پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گرفتار Stuck


گرفتار  Stuck
▪ کارگردان: استوارت گوردون.
▪ فیلمنامه: جان استرایسک بر اساس داستانی از استوارت گوردون.
▪ موسیقی: بابی جانستون.
▪ مدیر فیلمبرداری: دنیس مالونی.
▪ تدوین: اندی هورویچ.
▪ طراح صحنه: کریگ لاتراپ.
▪ بازیگران: مینا سواری[برندی باسکی]، استیون رئا[تامس باردو]، راسل هورنزبای[رشید]، روکیا برتارد[تانیا].
▪ ٩٤ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٧ کانادا، آمریکا، انگلستان.
▪ برنده جایزه کلاغ تقره ای از جشنواره فیلم های فانتزی بروکسل، برنده جایزه بهترین فیلم جشنواره ایندی فست سن فرانسیسکو.
▪ ژانر: ترسناک، مهیج
تامس باردو که به علت نپرداختن کرایه مجبور به گریز از چنگ صاحب اتاق اجاره ای محل سکونتش شده، بعد از ناکامی در یافتن کار ناچار به خوابیدن در پارک می شود. اما اولین شب اقامت وی در پارک با حضور پلیس مختل شده و مجدداً راه خیابان ها را پیش می گیرد.
همزمان برندی پرستار خانه سالمندان که همان روز وعده ترفیع به پستی بالاتر را گرفته، در بازگشت به خانه بر اثر مستی و نشئه قرص های مخدر با اتومبیلش به باردو می کوبد. باردو از ناحیه پا دچار شکستگی شده و تا شانه در شیشه جلوی اتومبیل گیر می کند. براندی وحشت زده از این اتفاق وقتی شاهدی در خیابان نمی بیند، پس از ناکامی در رها کردن باردوی زخمی در پشت در اورژانس یک بیمارستان، وی را به گاراژ خانه اش می برد. چون مایل نیست با افشای این واقع موقعیت شغلی خود و ترفیع محتمل را از دست بدهد. باردو به هوش آمده و از برندی کمک می خواهد.
اما برندی با وجود قولی که به وی می دهد، حاضر به خبر کردن آمبولانس نیست و او را به حال خود رها می کند تا بمیرد. برندی برای حل مشکل خود دست کمک به سوی دوست پسر سیاه پوست اش رشید-فروشنده قرص های مخدر- دراز می کند. رشید به خانه آمده و هر دو تحت تاثیر قرص ها شب را با معاشقه به پایان می رساند. فردای آن روز برندی دیر سر کار خود حاضر شده و توبیخ می شود. اما بدتر از آن فراموش کرده موبایل خود را از داخل اتومبیل بردارد و باردو در صدد دستیابی به آن و تماس با مرکز فوریت های پزشکی یا پلیس است.
برندی از همکارش تانیا می خواهد تا غیبت او را لاپوشانی کند و سراسیمه به خانه بازمی گردد. سپس ماجرا را به رشید گفته و از وی برای از میان بردن باردوی گیر افتاده در شیشه جلوی اتومبیل کمک می خواهد. اما رشید بر خلاف گفته هایش خلاف کاری خرده پا بیش نیست و قدرت کشتن یا سر به نیست کردن جسدی را ندارد. به موازات اینها نیز باردو با تتمه نیروی خود در صدد است جان خود را نجات دهد...
● چرا باید دید؟
استوارت گوردون ٦١ ساله با بازی و کارگردانی یک دوجین از نمایشنامه های موفق مانند انحراف جنسی در شیکاگو نوشته دیوید ممت شروع به کار کرد و در اوایل دهه ١٩٨٠ به فیلمسازی رو آورد. با اولین فیلمش ReAnimator -برگردان مدرنی از شش قصه هاوارد فیلیپس لاورکرافت- به شهرت رسید و به عنوان کارگردان ترسناک ساز معروف شد.
اما ناخنک زدن گوردون به ژانر علمی تخیلی یا درام در سال های بعد نشان داد که عناصر فیلم های ترسناک یا نشانگان این ژانر برای او فقط مستمسکی برای نمایش پلشتی و پلیدی درون و برون انسان هاست. مانند فیلم قبلی او ادموند که بار دیگر بر اساس نمایشنامه ای از دیوید ممت ساخته شده و داستان زندگی مردی به نام ادموند برک بود که در می یافت زندگیش تا آن لحظه کسل کننده و تهی از معنا بوده و تصمیم می گیرد تا به جستجوی حقیقت و معنایی برای زندگیش برخیزد. ادموند که به سبک و سیاق اغلب کارهای گوردون کم هزینه بود با استقبال خوب منتقدان و جشنواره ها روبرو شد. آخرین فیلم او به نام گرفتار که باز هم با تاخیری قابل توجه اکران شده، اثری مستقل و کم هزینه-فقط ٥ میلیون دلار بودجه- است که بار دیگر توجه سینما دوستان جدی را به سوی او جلب کرده است.
