پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا

نوجوانان و تربیت دینی


نوجوانان و تربیت دینی
نوجوانی دوران شکوفایی امیال نهفته در وجود انسان است و باید این امیال در مسیر صحیح هدایت و تربیت شوند، بر این اساس اولاً اولیاء تعلیم و تربیت لازم است نقش هدایتگری خود را بیشتر از گذشته اعمال نمایند و ثانیاً متولیان اوقات فراغت به نیاز های نوجوانان در ایام تحصیل و بویژه در فصل تابستان توجه داشته باشند و از همه مهمتر خود نوجوانان لازم است به اهمیت این دوره پی برده و بدانند که داشتن آینده ای سرشار از موفقیت در گرو برنامه ریزی دقیق و استفاده از گوهر ارزشمند زمان می باشد.
اهمیت دوره نوجوانی از منظر دینی
قرآن کریم می فرماید: «الله الّذی خَلَقَکُم مِن ضَعفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ ضَعفٍ قُوَةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعدِ قُوَّةٍ َضعفاً وَشَیبَةً یَخلُقُ مایَشاءُ وَ هُوَالعَلیمُ القَدیرُ (۱) ؛ خدا همان کسی است که شما را آفرید درحالی که ضعیف بودید، سپس بعد از ناتوانی، قوت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد .او هرچه بخواهد می آفریند و دانا و تواناست.» خداوند در این آیه از سه دوره مهم زندگی به عنوان سه مشخصه ضعف، قوت و ضعف ثانویه یاد می کند. از بررسی تفاسیر و روایات وارده در این کریمه بر می آید که ضعف همان دوره کودکی و قوت مرحله بعد از کودکی و ضعف دوم پیری را شامل می شود. به نظر می رسد قرآن واقعیت خارجی را بیان می کند که به صورت نسبی نه مطلق سه مرحله در دوره عمر انسان را شامل می شود یعنی ضعف در کودکی و در پیری اتفاق می افتد و در این بیان مرحله ای از عمر انسان هست که قوت نام دارد، چه این قوت بعد از کودکی باشد یعنی اوایل جوانی (نوجوانی ) و چه پایان جوانی. بنابراین می توان بیان قرآن را حمل بر دوره نوجوانی کرد ‎/ (۲)
همچنین بر طبق آیات قرآن، رشد و بلوغ با هم رابطه ملازمه دارند. این را می توان از مقایسه دو آیه زیر در یافت:
وَابتَلوُا الیَتَمَی حَتَّی إذا بَلَغُوا النِّکاحَ فَإن آنَستُم مِّنهُم رُشداً فَادفَعُوا إلَیهِم أموَالَهُم ؛(۳)
و یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید، اگر در آنها رشد یافتید، اموالشان را به آنها بدهید.
«فَأرادَ رَبُّکَ أن یَبلُغا أشُدَّهُما وَ یَستَخرِجا کَنزَهُما رَحمَةً مِن رِّبِّکَ (۴) ؛ و پروردگار تو می خواست آنها به حد بلوغ برسند و گنجشان را استخراج کنند، این رحمتی از پروردگارت بود.»
در هر دو آیه بحث از نایل شدن اطفال یتیم به قابلیت تصرفات مالی و اقتصادی است اما در اولی پدیدار شدن رشد و در دومی بلوغ اشد مطرح شده که ملازم بودن این دو را می رساند. (۵) درمورد کلمه اَشُدّ، علّامه طباطبایی معتقد است اشد، سنی است که در آن قوای بدنی رفته رفته بیشتر می شود و به تدریج آثار کودکی زایل می گردد.و ظاهراً منظور از آن رسیدن به ابتدای سن جوانی است، یعنی نوجوانی، نه اواسط آن(جوانی) و یا اواخر آن که از حدود ۴۰ سالگی به بعد است. (۶)
آیه دیگری که مورد توجه بعضی مفسرین قرار گرفته و از آن دوران نوجوانی و یا حتی جوانی استنباط شده، آیه۳۷ فاطر است: «أوَ لَم نُعَمِّرکُم مَّا یَتَذَکَّرُ فِیهِ مَن تَذَ کَّرَ؛ آیا شما را به اندازه ای که اهل تذکر در آن متذکر می شوند عمر ندادیم » صاحب تفسیر برهان- سید هاشم بحرانی- روایتی را از امام صادق(ع) در ذیل آیه فوق آورده است که فرمود: «این آیه ملامت و سرزنش جوانان غافلی است که به سن هجده سالگی رسیده اند و از فرصت نوجوانی خود استفاده نمی کنند.» (۷)
از نظر اسلام دوران نوجوانی بسیار اهمیت دارد. در این دوران است که بنای شخصیت فردی و اجتماعی انسان پی ریزی می شود. روش تربیتی اسلام بر این امر تأکید دارد که نوجوان این مقطع از زندگی اش را با معرفت و پاکی سپری کند. چون در این دوران حساس ، تغییرات عمومی بدن و تأثیرات روانی ،آنچنان سریع و همه جانبه است که او را دچار تشویش و نگرانی می کند ، برخوردها و ارتباط های او با اطرافیان و خانواده اش مشکل زا می گردد .از این رو، در این زمان است که او شدیداً نیاز به محبت دارد و در پی یافتن یک نقطه اتکای روانی و روحی است و دوست دارد دیگران به شخصیتش احترام بگذارند و او را مورد توجه قرار داده و به حساب آورند.
به همین مناسبت است که پیامبر اعظم (ص) ضمن بیان مراحل تربیت، در هفت سال سوم زندگی مقدماتی انسان (که همان دوران بلوغ و نوجوانی است) والدین و مربیان را سفارش می فرمایند که در این سنین به او به عنوان یک شخصیت بزرگسال بنگرند و به او اعتماد نموده، در کارها با وی مشورت کنند و در زندگی نظر او را دخالت داده و به او مسئولیت دهند تا شخصیتش شکوفا گردد.
در دیدگاه اسلام، انسان چون به سن بلوغ برسد، مکلف است و در قبال هر عمل و اقدامی که از او سر زند ،چه مثبت و چه منفی مسئول خواهد بود.
در گذشته نیز بعضی از علمای بزرگ ما دوران بلوغ و تکلیف را برای نوجوانان خود، جشن می گرفتند و بزرگان را دعوت نموده و در مراسم با شکوهی از او به عنوان فرد بالغ نام برده و حضار مجلس به او تبریک می گفتند.و این طور به او می فهماندند که این مرحله از زندگی شما، سر آغاز حیات با ارزش و جدیدی است که همانند سایر بزرگسالان رشد یافته، مورد خطاب خداوند قرار می گیری و مسئولیت پیدا می کنی و باید خود تصمیم بگیری، تو دیگر بزرگ شده ای و در رفت و آمدها، در نشست و برخاست ها و در ارتباط با دیگران باید حریم و حدود الهی را رعایت کنی. و بدین سان با او به عنوان یک شخصیت رشد یافته، رفتار می کردند. همین امر به پرورش رشد روحی و روانی او کمک می کرد و کم کم او را برای پذیرفتن وظایف پر مسئولیت زندگی آینده، آماده می ساخت.
سید ابن طاووس (یکی از برجسته ترین علمای قرن ششم هجری) درباره دوران بلوغ و تکلیف فرزندش خطاب به وی چنین می گوید:« اگر من با مراحم و عنایاتی که خداوند مرحمت فرموده زنده بمانم، روز تشرف تو را به سن تکلیف (بلوغ) عید قرار می دهم و ۱۵۰ دینار صدقه خواهم داد. اگر بلوغ تو فرا رسد، با این کار قیام به خدمت حضرتش خواهم کرد، زیرا مال از اوست و من و تو بنده او هستیم. پس ای فرزندم( محمد) به یاد عظمت مقام و کمال و بخشندگی حضرتش باش که در این هنگام به تو اهمیت داده وفرشتگانش را به سوی تو فرستاده تا اعمال عبادی را حفظ نمایند و در روز حساب، گواه بر تو باشند. «مَا یَلفِظُ مِن قَولٍ إلَّا لَدَیهِ رَقیب عَتید ؛ [انسان]‎/ سخن از خیر و شر به زبان نیاورد (انسان) جز آنکه درنزد او فرشته ای نگهبان و آماده نوشتن است.»
قرآن کریم داستان ایام جوانی حضرت یوسف(ع) را بازگو می کند که چگونه در دوران حساس بلوغ (اوایل دوران جوانی ) در معرض سخت ترین امتحان و خطرناک ترین واقعه تاریخی زمان خود قرار گرفت و با اراده قوی و ایمانی راسخ از این آزمون الهی سربلند خارج شده، در قله شرافت و عفاف جای می گیرد و شخصیتش برای نوجوانان به عنوان اسوه و نمونه ای کامل همیشه جاوید، باقی می ماند.
نوجوان و جوان مؤمن با بینش صحیحی که از اسلام، الهام گرفته است، می داند که هر واقعه ناگواری که در زندگی انسان اتفاق می افتد درصورتی که خود مسئول پدید آمدن آن نباشد در حکم آزمایش و ابتلایی از طرف خداوند، تلقی می شود که هدف آن سازندگی و رشد و کمال انسان است. عَلی(ع) فرمود: «ألمُؤمِنُ یَبتَلِی بِأنواعِ البَلاءِ. مؤمن به انواع گرفتاری ها مبتلا می شود.» همچنین فرمود: «ألبَلاءُ لِلظالِم أدَب و لِلمُؤمِن إمتِحان و َلِلأولِیاءِ دَرَجَة؛ بلا و ناگواری در زندگی برای ستمگر، تنبیه و مجازات و برای مؤمن، آزمایش و امتحان و برای دوستان خدا درجه [یا موجب کسب درجه بالاتر] است.»
با مراجعه به زندگی رهبران و دانشمندان و انسان های بزرگ در طول تاریخ، ملاحظه می شود که بیشتر آنان آگاهانه، با دشواری ها و حوادث گوناگون زندگی، دست و پنجه نرم کرده اند و موفقیت شان در بزرگسالی مرهون صبر و استقامتی است که در برابر سختی ها در دوران کودکی و نوجوانی از خود نشان داده اند.
دین اسلام پایه های تربیت را در درون افراد بنیان گذارده و آنها را به رعایت اصولی سفارش کرده است که درصورت تحقق آنها در وجود افراد، نظام اجتماعی از ثمراتی چون: تعادل، روابط پایدار، محبت متقابل، نظارت و مراقبت اجتماعی بهره مند می شود.
تقوی، برادری، عفو و بخشش، ترحم و دلسوزی، رعایت حقوق دیگران، جرأت و شهامت داشتن، ایثار و گذشت، مشورت کردن و تعاون و همکاری جزء اصول تربیت اجتماعی است که اسلام به آنها سفارش کرده است و بی هیچ تردیدی خانواده اولین نهادی است که این اصول در آن تجربه می شود و کودکان و نوجوانان در رفتار اعضای خانواده آنها را به نظاره می نشینند.
پیشوایان دین پس از رعایت اصول تربیت، نظارت دقیق و مداوم در مورد فرزندان خود داشتند و سعی وافر می کردند تا آنها را متدین، متعهد و فعال پرورش دهند.برای تحصیل چنین آثاری، هرگز نسبت به آنها بی تفاوت نبودند و در وهله اول با آنها دوستی و رفاقت می کردند و با کمال محبت با آنها رفتار می نمودند، یار و یاور آنها بودند و در دشواری ها دست آنها را می گرفتند. رسول اکرم (ص)فرمودند«:رَحِمَ اللهُ عَبداً أعانَ وَلَدَهُ عَلَی بِرِّّهِ بِالإحسَانِ إلَیهِ وَ التَاَلُّفِ لَهُ وَ تَعلِیمِهِ وَ تَادِیبِهِ؛ خداوند رحمت کند بنده ای را که فرزندش را بر نیکی و سعادتش یاری کند به اینکه به او احسان نماید و با او رفتار دوستانه داشته باشد و به آموزش و پرورش او بپردازد.» مردی به محضر رسول خدا (ص) آمد و گفت:«مَا قَبَّلتُ صَبِیّاً؛ من هرگز کودکی را نبوسیده ام.»وقتی که رفت رسول خدا(ص)فرمود: «هَذا رَجُل عِندِی إنَّهُ مِن أهلِ النّارِ؛ این مردی است که در نزد من از اهل دوزخ است.»
در وهله دوم پیشوایان دین در مسیر تربیت فرزند هرگز آنها را تحقیر نمی کردند بلکه به آنها شخصیت می دادند، غریزه رشد جویی آنها را سرکوب نمی کردند و از هرگونه کاری که موجب عقده حقارت فرزند می شد دوری می نمودند. زیرا می دانستند که هر کس برای خود شخصیتی قائل نیست به هر انحراف و گناهی دست می زند. از سوی دیگر اگر کسی در خود احساس شخصیت کند، آن را با گناه نابود نمی کند. چنانکه امیر المؤمنین (ع) فرمود: «مَن کرُمَت عَلَیهِ نَفسُهُ لَم یُهِنهَا بِالمَعصِیه»؛ کسی که خود را گرامی می دارد آن را با گناه خوار نمی کند.» در وهله سوم همواره فرزندان خود را نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر می کردند. و در این راستا اصرار داشتند و از هر فرصتی اذهان صاف فرزندانشان را با حکمت ها و مطالب سازنده و عمیق بارور می نمودند.
پیشوایان و الگوهای دینی، گوش جان فرزندان عزیزشان را با حکمت های ژرف می نواختند چنانکه قرآن کریم نصایح لقمان حکیم به فرزندش را با خطاب زیبای«یَا بُنَیَّ» گزارش می کند. امام علی (ع) هم در نامه ای اندرزهای خود را به امام حسن(ع) با ده بار خطاب «یَا بُنَیَّ» همراه می کند و امام حسین (ع) به معلم فرزندش به نام عبد الرحمن بن سلمی که سوره حمد را به فرزندش آموخته بود و اندکی او را تعلیم و تربیت نموده بود، هزار دینار جایزه داد و دهان او را پر از گوهر نمود. شخصی به آن حضرت گفت: آن همه جایزه دادی ! امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: «وَأینَ یَقَعُ هَذا مِن عَطائِهِ؛ این مبلغ اندک از کجا ارزش تعلیم او را جبران می کند »
«نکته مهمی که در اینجا باید مورد توجه قرار داد این است که در تربیت نوجوان لازم است نصیحت و انتقاد را به حداقل رساند و از خطاهای جزئی و کم اهمیت فرد تربیت شونده صرف نظر کرد و هر ایراد جزئی را در نوجوانان بلافاصله مورد انتقاد و اعتراض قرار نداد. بلکه با بلند نظری و بزرگواری از کنار آن گذشت تا بتوان موارد مهم تر را با قاطعیت جلوگیری کرد. از این روش در تعلیم و تربیت اسلامی به «تغافل»تعبیر می شود. تغافل یعنی اینکه خطاهای کسی را نادیده گیریم و دانسته چنین وانمود کنیم که این اشتباهات را ندیده ایم.
با به کارگیری این روش احساسات نوجوان با تذکرهای پی درپی ما جریحه دار نمی شود و او از دست ما به ستوه نمی آید و در نتیجه لجاجت و ستیزه جویی در او زمینه رشد نمی یابد.تغافل سبب می شود که پرده حجاب و حیای فطری در نوجوان دریده نشده، فرصت جبران و ترمیم از او گرفته نشود. تغافل نوعی برخورد بزرگوارانه و کریمانه است. امام علی (ع) آن را از برترین کمالات انسان های بزرگوار می شمارد و می فرماید: «أشرَفُ أخلاقِ الکَرِیم تَغافُلُهُ عَمَّا یَعلَم؛ از برترین اخلاق انسان بزرگوار، تغافل او از دانسته های خویش است.» نباید فراموش کرد که تغافل نیز حدی دارد. اگر نوجوان خطاها را تکرار کند باید به گونه ای از کار او جلوگیری کرد.»
محمد جواد انبیایی
منابع در دفتر روزنامه موجود می باشد
منبع : روزنامه ایران


همچنین مشاهده کنید