پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


عاشقانه


عاشقانه
نمیخوام بگم که قدر یه دنیا دوستت دارم... چون دنیا یه روز تموم میشه... نمیخوام بگم که مثل گلی... چون گل هم یه روز پژمرده میشه... نمیخوام بگم که سیاهی چشمات مثل شبهای پر ستاره اس... چون شب هم بالاخره تموم میشه... نمیخوام بگم که مثل اب پاک و زلالی... چون اب که همیشه پاک نمیمونه... نمیخوام بگم که دوستت دارم... چون منکه اصلا دوستت ندارم... بلکه من عاشقتم تقدیم به تنها ترینم
همه می گویند که اسیر سراب چشمانت شده ام ... همه می گویند اسیر تارهای بافته احسا ست شده ام... همه می گویند و باز هم می گویند که قلبم را در سراب گم کرده ام و روزی مرا در بازار عشاقت به قیمت یک لبخند مرا خواهی فروخت ولی من تنها به چشمانت سیاهت نگاه می کنم تا پاسخ سوالهایم در نگاهت بیابم تقدیم به تنها ترینم
از من بریده ای و صدایم نمیکنی چون درد در منی و رهایم نمیکنی گم گشته ام میان تماشای چشم تو از این جنون تلخ جدایم نمیکنی هر شب چو باد می وزم از داغ یاد تو اخر چرا؟ چه شد که دعایم نمیکنی؟ من اخرین پرنده ی گم کرده لانه ام در اسمان خویش هوایم نمیکنی امشب میان کوچه تو را جار میزنم اما تو باز رو به صدایم نمیکنی
کاش دزدان عاشقی را از وجودم می ربودند تا دگر محتاج چشمان سیاه او نباشم آن کسی که سالها در دام چشمانش مرا افکنده بود دیدمش عشق را تعارف به یک بیگانه کرد
میدونی چقدر دوستت دارم؟ به تعداد تارای موی سرت ضرب در تعداد نفسهایی که تا آخره عمرت میکشی به علاوه تعداد ه هرچی ستاره تو آسمونه عزیزه دلم.
من به غیر از تو نخواهم ، چه بدانی ، چه ندانی از درت روی نتابم ، چه بخوانی ، چه برانی دل من میل تو دارد ، چه بجوئی چه نجوئی دیده ام جای تو باشد ، چه بمانی ، چه نمانی
گل خشکیده ای پیدا کردم در میان نامه هایت، فقط اونو نگهداری می کنم ، توهم اونو از برای من زیاد نبین، زیباترین عشقها را با تو تجربه کردم، همه سروده های غمگین تو بیادم می آید، فراموش نکن دنیا فانی است، و خدایی که جان داده دوباره اونو خواهد گرفت، چگونه می توانم تو را فراموش کنم، تا زمانی که جانم از بدنم خارج نشده است. قسمتی از آهنگ معزز تنهایی من پاکترین و باوفاترین یاری است که در تمام زندگی پیدا کرده ام. تنهایی من با شادی های من شاد می شود و با غم های من غمگین. تنهایی من هیچ وقت مرا تنها نگذاشته است.
کاش می شد هیچ کس تنها نبود ...کاش می شد دیدنت رویا نبود...گفته بودی با تو میمونم ولی ...رفتی و گفتی که اینجا جا نبود...سالیان سال تنها مانده ام ...شاید این رفتن سزای ما نبود...من دعا کردم برای بازگشت ،دستهای تو ولی بالا نبود...بازهم گفتی که فردا می رسی !کاش روز دیدنت فردا نبود.....
زندگی تفسیر سه کلمه است : خندیدن .... بخشیدن .... و فراموش کردن .... پس.... بخند .... ببخش .... و فراموش کن کاش قلب وسعت میگرفت شمع با پروانه الفت می گرفت کاش توی جاده های زندگی خنده از گریه سبقت می گرفت این چند تا جمله ناب را بخونید وواسه دوستاتون بفرستین:
۱) مرام فقط مرام گاو چون نگفت من گفت ما
۲) صفا فقط صفای مورچه که هر وقت گریه کرد هیچکس اشکش ندید
۳) رفیق فقط کلاغ نه بخاطر سیاهیش به خاطر یه رنگیش
۴) معرفت فقط معرفت کرم نه به خاطر کرم بودنش به خاطر خاکی بودنش
۵) یه رنگی فقط یه رنگی دیوار که هرچی مردو نا مرده بهش تکیه میدن جاخالی نمیده
برای عشق تمنا کن ولی خوار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش
خر عاشق** خری آمد بسوی مادر خویش** بگفت مادر چرا رنجم دهی بیش** برو امشب برایم خواستگاری** اگر تو بچه ات را دوست داری** خر مادر بگفتا ای پسر جان** تو را من دوست دارم بهتر از جان** زبین این همه خرهای خوشگل **یکی کن نشان چون نیست مشکل **خرک از شادمانی جفتکی زد** کمی عرعر نمود و پشتکی زد **بگفت مادر به قربان نگاهت** به قربان دو چشمان سیاهت** خر همسایه را عاشق شدم من** به زیبایی نباشد مثل او زن**
زیبا ترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد . با وفا ترین دوست به مرور زمان بی وفا شد . این پرپر شد ن از گل نیست از طبیعت است و این بی وفایی از دوست نیست از روزگار است
وقتی خواستم به راه عشق برم گفتن گناه است وقتی به راستی سخن گفتم گفتن: دروغ است وقتی به ستایش رو اوردم گفتن :فریب است وقتی گریستم گفتن کودکانه است وقتی خندیدم گفتن دیوانه است وحالا که هیچی نمی گم می گن عاشقه بدان که طفل بهانه گیر قلبم باز هم بهانه تو را خواهد گرفت غروب هر آدینه در کنار پنجره قلبم به انتظار مینشینم تا آنگاه که مولایم از راه میرسد تو نیز با او بیایی وبار دیگر حلقه وصال را شکل دهیم تا آن روز با یادت عشق بازی خواهم نمود و نامت را بر در قلبم حک خواهم نمود ای.....همیشه جاوید چشمم در انتظار تو تار شد نیامدی سالی گذشت باز بهار شد نیامدی بعدازتوسال هاست هنوزهم نشسته ام داغت به دل هزار هزار شد نیامدی غم نبودنِ تو را دوباره آه می کشم و روز رفتنِ تو را شب سیاه می کشم تو رفته ای و من هنوز به این خوشم که بعد تو نقاش واژه ها شدم ، تو را چه ماه می کشم
مرا عمری به دنبالت کشاندی سرانجامم به خاکسترم نشاندی ربودی دفتر دل را و افسوس که سطری هم از این دفتر نخواندی گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت پس از مرگم سرشکی هم فشاندی گذشت از من ولی اخر نگفتی که بعد از من به امید که ماندی؟
کاش قلبم درد پنهانی نداشت چهره ام هرگز پریشانی نداشت برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش می شد راه سخت عشق را بی خطر پیمود و قربانی نداشت
بابک چوبک


همچنین مشاهده کنید