پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


و ما ادراک ماالبانک؟!


و ما ادراک ماالبانک؟!
به بخشی از شرح حال هنری فورد(۱) در کتاب «موج سوم» رجوع می کنیم: از زمانی که هنری فورد در سال ۱۹۰۸ به ساختن مدلهای T پرداخت نه هیجده عمل بلکه۷۸۸۲ عمل مختلف لازم بود تا یک اتومبیل ساخته شود. فورد در شرح حالش اشاره می کند که خالی از هرگونه حقیقت انسانی منتهی می شود و این وضع درست همان چیزی است که ما می توانیم در روزگار خود مشاهده کنیم...(۲)
در این بینش خشک و غیر انسانی، تنها انگیزه ای که آدم ها را به کار وا می دارد «کسب پول بیشتر» است و «پیوند اعتقادی» انسان ها با «کار»شان کاملاً منقطع شده است. اگر بخواهیم با همین بینش راهیان کربلا را، آنچنان که عادت غربی هاست، به مثابه یک «پدیده» مورد بررسی قرار دهیم، گرایش وسیع مردم برای شرکت در صفوف راهیان کربلا و جانبازی برای اسلام اصلاً قابل ادراک نیست، چرا که هیچ «توجیه اقتصادی» ندارد. در علم امروز که بنیان آن بر «پدیده شناسی»(۳) است، همه ی امور همچون پدیده هایی صرفاً فیزیکی و مادی مورد بررسی قرار می گیرند، و به راستی با این بینش چگونه می توان «عشق به کربلا» را معنا کرد؟ در نظام های اجتماعی این روزگار که تحت سیطره ی «دیکتاتوری اقتصاد» شکل گرفته است، «پول» همواره طرف دوم معادله ای است که به همه چیز معنا و مفهوم و ارزش می بخشد. آنچه را که نتوان با پول سنجید اصلاً در دنیا وجود ندارد.
عصر ما به راستی عصر شگفتی هاست. از یک سو نظری به آنچه در درون آسمان خراش های «وال استریت» می گذرد بیندازید و از سوی دیگر به «صلواتی»های جبهه نگاه کنید؛ وقتی انسان بنیان کار و حیات خویش را بر «اعتقاد» خود بنا کند نخستین چیزی که نقش محوری خود را از دست می دهد «پول» است و درست به همین علت، انسان در محدوده ی «جبهه ی اسلام» به پول نیازی ندارد. در جبهه، دیگر به پول که همه چیز را به صورتی قلابی و غیر حقیقی به یکدیگر پیوند می دهد نیازی نیست و اینچنین، اقتصاد پولی به «اقتصاد صلواتی» تبدیل می شود.
اجازه بدهید که باز هم بر این نکته ی اساسی تأکید کنم، چرا که سر ادراک مطلب در همین نکته ی اصولی است. وقتی انسان ارزش «کار» خود را صرفاً با «پول» بسنجد، دیگر کار تبدیل به یک عمل مکانیکی می شود که هیچ ارتباط و پیوندی با روح و اعتقادات انسان ندارد. و اجازه بدهید باز هم این سؤال را تکرار کنیم: آیا ساختار اداری یا نظام تشکیلاتی جامعه ی اسلامی نیز باید بر مبنای اصالت پول بنا شود؟ آیا هیچ کس نباید جز به خاطر اضافه حقوق به مأموریت برود؟ خیر. از همان آغاز با ایمان آوردن به «لا اله الا الله» نقش محوری پول نفی می شود و پول به همان جایگاه حقیقی خویش که معادل همگانی بودن است باز می گردد. پول سلطان بی منازع جهان امروز است و از طریق یک نظام بانکداری پیوسته بر همه ی کره ی زمین حکومت می راند، و باز هم باید تکرار کنیم که آنچه به پول قدرتی اینچنین بخشیده ماده گرایی بشر است.
انسان اراده ی خویش را صرفاً در مسیری اعمال می کند که به غایات و خواسته های او منجر می شود. همین غایات یا اهداف هستند که در وجود او برای کار کردن ایجاد انگیزه می کنند. اگر بخواهیم به زبان روز سخن بگوییم، باید گفت انسان اراده ی خویش را صرفاً در جهت برآورده ساختن نیازهایش اعمال می کند و این نیازها اگر تنها به محدوده ی مادی وجود آدم بازگردد، فقط و فقط با پول برآورده می شود. بدین ترتیب است که پول، هر چند خود فی نفسه مطلوب انسان نیست، اما از آنجا که مقدمه ی تأمین همه ی حوائج مادی است غایت آمال او می شود و به تنها عاملی که اراده ی او را برمی انگیزاند تبدیل می شود. این درد همه گیر بشر امروز است و دردی هم نیست که از طریق داروهای شیمیایی یا روانپزشکی درمان شود.
ما اکنون در جست و جوی درمان نیستیم، اما ذکر این نکته لازم است که درمان همه ی دردهای بشر امروز در بازگشتن به وطن ایمانی است. بشر امروز درد غربت دارد، غربت از وطن قدسی ایمان، و از همه تأسف بارتر این نکته ی ظریف است که این غربت به فراموشی انجامیده است و او این خراب آباد را وطن پنداشته و دیگر دلش در هوای وطن حقیقی نمی تپد.
پیش از ادامه ی بحث باز هم ذکر این نکته ضروری است که ما هرگز قصد انکار نقش پول را نداریم. پول امروز که جانشین نقدین ـ طلا و نقره ـ شده است، هر چند برخلاف نقدین دیگر فی نفسه دارای ارزش نیست، اما با این همه نشان دهنده ی نسبت ارزشی فی مابین اشیاست.(۴) البته این نسبت که در اختلاف قیمت ها ظاهر شده با تغییر نظام ارزشی دگرگون می شود، اما به هر تقدیر ضرورت وجود چیزی مثل پول که نسبت ارزشی بین اشیا از طریق آن ظاهر می شود، قابل انکار نیست. آنچه مذموم است و به پول قدرتی اینچنین بخشیده حاکمیت سرمایه یا دیکتاتوری اقتصاد است که آن نیز خود نتیجه ی ماده گرایی بشر امروز است.
● و ما ادراک ما البانک؟
حال ببینیم که حاکمیت یا دیکتاتوری پول بر جهان از طریق چه نظامی استمرار می یابد. به مجرد طرح این سؤال، همه جواب را در می یابند: بانک؛ نظام پیوسته ی بانکداری جهانی. ده ها سال از زمان سیدجمال الدین اسدآبادی گذشته و در این دنیایی که دیگر زندگی بدون بانک ممکن نیست، هیچ تنابنده ای جرأت اینکه بگوید: «البانک. ما البانک؟ و ما ادریک ما البانک؟» ندارد.
تذکر این نکته ضروری است که هر یک از اعصار زندگی بشر بر کره ی ارض دارای مقتضیاتی است که شکل دهنده ی ساختار اجتماعی آن است و اینچنین نیست که فی المثل ساختار اجتماعی یک عصر را بتوان جدا از مقتضیات آن ارزیابی کرد. اما مسئله اینجاست که ما اگر همواره بخواهیم بشر را متناسب با مقتضیات زمان معنا کنیم، آنگاه «مقتضیات زمان» به جای «شریعت» می نشیند و دیگر هیچ انتقادی در هیچ مورد بر انسان ها روا نیست و دیگر افراد بشر را نمی توان در برابر اعمال خویش مسئول دانست. اگر ما معتقدیم که آفریدگار متعال انسان را مختار آفریده است و بر اعمال او پاداش و عقاب تعلق می گیرد، بدین معناست که انسان هرگز نباید تابع مقتضیات زمان باشد. تأکید ما بر نفی تابعیت است، چرا که تابعیت با اختیار انسان و اراده ی آزاد او منافات دارد.
پس بدین ترتیب، پر واضح است که بشر را باید متناسب با نیازهای ذاتی و حقیقی اش معنا کرد، یعنی از همان آغاز باید نیازهای انسان را به کاذب و حقیقی تقسیم کرد و تنها نیازهای ذاتی او را حقیقی دانست.
برگردیم به اصل مطلب: آیا نیاز بشر به بانک یک نیاز ذاتی است؟ می گویند: اگر نیست، پس چرا انسان های گذشته پول های خود را در معابد، زیر زمین و لای دیوارها و غیره پنهان می کرده اند؟ قبل از آنکه بدین سؤال جواب دهیم، فرض کنید که آدم های امروزی نیز چمدان هایی آهنی درست کنند و اسکناس های خود را در آن بگذارند و پنهان کنند. این دو عمل اصلاً با هم قابل مقایسه نیستند. سکه های قدیم بعد از هزارها سال هنوز هم «پول» است، حال آنکه اسکناس های زمان پهلوی بعد از هشت سال که از پیروزی انقلاب می گذرد دیگر «پول» نیست.
یکی از مهم ترین وظایف بانک این است که پول های شما را با معیار پشتوانه ی طلا و جواهرات معنا می کند؛ اگر نه، اسکناس فی نفسه جز مشتی کاغذ، هیچ نیست. اگر اینچنین هم نباشد، نگهداری از پول های مردم به مثابه صندوقی مطمئن، یکی از وظایف کاملاً فرعی بانک است؛ اصل ضرورت هایی را که به ایجاد بانک و بانکداری منجر شده است باید در جای دیگر جست و جو کرد.
... و اما بانکداری یک سیستم متمرکز و واحد جهانی در خدمت حفظ منافع غرب و استمرار و بقای امپریالیسم است. ممکن است اعتراض کنند: «نه آقا! بانک و بانکداری دارای منافع عدیده ای است،» و فی المثل در ذکر محاسن بانک بگویند: «بانک سرمایه های گریزان و پراکنده ی مردم را در خدمت یک نظام تولیدی واحد به کار می اندازد.»
بله، کسی منکر محاسن عدیده ی بانک نیست؛ تحقیق ما در باب ماهیت بانک است. همه چیز در عالم، حتی شریرترین شرها، دارای وجه خیری است که اگر از آن وجه بنگریم، ممکن است اصلاً ماهیت آن را انکار کنیم.
با رجوع به منشأ تاریخی بانکداری به روشنی می توان دریافت که چه عواملی به ایجاد یک سیستم متمرکز بانکداری در سراسر کره ی زمین انجامیده است. ریشه ی بانک ها و بانکداری را نخست باید در آنجا جست و جو کرد که در «اقتصاد پولی»، پول فقط وسیله ی مبادله نیست و همان طور که عرض شد به صورت موضوع مبادله نیز درمی آید و عده ای سعی می کنند با خود پول به عنوان موضوع مبادله تجارت کنند. ریشه ی رباخواری را نیز باید در همین جا جست و جو کرد؛ رباخوار تاجری است که موضوع تجارت او پول است.
نگاهی به سیر تشکل بانکداری بیندازیم. مسلماً در گذشته های دور، وقتی که مسکوکات فی نفسه دارای ارزش استعمالی بودند، حفظ مسکوکات در محلی قابل اعتماد نخستین ضرورتی بوده است که می توان آن را مبنای ایجاد بانک دانست، اگر چه این وظیفه در سیستم بانکداری کنونی وظیفه ای کاملاً فرعی است. بدین ترتیب، معابد که محترم ترین و قابل اعتمادترین نهادهای اجتماعی هستند این وظیفه را بر عهده می گیرند. باید توجه داشت که در آن زمان هنوز پول به سمبل مطلق دنیاگرایی تبدیل نشده است. جواهرات، طلا و نقره برای انسان پیش از آنکه ارزشی صرفاً دنیایی پیدا کنند تقدسی معنوی(۵) دارند که بشر امروز از دریافت آن عاجز است.
در ایران باستان معابد نخستین مؤسساتی بودند که پول وام می دادند، و در دوران ساسانیان نیز چنین بود... در یونان باستان معابد المپیا(۶)، دلفی(۷)، دلوس(۸)، میلت(۹)، افزوس(۱۰)، کوس(۱۱) و تمامی معابد سیسیل(۱۲) کار انبار پول یا بانک را می کردند؛ و در دوران هلنی این موقعیت تغییری نکرد.(۱۳)
... و اما مبانی اصلی بانک به معنای کنونی را باید در توسعه ی «بازرگانی دور» جست و جو کرد. صرافی یکی از مهم ترین وظایف بانک های امروزی است و صرافی نیز هنگامی ضرورت می یابد که بازرگانی بین المللی رواج پیدا کند. صراف نیز همچون رباخوار تاجری است که موضوع تجارتش خود پول است و البته از این جمله نباید معنایی فقهی دریافت کرد. مباحثی که در این کتاب طرح می شود، مباحثی فقهی نیست و اگر در جست و جوی عنوان باشیم، «فلسفه ی اقتصاد» عنوانی تقریباً متناسب است.
پانوشت ها:
۱۸۶۳_۱۹۴۷ Henry Ford ۱؛ معروف به فورد اول، کارخانه دار و طراح اتومبیل، مبدع خط تولید اتومبیل و بانی بنیاد فورد. : و
۲. رنه گنون، سیطره ی کمیت و علائم آخرالزمان، علیمحمد کاردان، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، اول، ۱۳۶۱، ص ۶۷.
: Phenomenology ۳ پدیدار شناسی
۴. علامه سید محمد حسین طباطبایی، بررسی های اسلامی، دارالتبلیغ اسلامی، قم، ص ۷۴.
۵. اگر جواهرات و طلا و نقره برای انسان گذشته های دور مقدس است بدین دلیل است که او دنیای خاک را نازله ی حقایق ملکوتی و مجرد می داند. همه ی آنچه در جهان وجود دارد صورت زیرین حقایقی است که در عوالم ملکوتی و اخروی موجود است. اگر در روایاتی که از ائمه ی معصومین(ع) به ما رسیده است نیز دقت کنیم به تعابیر بسیاری ناظر به همین معنا بر می خوریم؛ شهرهای بهشتی از لؤلؤ و مرجان، قصرهایی از یاقوت، خانه هایی از زبرجد، غرفه ها و دکاکین از طلا و نقره... اگر انسان تنها با ظاهر این احادیث روبرو شود سخت به تعجب می افتد که طلا و نقره و یاقوت و زبرجد در بهشت به چه درد می خورد، حال آنکه اصلاً مقصود احادیث به «حقایق ملکوتی جواهرات» بازمی گردد نه به «صورت های دنیایی» آنها. عالم، تجلی اسما و صفات آفریدگار متعال است و بدین ترتیب، منشأ و مبدأ هر آنچه که در آن وجود دارد به حقیقتی متعالی باز می گردد.
۶ Olympia
Delphi ۷، معبدی در دامنه ی کوه پارناس در یونان که در دوران باستان کاهنی که سروش آپولو بود مقیم آن بود. : و
elos ۸، جزیره ای در جنوب شرقی یونان. : و
Miletus ۹، شهری باستانی در ساحل غربی آسیای صغیر. : و
Ephesus ۱۰، معبدی در آسیای صغیر. : و
Kos ۱۱، جزیره ای در جنوب شرقی یونان. : و
Sicily ۱۲، جزیره ای در دریای مدیترانه، در جنوب ایتالیا. : و
۱۳. علم اقتصاد، ص ۲۳۱.
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید