پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


بازگشت به آینده


بازگشت به آینده
آرمانشهر را به عنوان بدیلی در نظر می گیریم که به زعم نویسنده یا گروه و طبقه یی که نویسنده به آن تعلق دارد باید جانشین جامعه فعلی شود یا به صورت آینه یی در برابر آن قرار گیرد و کژی ها و کاستی های آن را نشان دهد. آرمانشهر همیشه یک امکان است. یک امکان ممکن یا یک امکان ناممکن. آرمانشهر یک برساخته اجتماعی و فرهنگی است. هیچ گاه در واقعیت و در زمان و مکان خاصی وجود نداشته است. برساخته شدن آرمانشهر تابع گفتمان مسلط دوره یی است که آرمانشهر به آن تعلق دارد. رمان های فارسی در هر دوره که نوشته شده اند آرمانشهر را به شکل های متفاوتی نشان داده اند. در این نوشته ما حوزه بررسی خود را محدود به آستانه انقلاب مشروطیت تا وقوع انقلاب اسلامی می کنیم. به بحث درباره آرمانشهر در رمان فارسی بعد از انقلاب اسلامی در فرصتی دیگر خواهیم پرداخت. پیداست که تقسیم بندی دوره یی ما براساس رویدادهای بزرگ سیاسی - اجتماعی تاریخ کشورمان است و از تقسیم بندی مرسوم - با اندکی تسامح- نویسندگان تاریخ ادبیات داستانی و منتقدان ادبی و جامعه شناسان ادبیات پیروی می کند.
مرحله اول از آستانه انقلاب مشروطیت تا ظهور رضا شاه. مرحله دوم دوران حکومت رضا شاه تا ۱۳۲۰ و مرحله سوم از۱۳۲۰ تا ۱۳۴۰ و مرحله چهارم از ۱۳۴۰ تا آغاز انقلاب اسلامی.
رمان همزمان با ورود اندیشه های مدرن غربی به ایران شکل گرفت. بعد از شکست ایرانیان از روس ها فکر پیشرفت و رسیدن به مدارج تمدن به ویر ذهنی تقریباً بیشتر ایرانیان تبدیل شد. در واقع جامعه غربی همچون بدیلی برای جامعه ایرانی حی و حاضر در برابر چشمان ما قرار گرفت. شناخت جامعه غربی به یک ضرورت تبدیل شد. نخست از راه ترجمه رمان های غربی و سپس از راه نوشتن رمان هایی به فارسی، روشنفکران ما کوشیدند به این نیاز پاسخ دهند.
آرمانشهری که در نخستین رمان های فارسی متجلی می شود یک آرمانشهر غربی با توجه به موازین اسلامی است. در «سیاحت نامه ابراهیم بیگ» نوشته زین العابدین مراغه یی، ابراهیم بیگ که در مصر زندگی می کرده است به وصیت پدر به دیدن ایران می آید با این تصور که ایرانی خواهد دید آباد و آزاد. اما در همان نخستین لحظه ورود او از توهم بیرون می آید. از این پس داستان ابراهیم بیگ داستان یک توهم زدایی است. دیدار با یک جامعه فقرزده و خرافاتی و اسیر دست مشتی آدم ریاکار و متملق و وطن فروش. ابراهیم بیگ چاره کار را بازگشت به اصول پاک دین اسلام و رهایی از جهل و خرافات و توسعه علم و دانش می داند. اگر اروپاییان به این مرحله از پیشرفت و سعادت رسیده اند به خاطر آن است که آنها همین اصول را به کار گرفته اند. عبدالرحیم طالبوف در «کتاب احمد» یک جامعه علمی را تصویر می کند که مردم در آن بر مبنای دستاوردهای علمی و به دور از جهل و خرافات زندگی می کنند. «کتاب احمد» یک کتاب درسی و آموزشی است. راوی یافته های علمی را به زبانی ساده برای احمد که کودکی ده ساله است بازمی گوید. احمد همان ایرانی در مرحله کودکی است که باید وضع فعلی اش را ترک کند و به بلوغ اجتماعی و سیاسی برسد تا درخور زندگی در یک جامعه متمدن شود.آرمانشهر در دوره رضا شاه با ایدئولوژی مسلط حکومت همخوانی دارد. آرمانشهر این بار در دنیای قبل از اسلام قرار دارد. دنیایی که نژاد ایرانی هنوز در آن به انقیاد اعراب درنیامده است و ایرانیان قومی کوشا و نیرومند و سرور اقوام دیگر هستند. شاید متناقض نما باشد اگر بگوییم «بوف کور» این مدرن ترین رمان فارسی محل تبلور این آرمانشهر باستانی است.
در «بوف کور» ما دقیقاً با دو دنیا روبه روییم. دنیای آرمانشهری جهان باستان که ری یا رگای آن، زمانی عروس شهرهای جهان بود و دنیای کنونی رجاله ها که در آن همه «شاگرد کله پزند». مظهر آرمانشهر هدایت زن اثیری یا همان پروین دختر ساسان است و مظهر جامعه رجاله ها باز همین زن در هیئت تباه و آلوده اش است. با سقوط رضا شاه در سال ۱۳۲۰ شمسی فضای جدیدی به وجود می آید. دوره تیره و تار بوف کوری به پایان می رسد و به نظر می رسد که آزادی و رهایی چندان دور از دسترس نباشد. احزاب و گروه های مختلف سیاسی در این دوره شکل می گیرند و به فعالیت می پردازند. اما حزبی که به هژمونی فرهنگی و اجتماعی دست می یابد حزب توده است که تقریباً اکثر قریب به اتفاق روشنفکران ایرانی دوره به آن می گروند یا به آن احساس همدلی می کنند. باز عجیب می نماید که سرشت نما ترین رمان این دوره را صادق هدایت می نویسد؛ یعنی «حاجی آقا». در اینجا هدایت تصویری موهن و نفرت انگیز از آدمی رسم می کند که تا مدت های مدید به عنوان یک سرمایه دار در گفتمان سیاسی، فرهنگی و فکری کشور باقی می ماند. او در واقع یکی از همان رجاله های بوف کوری است که با زد و بند و دسیسه و خیانت و تملق و دروغ به مال و مکنت رسیده است. ویژگی او نفرت از بلشویک ها و طرفداری از هیتلر است. هدایت آرمانشهر دوره را در قالب حرف های منادی الحق تجسم می بخشد. او می خواهد با انقلاب و خونریزی به این فقر و بدبختی مردم پایان دهد و زالوهایی مثل حاجی آقا را نابود کند. در رمان «چشم هایش»، بزرگ علوی استاد ماکان را به منزله نماینده آرمانشهر سوسیالیستی نشان می دهد که درگیر مبارزه یی در بیرون با رضاشاه به عنوان نماینده سیاسی بورژوازی وابسته و مبارزه یی در درون با فرنگیس به عنوان نماینده اشرافیت رو به زوال است.
آرمانشهر دهه ۱۳۴۰ همچنان تا حدی آرمانشهری سوسیالیستی است. آثار احمد محمود و محمود دولت آبادی هنوز حاوی آن «لحظه یوتوپیایی» سوسیالیستی اند. در این آثار و نیز در آثار غلامحسین ساعدی، مردم- روستاییان، کارگران، کارمندان- حضور بیشتری نسبت به آثار دوره قبل می یابند. در اینجا هدف بیشتر این است که فقر و فلاکت مردم، به هم ریخته شدن سامان آبا و اجدادی آنها، بر اثر نفوذ سرمایه داری لجام گسیخته وابسته نشان داده شود و به طور ضمنی ضرورت دگرگونی اوضاع و جانشین شدن بدیل آن بیان شد.
اما گفتمان مسلط دوره گفتمان غرب زدگی است که با اثر معروف جلال آل احمد به همین نام شکل می گیرد و کسانی مثل علی شریعتی، داریوش شایگان، سیدحسین نصر و احسان نراقی آن را دنبال می کنند. در گفتمان غرب زدگی، جامعه غربی به عنوان یک آرمانشهر نفی می شود. این آرمانشهر مظهر همه بلایا و مفاسدی شمرده می شود که اکنون بر ما عارض شده است. برای خلاصی از این وضع باید به خود و خویشتن خود بازگشت و ارزش های بومی و دینی خود را احیا کرد.
در رمان معروف «سووشون»، باز با دو گونه جامعه روبه رو می شویم. جامعه بسامان و ارگانیک گذشته که در آن همه «شاعر بودند» و نظام اربابی بر آن حاکم بود و کسی مثل یوسف شوهر زری در آن با مهربانی و الفت با رعیت هایش برخورد می کرد و باغ خانه زری اکنون مظهر آن است و جامعه کنونی که زیر سلطه نظامی انگلیسی ها است. اینها می خواهند با مغزشویی، با آموزش مسیحیت، با فروش چرخ سینگر(همان ماشین مخوف آل احمدی) و حتی با ارائه خدمات پزشکی، تسلط خود را کامل کنند. در نهایت با کشته شدن یوسف، زری درمی یابد که مهربانی بی فایده است و باید با خشم و کینه به مبارزه با تجاوز گران بپردازد. در واقع با رفتن یوسف که کاری حسینی می کند او باید اکنون کاری زینبی کند.
در رمان «بره گمشده راعی» از هوشنگ گلشیری بی اعتباری آرمانشهر غربی با یأس و سرخوردگی و تباهی و از هم پاشیدن خانواده در میان گروهی از روشنفکران نشان داده می شود که در امید سراب های واهی حاصل از ایده های غربی و سوسیالیستی ایمان کهن خود را وانهادند و در نتیجه از بهشت «مجموعه» بیرون نهاده شدند. راعی بیمناک از این دوره عریانی و بی حجابی از فکر اینکه مبادا زنی که خیال دارد با او ازدواج کند به او وفادار نماند از خیر تشکیل خانواده می گذرد. آرمانشهر گلشیری - راعی یک آرمانشهر سلسله مراتبی است که هر چیزی در سر جای خودش قرار دارد. چه از وجه سیاسی اش و چه از وجه فرهنگی و هنری اش. همه یکی و یکی همه است. با ظهور دنیای گالیله و کپلر و بولدوزر و آهن و شیشه و صف اتوبوس و کار در اداره و پشت میزنشینی این نظام سلسله مراتبی ویران می شود. نظامی که سایه خنک شبستان هایش بر تن خسته زائران مطبوع می افتاد و رعایت آدابش جای پرسش درباره چیزی نمی گذاشت. مساله وجود نداشت و در نتیجه اضطرابی هم در کار نبود. پیداست که بین آرمانشهر گلشیری و راعی و آرمانشهر دانشور و زری تفاوت چندانی وجود ندارد و حلقه اتصال آنها هم جلال آل احمد است که لحن سخن گفتن او را حتی در حرف هایی که وحدت یکی از قهرمانان «بره گمشده راعی » می زند، می توان شنید.
شاپور بهیان
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید