جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


نظام نئو لیبرالی درغرب مرده است


نظام نئو لیبرالی درغرب مرده است
استیگلیتز استاد دانشگاه کلمبیا در نیویورک و یکی از مهم ترین کارشناسان اقتصادی جهان به شمار می رود. او برنده نوبل در رشته اقتصاد، مشاور بیل کلینتون رئیس جمهور پیشین ایالات متحده آمریکا و در بین سال های ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۰ اقتصاددان ارشد بانک جهانی بوده است. در این گفت وگو استیگلیتز مهم ترین نگرانی هایش را مطرح می کند. او می گوید نمی داند این بحران چقدر به طول می انجامد. او می گوید بانک ها می خواهند بحران حاضر را به دوش مالیات دهندگان بیندازند. او ناقد برنامه نجات دولت بوش است. او معتقد است برنامه بوش در نهایت حسابرسی شفافی را مطرح نمی کند. این گفت وگو را ریچارد ویمر با پروفسور ژوزف ا. استیگلیتز درباره بحران مالی ایالات متحده آمریکا و جهان و پیامدهای آن انجام داده است.
● آقای پروفسور استیگلیتز، می ترسید؟
ترس نه، ولی من به خاطر بحران مالی نسبتا دلنگرانم. به میزان زیاد عدم اطمینان فرمانرواست. در نهایت موضوع برسر دوران به غایت پر مخاطره است. برای من این یک نوع احساس ًآشنایی است، چرا که آن مرا به یاد دوره اشتغالم در بانک جهانی می اندازد، یعنی ده سال پیش، زمانی که بحران آسیا سربرداشت. تفاوت تنها در آن است که آن وقت بحران دامنگیر مردم تایلند و اندونزی بود، امروز دامنگیر آمریکایی ها و اروپایی هاست. ابعاد بحران کنونی تازه چندین بار بزرگتر از آن بحران است.
● چقدر این قضیه دیگر طول می کشد؟
در واقع هیچ کس نمی داند و ما هم نمی دانیم، چقدر این بحران وخیم می شود. آنچه که مرا با این وجود آرام تر می کند، اوضاع و احوالی است که ما امروز با چنین بحران هایی بهتر از دوران رکود بزرگ دهه ۳۰ می توانیم برخورد کنیم. ما امروز دانش و افزارهایی داریم برای اینکه با یک بحران رو در رو بشویم. ولی من هم چنین می دانم که با آن می توان برخورد خطا آمیز کرد همان طور که مثلاً در جریان بحران آسیا چنین شد وقتی که صندوق بین المللی پول و دولت ایالات متحده بحران را سراپا خطا مورد چاره اندیشی قرار داد. آن چاره اندیشی پیامد های بسیار وخیمی برای کشور های بحران زده به بار آورد. هم اکنون ما یک رئیس جمهوری ایالات متحده داریم که عدم صلاحیت اش چندین برابر بیشتر به اثبات رسیده است. (فکر کنید به جنگ عراق یا همین بحران کنونی) در واقعیت امر، بیشتر دولت ایالات متحده به همراه بانک مرکزی و وزارت دارایی این بحران مالی را به وجود آورده اند و حالا باید آنها برای بیرون آمدن از این مخمصه به ما یاری کنند. اینجاست که من شک دارم. فکر کنید به این ۷۰۰ میلیارد دلار «برنامه نجات»،
● چه اشکالی در آن می بینید؟
موضوع برسر یک «برنامه نجات» بد است. مثل روز روشن است که کاچی بهتر از هیچی است،ولی گزینه های هوشمندانه تری هم وجود داشت. برنامه بر این فرض استوار است که مبالغ کلانی تو خًرخًره «وال استریت» ریخته شود، به ترتیبی که کل اقتصاد « آبیاری قطره ای» شود. بعضی موارد شاید جز آبیاری قطره ای هم نخواهد، ولی این روش کارا نیست. در نظر بگیرید بیمار از خونریزی شدید داخلی رنج می برد و به عنوان چاره نجات، خون تزریقی دریافت می کند. بانک ها پول قرض داده اند و ارزش دارایی بادکنکی به عنوان ضمانت پذیرفته شده است. این حباب ترکیده است، ضمانت ها هیچ ارزشی ندارند یا بسیار کم ارزش اند.
● گفته می شود که در ایالات متحده آمریکا، در حال حاضر ۱۰ میلیون خانه و آپارتمان اضافی وجود دارد.
این مساله غیرعادی است و آن بار بسیار سنگینی بر دوش کل اقتصاد می گذارد. آنچه کسانی که از قماش وزیر دارایی هنری پاولسون یا رئیس بانک مرکزی بن برنانکی نمی فهمند، این واقعیت است که موضوع بیشتر از یک بحران ًاعتماد گذرکرده است. خطای جدی از واگذاری اعتبار شروع شد که در واقعیت امر، ما آن را مثلاً در وجود مازاد عرضه در بازار مسکن شخصی می بینیم. گذشته از این اعطای افسار گسیخته وام در سال ۲۰۰۶ اتفاق افتاده است. این درست مثل اختلاس است: اول اختلاس کوچک صورت می گیرد، هیچ کس متوجه آن نمی شود و بعد ابعاد اختلاس بزرگ و بزرگ تر می شود، تا اینکه قضیه مثل بمب می ترکد. بانک ها سه وظیفه اصلی دارند: آنها باید انگیزه پس انداز ایجاد کنند، به مدیریت مخاطرات دست زنند و با اعطای وام، سرمایه را موثرتر توزیع کنند. بانک های ما از هر نظر ناکام بوده اند. میزان پس انداز در ایالات متحده در حد صفر است.یک مدیریت بد برای رفع خطر وجود دارد و سرمایه سراپا به مسیر خطا - با این فلاکت شناخته کنونی- هدایت شد.
● حالا چه می شود؟
مساله عبارت است از اینکه، هزینه این خطا بر دوش چه کسی باید گذاشته شود و بانک ها پیشنهاد می کنند، هزینه باید بر شانه مالیات دهندگان گذاشته شود. آنهایی که سال ها سود به جیب زده اند، می خواهند یک بار دیگر مالیات دهندگان را زیر بار زیان بفرستند. این یک توزیع تمام عیار از پایین به بالاست، بانک ها تازه ادعا می کنند که دولت از طریق این «برنامه نجات» در نهایت حتی سود خواهد برد. اگر چنین بود، پس برای چه آنها بین خودشان تن به خرید این اوراق بی ارزش نمی دهند؟ اگر به راستی در پایان کار تنها سود وجود دارد، پس برای چه آنها این قدر با حدت و شدت در برابرچنین تعهدی که زیان های کنونی در آینده به سود تبدیل خواهد شد، از خود مقاومت نشان می دهند؟ آنها از وضع چنین مقرراتی مثل جن از بسم الله می ترسند.
دیگر اینکه «برنامه نجات» اساساً هیچ تعهدی برای حسابرسی شفاف پیش بینی نمی کند و دعوتی است که در و دروازه را به روی فساد باز می کند. بانک ها می خواهند فقط و فقط با هزینه مالیات دهندگان خسارت خود را جبران کنند و نه بیشتر. اما این برنامه در نهایت بهتر از هیچ است.
● چه خطایی درکار نظارت بانکی ایالات متحده وجود داشته؟
از یک سو موضع بنیاد گرایی بازار بسیار شایع بود، که مبنی بر آن بازار همواره بهترین نتیجه را به بار خواهد آورد و اینکه کنترل دولتی در کار نباید باشد، چون که دولت تنها سد راه بازار است. از سوی دیگر کنترل کنندگانی به خودی خود وجود دارند، کسانی که در راس ادارات کنترل می نشینند. در «آلن گرین اسپان» ما یک رئیس بانک مرکزی داشتیم که او از آزاد سازی (یعنی از عدم کنترل دولتی) جانبداری می کرد و حتی حاضر نبود ابزارهایی را که در اختیار داشت به کار گیرد.
● این بحران چه پیامدهایی برای جامعه آمریکا در بر خواهد داشت؟
آنچه که در موقعیت کنونی موجب برآشفتگی بسیاری از آمریکایی ها شده این است که آنهایی که با رفتار بی ملاحظه خود به ویژه در سه سال گذشته درآمدها و مزایای کلانی را به جیب زده اند -به خاطر آورید که بخش مالی مولد ۳۰ در صد سود شرکت ها بوده است- حالا به هزینه مالیات دهندگان باران پول نثارشان بشود. توجیه برای یک درآمد و مزایای بالا همواره وجود داشت.این جماعت موجب کارآمدی کارکرد اقتصاداند. اما همان طور که آدم الان می بیند، به هیچ وجه چنین نبود. این عدم تناسب آشکار بین سود شخصی و نتیجه اعمالشان به حق بسیاری را برآشفته کرده است. نابرابری در هشت سال اخیر افزایش یافته است، وضع بیشتر مردم در ایالات متحده آمریکا بدتر از پیش شده است.
● آیا «برنامه نجات» بخشی از یک «برنامه اصلاحات» بزرگ به حساب می آید، چیزی شبیه برنامه اصلاحات دوران ریاست جمهوری روزولت در سال های ۳۰ قرن گذشته؟
نه، اتفاقا نه، اگر ما یک رئیس جمهوری مثل روزولت می داشتیم، آن وقت مسائل به کلی شکل دیگری به خود می گرفت. او هسته مرکزی مسائل را هدف قرار می داد و تلاش می ورزید به میلیون ها انسانی که خانه هایشان را از دست می دهند، کمک کند. سوال این است که چگونه می توان به این انسان ها کمک کرد؟ مطمئنا نه از راه پشتیبانی از ثروتمندانی که می توانند بهره وام هایشان را از طریق کسر کردن از مالیات (بخشودگی مالیاتی) بپردازند. اگر این سیستم بخشودگی مالیاتی به سود کم درآمد ها تغییر پیدا می کرد، آن وقت به بسیاری کمک می شد. رئیس جمهوری به جای ارائه یک بسته انگیزه بخش، اعلام می کند که اگر نظام کمک بیکاری بخواهد بهتر شود، آن را وتو خواهد کرد. و این در سرزمینی است که به خودی خود بدترین نظام حمایت از بیکاران را در بین دنیای غرب دارد در ایالات متحده آمریکا یک فرد بیکار بعد از ۲۶ هفته فاتحه اش خوانده است. بالاخره در چارچوب یک « برنامه اصلاحات» باید یک کاری برای شهرداری ها کرد که آنها از یک کسری کلان پرداخت مالیاتی رنج می برند. این ساختار کاملاً از کار افتاده است.
● یعنی می خواهید بگویید که ما به نقطه عطفی رسیده ایم، به پایان کیمیاگری مالی؟
در هر حال یک لحظه تعیین کننده است. یک چیز مسلم است، آن هم اینکه فلسفه آزاد سازی (یعنی عدم کنترل دولت) فاتحه اش خوانده است. آمریکایی ها می گویند: خب باشه، اگر ما بانک ها و نظام بانکی را باید نجات بدهیم، پس ما در آینده یک هیات نظارت می خواهیم، که با وجود آن دیگر این جور چیزها پیش نیاید. یک بار پیش چشم خود مجسم کنید این بحران ها هر چند سال یک بار تکرار شده اند در نظر بیاورید بحران صندوق های پس انداز در پایان دهه ۸۰، حباب اوراق بهادار دهه ۹۰ مدیریت سرمایه کلان و درازمدت و غیرو و غیرو. این جماعت هر بار هفت تیر روی شقیقه ما نشانده اند: این صاف و ساده یک تهدید و اخاذی است. مالیات دهندگان خواستار آنند که به این داستان پایان داده شود اما من همین الان می توانم با گوش هایم بشنوم که آنها چطور در گوش های کنگره زمزمه می کنند که کنگره زیاد تند واکنش نشان ندهد، جا برای نوآوری در آینده هم باز باشد تا آنها بتوانند به همان نحوی عمل کنند که تا به امروز کرده اند. برای یک دوره زمانی بانک ها محافظه کارتر خواهند بود، از بی بند و باری واگذاری اعتبار کاسته می شود. بعد نسل جدید بانک دار ها به میدان می آیند که دوباره می خواهند «پویا تر» باشند و برای دست یابی به سود حداکثر می کوشند. اگر حالا یک نقطه پایانی بر این روند نگذاریم، باز دوباره کل این داستان تکرار می شود و روز از نو، روزی از نو.
● آیا این به معنای پایان نئولیبرالیسم است، همانطور که چندی پیش شما در یک مقاله به آن اشاره کرده اید.روزنامه بریتانیایی اکونومیست به تازگی نوشت دولت ایالات متحده در حال حاضر سریع تر از آنکه بشود نام هوگو چاوس را به زبان آورد، بانک ها را دولتی کرد.
نظام نئولیبرالی در بیشتر کشورهای غربی مرده است، همین طور نسخه های صندوق بین اللملی پول و بانک جهانی (که تحت نام توافق واشنگتن معروف است). نگاهی به بحث های جاری در آمریکای جنوبی یا دیگر کشورها بیندازید.
ایالات متحده آمریکا نقش خود را به عنوان مدل برای دیگر کشورها از دست داده است. از این رو همه هر جایی که تکنوکرات های آمریکایی سخنرانی می کنند، به ریش شان می خندند، وقتی که آنها می گویند: « نگاهی به اینجا بیندازید، مثل ما رفتار کنید، بازار های مالی تان را لیبرالیزه کنید،» در آمریکا انواع و اقسام الگوهای ایضایی وجود دارد برای روشنگری پیرامون آنچه الان روی می دهد. بعضی ها می گویند تقصیر دولت است که واگذاری اعتبار به مردم ندار را تشویق کرد اما یگانه مسبب وضعیت وخیم کنونی این است که موسسات مالی بیش از اندازه تن به مخاطره داده اند و دل به دریا زده اند، مخاطراتی که از قرار معلوم آنها توان ارزیابی ابعاد آن را ندارند. این مخاطرات بعداً از نو بسته بندی و به دیگران فروخته می شود. حالا آنها تلاش می کنند تقصیر را گردن دیگران بیندازند.
● این بحران در ایالات متحده آمریکا چه پیامد هایی دارد؟
در کوتاه مدت سرخوردگی مردم تشدید خواهد شد، چرا که آنها در می یابند که نظام اقتصادی آمریکا آشکارا به فکر همه آمریکایی ها نیست، بلکه تنها به فکر گروه کوچکی و پیش از همه به فکر جمهوری خواهان و فلسفه اقتصادی آنهاست. آنها از بازار آزاد حرف می زنند، ولی تنها به تمول چند نهاد مالی اصلی فکر می کنند. آنها به جای دامن زدن به یک رقابت، به گونه ای پر دامنه ابزار واگذاری مستقیم قرارداد ها را به کار می گیرند، همانند عملکرد بر سر مجموعه خرید های جنگی برای جنگ عراق. آمریکایی ها هم اکنون در برابر یک ویرانه ایستاده اند که آن به احتمال زیاد در جریان انتخابات ریاست جمهوری آینده به باراک اوباما یاری می رساند.
● این بحران در دراز مدت به چه معناست؟
بحران به شکاف و دو دستگی در جامعه دامن می زند. تصورش را بکنید چند ماه پیش رئیس جمهوری قانونی را وتو کرد که می خواست بیمه بیماری برای بچه های فقیر به وجود بیاورد. عملی کردن این قانون چند میلیارد بیشتر هزینه برنمی داشت. رئیس جمهوری گفت که این خیلی گران تمام می شود. حالا اما دولت در واقع یک شبه چند صد میلیارد دلار دست و پا می کند تا بانک ها را نجات دهد.
برگرفته از روزنامه آلمانی «برلینرسایتونگ» روز ۹ اکتبر ۲۰۰۸
منبع : روزنامه سرمایه


همچنین مشاهده کنید