شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دزدی در محضر خدا


دزدی در محضر خدا
آسمان مکه آبی بود. از آن آبی‌هایی که کمتر می‌توان در شهر‌های بزرگ دید. شاید این به خاطر کوهستانی بودن شهر بود و آن باد ملا‌یمی‌ که در طول شبانه‌روز می‌وزید. شهر درست لا‌به‌لا‌ی کوه ساخته شده است و به همین دلیل برای تردد در شهر باید از میان تونل‌های گاه طولا‌نی عبور کنی. این روزها به خاطر گسترش شهر از تعداد کوه‌ها در این شهر کم می‌شود چراکه آنها را می‌تراشند و به جای آن هتل و مهمانسرا می‌سازند.
از لحاظ موقعیتی، شهر مکه در فاصله ۸۰ کیلومتری دریای سرخ واقع شده و ارتفاع آن از سطح دریا، ۳۳۰ متر است. به خاطر اتوبانی که اکنون ساخته شده تا بندر جده تنها ۶۰ کیلومتر فاصله دارد و از طریق بزرگراه هجرت، ۴۲۵ کیلومتر با مدینه فاصله دارد. در دانشنامه‌ها آمده است واژه مکه معرب واژه مهگه پارسی و به معنی جایگاه ماه است. ‌
مسلمانان معتقدند پس از آنکه به اذن خداوند چشمه زمزم زیر پای اسماعیل جوشید و در آن منطقه آب یافت شد، مردم در آنجا ساکن شدند و شهر مکه به وجود آمد و نیز ابراهیم به فرمان خدایش کعبه را ساخت. بنابراین روایت که تنها و توانمندترین روایت در مورد بنیانگذاری مکه و کعبه است می‌توان نتیجه گرفت که بنیانگذار این شهر ابراهیم از پیامبران خدا بوده است. هر چند که در کتاب‌های دینی آمده که اولین سنگ بنای کعبه توسط حضرت آدم(ع) بنا نهاده شده است.
ما در مکه در طبقه پانزدهم ساختمان بعثه ساکن شدیم. غیر از طبقاتی که به بعثه و افراد آن اختصاص داشت در بقیه طبقات کاروان‌های ایرانی که همه شهرستانی بودند اسکان یافته بودند. بنابراین ما برای آنکه به محل کارمان برویم مجبور نبودیم از هتل خارج شویم. فقط کافی بود ۱۲-۱۰ طبقه پایین بیاییم که این خود مصیبتی عظیم بود. هتل ۱۶ طبقه‌ای را فرض کنید که از افتتاح‌اش یک هفته نمی‌گذشت. افتتاحی که البته زودهنگام بوده و هنوز جای کار داشت. بیش از ۳ هزار نفر در این هتل ساکن یا در آن در رفت‌وآمد داشتند و برای این حجم آدم فقط ۶ آسانسور در نظر گرفته شده بود. حالا‌ باز بر فرضیات خود این را اضافه کنید که نیمی‌ از ساکنان این هتل پیرزنان و پیرمردانی بودند که در زندگانی خود زیاد با آسانسور سروکار نداشتند. بارها شده بود که شما آسانسور را می‌زدید و آن هم می‌آمد و پر از جمعیت بود، در باز و بسته می‌شد و ۱۵ طبقه پایین می‌رفت و باز برمی‌گشت در که باز می‌شد می‌دیدی همه همان افراد قبلی هستند و هیچ کدام پیاده نشده‌اند و باز یک‌بار دیگر همان پروسه تکرار می‌شد و وقتی بار سوم با دهان باز با همان افراد مواجه می‌شدی می‌فهمیدی که این بنده خداها اصلا‌ تکمه طبقه خود را نمی‌زنند و فقط سوار می‌شوند و با زدن تکمه توسط ما پایین و بالا‌ می‌روند. این اتفاق روزی چند بار تکرار می‌شد. خلا‌صه زندگی در آن هتل خود ماجراهای جالبی داشت که مجالی دیگر می‌طلبد. ‌
کار در بعثه و در مکه تقریبا کمتر از مدینه بود چون در آنجا ما بیشتر مصاحبه‌های خود را انجام داده بودیم و بیشتر اخبار در مکه مربوط به زمان برگزاری حج و زمان انجام اعمال می‌شد. با این حال آنقدر کار بود که نمی‌توانستیم در روز از محل کار خارج شویم و به زیارت و گشت‌وگذار بپردازیم.
پراکندگی زائران در مکه بیشتر بود و البته تعداد زائران فقیر که فقط برای انجام مناسک حج به مکه می‌آمدند بیشتر بود. حالا‌ که در مکه بودم می‌دیدم آنانی که از دیگر کشورها به مدینه آمده بودند به مراتب از لحاظ مالی تمکن بیشتری داشتند. فقر در میان زائران حاضر در مکه بیشتر دیده می‌شد. آنهایی که نه سر پناهی داشتند نه امکانی برای تهیه غذای سالم و هر چه به ایام حج نزدیک می‌شدیم تعداد آنان افزایش پیدا می‌کرد. ‌
در این میان آمار و ارقام جالبی نیز منتشر می‌شد. از آن جمله آمار دزدی در مکه و مدینه بود. روزنامه‌های عربستانی در اخبار خود آورده بودند که بر اساس آمار ارائه شده افزایش سرقت در موسم حج به شکل چشمگیری افزایش پیدا می‌کند. در این آمارها آمده از ۲ هزار و ۷۰۱ مورد دزدی اعلا‌ن شده ۹۲۹ مورد آن در ریاض، ۱۰۸ مورد آن در مکه و ۷۷۰ مورد در مدینه بوده است. در همان روزهای اول اقامت ما در مکه خبری منتشر شد از یک فقره دزدی که از یک تبعه الجزایری ۹۰۰ یورو در شهر مکه دزدیده شده بود.
اخبار در مکه تنوع بیشتری داشت. روز اول اقامتم در مکه به کار و خواب گذشت. تبی که از مدینه شروع شده بود هنوز همراهم بود. نزدیک غروب دایی جانم آمد دنبالم و مرا به مرکز پزشکی برد. مرکز نسبتا شلوغ بود. همه بیشتر تب داشتند و سرفه می‌کردند. پذیرش انجام شد و وارد مطب شدم. به نظرم امکانات مرکز پزشکی در مکه بیشتر از مدینه بود. البته اگر هم اینطور بود طبیعی به نظر می‌رسید که اینگونه باشد. چون مدت اقامت زائران در مکه خیلی بیشتر از مدینه است و اینکه کسانی که مدینه اول هستند تا به مکه برسند قوایشان کمتر شده است به‌اضافه اینکه کلا‌ یک استرسی برای انجام مناسک در وجود آدم هست که همان باعث بیماری می‌شود. دکتر ویزیتم کرد و ماحصل آن سه تا آمپول پنی‌سیلین بود. کارم که تمام شد پیش دایی‌ام رفتم. همه در پشت‌بام جمع بودند. هر شب حدود ساعت ۸ اعضای هیات پزشکی در پشت‌بام جمع می‌شدند تا روحانی کاروان برایشان صحبت کند. فکر می‌کردم صحبت‌ها همان مسائل معمول و خسته‌کننده است اما بحث بسیار جالب درباره تاریخچه مکه و کعبه بود و ویژگی‌های متافیزیکی کعبه.
آخر شب برگشتم هتل و دیگر توان اینکه بروم مسجدالحرام را نداشتم. موقع برگشت از جلوی ساختمان قبلی بعثه ایران در مکه گذشتم که حالا‌ بعثه عراق بود ظاهر ساختمان چندان خوشایند نبود و کسانی که سال‌های گذشته ساکن آنجا بودند خاطرات خوشی نداشتند. اما به گفته مسوولا‌ن سازمان حج و زیارت با پیگیری‌ها توانستند ساختمانی را اجاره کنند که در شأن کشور ایران باشد. .خدا را صدهزار مرتبه شکر کردم آن شب می‌توانستم در آن هتل چند ستاره و تمیز بخوابم و دلم برای وجود سوسک‌ها شور نزند. شب‌های مکه بسیار متفاوت‌تر از مدینه بود. شهر زنده و بیدار بود و مغازه‌ها همه باز بودند. حس خوبی نسبت به این شهر داشتم. صدای بوق ماشین‌ها یک دم خاموش نمی‌شد و ترافیک آن تهران را برایم تداعی می‌کرد. شهری که فکر می‌کردم یک عمر است که از آن دورم. روزهایم را شمارش کردم و به عدد ۱۵ رسیدم. فقط دو هفته بود و برای من چه دور. برایم عجیب بود، بودن در آن شهر. بارها نامش را تکرار می‌کردم شاید باورم شود. مکه... مکه...کعبه. حتی شب قبل هم برایم دور بود. شبی که کعبه را دیدم و اعمالم را انجام دادم. خواب دیدم یا واقعیت داشت؟ هر چه بود رویای شیرینی بود که مزه‌اش تا ابدیت با من خواهد بود.
سعیده اسلامیه
منبع : روزنامه اعتماد ملی


همچنین مشاهده کنید