چهارشنبه, ۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 24 April, 2024
مجله ویستا


باشکوه، اما نه چندان تکان دهنده


باشکوه، اما نه چندان تکان دهنده
"انسان چنین است: نمی تواند بی آنکه به خود عشق بورزد،دیگری را دوست بدارد." آلبرکامو،
سقوط باشکوه؛ این نخستین واژه ای است که ناخوداگاه پس از تماشای "تاوان" در ذهن متبادر می گردد.این درست همان کلمه ای است که پیش از این مشاهده ی "غرور و تعصب " نیز به نوعی آن را در اذهان القاء می کرد و اینک همین واژه است که قاطعانه،ظهور یک فیلم ساز برجسته و شاید یکی از نوابغ دنیای سینما را نوید می بخشد. به نظر می آیِد تنها همین دو فیلم یاد شده، برای به خاطر سپردن نام جو رایت کفایت کند. کارگردانی که همان تک سکانس خیره کننده و حیرت آور ساحل دانکرک در فیلم تاوان،کافی است که به توانایی های بی بدیلش ایمان بیاوریم.
تاوان قصه یک بدفهمی ناشیانه یا تصوری اشتباه است که به قیمت نابودی یک عشق و تباهی آینده دو انسان تمام می شود. نوعی سوء ظن کودکانه که از حس حسادتی نشات می گیرد که بذرش مدتی قبل در دل برایونی نوجوان (سائویریس رونان) ریشه دوانده است.آن جا که برای اطلاع از میزان علاقه رابی(جیمز مک اووی) ،جسورانه خویشتن را در آب می افکند تا عکس العمل وی را نسبت به خود مورد ارزیابی قرار دهد.عکس العملی که گرچه در ابتدا امیدوار کننده و دلپذیر جلوه می کند اما در ادامه حاصلی جز سرخوردگی برای برایونی احساساتی به همراه ندارد.
تاوان از رمانی به همین نام نوشته ایان مک اوان اقتباس گشته و ویژگی فیلم در این است که در لحظه لحظه فیلم، با بهره جستن از تمهیداتی نظیر صدای ماشین تحریر،به نوعی نگارش رمان و پیشبرد فیلم در هم تنیده می شوند. اما مشکل اینجاست که شخصیت های پرشمار رمان و حوادث پرتعداد آن،مجال چندانی برای پرداختی افزون تر ونمایشی منسجم تر در فیلم پیدا نکرده اند. این چنین است که بسیاری از شخصیت ها نظیر مادر رابی،لئون و دوستش،سرباز مجروح در بیمارستان و... در حد سایه ای کم رنگ باقی مانده و حوادثی نظیر آنچه که در جنگ می گذرد و اتفاقاتی که در بیمارستان روی می دهد،آنچنان که باید تکان دهنده جلوه نمی کند. این در حالی است که در نحوه نمایش این رویدادها و البته کارگردانی فیلم،نمی توان چندان نقصانی وارد دانست، بلکه مشکل در پردازش فیلمنامه ای بروز می کند که نمی تواند در خلق شخصیت هایی تاثیرگذار،موفق جلوه کند. این قضیه حتی گریبانگیر مساله ای که نام فیلم از آن استنتاج شده است نیز می گردد. حضور برایونی در بیمارستان،به عنوان یک پرستار و پشت پا زدن وی به آینده ای که می توانست دلپذیرتر باشد، تنها به این دلیل که این عمل،کفاره گناه یا تاوانی باشد برای گناهی که در سال هایی نه چندان دور مرتکب شده، نمی تواند تماشاگر را مرعوب ساخته و او را به همذات پنداری افزونتر با شخصیت های فیلم وادار کند.
این مساله با بازگشت به زمان حال و شنیدن شرح ماوقع از زبان برایونی سالخورده (ونیسا ‏ردگریو) نیز همچنان تداوم می یابد. چه اینکه انگار برایونی نیز از عمل خانمان برانداز خود چندان اندوهگین نبوده و با آسودگی خاطر سرنوشت دلخراش دو دلداده را توصیف می کند. بگذریم از اینکه نمایش عاقبت تلخ دو عاشق و معشوق نیز آنچنان که باید باورپذیر از آب درنیامده،تا جایی که حادثه ای دهشتناک،عادی جلوه می کند و نمی تواند اسباب تالم و تاثر تماشاگر را فراهم سازد.این در حالی است که حتی چگونگی شکل گیری عشقی این چنین عمیق میان سیسیلیا (کایرا نایتلی) و رابی، قوام نیافته جلوه می کند.
از این منظر تاوان در مرتبه ای پائین تر از غرور و تعصب،نخستین ساخته سینمایی جو رایت قرار می گیرد. فیلمی که داستانک های متعدد و حوادث ریز و درشتش این قدرت و کشش را داشت که در هر لحظه یک روی سکه را مورد نظر تماشاگرش قرار دهد و در نهایت پایان نسبتاً خوش آن،عمیق و اثرگذار جلوه کند.لازم به تذکر است غرور وتعصب نیز از رمانی به نویسندگی جین استین به تصویر درآمده بود که این مساله توجه خاص جو رایت به دنیای ادبیات و بهره جستن از قابلیت های بکر رمان های بزرگ را یادآور می شود.
با این وجود تمهید جالب فیلمساز در نمایش نتیجه یک رخداد و سپس پرداختن به جزئیات ظریف آن،در جذابیت هر چه بیشتر فیلم تاثیر بسزایی داشته است.همچنین می توان به پایان بندی جالب توجه فیلم اشاره کرد که هرچند درواقع نمایشگر صحنه ای ساختگی از آخرین رمان برایونی می باشد اما به گونه ای نمادین می تواند اشاره ای به حضور جاودانه دو دلداده در کنار یکدیگر و البته در دنیایی دیگر داشته باشد. در عین حال نمی توان از "تاوان" نوشت و از موسیقی دلپذیرآن یاد نکرد. موسیقی کاملاً هماهنگ با تصویر و در لحظاتی سوار بر آن، که اهدای جایزه اسکار بهترین موسیقی متن به داریو مارینللی،آهنگساز فیلم، کمترین پاداش برای چنین تحفه ارزشمندی به حساب می آید.
با تمام این اوصاف تماشای فیلم هایی از جنس "تاوان" همچنان آدمی را به آینده ی سینما امیدوار می سازد.این که سینما همچنان زنده است و هر از گاهی کارگردانان جوان و خلاقی چون جو رایت مجال ظهور پیدا می کنند تا جای خالی بزرگان، بیش از این آزاردهنده جلوه نکند. زنده باد سینما ...
فرهاد خالدار
منبع: فرهنگ و سینما
منبع : مجله سینمایی سینت


همچنین مشاهده کنید