جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا


هنر قدسی در فرهنگ ایران


هنر قدسی در فرهنگ ایران
پریشانی و سردرگمی دوره جدید ایجاب می‏کند که سوژه‏ها و مضامینی که در گذشته برای همه تمدن‏های سنتی، در غرب و شرق عالم، بدیهی می‏نمود، بار دیگر تعریف و تبیین شود. «هنر قدسی(۱)» یکی از این مضامین است که پیش از دوره جدید نه تنها اهل تفکر، بلکه عامه مردم معنای آن را شهود می‏دانستند، چرا که عنایت نسبت به امر قدسی عمومیت داشت. این آگاهی زمانی که مفهوم هنر قدسی رفته رفته مورد غفلت قرار گرفت، در غرب جدید و نقاط تحت نفوذ آن در شرق، رو به ضعف نهاد و هنر قدسی با انواع دیگر هنر، که گاه کاملاً مغایر با آن بودند، خلط گردید. خوشبختانه در طول نیم قرن گذشته در غرب، آثار نویسندگان سنتی نظیر رنه‏گنون،(۲) فریتهوف شووان،(۳) آناندا کوماراسوامی(۴) و تیتوس بورکهارت(۵) و نیز مورخین هنر و محققینی که از آنان ملهم بوده‏اند، همچون س. کرمریش،(۶) ه . زیمر،(۷) م. الیاده،(۸) ب.رولند،(۹) ا. مورنو(۱۰) و ه . سدلمیر،(۱۱) در غرب و ک. آیر(۱۲) و س. دوری راجاسینگام(۱۳) در هندوستان، معنا، ماهیت و رسالت هنر سنتی و هنر دینی را با وضوح چشم‏گیری احیا کرده است. آثار این متفکران، خصوصا نوشته‏های شووان، بورکهارت و کوماراسوامی گنجینه‏ای از معارف قدسی است، به‏گونه‏ای که اگر ما اکنون بر آن بودیم این مفهوم را در کلیت خود بررسی کنیم، ناگزیر به بازگویی یا تلخیص سخنان آنان اکتفا می‏کردیم.
هدف ما در این رساله بررسی ماهیت و ارائه برخی از مبانی هنر قدسی، و به طور کلی هنر سنتی است، به شکلی که در صحنه تاریخ گذشته و حال ایران مصداق یافته است. مخاطب ما، دانشجوی غربی و ستایشگر هنر و فرهنگ ایرانی است که به ایران باانگیزه‏ای عمیق‏تر از دلبستگی گذرا به حیات هنری غنی آن می‏نگرد، اما فاقد زمینه علمی و متافیزیکی لازم برای درک هنر ایرانی است؛ هنری که مبانی آن، همچون هر هنر سنتی دیگر، کاملا مغایر با اصول زیبایی‏شناسی جدید غربی است. اکثر ایرانیان که هنوز با امر قدسی قرینند و از این رو مناسبت هنر قدسی را به طور شهودی درمی‏یابند، نیازی به شرح و تفسیر حاضر نخواهند داشت. آنان، همچون ماهی در اقیانوس، محتاج تفسیر آب نیستند. هر چند از سوی دیگر، ایرانیان نیز ـ همان‏گونه که دیگر اهالی مشرق زمین ـ قالب‏های هنری سایر تمدن‏ها را در نمی‏یابند و تاکنون نسبت به این قالب‏ها بیگانه بوده‏اند.
شناخت هنر دینی در گرو درک معنای «تقدیس» و مفهوم «هنر» است؛ هنری که امروز از زندگی انسان جدا شده و به انزوای بناهایی چند به نام «موزه» تبعید گردیده است. امر قدسی را در سایه بینش سنتی نسبت به هستی و جهان، به معنای اعم کلمه، می‏توان شناخت و بینش سنتی همان دیدگاهی است که بشر همواره بر مبنای آن خویشتن را نگریسته است و هنوز هم در بسیاری از کشورهای شرق، از این دیدگاه به خود می‏نگرد. البته مقصود ما از «سنت»، صرف عادات و رسوم متداول نیست، بلکه سنت از آسمان نزول می‏یابد و مبنای روحانی و متافیزیکی دارد. «سنت» در زبان فارسی و عربی همان «دین» به معنای وسیع کلمه است و تمدن سنتی تمدنی است که در آن، همه جوانب زندگی؛ از مناسک مذهبی در عبادتگاه‏ها گرفته تا سیاست و اقتصاد و حتی شیوه پختن نان، بر مبنای اصولی خاص که از وحی نشأت گرفته‏اند تنظیم می‏شود. از دیگر سو، در جوامع غیر سنتی موجود، این اصول یا به کلی طرد شده‏اند یا به ضعف و سستی گراییده‏اند، به گونه‏ای که دیگر هیچ یک از افعال بشری از آن‏ها تأثیر نمی‏پذیرد.
هستی در جهان‏شناسی سنتی دارای ساختارها و ساحت‏های وجودی متعددی است. هستی از «مبدأ اعلی» یا «احد»، یعنی از خداوند شرف صدور یافته و از مراتب یا عوالم بسیاری تشکیل می‏شود که آن‏ها را می‏توان در «عالم عقول»، «عالم نفوس» و «جهان خاکی» خلاصه کرد. فوق عوالم سه گانه مذکور، «وجود محض» و برتر از آن، «مبدأ ماورایی و فوق کیهانی» است که از مجموعه این مراتب به «تجلی پنجگانه الهی» تعبیر می‏شود. انسان در جهان خاکی بسر می‏برد که در عین حال محاط در مراتب وجودی برتر از خود است. زندگی انسان سنتی در پیوند با کلیت هستی طی می‏شود، هر چند تفسیر متافیزیکی و جهان شناختی آن از دایره فهم عامه مؤمنین خارج است و به نخبه اهل تفکر تعلق دارد.
امر قدسی حاکی از تجلی عوالم برتر در ساحت‏های نفسانی و مادی هستی است. منشأ صدور امر قدسی، عالم روحانی است که فوق ساحت روانی یا عالم نفس قرار دارد و هرگز نباید با آن اشتباه شود، چنان‏که در معارف اسلامی، اولی با «روح» مرتبط است و دومی با «نفس». از دیگر سو، آنچه انسان را به عالم روحانی باز می‏گرداند نیز نشان از تقدس دارد، چه، تنها آنچه از عالم روحانی نزول یافته می‏تواند محمل صعود به آن قرار گیرد. بنابراین، امر قدسی از تجلی اعجازگونه امر روحانی در مادی و آسمانی در زمین حکایت می‏کند؛ طنینی غیبی است که انسان خاکی را به منشأ الهی خویش متذکر می‏شود.
«سنت» و «قداست»، در عین تفکیک‏ناپذیری، یکسان نیستند. صفت «سنتی» گویای آن دسته از تجلیات و نمودهای تمدن سنتی است که به طور مستقیم یا غیر مستقیم، اصول روحانی آن تمدن را جلوه‏گر می‏سازد. اما تعبیر «قدسی»، به ویژه هنگامی که در باره هنر به کار می‏رود، صرفا بیانگر آن گروه از تجلیات سنتی است که به طور بی‏واسطه به مبانی روحانی مذکور بازگشت دارند. از این رو، هنر قدسی دارای پیوندی نزدیک با اعمال مذهبی و آداب راز آشنایی (۱۴) است که از مضمون دینی و نمادپردازی (سمبلیسم) روحانی برخوردارند.
چون سنت، همه فعالیت‏ها و جوانب گوناگون زندگی را در بر می‏گیرد، در جامعه سنتی می‏توان هنری داشت که داری کیفیتی ظاهرا «دنیوی» یا «زمینی» بوده، با وجود این سنتی باشد؛ اما هنر قدسی هرگز ممکن نیست دنیوی و این جهانی باشد. از طرف دیگر، نوعی هنر مذهبی هم وجود دارد که صرفا موضوع آن مذهبی بوده، صور و شیوه‏های اجرای آن غیر سنتی است. این نوع هنر نیز هنر قدسی به شمار نمی‏آید. بناهای مذهبی غرب ازرنسانس به بعد، همین طور برخی نقاشی‏های مذهبی که طی یکی دو قرن اخیر تحت تأثیر هنر اروپایی در شرق به وجود آمده‏اند، از این مقوله هستند. میان هنر قدسی حقیقی و این گونه هنر مذهبی باید تمایزی آشکار قائل شد.
تمییز هنر قدسی از هنر مذهبی، که شاید تنها در ارتباط با هنر غرب موضوعیت داشته باشد، نسبتا ساده است؛ اما تشخیص تفاوت‏های ظریف‏تر میان هنر قدسی و هنر سنتی به تأمل بیشتری نیاز دارد. برای نمونه: یک شمشیر اسلامی یا مسیحی متعلق به قرون وسطی مصداقی از هنر سنتی است که مبانی و صور هنر اسلامی یا مسیحی در آن تجلی یافته و «تزئینات» آن رمزهایی منبعث از اسلام یا مسیحیت است. اما این شمشیر ارتباط بی‏واسطه با آداب راز آموزی و مناسک آیینی ندارد. از دیگر سو، شمشیر «شینتو»(۱۵) در معبد «آیز»(۱۶) در ژاپن به مقوله هنر قدسی تعلق دارد، چرا که شیئی آیینی در مذهب «شینتو» است که بسیار مهم تلقی می‏شود و با سرچشمه الهام آن مذهب، مرتبط می‏باشد. همین‏طور، خوش نویسی قرآنی در ایران نمونه‏ای از هنر قدسی است، در حالی که مینیاتور، هنری سنتی است که به گونه‏ای غیر مستقیم‏تر اصول اسلامی را نمود می‏بخشد.
تعابیر «قدسی» و «سنتی» در همه اشکال هنر، اعم از هنرهای تجسمی، شعر، موسیقی، تئاتر و ... قابلیت اطلاق دارد. برای مثال در زمینه تئاتر، از تئاتر سنتی هند، اندونزی یا ژاپن و حتی از «تعزیه» می‏توان سخن گفت که همه سنتی‏اند، اما به طور بی واسطه قدسی نیستند. از دیگر سو، مصادیقی از تئاتر دینی، به معنای دقیق کلمه، هم قابل جستجو است؛ تقلید حرکات «بودا» که در زبان سنسکریت «مودرا»(۱۷) خوانده می‏شود و در ژاپن، در مذهب بودایی «شینگن»(۱۸) به عنوان آیین رازآموزی برای حصول معرفت روحانی اجرا می‏شود، نمونه‏ای از تئاتر قدسی است. هنر سنتی، به دلیل ویژگی خود، در همه این موارد حائز ارزش مذهبی و روحانی است، اما در مقایسه با هنری که مستقیما با آداب خاص باطنی یا مناسک عام مذهبی مرتبط است، نقش معنوی غیر مستقیم‏تری دارد.
به زبان منطق، هنر قدسی شاخه‏ای از هنر سنتی است؛ اما در نفس امر، جوهره اصلی آن را تشکیل می‏دهد. با این همه، به منظور تسهیل بحث پیرامون چگونگی تجلی روح در قالب‏ها و نهادهای سنتی، تمییز هنر قدسی از دیگر وجوه هنر سنتی ضروری می‏نماید. از دیگر سو، هر چند خصیصه آیینی سایر اشکال هنر سنتی نسبت به هنر دینی محض، صراحت و برجستگی کمتری دارد، اما این قالب‏ها هم به واسطه ویژگی سنتی خود کاملاً این جهانی و غیر مقدس نیستند. به هر تقدیر، پیوند آن‏ها با امر قدسی بلاواسطه و صریح نیست و علت وجودی اصلی‏شان، شوق خلاقیت هنری، در محدوده صور و شیوه‏های سنتی می‏باشد.
بدون شک، کمال مطلوب آن است که زندگی انسان سراسر آیینی باشد و تفاوتی میان امر قدسی و دنیوی باقی نماند. این واقعیتی است که در زندگی اولیاء مشاهده می‏شود، به گونه‏ای که مجموعه حیات آنان همچون پرده‏ای از یک نمایش قدسی است. اما در طی تاریخ بشری، به واسطه انفصال وجودی و زمانی از سرچشمه منور هستی و وحی، به نقطه‏ای رسیده‏ایم که دیگر حتی در جوامع سنتی، همه جوانب حیات مشمول قداست نیست. از این روست که هنر قدسی برای حفظ «تجلی الهی» و «نور آسمان»(۱۹) ضرورت پیدا می‏کند، چه در غیر این صورت، ظلمت غلبه خواهد نمود. هنر قدسی موهبتی آسمانی است که برای انسانی که در احاطه صور و قالب‏های مادی زندگی می‏کند، دسترسی به نوری را که مغذی جان اوست ممکن می‏سازد؛ نوری که به صورت‏های خاکی ـ صوری که با الهام از ملکوت به عنوان محمل آن برگزیده شده‏اند ـ روشنی و شفافیت خاصی می‏بخشد.
و اما در باره لفظ «آرت»(۲۰) (هنر) این نکته را به خاطر بسپاریم که از ریشه لاتینی «آرس» به معنای «ساختن» مشتق شده است. پیش از آن‏که نظام صنعتی، هنر را به شیئی تجملی، خاص گالری‏ها و موزه‏ها تنزل دهد، مفهوم کاذبی به نام «هنرهای زیبا» (در فرانسه BEAU× ARTS) وجود نداشت تا انسان ناگزیر شود احیانا عبارت «هنر زشت» را در برابر آن قرار دهد! در دوره‏های متعارف تاریخ بشر، لفظ هنر به «شیوه صحیح ساختن اشیا یا انجام کارها» اطلاق می‏شده است و این معنا از متن زندگی قابل تفکیک نبوده است. فی‏الواقع، به همین جهت است که ابزار و وسایل روزمره و معمولی تمدن‏های کهن، امروزه برای ما حکم آثار هنری را پیدا کرده‏اند که باید در موزه‏ها نگهداری شوند. این اشیاء که زمانی معمولی‏ترین کاربردها را داشته‏اند، با زیبایی خاص خود که شوق خلاقیت سازندگان آن‏ها را تداعی می‏کند، گواه پیوند طبیعی یا تجانسی هستند که میان هنر و زندگی وجود داشته است.
کلمات معادل «آرت» در فرهنگ ایرانی، خود جامعیت این مفهوم و پیوند ارگانیک آن را با دیگر وجوه حیات بازگو می‏کنند. کلمه «آرت» در فارسی معادل «فن»، «هنر» و گاه «صنعت» است. کلمات «فن» و «هنر» به معنای فعلی خود نیز به توانایی انجام کار یا ساختن چیزی به نحو صحیح اشارت دارند. وقتی می‏گوییم انجام فلان عمل خاص «هنر می‏خواهد»، مقصودمان این است که به مهارتی مختص به خود نیاز دارد. در حقیقت، استعمال لفظ «هنر» در ترجمه معنای جدید «آرت» پدیده تازه‏ای است. مصنفان فارسی گوی کلاسیک نظیر «فردوسی» لفظ هنر را به عام‏ترین معنای خود، یعنی هم به مفهوم «هنر» و هم «صناعت» به کار می‏برده‏اند لفظ «صنعت» هم که امروزه صرفا به عنوان معادلی برای «تکنولوژی» به کار می‏رود، اشارت به «فنون» دارد که در فرهنگ اسلامی، همان «هنر» یا به عبارت دقیق‏تر، هنرهای تجسمی است. «هنر» و «فن» دو مفهوم مجزا نیستند، بلکه هر دو بر یک معنا دلالت می‏کنند. ساختن یک ظرف یا کوزه زیبا همان قدر هنر است که نقاشی یک مینیاتور. جامعیت مفهوم کلمه «صنعت» گواه دیگری بر وحدت و همسانی هنر و زندگی است و این وحدت، فرهنگ ایرانی را، همچون هر فرهنگ سنتی اصیل دیگر، در طول تاریخ آن ممتاز می‏سازد. این وحدت در میان ایرانیان برجستگی خاصی دارد، چه آنان از زمره خلاق‏ترین و هنرمندترین اقوام جهانند و لطافت طبع هنریشان در همه وجوه زندگی سنتی، از معماری و باغ‏آرایی گرفته تا آشپزی و حتی کشیدن قلیان، به چشم می‏خورد... .
پیش از بحث پیرامون اشکال ویژه هنر دینی در طول تاریخ فرهنگ ایرانی، ضروری است که رابطه میان هنر قدسی و یک شیوه مذهبی خاص، و نیز پیوند هنر با حلقه‏های راز آموزی، نظیر فرقه‏های صوفیه، بیشتر روشن شود. چون هنر قدسی پلی میان عوالم مادی و روحانی است، از مذهب ویژه مرتبط با خود قابل تفکیک نیست. وجود هنر قدسی یا سرودخوانی مذهبی، به صورت مجرد، همان قدر بعید و غیرقابل تصور است که «نگارش» کتاب مقدس بدون الهام از آسمان. هنر مقدس هندو، بودایی و اسلامی وجود دارد اما چیزی به نام «هنر مقدس هندی»، اگر مقصود از هندوستان، سرزمین و قومی معین باشد، متصور نیست.
بدون تردید نبوغ قومی در کیفیت اجرا و سبک هنر قدسی نقش دارد، چنان‏که این تمایز میان هنر بودایی ژاپن و سیلان دیده می‏شود؛ اما این تفاوت‏ها و تمایزها تنها در محدوده مرزهایی که به وسیله اصول منبعث از روح و قالب هر یک از ادیان گوناگون ترسیم می‏شود، معنا پیدا می‏کند. هنر قدسی از سرچشمه روحانی یک مذهب خاص سیراب می‏شود و در نبوغ آن سهیم است؛ همچنین زبان رمزی این هنر با قالب و صورت و مذهب مزبور پیوند دارد. این عناصر در هنر قدسی بر سایر عوامل غلبه دارند؛ از این روست که میان معبد هندوی «دساواترا»(۲۱) و مسجد دهلی که هر دو در هندوستان واقع شده‏اند، و بین معابد طبیعت گرای رومی و کلیساهای آخرت نگر «رومانسک» که هر دو در ایتالیا قرار دارند، تفاوت‏های عظیمی به چشم می‏خورد.