گرفتار یا گیر کرده بر خلاف تقسیم بندی رایج که من هم ناچار رعایتش کرده ام، نه ترسناک به معنای متعارف آن است و نه مهیج به شکل پذیرفته شده اش... بلکه یک درام هولناک درباره رفتارهای انسان امروزی است که می تواند خشم، انزجار و تعقل را نزد بیننده برانگیزد که همین بزرگ ترین دستاورد هر فیلمسازی می تواند باشد. گرفتار که اولین بار در بازار فیلم جشنواره کن ٢٠٠٧ به نمایش در آمد، نتوانست با وجود جوایزی که گرفته بیش از دو سالن در اکران عمومی امسال خود در آمریکا به چنگ آورد. فیلم ماجرای گریز از کمک چند انسان به همنوع خویش است. برندی برای حفظ موقعیت شغلی پیشنهادی، رشید که مچش هنگام خیانت به وی گرفته شده برای حفظ او، همسایه اسپانیولی برای دیپورت نشدن از آمریکا و ... همه و همه دلایلی برای خود دارند. اما کدام یک از این دلایل می تواند در برابر ممانعت از نجات جان یک انسان قانع کننده باشد؟
گوردون با گرفتار جامعه ای را تصویر می کند که در میانه ارزش های خودساخته اجتماعی و فردی گیر کرده و چشم به ارزش های انسانی بسته است. کودک خانواده اسپانیولی که در میانه فیلم به والدینش اصرار می کند تا پلیس را خبر کنند و در پایان باردو را در آغوش می گیرد، تنها نماینده معصومیت به جا مانده نیست. در آخر فیلم افرادی از همان محله با آتش گرفتن گاراژ منزل برندی به آنجا می شتابند، ولی گوردون این کار را کافی نمی داند. او چنین انسان هایی را به غفلت متهم می کند. کاری که خود از آن گریزان است و در صحنه ای کوتاه که به نشانه امضا در فیلم ظاهر شده، سعی دارد کنجکاوی مثبت در حق همسایگان را امری انسانی جلوه دهد.
او به ما می گوید که دلبستگی های ناچیز اجتماعی ما تا چه حد می تواند خطرناک باشد و پتانسیل اعمال خشونت را در ما بیدار کند. این که ما در موقعیت هایی چنین سخت و پیچیده چه خواهیم کرد، دغدغه اوست. حس طنز سیاهی که در پشت همه این وقایع نهفته، او را تا مقام یک منتقد درجه یک رفتارهای آدمی ارتقا می دهد.
اینکه هر دو نفر قربانی تلاش برای کسب منزلت اجتماعی هستند، شاید کمی تسکین دهنده باشد. اما دو رویی برندی راه را برای ترحم بر او می بندد. زنی که در ابتدای فیلم خیلی سریع به عنوان پرستاری فداکار معرفی و بلافاصله به عنوان دختری بی اعتقاد به هر گونه اصول انسانی تصویر می شود. او نمونه کامل میلیون ها زن و مرد آمریکایی یا غیر آمریکایی زمانه ماست. شاید به همین خاطر است که هیچ کس دوست ندارد این فیلم و در واقع تصویر خود را روی پرده ببیند!
شک ندارم اگر بگویم فیلم بر اساس ماجرایی واقعی ساخته شده، شوکه خواهید شد. در سال ٢٠٠١ زنی به نام شانتی مالارد در فورت ورث تگزاس هنگام رانندگی حین مستی با مرد بیخانمانی به نام گرگوری بیگز تصادف کرد. شانته، گرگوری را که در شیشه جلوی اتومبیل گیر کرده بود به خانه آورد و در گاراژ رها کرد تا بمیرد. او سرانجام خوشی مانند باردو نداشت. شانته نیز به اتهام قتل و پنهان کردن شواهد به ٥٠ سال زندان محکوم شد!
گرفتار به عنوان یکی از آخرین نمونه های سینمای دارای وجدان اجتماعی و منتقد زمانه خویش محتاج دیدن و توجه شماست. این شانس را به این فیلم و خودتان هدیه کنید.
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید