جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

میرزا ملکم خان و دغدغه توسعه


میرزا ملکم خان و دغدغه توسعه
ملکم بی قانونی، برخوردهای سلیقه ای و نشناختن حقوق متقابل حکومت و مردم را نیز به عنوان یکی از عوامل اصلی ظلم و فساد در جامعه ایران می داند: «حکم دولت باید تنبیه مخالف آن مشخص باشد. تنبیه باید پیش از وقوع تقصیر به حکم قانون مخصوص مشخص شده باشد. هر تنبیهی که بعد از وقوع تقصیر مشخص شود، عین ظلم است... در لندن هر فعله ای می داند که جزای فلان تقصیر چه خواهد بود. در ایران هیچ وزیری نیست که بداند فلان مقصر را چطور تنبیه خواهند کرد.»
بخش اول) اگر جوهره مدرنیته را «اندیشه انتقادی» بدانیم و نقطه شروع نوزایش و پیدایش تمدن جدید غرب را نقد همه جانبه سنت، فرهنگ و باورهای تاریخی قلمداد کنیم، آنگاه باید اذعان کرد که برای دستیابی به توسعه بومی و ملی و پرهیز از تقلید ناآگاهانه از الگوهای غربی و شرقی ضروری است مدرنیته ای از جنس ایرانی پدید آوریم.
لازمه این کار آن است که به نقد گذشته های تاریخی خود بپردازیم و سره آن را از ناسره جدا کنیم، آنچه را واگذاردنی است آگاهانه واگذاریم و آنچه را برگرفتنی و احیا کردنی است آگاهانه برگیریم و بر بنیان محکم مبتنی بر فرهنگ بومی پایه های تمدن جدید ایرانی را بنا کنیم. در این میان نقد متفکران و اندیشمندان جایگاهی یگانه خواهد داشت، کسانی که با اندیشه خود دوره و زمانه خویشتن را ساختند و زمینه ساز تحولات فرهنگی و اجتماعی شدند.
از سوی دیگر «دوران مشروطیت» در تاریخ تحولات سیاسی و اجتماعی معاصر ایران جایگاه ویژه ای دارد که عدم درک آن شناخت دقیق زمانه کنونی را نیز غیرممکن می کند. در این مجال کوشیده ایم با مرور آرا و اندیشه های میرزا ملکم خان ناظم الدوله رئوس دیدگاه های او را بررسی کنیم، باشد تا زمینه ای برای نقد و بررسی دیدگاه ارائه شده در مجالی دیگر فراهم شود. در مقاله حاضر تلاش شده است صرف نظر از برخی قضاوت های موافق و مخالف درباره میرزا ملکم خان و با مراجعه به اصل نوشته های او تصویری کلی به دست داده شود. در همین جا لازم می دانم به سهم خود از زحمات جناب آقای حجت الله اصیل که مجموعه رساله های میرزا ملکم خان را در قالب کتابی جامع و وزین به چاپ رسانده است تشکر کنم. توضیح اینکه برای کاستن از ارجاع مکرر به کتاب مذکور عناوین رساله های میرزا ملکم خان در داخل پرانتز ذکر شده است.
الف) زندگی
میرزا ملکم خان (ناظم الدوله) فرزند میرزا یعقوب در سال ۱۲۱۲ ه ش (۱۸۳۲ میلادی) در جلفای اصفهان متولد شد. در سال ۱۲۲۲ ه ش و در ده سالگی برای تحصیل به فرانسه رفت و در مدرسه ارمنیان پاریس مشغول به تحصیل شد. سپس در رشته سیاست و اقتصاد به تحصیل خود ادامه داد و در سال ۱۲۳۰ ه ش (۱۸سالگی) به تهران بازگشت و در وزارت خارجه به عنوان مترجم شاغل به کار شد و همزمان در مدرسه دارالفنون نیز تدریس می کرد. در سال ۱۲۳۶ ه ش (۲۴سالگی) در اولین تجربه مهم سیاسی زندگی اش به همراه فرخ خان امین الدوله غفاری برای شرکت در مذاکرات صلح با انگلستان به پاریس سفر کرد. پس از بازگشت به ایران در حدود سال های ۱۲۳۸ تا ۱۲۴۰ ه ش (۲۶ تا ۲۸ سالگی) اقدام به تاسیس فراموشخانه کرد.
در همین سال ها نخستین مکتوبات خود (دفتر تنظیمات، رساله رفیق و وزیر، مجلس تنظیمات و دفتر قانون) را به رشته تحریر درآورد. در سال ۱۲۴۱ ه ش. (۲۹ سالگی) ناصرالدین شاه که از طرح مباحث آزادیگرایانه و قانونخواهانه وی در فراموشخانه بیمناک شده بود، با تعطیلی فراموشخانه او و پدرش را به بغداد تبعید کرد. وی بعداً به استانبول رفت و تا سال ۱۲۵۰ ه ش (۳۸ سالگی) در تبعید ماند و برخی از آثار خود نظیر رساله دستگاه دیوان و گفتار در رفع ظلم را در این دوره تدوین کرد. با سپری شدن این دوره و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار از تبعید بازگشت و به سمت مشاور صدراعظم منصوب شد. در ۱۲۵۲ ه ش (۴۰سالگی) به سمت وزیرمختاری ایران در لندن منصوب شد و در همین سال کتابی در احوال و اقوال پیامبر اسلام (ص) منتشر کرد. در سال ۱۲۵۶ ه ش (۴۴سالگی) سرپرستی مذاکرات هیات ایرانی در برلن را برای بازگرداندن ناحیه قطور که به اشغال عثمانیان درآمده بود، بر عهده گرفت و این مذاکرات را با موفقیت اداره کرد که به پاس این تلاش پس از بازگشت به ایران ملقب به «ناظم الدوله» شد.
در سال ۱۲۶۸ ه ش (۵۶سالگی) هنگامی که به خاطر ماجرای امتیاز لاتاری مورد بی مهری ناصرالدین شاه و صدراعظم او امین السلطان قرار گرفته بود، برای انتقامجویی از آنها روزنامه قانون را در لندن راه اندازی کرد و اندیشه های آزادیخواهی و قانون طلبی را با جدیت بیشتری در آن پیگیری کرد. در سال ۱۲۷۴ ه ش (۶۲سالگی) پس از قتل ناصرالدین شاه به دست میرزا رضا کرمانی، رساله اشتهارنامه اولیای آدمیت را نوشت و با جانشین شاه مقتول یعنی مظفرالدین شاه از در دوستی درآمد. در سال ۱۲۷۷ ه ش (۶۵سالگی) به آخرین سمت خود یعنی سفیرکبیری ایران در ایتالیا منصوب شد و در همین سال انتشار روزنامه قانون را پس از حدود ۴۵ شماره متوقف کرد. در سال ۱۲۸۴ (۷۲ سالگی) در حالی که حرکت بزرگ انقلاب مشروطیت آغاز می شد، او نیز کتابچه ندای عدالت را به رشته تحریر درآورد. ملکم تا دو سال بعد از پیروزی انقلاب مشروطیت یعنی ۱۲۸۷ ه ش در آخرین سمت خود باقی ماند و در این سال در سن ۷۵ سالگی در سوئیس درگذشت.
ب) اندیشه ها
۱) انتقاد از اوضاع جاری
ملکم در بخش های وسیعی از آثار و نوشته های خود ضمن انتقاد از سیاست های حاکم و نحوه اداره امور توسط کارگزاران حکومت، فساد حکومت ایران را امری بنیادی و مربوط به کل ساختار سیاسی موجود می داند که باید فراتر از تک تک کارگزاران مورد توجه قرار گیرد. به عقیده وی «ویرانی ایران از وضع امور است نه از معایب اشخاص.» (اشتهارنامه اولیای آدمیت)
علاوه بر آن از کوته نظری حاکمان در جهت اصلاح روند امور نیز گله مند است و می گوید: «وزرا و سلاطین ما هر وقت به خیال نظم دولت افتاده اند همان عهد خود را ... دیده اند. مادامی که وجود ایشان باقی مانده یک نوع نظمی هم در دولت بوده است. همین که شخص ایشان از میان رفته است از نظام ایشان هیچ اثری باقی نمانده است.» (دستگاه دیوان)
ملکم بی قانونی، برخوردهای سلیقه ای و نشناختن حقوق متقابل حکومت و مردم را نیز به عنوان یکی از عوامل اصلی ظلم و فساد در جامعه ایران می داند، «حکم دولت باید تنبیه مخالف آن مشخص باشد. تنبیه باید پیش از وقوع تقصیر به حکم قانون مخصوص مشخص شده باشد. هر تنبیهی که بعد از وقوع تقصیر مشخص شود، عین ظلم است... در لندن هر فعله ای می داند که جزای فلان تقصیر چه خواهد بود. در ایران هیچ وزیری نیست که بداند فلان مقصر را چطور تنبیه خواهند کرد. هر رئیس در هر موقعی به هر شخصی موافق میل ملاحظات خود یک تنبیهی وضع می کند و حال اینکه اول شرط حکمرانی و اولین بنیان عدالت این است که تنبیهات دولتی پیش از وقت مشخص و در هر مقام و در حق هر کسی تغییرناپذیر باشد.» (دفتر قانون) «عموم کارگزاران دولت... خود را نسبت به رعیت مکلف نمی دانند... رعیت ما به هیچ وضع نمی داند که از دستگاه دیوان چه باید بخواهد و از آن طرف دستگاه دیوان هیچ نمی داند که به رعیت چه باید بدهد. به واسطه این اغتشاش حقوق دیوان و رعیت تکالیف طرفین نیز مبهم و مغشوش مانده است.» (دفتر قانون)
ملکم آلودگی درباریان به رشوه (یا به تعبیر او مداخل)، فروش مناصب دولتی و رواج تملق را نیز از جمله مفاسد بارز حکومت های دوران قاجار دانسته و معتقد است: «فروش منصب و حکومت پست ترین خبط ها و بالاترین بلاهای دولت است.» (دستگاه دیوان) «زهر تملق در ممالک آسیا همیشه اسباب کوری امرا و بدترین طاعون سلطنت بوده است.» (اشتهارنامه اولیای آدمیت)
۲) موانع معرفتی و اجتماعی توسعه
عقب ماندگی جامعه ایران مسئله ای است که بخش بزرگی از آثار ملکم صرف تبیین علل و عوامل آن شده است و ملکم براساس شناخت خود از اوضاع اجتماعی و فرهنگی ایران به تناسب راه حل هایی را نیز برای برون رفت از چنین وضعیتی پیشنهاد کرده است. وی در نخستین مرحله بی توجهی وزرا و کارگزاران حکومتی را به مسئله عقب ماندگی مورد نکوهش قرار می دهد و از اینکه درک درستی از وضعیت فلاکت بار جامعه در میان آنها وجود ندارد گله مند است: «وزرای ایران قدمت تاریخ ایران را سد جمیع بلاها می دانند. هرچه فریاد می کنی سیل رسید می گویند سه هزار سال است همین طور بوده ایم و بعد از این هم خواهیم بود.» (دفتر تنظیمات)
ملکم نشناختن حقوق متقابل مردم و حکومت و مسئولیت گریزی افراد جامعه را یکی دیگر از عوامل عقب ماندگی ایران می داند و به این نکته اشارت می دهد که پیدایش نظم در جامعه محصول مشارکت آحاد افراد و مسئولیت پذیری تک تک اعضای جامعه است، حال آنکه مردم توقع دارند که چنین نظمی توسط حاکمیت در جامعه اعمال شود، «آفتاب عدالت در یک ملک طلوع نمی کند مگر وقتی که اهل آن ملک به حفظ حقوق آدمیت خود را مستحق عدالت ساخته باشند. ما در این ملک... جمیع حقوق زندگی را به دیگران تسلیم کرده ایم و به امید یک خیالی به من چه را اختراع کرده ایم. وقتی گمراهی یک ملک به جایی برسد که ادنی حق زندگی خود را از ترحم دیگران گدایی بکند، در آن ملک چه توقع عدالت چه امید زندگی؟» (ندای عدالت) «هرگز نباید خود را مستغنی از خدمت دولت خود بدانیم... همه می گوییم: به من چه؟ من کیستم که ناظم دولت باشم؟ تا این به من چه در ایران متداول است، پادشاه همیشه در خیالات ترقی تنها خواهد بود.» (دستگاه دیوان)
بی توجهی به علوم اجتماعی و سیاسی در اداره جامعه و مبنا نبودن دانش و شایستگی علمی افراد برای احراز مناصب دولتی، از دیگر بلایایی است که از نظر ملکم باعث فساد دستگاه حکمرانی ایران شده است؛ «در ایران بدون هیچ علم می توان حتی وزیر شد. قیمت سرتیپی پانصدهزار تومان است و در پانزده سالگی می توان سردار شد... من از این رسوم ایران تعجبی ندارم. تعجب من در این است که با چنین اوضاع می خواهیم در پاریس سفارت داشته باشیم، با انگلیس بجنگیم و با روس برابری کنیم... قانون بگذارید که هیچ کس به فلان منصب نخواهد رسید مگر به شرط علم و به تحصیل فلان استحقاق و این قانون را یک سال مجری بدارید و آن وقت ببینید که در ایران چه نوع استعداد بوده است.» (دستگاه دیوان)
نقد مهم دیگر ملکم به اولیای امور این است که وقتی حاکمان ایران در مواجهه با کشورهای متمدن به ضعف و عقب ماندگی خود پی برده اند باز به جای تامل در ریشه یابی این تفاوت ها و پیدا کردن علت اصلی توسعه نیافتگی، فقط مجذوب مظاهر تمدن شده اند و تصور کرده اند که با تغییر برخی ظواهر می توان به قافله تمدن رسید؛ «سبب (عدم ترقی ایران) این است که وقتی اولیای دولت درصدد اخذ تنظیمات فرنگ برآمدند، اصول نظم را به هیچ وجه ندیده، حواس خود را منحصر به تقلید فروعات کردند و هرچه در اخذ فروعات بیشتر اهتمام کردند، از اصول نظم دورتر افتادند. ما یک خانه داریم که بنیانش کلاً معیوب و خراب است و بی اینکه در خیال تعمیر باشیم در بالاخانه های مخروبه از یک سمت نقاشی متصل می کنیم و از سمت دیگر خراب می شود... به واسطه نداشتن علم نمی توانید اصول نظم را درک کنید... این عجز شما در درک اصول نظم باعث ذلت ایران شده است.» (رفیق و وزیر)
نقطه شروع اصلاح، درک اصول نظم و اصول توسعه است وگرنه «مادامی که اولیای دولت معنی اصول نظم را نیافته اند جمیع تدابیر ایشان بی ثمر و عمر آن دولت در تقلید فروعات ضایع خواهد بود.» (رفیق و وزیر)
۳) ضرورت اصلاح ساختار حکومت
ملکم پس از بازشمردن برخی مشکلات و موانع رشد و توسعه در ایران، انتظام بخشی به ساختار قانونگذاری و نظام اجرایی را به عنوان گام های نخست اصلاح حاکمیت مطرح کرده می گوید: «به جهت نظم و رفاه ایران اول کاری که داریم آن است که یک دستگاه قانون فراهم بیاوریم... بعد از ترتیب دستگاه قانون، اول کاری که باید کرد ترتیب دستگاه اجرا است... بعد از ترتیب این دو دستگاه باید چنان تدبیری کرد و چنان اسبابی فراهم آورد که وقتی یک قانونی وضع شد، مباشرین اجرا، قانون مزبور را ناچار بدون هیچ نوع تخلف مجری بدارند.» (دفتر قانون)
وی با تمایز گذاردن میان دو نوع شیوه اجرایی با عنوان اداره اختیاری و اداره قانونی، مشکل نظام اجرایی ایران را سلیقه ای و اختیاری بودن شیوه عملکرد کارگزاران حکومت می داند و معتقد است شیوه عملکرد حاکمان نیز باید براساس نظام قانونی شکل گیرد: «در ممالک آسیا با اینکه سلاطین نهایت اختیار را دارند احکام ایشان در کلیه امور هرگز بیش از ثلث معنی مجری نمی شود بلکه اغلب اوقات اجرای حکم به واسطه اختیار عمال به طوری تغییر می یابد که از معنی اصل حکم هیچ چیز باقی نمی ماند... این عیب بزرگ ایران... از نقص عزم شاهنشاهی نیست، معایب حکمرانی ایران و شکوه و سلطنت فرنگ در اداره اختیاری و اداره قانونی است... اداره اختیاری آن است که عمال دیوان در طریقه اجرای حکم دولت مختار هستند و اداره قانونی آن است که عمال دیوان در طریقه اجرای حکم دولت اصلاً اختیار ندارند.» (مجلس تنظیمات)
۴) توسعه، نظامی یکپارچه
ملکم به گستره توسعه در ابعاد زیربنا و روبنا توجه دارد و آن را امری فراتر از تکنولوژی و ظواهر می شمارد. از سوی دیگر به یکپارچگی و اتصال اجزای توسعه به یکدیگر نظر دارد؛ «ما خیال می کنیم که درجه ترقی آنها همان قدر است که در صنایع ایشان می بینیم و حال آنکه اصل ترقی ایشان در آئین تمدن بروز کرده است.» (دفتر تنظیمات) «آئین ترقی در همه جا بالاتفاق حرکت می کند.» (مجلس تنظیمات)
۵) علم، مولفه اصلی توسعه
ملکم در تحلیل نهایی خود علت العلل عقب ماندگی ایران و نیز رمز پیشرفت ملل متمدن را در مقوله ای به نام «علم» ارزیابی می کند. وی لازمه اصلی حرکت در مسیر توسعه، شکوفایی و بالندگی را کسب این عامل حیاتی می داند و در بخش های بسیاری از آثار مکتوب خود از بی توجهی دولتمردان ایرانی به ضرورت علم آموزی و بنا کردن سایر امور بر این بنیان محکم گله مند است؛ «حالا در مقابل اقتدار دول همجوار، چیزی که لازم داریم علم است و بصیرت.» (دفتر تنظیمات) «ما توقعی که باید داشته باشیم از وزرا علم است و بس. امور دول کلاً بسته به علوم وزرا است نه به صفات شخصی ایشان.» (دستگاه دیوان)
به عقیده ملکم اگر وزرای ایران صاحب عقل و کمالات عقلی متعدد هم باشند، باز عقلانیت تنها کافی نیست و برای توسعه به علم نیازمندیم، «ایران فقیر است، ایران مفلوک است، ایران گداست به علت این که ایران عدالت قانونی ندارد و عدالت قانونی ندارد به علت آن که وزرای ایران نتوانستند قبول بکنند که علاوه بر عقل شخصی ایشان از برای ترقی دول چه نوع کرامات علمی در دنیا ظاهر شده است.» (ندای عدالت) «یک خبط کلی ما این است که علوم مملکت داری را آسان تر از... صنعت می شماریم... هیچ کس نمی پرسد که آقای وزیر... درس تنظیم را در کجا خوانده اید؟ خواهید گفت: ... نظم ایران عقل می خواهد و ما عقل داریم. من هم فریاد می زنم... ایران را به عقل نمی توان نظم داد... بدون علم ممکن نیست بفهمید که اداره شهر یعنی چه.» (دفتر قانون)
وی به صراحت علم آموزی را رمز توسعه می داند و معتقد است این یگانه مولفه ممتاز تمدن را باید از ملل متمدن آموخت و به کار بست «بنیان ترقی بر علم کسبی است نه بر معقولیت ذاتی.» (دفتر قانون) «علوم فرنگستان چنان که از برای تکثیر امتعه و تکثیر سرمایه، قواعد مخصوص وضع کرده اند، از برای تکثیر کار یک طایفه نیز بعضی حکمت ها و بعضی اصول پیدا کرده اند که عظمت نتایج آن واقعاً خارج از ادراک عقل ماست.» (اصول ترقی)
۶) سایر مولفه های توسعه
ملکم علاوه بر تاکیدات مکرر خود که در آن علم را به عنوان رمز توسعه معرفی می کند، در خلال آثار خود از دیگر شاخصه های توسعه و ترقی نیز سخنان بدیعی به میان آورده است. از جمله در فرازهای متعددی «امنیت مالی و جانی شهروندان» را رکن اصلی هرگونه آبادی و شوکت می داند؛ «اولین مبنای آبادی دنیا بر آن قانون است که در ممالک خارجه امنیت جانی و مالی می گویند... آنچه در خارج نظم و هنر و آسایش و شوکت هست از برکت این اساس امنیت است... مقصود از این دو کلمه ساده (امنیت جانی و مالی) این است که در یک ملک چنان دستگاهی مستقر شود که هیچ امیر، هیچ وزیر، هیچ پادشاه، هیچ امپراتور، خواه با انصاف خواه بی رحم، خواه دارای فضایل، خواه مملو شقاوت در هیچ صورت، هرگز به هیچ وجه نتواند بدون حکم عدالت قانونی به حقوق هیچ کس به قدر ذره ای خلل وارد بیاورد.» (ندای عدالت)
وی آزادی و عدالت را نیز علاوه بر امنیت، به عنوان ارکان مهم دیگر ترقی قلمداد می کند، «بدون ایمنی، جان و مال نیست. بدون عدالت، آزادی نیست و بدون آزادی نه ثروت ملی و نه رضایت و آسایش فردی.» (مدنیت ایرانی) «سرچشمه جمیع ترقیات بنی آدم در ایران حق ازلی است که هر آدم مختار باشد افکار و عقاید خود را به آزادی بیان کند.» (ندای عدالت)
شاخص های فوق الذکر هنگامی جامعه را به سوی پیشرفت و آسایش واقعی رهنمون می شوند که ارکان دیگر نظام نظیر دستگاه قانونگذاری و اجرا نیز اصلاح شده و کل یکپارچه ای را برای نیل به چنین مقصودی به وجود آوردند؛ «اختیار کلام و قلم، ظهور مجلس قوانین، تنظیم دستگاه اجرا، در این ندای ترقی عالم جای هیچ تردیدی نیست یا باید به کوری بخت از نجات ایران چشم پوشید یا... این سه مبنای زندگی بنی آدم را... اسباب فلاح ایران (ساخت).» (ندای عدالت)
۷ ) ضرورت اخذ مبانی توسعه از غرب
ملکم علاوه بر آنکه راه نجات کشور را قدم نهادن در راه ترقی و توسعه می داند، معتقد است می توان و باید اصول نظم و ترقی را نظیر هر علم و فن دیگری از ممالک متمدن اخذ کرد و در جامعه به کار بست. «راه نجات ما منحصر به همان راهی است که علوم دنیا برای ما صاف و آشکار ساخته اند.» (اصول ترقی) «چقدر جای حیرت است که ما در آداب ریسمان ریسی و بلورسازی حتی در مراسم راه رفتن سرباز خود را محتاج علم زندگی بدانیم و در آداب حکمرانی خود را از کل عالم مستغنی بشماریم.» (دفتر قانون) «بدون اخذ اصول مملکت داری فرنگ، نه تنها مثل فرنگی لشکر نخواهیم کشید بلکه محال خواهد بود که بتوانیم مثل فرهنگی آهنگری داشته باشیم.» (مجلس تنظیمات) وی ضمن توصیه به برگرفتن دستاوردها و حاصل تجربه های غربیان در مسیر پرفراز و نشیب توسعه، حرکت از نقطه صفر و دوباره تجربه کردن آنچه را ملل متمدن ساخته و یافته اند، امر عبثی می داند.
«هرگاه بخواهید اصول نظم را شما خود اختراع نمایید مثل این خواهد بود که بخواهید علم تلغراف را از پیش خود پیدا نمایید.» (دفتر تنظیمات) «در مسائل حکمرانی نمی توانیم و نباید از پیش خود هیچ اختراعی نماییم. یا باید علم و تجربه فرنگستان را سرمشق خود قرار بدهیم یا باید از دایره بربری خود قدمی بیرون نگذاریم.» (دفتر قانون) «راه ترقی و اصول نظم را فرنگی ها در این دو سه هزار سال مثل اصول تلغراف پیدا کرده اند و بر روی قوانین معین ترتیب داده اند. همان طوری که تلغراف را می توان از فرنگ آورد و بدون زحمت در تهران نصب کرد به همان طور نیز می توان اصول نظم ایشان را اخذ کرد و بدون هیچ معطلی در ایران برقرار ساخت.» (دفتر تنظیمات)
۸) اخذ اصول ترقی آری، تقلید نه
ملکم به رغم آنچه به وی منتسب کرده اند، در عین حالی که الگوبرداری از مدل توسعه غربیان را پیشنهاد و توصیه می کند اما اخذ همه وجوه فرهنگ غرب را امری نامطلوب می داند و به صراحت تقلید از غربیان را تقبیح می کند، «ما هم به حکم عقل و دین خود باید همه این اصول ترقی را چه از لندن چه از ژاپن بلادرنگ اخذ نماییم... کدام احمق گفته است که ما باید برویم همه رسومات و عادات خارجه را اخذ نماییم؟» (ندای عدالت) «ما خودمان نمی توانیم ترقی کنیم. به دلایلی که به آن اشاره کردم و توضیح بیشتری هم لازم نیست. از سوی دیگر نمی خواهیم مقلد شما (غرب) باشیم.» (مدنیت ایرانی) «عقل و علم ژاپن بر تمام ممالک آسیا ثابت کرد که انوار ترقی، حق عموم طوایف است و اخذ آیین تمدن بدون هیچ آلایش عقاید عیسوی صد مرتبه آسان تر و بهتر میسر می شود.» (ندای عدالت)
۹) عدم تضاد اسلام و توسعه
ملکم با درک نقدهای جاری روزگار خود درخصوص تضاد میان فرهنگ اسلامی و فرهنگ سایر ملت ها و در مقام پاسخگویی به این انتقادها نه تنها اسلام را مخالف اصول توسعه و ترقی نمی داند، بلکه معتقد است بسیاری از دستاوردهای تمدن جدید غرب، بر پایه ارزش ها، مفاهیم و مقدماتی است که در متن دین اسلام می توان از آنها سراغ گرفت. لذا در اخذ اصول نظم و ترقی نباید تردیدی به خود راه داد و حتی باید براساس توصیه های دینی در این راه پیش قدم نیز شد، «تمام علم آسیا آنچه خوب و سودمند است به اسلام نسبت داده می شود. خرد مشرق در اسلام گرد آمده است. اسلام دریای بیکرانی است که آنچه شایسته دانستن است در آن یافت می شود...
دین اسلام مخالف مدنیت نیست. من هیچ گونه تفاوتی در اصول اخلاقی یا سازمان اجتماعی و سیاسی مسیحیت با اسلام نمی یابم که مبین عقب ماندگی ما باشد.» (مدنیت ایرانی) «به چه کفر شنیع می توان گفت اسلام مخالف ترقی است؟ کدام آیین است که به قدر اسلام مروج ترقی و محرک آسایش انسان باشد؟... حرف جمیع ارباب ترقی این است که احکام دین ما همان اصول ترقی است که کل انبیا متفقاً به دنیا اعلام فرموده اند و دیگران اسباب این همه قدرت خود ساخته اند.» (ندای عدالت) «از کجا فهمیدید که اصول نظم فرنگ خلاف شریعت اسلام است؟
من هر گاه قرار بگذارم که مستوفیان دیوان، پول دولت را کم بخورند مجتهدین چه حرفی خواهند داشت؟ ترتیب مناصب دولتی چه منافات با شریعت دارد؟ انتظام دولت منافی هیچ مذهب نیست مگر مذهب آن اشخاص که بزرگی ایشان حاصل و دلیل اغتشاش اوضاع است.» (دفتر تنظیمات) وی حتی از اهل سیاست و حاکمان ایران گله مند است که چرا به نحو شایسته ای از توان و همفکری علمای اسلام در جهت تطابق اصول ترقی با فرهنگ دینی ایران بهره نگرفته اند تا بدین وسیله در فرآیند توسعه کشور تسریع شود، «عموم رهبانان عیسوی و خارجی با تمام قوت خود منکر قوانین دول بوده و حالا هم همه جا بدترین دشمن احکام علمی هستند. برخلاف آنها علمای اسلام ماموریت خود را تماماً براساس علمی و بر ترویج و تکمیل کل قوانین دنیا قرار داده اند یک خبط بزرگ وزرای ایران این است که از چنان ماموریت علمای اسلام هیچ فایده نبردند.» (ندای عدالت) «تردید نیست که باید آن اصولی را که اساس تمدن شما (غرب) را می سازند اخذ نماییم، اما به جای این که آن را از لندن و پاریس بگیریم که فلان سفیر یا فلان دولت چنین و چنان می گویند، که هرگز هم پذیرفته نمی شود، آسان است که آن اصول را اخذ نماییم و بگوییم که منبع آنها اسلام است. ثبوت این امر به آسانی امکان دارد و این را به تجربه داشته ایم.
یعنی همان افکاری که از اروپا آمده اند و مطرود بوده اند همین که گفته و ثابت شد که در خود اسلام نهفته اند بی درنگ و از روی اشتیاق مقبول شد.» (مدنیت ایرانی) ملکم از توجه به بعضی تضادهای احتمالی میان برداشت رایج از اسلام و برخی ارزش های فرهنگ غربی نظیر آزادی نیز غافل نبوده است و در جهت آشتی دادن میان این مفاهیم به ظاهر بیگانه تلاش کرده است. هر چند تجربه مشروطیت و اختلافات فکری میان علمای آن دوره نیز نشان داد که در جهت تبیین مفاهیم تمدن جدید و سازگار کردن آنها با فهم رایج از اسلام راه بس بلندی در پیش روی اهل نظر بوده و هست، «همین آزادی کلام و قلم که کل ملل متمدنه اساس نظام عالم می دانند، اولیای اسلام به دو کلمه جامعه بر کل دنیا ثابت و واجب ساخته اند:
ـ امر به معروف و نهی از منکر» (ندای عدالت) «هیچ احمقی نگفته که باید به مردم آزادی بدهیم که هر چه به ذهنشان می آید بگویند. بلی عموم طوایف خارجه به جهت ترقی و آبادی ملک به جز آزادی حرف دیگری ندارند. اما چه آزادی؟ آزادی قانونی نه آزادی دلبخواه… حد آزادی این است که آزادی هیچ کس به حق هیچ کس خللی وارد نیاورد.» (ندای عدالت)
محسن غفوریان
منبع : مجله سیاسی صلح جاویدان


همچنین مشاهده کنید