درست است که یک مذهب، قابلیت پذیرش قالب‏های خاص و حتی رمزهای هنری مذهب پیشین را دارد، اما این قالب‏ها و رمزها به وسیله روح وحی جدید به کلی استحاله می‏یابند و در فضای معنوی خاص آن، معنای جدیدی پیدا می‏کنند: معماری مسیحی، تکنیک‏ها و قالب‏های معماری روم را به کار گرفت و آثاری با کیفیت روحانی متفاوت به وجود آورد؛ اسلام و مسیحیت بیزانس، روش‏های گنبدسازی را از ساسانیان اقتباس کردند و ساختارهای گنبدین ایجاد کردند که از دو نوع هنر متفاوت حکایت می‏کند. در ایران، هنر اسلامی موتیف‏های هنری بسیاری را از ایران پیش از اسلام و میراث هنری فوق العاده غنی آن، و نیز موتیف‏هایی را از آسیای مرکزی اقتباس نمود. اما این موتیف‏ها به واسطه روح اسلام، استحاله یافتند و به عنوان اجزایی از ساختارهای اسلامی به کار گرفته شدند. همین امر در باره هنر زرتشتی دوره هخامنشی هم صادق است که برخی روش‏ها و قالب‏های بابلی و «اورارتو» را به کار گرفت، اما به آن‏ها صبغه‏ای کاملاً زرتشتی بخشید.
در طول تاریخ ایران، میان هنر و نظام روحانی منبعث از دین پیوندی نزدیک وجود داشته است. چون جزئیات نظام اجتماعی ایران پیش از ظهور اسلام چندان بر ما مکشوف نیست، تشریح دقیق ارتباط صنفی میان هنروران و صنعتکاران و طبقه روحانی قدری مشکل است. با وجود این، شواهدی دال بر چنین پیوندی وجود دارد. تقریبا همه آثار هنری ارزشمند باقی مانده از این دوره دارای ویژگی مذهبی یا شاهانه‏اند و چون پادشاهی، به طور قطع، رنگی مذهبی داشت، هنر شاهانه با جهان بینی زرتشتی کاملا مرتبط بود. آیو. پوپ(۲۲) اعتقاد دارد که حتی «پرسپولیس» پیش از آن‏که به عنوان کاخی برای استقرار حکومت سیاسی بنا شده باشد، برای انجام مراسم مذهبی بنا شده است. علاوه بر این، فرم‏های معماری و باغ‏ها قطعا از خصیصه‏ای سنتی و تمثیلی برخوردار بودند. فی‏المثل، باغ به صورت ماندالا(۲۳) حول یک مرکز درونی شکل می‏گرفت و بهشت را متمثل و تداعی می‏نمود. این نکته خود در خور تأمل است که لفظ PARADISE در زبان‏های اروپایی، همچنان که کلمه «فردوس» در زبان عربی، از ریشه اوستایی «پئیری ـ دئه زه» (PAIRI-DAEZA) به معنی «باغ» مشتق شده‏اند و «پئیری دئه زه» در اصل، تصویر زمینی باغ آسمان بهشت بوده است.
اطلاعات ما در باره سایر مذاهب ایران باستان، نظیر میتراییسم و مذهب مانی، از این هم ناقص‏تر است و بدین جهت، چگونگی پیوند هنر قدسی با این مذاهب را به وساطت نهادها و اصناف خاص به درستی نمی‏دانیم. تنها به ذکر این نکته اکتفا می‏کنیم که هنر نقاشی در مذهب مانی موهبتی «اعجاز گونه» تلقی می‏شد که مؤسس این حرکت مذهبی را از دیگران متمایز می‏نمود.
ارتباط میان هنر و طریقه‏های معنوی، طی دوره اسلامی ریشه دارتر و آشکارتر است. در شهرهای اسلامی که در طول قرون، محل ظهور اکثر آثار هنری اسلامی بوده‏اند، پیشه‏وران از بدو امر «انجمن‏های صنفی» یا «فتوت» را به وجود آوردند. آنان به دلیل پیوند نزدیک با عرفا و شخصیت امام علی علیه‏السلام ، مستقیما از سرچشمه پیام الهام می‏گرفتند. این سخن مشهور که: لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقار بر پیوند میان «فتوت» و فرقه‏های صوفیه گواهی می‏دهد که اکثر قریب به اتفاق هر دو گروه، «سلسله» خود را به علی علیه‏السلام منتسب می‏دانند. اساتید هر صنف از طریق همین ارتباط روحانی و صنعتی که هنوز در برخی نقاط وجود دارد، مراحل راز آشنایی را طی می‏کنند و نظریه‏های جهان شناختی و متافیزیکی را، که مبنای سمبلیسم هنر اسلامی و هر هنر سنتی حقیقی است، فرا می‏گیرند. بقیه اعضای صنف می‏کوشند شیوه‏ها، مهارت‏ها و رمزهای مذکور را، بدون آن‏که بر همه مراتب ژرف معانی آن‏ها وقوف داشته باشند، به کار گیرند، و بدیهی است که کار در مرتبه درک آنان هم حائز معنی است. آن‏ها همه توان خلاقه خویش را وقف صناعت می‏کنند و به هیچ وجه مقلد صرف چیزی که نمی‏فهمند، نیستند. شعف آفرینش که در آثار هنری اصیل سنتی متجلی است، آشکارا بر شوق خلاقیت هنرمند گواهی می‏دهد. به علاوه، به دلیل عمق باطنی رمزها و صوری که استاد به پیشه‏وران تحت تعلیم و همکار خود انتقال می‏دهد، چه بسا پیشه وری به اصطلاح بی‏سواد اثری خلق کند که عمق و ذکاوت نهفته در آن، در ظرف ادراک ناظر تحصیلکرده نگنجد.
