جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا


هر چه می خواهد دل تنگت نساز، لطفا


هر چه می خواهد دل تنگت نساز، لطفا
گویا روایت‌های چندگانه تبدیل به معضل جدیدی در سینمای ما شده است. فیلمسازان ما که در چند سال اخیر ثابت کرده‌اند عمدتا از روایت یک داستان سرراست عاجزند، به دنبال روایت داستان‌های چند شخصیتی و بدون یک شخصیت محوری و تو در تو رفته‌اند و به تنها نتیجه‌ای که رسیده‌اند فیلمهایی است که به جای اینکه یک خط روایی مغشوش و نامنظم و سردرگم داشته باشند، چند خط روایی با این مشخصات دارند. «سه زن» یکی از فیلمهایی است که از این نظر جایگاه مهمی را به خود اختصاص می‌دهد. دقیقا مشخص نیست که داستان فیلم راجع به چیست، زن ایرانی، فرش ایرانی، زنان فرشباف ایرانی، اختلاف نسلها، اختلاف دیدگاهها، عمق اختلافها، گذشته از دست رفته، میراث در حال به یغما رفتن، یا اصلا چه چیز دیگری. فیلم از هر کدام از اینها تکه‌ای با خود دارد و مدام در حال پرش از یک فضا و مکان به وضعیتی دیگر است.
«سه زن» شبیه به انبوهی از فیلمهای کوتاه کنار هم قرار داده شده است که دارای وحدت شخصیت هستند و هر کدام از این تک موقعیتها وضعیتی دارند که ربطی به وضعیتهای دیگر ندارد و در کنار هم داستانی را نمی‌سازند. به همین دلیل هر کدام از داستانها را می‌توان حذف یا جابجا کرد بدون اینکه اتفاقی در کل ماجرا بیفتد. صحنه‌ها وضعیتی را تکمیل نمی‌کنند، دیالوگها داستانی را پیش نمی‌برند، شخصیتها بیننده را با خود درگیر نمی‌کنند و در کل هیچ اتفاق قابل ملاحظه‌ای نمی‌افتد و بیننده‌ای که فیلم را می‌بیند، احساس نمی‌کند که واقعا در حال مشاهده یک داستان است و عملا نمی‌داند چه چیز را دنبال می‌کند. حتی وقتی فیلم به لحظات پایانی خود نزدیک می‌شود معلوم نیست چه چیزی قرار است تمام شود و اصلا داستانی به آن معنا وجود ندارد که بسط داده شده باشد و الان قرار باشد به نتیجه برسد. به همین دلیل است که با پایان یافتن فیلم بیننده گیج‌تر از قبل حتی نمی‌تواند به نتیجه واحدی در مورد شخصیتها برسد. مادربزرگ (مریم بوبانی) کجا می‌رود؟ به روستای کوچک دوران جوانیش؟ چرا؟ که فقط قالیچه ربوده شده را کف جایی که شبیه به امامزاده است پهن کند و روی آن بخوابد؟ خب که چه بشود؟ مگر آن امامزاده چه ویژگی‌ای دارد؟ آدمی که حواس پرتی دارد و ظاهرا نمی‌تواند صحبت کند و هیچ پولی هم همراهش نیست چه طور از وسط شهر خود را به ترمینال می‌رساند و با اتوبوس مسافتی تقریبا طولانی را تا خارج شهر به تنهایی طی می‌کند؟
او واقعا حواس پرتی دارد یا ادای آن را درمی‌آورد؟ اگر صرفا ادای آن را درمی‌آورد چرا این کار را می‌کند؟ آن خاطره حمله‌ای که به روستای آنها شده دقیقا چیست که آنقدر روی او تاثیر گذاشته است؟ آن صحنه‌های فرار با قالیچه از روستا در نیمه شب از زیر آتش و دود و در بیابان زیر تیغ آفتاب چه معنایی دارند؟ مینو (نیکی کریمی) چرا مادرش را همه جا با خودش می‌برد؟ اگر مادرش انقدر برایش مهم است، پس چرا پس از گم شدن او نگرانی چندانی در چهره‌اش نمی‌بینیم؟ چرا در این وانفسا به دیدن برادرش (شاهرخ فروتنیان) می‌رودو با او جر و بحث می‌کند؟
صرفا برای اینکه عکس مادر را برای چاپ در روزنامه به او بدهد؟ اگر قرار بود خودش این کار را انجام بدهد زمان کمتری نمی‌برد؟ رفیع (رضا کیانیان) که گویا نقش پیر مراد را بازی می‌کند چه کاره است؟ معشوقی با ارزش که روزگاری حضور دیگری که از قرار یک شوهر اشتباهی بوده را به حضورش ترجیح داده‌اند و بعدها ارزشش معلوم شده؟ (و چرا این روزها به شکلی عجیب در اغلب فیلمهایی که داعیه روشنفکری دارند یک نمونه از این دست مردها یافت می‌شود؟) پگاه (پگاه آهنگرانی) دقیقا چه مرگش است؟ خوشی زیر دلش زده یا دچار روزمرگی شده؟ و آن وقت در آن روستا در حال لذت بردن از «زندگی به شکل طبیعی‌اش» است؟ آن پایان عجیب که آن پسر بی نام (بابک حمیدیان) را به رغم این که به نظر می‌رسد تحت تاثیرش قرار گرفته رها می‌کند چه معنی می‌دهد؟ و بعد خودش به کجا می‌رود؟ از وحشت مرگ دختر روستایی که اصلا معلوم نیست چه بلایی سرش آمده و چرا می‌میرد متنبه شده و پیش خانواده‌اش برمی‌گردد؟ چرا؟ بیننده بدبخت باید چند نکته ناقص فیلم را در ذهن خود تکمیل کند و به سرانجام برساند؟ به کدامین گناه؟
فیلم فقط یک فصل خوب دارد که بد نیست منیژه حکمت فیلم بعدی‌اش را کاملا حول چنین فضا و شخصیتهایی بسازد و آنهم فصل استودیوی موسیقی و گروهی است که ظاهرا رپ می‌خوانند و دیالوگهای درهم و برهم حامد (صابر ابر) و گروهش که ظاهرا حالت عادی نیز ندارند، جذاب و بامزه از آب درآمده‌اند و می‌شد با استفاده از آنها فیلم را به یک کمدی خود خواسته تبدیل کرد تا محصول فعلی که یک کمدی ناخواسته است. اگر چه همه بازیگران در این فصل صرفا یک تیپ را ارائه می‌کنند اما ظاهر آنها و رفتار و حرکاتشان منافاتی با آنچه که هستند ندارد و همه چیز تقریبا درست از آب درآمده است. تقریبا از این جهت که در این فصل نیز در لحظه‌ای که یکی از اعضا مشغول آواز خواندن است ناگهان در نمایی ثابت تصویر طوری کات می‌خورد که گویا چند نما از یک قاب ثابت را درآورده‌اند و این کار باعث شکستن تصور تداوم تصویر شده و ارتباط مخاطب را با فضای صحنه قطع می‌کند.
«سه زن» تیزر ابتکاری بسیار خوبی دارد. ای کاش فیلم اکران نمی‌شد تا حداقل تصور مثبتی که فیلم از خود به وجود آمده بود به هم نمی‌خورد.
داوود زادمهر
منبع : لوح


همچنین مشاهده کنید