شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


سانسور سلیقه ای در مطبوعات


سانسور سلیقه ای در مطبوعات
شاید بزرگان داستان، سخن گفتن از سانسور در فضای بسته مطبوعات امروز را کودکانه بخوانند، کله هایمان را داغ بدانند و در یک کلام جوان و جاهل توصیفمان کنند. بلی، با یک "دو دو تا چهار تای" ساده هم می شود فهمید که نگرانیشان منطقی است.
بالاخره روزنامه ای است و چندین نفر کارمند و خبرنگار که می تواند به راحتی یک جمله، تعطیل شود. طرف مقابل هم که ماشاالله خیلی از قاعده و قانونی برای بازی پیروی نمی کند و هر وقت احساس خطر کرد، خسته شد، خواست یا نخواست، به راحتی میز بازی را به هم می ریزد و در نهایت، بازنده همیشه رو به رویی طرف مقابل است! غالبا در این فضا توقیف یا لغو امتیاز نشریه ای، دلیل خاصی نمی خواهد، پس باید همیشه منتظر بود.
خب در این وضعیت، خواهی نخواهی حدی از خودسانسوری در بیشتر روزنامه نگاران حاضر است و می شود با اغماض گفت حدی از محدودیت، آن هم در قالب چارچوب مشخص و نه به شکل سلیقه ای هم در روزنامه قابل پذیرش است(البته این به معنای قابل قبول بودن این وضعیت نیست اما غیر قابل اجتناب است). اما دردسرها از همین جا شروع می شود؛ آن حد کجاست؟ مدیر مسئول، سردبیر و چند کس دیگر که مطالب را قبل از چاپ می خوانند، طبق کدام معیار با مطلب نویسنده که گاهی آبروی کاری او را هم شامل می شود، بازی می کنند؟ چرا خطوط قرمز از این روزنامه تا آن یکی که به لحاظ طیف و موضع گیری هم تقریبا با هم مشترک هستند، زمین تا آسمان تفاوت می کند؟
پس آن حدی که گفته شد به سلایق و علایق کسانی برمی گردد که مطالب را قبل از چاپ از نظر و قلم می گذرانند و به راحتی روی بخشی از آن قلم می کشند و در نهایت این روزنامه نگار است که باید برای آبروی کاریش چانه بزند یا شرمندگی دیدن دوباره مصاحبه شونده را تحمل کند. شاید این وضعیت ایده آل سردبیر و مدیر مسول هیچ روزنامه ی حرفه ای نباشد، اما عرف ایجاد شده "حفظ روزنامه به هر قیمتی" راه را برای اعمال سلیقه و محافظه کاری های بی دلیل هموار کرده و سانسور سلیقه ای را به یکی از معضلات روزنامه نگاری امروز تبدیل کرده است.
وضعیتی که روزنامه نگاران را به حد روزنامه نویس تنزل می دهد، بی تردید حساسیت شان را نسبا به آنچه تولید می کنند از بین می برد و احساس بی تفاوتی در دبیران سرویس و حتی سردبیران نسبت به کیفیت کار ایجاد می کند.
شاید برخی نوشتن این دست مطالب را صحیح ندانند و ذکر مسائل داخلی روزنامه در فضای عمومی را مطلوب نخوانند، اما بدون شک قبح این مساله باید شکسته شود تا مدیران مطبوعات هم بدانند که یک روزنامه نگار چقدر در فشار کار می کند، اگر چه تاثیرات برخوردهای اینچنینی را به راحتی در بازخورد های مخاطبان و تیراژشان می توانند ببینند.
تجربه ای از خودم را مثال می زنم؛ مصاحبه ای کرده اید، صفحه تان را می بندید، سردبیر و مدیر مسئول همزمان مطلبتان را می خوانند-فراموش نشود که دو فرد دیگر هم با کارکردی مشابه مطلب را خوانده و جاهای لازم را علامت گزاری کرده اند!- مطالب برمی گردد، مدیر مسئول بخشهایی از مطلب را حذف کرده و سردبیر هم علاوه بر انها چند جای دیگر را؛ وارد چانه زنی می شوی و توضیح می‌دهی که این بخش از مطلب که حذف شده، جان کلام است و به امنیت هیچ جایی غیر از اصلاح طلبان هم برنمی خورد! مدیرمسئول هم که حذف نکرده است. سردبیر کوتاه می آید و می‌پذیرد که حذف نشود، اما از دفتر مدیرمسئول می گویند که نه، امکان ندارد، نظر فلانی برای ما محترم است و هر چه ایشان حذف کنند، قابل بازگشت نیست!
تلاش بیشتری می‌کنی، نفر سومی که مطالب را به شدت می‌خواند و به راستی نمی‌دانم بگویم مسئول کدام بخش از روزنامه است-چون نمونه این موقعیت را تنها در روزنامه خودمان دیده‌ام، خواندن قبل از مدیر مسئول- می‌گوید که "اصلا من گله دارم از مدیر مسئول که این بخش را خودش حذف نکرده است"! بالاخره لا به لای این تعارفات مطلب شما به صورت اخته شده و با عکسی دو برابر از آنچه قبلا صفحه را با آن بسته بودید، به چاپخانه می رود. همه اینها یک طرف، سخنان خواننده چهارم مطالب هم به یک سو؛" اصلا این بخشی که حذف شده، نه مشکل امنیتی داشت و نه برای روزنامه مشکل ساز بود، ولی به نظر من انتشارش نامردی بود"!
حالا با این وضعیت گمان کنید که شما باید مطلبی بنویسید که نه انتشارش به گوشه قبایی بربخورد، نه در تعارفات گیر کند، نه به زعم خوانندگان پیش از انتشار، نامردی باشد و نه ...، می نویسید؟ اینجاست که روزنامه نگار را به حد روزنامه نویسی می رسانند که تنها صفحات روزنامه را رنگی می کند.
هر چند همه مصلحت روزنامه و همه را می خواهند، اما وضعیتمان، توصیه های یک مدیر روزنامه در سال ۱۹۱۲ آمریکا را که "جیمز اوپنهایم" به طنز بیان کرده، در ذهن تداعی می‌کند؛
"هیچ اهمیتی ندارد که چه می خواهید بگوئید،
ولی تنها یک سبک برای گفتن وجود دارد، و آن سبک برای همه قابل فهم است....
این سبک بسیار ساده است، البته باید از خود مایه گذاشت، فداکاری کرد
نه چندان حزن آلود باشید و نه چندان جلف،
به محتویات مستراح کاری نداشته باشید.
به عقاید و اعتقادات توده مردم کاری نداشته باشی.
از سیاست حرفی نزنید، همین طور از مسائل جنسی، از سوسیالیسم،
خیلی سطح بالا چیزی ننویسید، و اینکه قصه شما پایان خوبی داشته باشد،
خلاصه به افراد جامعه اطمینان ببخشد..."
مرد رویاها(زندگی نامه جان رید، رابرت روزنتسون، مرتضی کلانتریان، تهران، چشمه)
سلیمان محمدی
منبع : انجمن صنفی روزنامه نگاران ایران


همچنین مشاهده کنید