همین رابطه نزدیک و باطنی میان اسلام، و به ویژه عرفان اسلامی، با سایر هنرها وجود دارد. تصادفی نیست اگر اکثر موسیقیدان‏های بزرگ ایران به گونه‏ای با عرفان مرتبط بوده‏اند و جهانی‏ترین اشعار فارسی، اشعار عرفانی‏اند. تعداد بسیاری از اساتید خوش نویسی نیز به گونه‏ای با وجه باطنی اسلام معاشر بوده‏اند.
و اما در باره هنرهای تجسمی در ایران ـ چنان‏که در برخی تمدن‏های دیگر نظیر غرب مسیحی ـ باید گفت که علوم «هرمسی» و خصوصا کیمیاگری، حد وسطی میان اعتقادات جهان شناختی و متافیزیکی محض و صناعت و ساختن اشیا تلقی شده، نقش میانجی را عهده‏دار بوده است. هنر در بینش اسلامی «شرافت بخشیدن به ماده» است. کیمیاگری نیز دانشی تمثیلی است که اشیای مادی، مواد معدنی و فلزات را در پیوند با عوالم روحانی و نفس بشری بررسی می‏کند.
کیمیاگری چنان‏که برخی می‏پندارند، گام اول در تکامل علم شیمی نیست، بلکه علم استحاله روح بر مبنای سمبلیسم مواد معدنی و روشی برای تعالی بخشیدن به ماده و تبدیل فلز پست به طلا است. از این رو، همواره ارتباط عمیقی میان کیمیاگری و هنر ایرانی، و به طور کلی هنر اسلامی، وجود داشته است. برای نمونه استفاده از رنگ‏ها در بسیاری از آثار هنری نه فقط اتفاقی نیست، بلکه با نمادپردازی رنگ‏ها در کیمیاگری مناسبت دارد. اسلام از طریق کیمیاگری جهان شناختی مشابه، فضایی ایجاد نمود که هم در صورت و هم در معنا اسلامی بود؛ فضایی که در اصول دینی و روحانی در ماده تجلی می‏کرد و بر محیط زندگی روزمره انسان، که تأثیری چنین عمیق بر گرایش‏های فکری و روحی او دارد، نقش می‏نهاد.
هنر قدسی اسلام، هم از جهت صورت و هم معنا، با «کلام الهی» و وحی قرآنی مناسبت دارد. چون «کلام» اسلامی بر خلاف مسیحیت کالبد بشری نپذیرفته، بل به صورت کتاب نزول یافته است، هنر قدسی با تجلی حروف و اصوات کتاب الهی سر و کار دارد، نه با شمایل انسانی که خود «لوگوس»(۲۴) متجسد است. هنر قدسی اسلام درزمینه هنرهای تجسمی بیش و پیش از هر چیز در قلب معماری مساجد و خوش‏نویسی نمود یافته است. یکی فضایی می‏آفریند که کلام الهی در آن انعکاس می‏یابد و دیگری حروف و خطوطی خلق می‏کند که گویی صورت تنزل یافته کلام الهی در قالب الفبای زبان فارسی و عربی است. هنر قدسی اسلامی قالب‏های بیانی دیگری را نیز در برمی‏گیرد، اما هنر قدسی به معنای دقیق لفظ شامل معماری و خوش نویسی است که با تار و پود صورت و معنای قرآن در آمیخته‏اند و گویی از آن «جاری می‏شوند».
فضای درون مسجد نه تنها عارضی و اتفاقی نیست بلکه عمدا به گونه‏ای طراحی شده که هر گونه تراکم و انجماد یا کششی را که مانع گسترش کلام در فضای نامحدود و یک دست شود، خنثی نماید؛ فضایی سرشار از سلم و توازن که روح در آن، به جای تمرکز و استقرار در قالب پیکره یا شمایلی خاص، همه جا هست و حضور دارد. شمایل شکنی اسلامی که بسیار موضوع بحث واقع شده به معنی تقابل یا ضدیت اسلامی با هنر قدسی نیست، چرا که هیچ مذهبی بدون هنر قادر به آفرینش فضایی مناسب برای نمودها و تجلیات زمینی خویش نخواهد بود؛ بلکه بدین معناست که اسلام، زندانی ساختن روح یا کلام الهی هیچ قالبی که آزادی باطنی آن را تهدید کند و جلوه‏ها و نمودهای آن را بپوشاند، نمی‏پذیرد. ازسوی دیگر، این امر با تأکید اسلام بر اصل «یگانگی الوهیت» یا «توحید» که هرگز در قالب صور خیال نمی‏گنجد، و نیز با این خوی روحانی که «صحراگردی» را بر «سکون و قرار» ترجیح می‏دهد. و از انجماد در فضا می‏پرهیزد، مرتبط است.
بدین گونه، معماری مسجد در اهدافی که می‏جوید و در واقعیت روحانی‏ای که می‏آفرینداز باطن قرآن مقدس الهام می‏گیرد و این مسأله که معماری اسلامی چه روش‏های ساختی را از ساسانیان، بیزانس و دیگر منابع به عاریت گرفته، چندان اهمیتی ندارد. حتی چهره ظاهری مساجد به گونه‏ای شکل گرفته تا از طریق رمز و تمثیل، با روشنی خیره کننده‏ای، اسماء و صفات گوناگون الوهیت را جلوه‏گر نماید: گنبد، زیبایی الهی یا «جمال» را و مناره‏ها، ابهت خداوندی یا «جلال» را متجلی می‏سازند. بدین ترتیب، هر چند ذوق و قریحه ملل مختلف به ظهور سبک‏های معماری متنوعی منجر شده است، اما پیوندی عمیق که ریشه در فضای روحانی واحدی دارد، مساجدی چنین متفاوت چون مسجد قرطبه، مسجد جامع اصفهان و مسجد دهلی را به هم می‏پیوندد.
فرم‏ها و مفاهیم سمبلیک خوش نویسی نیز با قرآن مقدس و بیان قرآنی مرتبط هستند؛ اینجا هم، طبق قریحه و استعداد هر قوم، سبک دیگری پدید آمده است. ایرانیان به عنوان اساتید خط «نستعلیق» و «شکسته» شهرت یافته‏اند، در حالی که قوم ترک همواره در «نسخ» بر دیگران سبقت جسته‏اند. خوش نویسی در میان هنرهای اسلامی مظهر پرتوان‏ترین هنر تزئینی است که در عین حال، شیوه‏ای روحانی را جلوه‏گر می‏سازد. در شکل اصلی هنر قدسی، یعنی معماری و خوش نویسی، در کنار یکدیگر معماری تزیینی مسجد، خصوصا مساجد کاشیکاری شده ایران را به وجود آورده‏اند که همچون بلوری در ظلمتکده خاک، پرتو نور آسمان را منعکس می‏نماید.
معماری اسلامی از همان آغاز به نقطه اوجی رسید که تا زمان ما امتداد یافته، و این ویژگی شاید در طول تاریخ هنر بی‏نظیر باشد. سبک سنتی معماری مخلوق خدای دروغین عصر حاضر، یعنی «دوره» یا «زمانه» نیست، بلکه از مواجهه طریقت روحانی مذهبی خاص با ذوق و قریحه پیروان آن مذهب نتیجه می‏شود. از این رو، مادام که آن مذهب و قوم خاص برخوردار از هستی است، این سبک نیز تداوم می‏یابد. معماری اسلامی ایران نمونه بارزی از این واقعیت است. مساجد سنتی معاصر در قیاس با مسجد دامغان قطعا تحول یافته‏اند. اما این تغییر و دگرگونی در متن ثبات و استمراری به وقوع پیوسته است که روشنی و بداهت آن ما را از توضیح بیشتر بی‏نیاز می‏سازد. نیاکان ایرانی ما چندان در بند «زمانه» نبودند که به آفرینش سبکی محلی و مقطعی پرداخته و به آن اکتفا کنند؛ سبکی که به دلیل همین ویژگی دیری دوام نمی‏یافت و به زودی منسوخ می‏شد. آنان به خلق هنری «بی‏زمان» پرداختند که با ابدیت پیوند داشت و به موجب همین پیوستگی، ارزش و اعتباری جاودانه یافت.
ایران اسلامی در زمینه هنرهای تجسمی به خلق صورت‏های دیگری از هنر سنتی نیز پرداخته است که با صور هنر قدسی، که بی‏واسطه از تعالیم و مناسک دینی مایه می‏گیرند، پیوند دارد. برای نمونه در قلمرو معماری، خانه سنتی به نوعی گسترش و امتداد مسجد تلقی می‏شود، به این معنی که سادگی و طهارت مسجد را استمرار می‏بخشد. فرش‏هایی که انسان با کفش بر آن‏ها پا نمی‏نهد؛ پاکی آیینی‏شان که نماز و عبادت بر روی آن‏ها را، همچون فرش‏های مسجد، ممکن می‏سازد؛ «خلوت» اطاق‏های سنتی خالی از مبلمان، و عناصر فراوان دیگر، میان خانه و مسجد پیوندی معنوی برقرار می‏نماید. در مقیاس وسیع‏تر، کل طراحی شهر، با مسجد مرتبط است و این امر علاوه بر نقش مرکزی مسجد در شهر سنتی، به گونه‏ای بسیار دقیق‏تر، از اصل وحدت و انسجام، سرچشمه می‏گیرد که بر همه شهر، از خانه‏های شخصی تا شهر در کلیت خود، حاکم است.
هنر سنتی و بالاخص هنر قدسی ایرانی، میراثی افسانه‏ای از خود باقی نهاده است. قوم ایرانی با استعداد عظیم و ذوق مهذب و پالوده خود هنری آفریده که در آن واحد هم حسی و هم معنوی است؛ در عین آن‏که طبیعت گذرا و فانی جهان را یادآور می‏شود، زیبایی آن را جلوه‏گر می‏سازد؛ تجلی الهی را در صور و اشکال جمیل نمود می‏بخشد و در عین حال، ذات برتر و ماورایی منشأ جلوات را متذکر می‏شود. این میراث، در زمانه‏ای که پلیدی و زشتی بر زمین سیطره یافته و روح را تهدید به مرگ و فنا می‏کند، هنوز برای اکثر ایرانیان واقعیتی زنده و محسوس است و ارزش جهانی دارد. در این شرایط، ایرانی باید به حکم وظیفه، این هنر و مبانی آن را بشناسد و به دیگران معرفی کند.
وظیفه اصلی هنرمند ایرانی در این عصر، همچون دیگر عناصر مؤثر در شکل‏گیری و جهت‏یابی جامعه این است که خود را بشناسد و این عقده ناپسند حقارت در برابر غرب را بازگشاید؛ حقارتی که از جهل نسبت به سنت و فرهنگ ایران و غفلت از ماهیت واقعی غرب جدید ناشی می‏شود.
هنر سنتی و قدسی غنی و بارور ایران، ابزار عمده‏ای برای درمان این جهل و تشخیص مسیر و مرکز ثقل زندگی است؛ بدون آن، تلاش فردی صورت ناهنجار دیگری بر هیاهو و اغتشاش دوره جدید خواهد افزود، و با آن، نیروی خلاقه هنرمند، همچنان که محقق و «متفکر»، همچون شعاع آفتاب تیرگی را می‏زداید؛ نوری که نظم می‏آفریند و آنچه را که ممکن بود همواره در ابهام باقی بماند، شفافیت و روشنایی می‏بخشد. این گونه، نیروی خلاقه هنرمند برفراز غوغا و هیاهویی که روح انسان را به رخوت و بیماری می‏کشاند، به ترنم خوش پرنده‏ای تبدیل می‏شود که نوای آرامش و سلم و شادی سر می‏دهد؛ آرامشی که انسان برای وصول به آن آفریده شده است و چه بداند و چه نداند، آن را جستجو می‏کند؛ اما تنها زمانی به آن واصل می‏شود که قداست را بشناسد و خود را در برابر اراده و مشیت الهی تسلیم کند.
دکتر سیدحسین نصر
ترجمه سید محمد آوینی
این مقاله ترجمه تلخیص شده‏ای است که در سال ۱۹۷۱ م. به صورت جزوه‏ای مستقل منتشر شده است.
پی‏نوشت‏ها :
۱. SACRED ART.
۲. RENE GUENON.
۳. FRITHJOF SHUON.
۴.ANANDAK COOMARASWAMY.
۵. TITUS BURCKHARDT.
۶. S.KRAMRISCH.
۷. H.ZIMMER.
۸. M.ELIADE.
۹. B.ROWLAND.
۱۰. A.MORENO.
۱۱. H.SEDLMAYER.
۱۲. K.BIYER.
۱۳. S.DURAI RAJA SINGAM.
۱۴. INITIATION را به پیروی از آقای‏علی‏محمد کاردان، مترجم محترم کتاب «سیطره کمیت و علائم آخر زمان» تألیف «رنه گنون»،«راز آموزی» و «راز آشنایی» ترجمه کرده‏ایم.
۱۵. SHINTO.
۱۶. ISE.
۱۷. MUDRA.
۱۸. SHINGON BUDDHISM.
۱۹. LIGHT OF HEVEN.
۲۰. ART.
۲۱. DASAVATARA.
۲۲. A.U.POPE.
۲۳. MANDALA.
۲۴. LOGOS؛ کلام الهی.
منبع : هنر دینی


همچنین مشاهده کنید