر قرار دهند بلکه آنها به طور جدی مذاکراتی داشته اند که رسماً حق دخالت در تصمیمات دولت را از کنگره سلب کنند.
اینکه هرش هنوز پس از هشت سال چیزهای بسیاری دارد که درباره چنی، بوش و دولت او بگوید از یک سو جالب توجه است و از سوی دیگر شیوه معمول و طبیعی کار هرش است که هیچ داستان و ماجرایی را به سادگی کنار نمی گذارد. به عنوان نمونه یی از این پشتکار می توان به پرونده واترگیت اشاره کرد. هر چند وودوارد و برنستاین کسانی بودند که اهمیت حقیقی اتفاقی را که در ساختمان واترگیت روی داده بود و یک دزدی ساده و ورود غیرقانونی به ساختمان به نظر می رسید، فاش کردند، اما این هرش بود که داستان را تا جایی ادامه داد که پرده از دخالت دولت نیکسون در کودتای ۱۹۷۳ شیلی توسط
دیکتاتور نظامی این کشور، پینوشه برداشت، ماجرای بمباران سری کامبوج را توسط نیروهای امریکایی فاش کرد و نیکسون را به خاطر سوءاستفاده از امکانات سازمان اطلاعات امریکا (سیا) برای مقابله با دشمنان و رقبای داخلی اش در ایالات متحده رسوا کرد. «بهای قدرت»، کتابی که هرش در سال ۱۹۸۳ درباره نیکسون منتشر کرد، کتابی سرنوشت ساز بود. با توجه به این ویژگی هرش جای تعجب نیست تا زمانی که جنگ علیه تروریسم ادامه دارد، کتاب «سلسله فرماندهی»، کتابی که بر اساس مقالات هرش در نشریه نیویورکر پس از حملات ۱۱ سپتامبر شکل گرفته است، همچنان ادامه دارد. هرش که در سال های اخیر برای نشریه نیویورکر کار کرده است در این کتاب همچنین از خام دستی و بی عرضگی غیر قابل توجیه نیروهای امریکایی برای به دام انداختن اسامه بن لادن در افغانستان می نویسد و از فعالیت های مشکوک ریچارد پرل جنگ طلبی افراطی از جبهه نومحافظه کاران. در واقع گزارشی که هرش درباره پرل در نیویورکر منتشر کرد موجب سقوط او به عنوان رئیس هیات سیاستگذاری پنتاگون شد. هرش مدعی شده بود پرل پس از ملاقات با یکی از بزرگ ترین دلالان اسلحه سعودی به نام عدنان خشوقی در سال ۲۰۰۳ به شیوه نامطلوبی سیاست های پنتاگون را به سود فعالیت های تجاری و بازرگانی شخصی خود تحت تاثیر قرار داده است. پرل پس از مواجهه با این اتهام، هرش را «نزدیک ترین عنصر به تروریست ها در عرصه مطبوعات امریکا» توصیف کرده و تهدید کرد او را به خاطر این «تهمت» به دادگاه می کشاند، اما ناگهان پس از چندی جار و جنجال پرل خاموش شد و در سکوت از مقام خود کناره گرفت. هرش همچنین در این کتاب از ادعای بوش درباره تلاش های صدام برای به دست آوردن اورانیوم در قاره آفریقا می نویسد که ادعای او افسانه یی بوده است ساخته و پرداخته دولت بوش.
اما شاید هنوز جالب ترین بخش این کتاب همان مسائل مربوط به زندان ابوغریب عراق باشد که خود هرش برای اولین بار آن را فاش کرد. آن طور که دیوید رمنیک دبیر نیویورکر در مقدمه «سلسله فرماندهی» آورده است، پیگیری های هرش موجب شد تا به همه ثابت شود آن طور که کاخ سفید می خواست وانمود کند، مساله ابوغریب حاصل یک رویداد منحصر به فرد در پایین ترین رده های اجرایی و نظامی و منفک از سایر بخش های نظام حکومت امریکا نبود بلکه نتیجه اقدامی آگاهانه از سوی عالی ترین مراتب فرماندهی نظامی امریکا و دولت این کشور برای نقض معاهده ژنو بدون مواجهه با پیامدها بین المللی آن بود.
به نوشته رمنیک حوادث ابوغریب با این هدف هدایت می شدند که بیشترین اطلاعات ممکن را بدون توجه به محدودیت های میثاق های بین المللی از عوامل دستگیرشده به دست آورند و شورش های داخلی عراق را در کمترین زمان ممکن آرام کنند. گفته می شود در پس افشای این مسائل از سوی هرش، بوش در دیداری خصوصی که با پرویز مشرف رهبر وقت پاکستان داشته است این خبرنگار نشریه نیویورکر را یک دروغگوی بزرگ خوانده بود و یکی از سخنگویان پنتاگون نیز درباره او گفته بود؛ «هرش به سادگی مسائل مختلف و بی شماری را مطرح می کند که حقیقت ندارند و بعد منتظر می نشیند تا مقامات بیایند و در رد اتهامات مطرح شده علیه آنها خود به خود چیزی شکل بگیرد که به آن حقیقت می گوید. این در واقع یک ماجرای وصله و پینه شده از اجزای غیرحقیقی و غیرمنطقی است.»
اوایل سال جاری میلادی بود که هرش توجه اش را به ایران معطوف کرد و از تمایل دستگاه حاکمه بوش برای بمباران این کشور و عملیات سری که برای ایران در سر دارد. اکنون هرش معتقد است هر چند نوشت رئیس جمهور غبوشف شخصاً به شدت علاقه مند است برنامه سابق را درباره ایران دنبال کرده و به این کشور حمله کند، اما خطر اصلی پشت سر گذاشته شده است و دیگر بوش در ماه های باقیمانده از ریاست جمهوری خود فرصت و توانی برای این کار ندارد. غهر چند واشنگتن تایمز در مقاله یی روز شنبه با توجه به ساخت دولت فعلی امریکا پیش بینی کرد احتمال حمله به ایران در ماه های نوامبر و دسامبر زیاد است چرا که اولاً آب از سر دولت بوش گذشته و به هر حال جمهوریخواهان شانس کمی برای پیروزی دارند و از سوی دیگر بسیاری از مقامات دولت بوش که به زودی سر کارهای گذشته خود بازمی گردند در تجارت کارتل های نفتی امریکا دست دارند و بحران جدید در خلیج فارس و افزایش دوباره قیمت نفت در آستانه بازگشت آنها به مشاغل سابق خود دست کم به سود شخصی این افراد خواهد بود.ف
رکود اقتصاد جهانی و سوریه که اخیراً هرش سفری به آنجا داشته است از دیگر موضوعاتی هستند که هرش کم وبیش این روزها درباره شان می نویسد. او می گوید در حالی که روزهای دولت بوش به شماره افتاده است چنی بسیار ضعیف تر از سابق شده و به راحتی می شود با او ملاقات کرد و اطلاعات بهتری از او گرفت. بر حسب اتفاق اولین باری که هرش درباره رویدادهای ابوغریب شنید نیز طی سفرش به سوریه بود. او در آن زمان هنوز اسناد و مدارکی در این باره به دست نیاورده بود. هرش در این باره می گوید؛ «در ماه های اول بعد از سقوط رژیم صدام که شرایط بغداد بی شباهت به بهار پراگ نبود با یک افسر دوستاره از رژیم سابق عراق آشنا شدم.
او با تاکسی از بغداد تا دمشق آمده بود که مرا ببیند. گفت وگوهای ما حدود چهار روز طول کشید و زندان ها یکی از مسائلی بودند که درباره شان با هم صحبت کردیم. او گفت چند نفر از زنانی که داخل زندان هستند برای پدران و برادران شان پیغام فرستاده اند که هر طور شده بیایند و آنها را بکشند برای اینکه در زندان به آنها تعرض شده است. من آن موقع هنوز نمی دانستم آیا این سربازهای امریکایی بوده اند که مرتکب این اعمال شده اند یا نیروهای عراقی یا افراد دیگری بوده اند اما یک چیز روشن بود و آن اینکه این زن ها واقعاً تحت فشار بودند و واقعاً به آنها تعرض شده بود. به همین خاطر مدت ها بعد وقتی که برای اولین بار درباره وجود عکس هایی در این ارتباط چیز هایی شنیدم تردید نکردم که عکس های واقعی هستند. اینقدر هم می دانستم که ماجرای پشت آن ماجرای بزرگی است اما هیچ وقت تصور نمی کردم رسوایی بزرگی در ابعاد مای لی را دوباره کشف کرده باشم.» به رغم افشاگری هرش تاکنون تنها شمار معدودی از پایین ترین رده های نظامی در ارتباط با وقایع ابوغریب محاکمه شده اند و هر چند گزارش داخلی ارتش امریکا که به دست هرش افتاد هیچ تردیدی نمی گذارد که خانم جانیس کارپینسکی فرمانده زندان های عراق به طور مستقیم در این رویدادها نقش داشته است، اما وی تنها از درجه سرتیپی به درجه سرهنگی تنزل درجه داده شده است. هرش حتی از اینکه جان کری نامزد دموکرات ها در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۴ از رسوایی ابوغریب در رقابت های انتخاباتی علیه بوش استفاده نکرده ابراز تعجب می کند و می گوید؛ «فقط می توانم گمان کنم که اجتناب کری از اشاره به این مساله حفظ آبروی ارتش بوده است.»
بین افشای رسوایی مای لی و ابوغریب چهار دهه فاصله است و با توجه به این فاصله ممکن است کسی از خود بپرسد دنبال کردن و افشای سوءاستفاده های ارتش امریکا علیه غیرنظامیان در چنین بازه زمانی طولانی آیا برای هرش ملال آور و نفرت انگیز نبوده است. پاسخ هرش به این سوال آمیزه یی از پاسخ مثبت و منفی است. او می گوید از کشف آنچه در ابوغریب روی داده ۴۰ سال پس از رسوایی مای لی احساس یأس به او دست داده است اما می گوید از سوی دیگر جنگ ها همیشه خشونت آمیز و هولناک بوده اند.
در سال ۱۹۷۰ بعد از جریان رسوایی مای لی هرش به عنوان سخنران در یک همایش ضد جنگ دعوت شد و همان جا از سربازی که تازگی از جنگ ویتنام بازگشته بود خواست به مردم بگوید که بعضی از سربازهای امریکایی وقتی برای جابه جایی مجروحان با هلی کوپتر به خطوط جنگی می روند، هنگام بازگشت چه می کنند. با کمترین اصرار از سوی هرش، کهنه سرباز جنگ ویتنام تعریف کرد چطور با هلی کوپترهای امریکایی روی مزارع غیرنظامیان ویتنامی پایین می آیند و پره های هلی کوپتر را آنقدر به آنها نزدیک می کنند تا سرشان قطع شود و قبل از بازگشت به پایگاه مرکزی، در پایگاه های محلی خون آنها را از پره های بالگرد پاک می کنند. هرش امروز با یادآوری آن خاطره می گوید؛ «جنگ ها همیشه همین طور هستند. اما چطور می شود در این باره نوشت؟ چطور می شود چنین داستانی را برای مردم امریکا بازگو کرد؟» با وجود این هرش معتقد است گفتن و گزارش کردن این حقایق هولناک بهتر از خاموش ماندن است. آنچه در این شرایط هرش را برای فعالیت مصمم تر از قبل می سازد رکود و نوعی بی روحی است که پس از وقایع ۱۱ سپتامبر بر مطبوعات و رسانه های امریکا حاکم شده و ناشی از نوعی همدستی و همداستانی حاکمیت و مطبوعات این کشور است.
او برای مثال از تلاش اش برای زیر سوال بردن ادعای کاخ سفید درباره سلاح های کشتارجمعی صدام می گوید و تبعاتی که برای او در پی داشته است. هرش می گوید؛ «این روزها وقتی به صفحات نیویورک تایمز نگاه می کنم، دچار شوک و حیرت می شوم. من سال ۱۹۷۲ در نیویورک تایمز مشغول کار شدم و وقتی با جنگ عراق مخالفت کردم در همین روزنامه به قابیل توصیف و به خیانتکاری و برادرکشی متهم شدم. با این حال ابی روزنتال دبیر من در نیویورک تایمز هنوز به ماجراهایی که من پوشش می دادم علاقه مند بود. به همین خاطر به دفتر واشنگتن می آمد، دستی به شانه ام می زد و می گفت؛ «کمونیست کوچولوی من امروز چه مقاله یی برای من داری؟»» هرش ادامه می دهد؛ «این روزها دیگر حتی کمتر کسی از مخالفان می تواند شانس انتشار مقالاتش را به دست آورد. برای من حیرت انگیز است که می بینم چه افراد بزرگ و باتجربه یی در سطح ملی از جنگ امریکا در عراق حمایت می کنند و از آن حیرت انگیزتر این است که می بینم چه تعداد از امریکایی ها به سادگی پذیرفته اند که می شود غبا نیروهای نظامیف به جنگ یک ایده و تفکر یعنی تروریسم رفت.»
وقتی صحبت از افزایش شمار نظامیان امریکایی در عراق در سال های گذشته می شود و نتایج قابل قبولی که با تایید اغلب کارشناسان در این کشور داشته است، هرش به تبعات طولانی تر این اقدام اشاره می کند و می گوید؛ «در حال حاضر یک سکوت و توقف طبیعی در جریان خشونت ها در عراق پدید آمده است. اما خشونت و نسل کشی واقعی زمانی آغاز می شود که بالاخره دولت امریکا تصمیم بگیرد حکومت عراق را به طور کامل به حکومت این کشور بسپارد. در این شرایط پرداخت دستمزدهای شورای بیداری به عهده دولت شیعه عراق خواهد بود غگروهی از سنی ها که با پرداخت پول از سوی ارتش امریکا به عنوان نیروی داخلی علیه آشوبگران سنی در برخی استان های عراق فعالیت می کنند و در آرامش فعلی عراق نقشی قابل توجه داشته اندف.» صدای هرش آرام تر می شود و ادامه می دهد؛ «با چنین تغییری در عراق، عربستان سعودی به عامل اصلی رویدادهای هولناک تبدیل می شود. هم اکنون عربستان به گروه های به اصطلاح خیریه سلفی و وهابی در عراق کمک می کند و تردیدی نیست که با پشتوانه ثروت هنگفت شورای بیداری را نیز در درآمدهای سرشار نفتی خود سهیم خواهد کرد و این گروه ها بیش از هر چیز از شیعه ها و از ایران نفرت دارند.
در این شرایط چه چیزی غیر از خشونت و نسل کشی را می توان برای آینده عراق متصور شد؟ چطور می توانیم از این شرایط بیرون بیاییم؟ هیچ راهی برای خروج وجود ندارد. ما یک وظیفه و تعهد اخلاقی در برابر مردم عراق داریم. اینکه بگوییم این مشکل آنهاست، اینکه بخواهیم همین طور عراق را به حال خود بگذاریم تصمیم درستی نیست. منظورم این است که آیا واقعاً می فهمیم چه بر سر جامعه عراق آورده ایم؟ فقط تصور کنید چه فشارهای روانی بر ملت عراق وارد کرده ایم. به جنونی که در این کشور القا کرده ایم، فکر کنید.»
راشل کوک
ترجمه؛ آرش مومنیان
منبع؛ آبزرور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید