جمعه, ۳۱ فروردین, ۱۴۰۳ / 19 April, 2024
مجله ویستا

سجده شیطان بر خاک خاورمیانه


سجده شیطان بر خاک خاورمیانه
زبان فرزندان سامری همواره در زمان صرف فعل (بودن) به لکنت می‌افتد. این لکنت زبان نه با گذشت زمان بر طرف گردیده و نه با گفتار درمانی‌های اسحاق رابین و نتانیاهو . شاید تنها دلخوشی پیروان « تئودور هرتزل» شکست ناسیونالیسم عربی در برابر تل‌آویو و دستان آغشته به نفت سران عرب بود که پس از سه دوره جنگ نافرجام با اسرائیل در دستان صهیونیست‌ها قرار گرفت.آمفی تئاتر خاورمیانه طی شش دهه اخیر بارها نمایش تخیلی « از نیل تا فرات » را بر روی پرده برده است . زمانی که دراین نمایش نام « سرزمین موعود » می‌آمد جمعیتی که خون فلسطینیان را در شیشه‌های منقش به ستاره داود ریخته بودند به جد می‌آمدند و به افتخار چشم نابینای موشه دایان و لبخندهای شیطانی « گلدا مایر» قهقه‌ای مستانه سر می‌دادند اما امروز صندلی‌های آمفی تئاتری که روزگاری مناخم بیگن آنها را با وسواسی خاص کنار یکدیگر چیده بود پر از خالی است! دیگر اندک افرادی که به دیدن نمایش مرگ تدریجی صهیونیسم می‌آیند توان نشستن و برخاستن از جای خود را ندارند و با شنیدن نام سرزمین موعود به یاد آرزوهای بر باد رفته خود می‌افتند و با همان پرچمهای سفید و آبی که روزگاری نماد شکست ناپذیری آنها بود اشک‌های جاری شده از چشمان کم سوی خود را پاک می‌کنند.
آشیانه صهیونیسم به محل نزاع کادیما، لیکود وحزب کار تبدیل شده و سیاستمداران رژیم صهیونیستی در حال بلعیدن یکدیگر هستند اما این پایان ماجرا نیست. در حالی که اسرائیل تحت تاثیر شکست شائول موفاز و رجز خوانی‌های بنیامین نتانیاهو برای تزیپی لیونی قرار گرفته بود انتشار سخنان ایهود اولمرت در آستانه آغاز سال نوی عبری همه را زمینگیر کرد . اولمرت در این مصاحبه جنجالی سنگ تمام گذاشت و به قول خود حرف دل نخست وزیران پیشین اسرائیل که از بیان آن هراس داشتند را خطاب به قاتلان ملت فلسطین و لبنان بیان نمود:
« این تصور که اسرائیل به تنهایی می‌تواند با اتم ایران رویارویی کند تصوری باطل است و آنانی که چنین می‌اندیشند راه گم کرده‌اند و عقده خود بزرگ بینی دارند . اسرائیل برای آنکه با همسایگان عرب به صلح برسند نه تنها باید بلندی‌های جولان را به سوریه پس دهد بلکه لازم است از بخش‌های عمده کرانه باختری رود اردن نیز عقب بنشیند و حتی بخش عمده‌ای از شرق اورشلیم را به فلسطینیان بسپارد . من با قاطعیت می‌گویم که ما مجبور هستیم دست به چنین گذشت‌های دردناکی بزنیم...»
سخنان اولمرت مانند بمبی در آشفته بازار تل آویو منفجر شده و همه اسرائیل را در شوکی سیاسی فرو برده است . اولمرت دست بر روی نقطه‌ای گذاشته است که به طور همزمان نقطه سقوط و بقای تل‌آویو محسوب می‌شود .شاید تنها هنر نخست وزیر مستعفی رژیم صهیونیستی این بود که دست به نوعی سنت شکنی گفتاری زد و نتیجه‌ای که افرادی مانند شارون، رابین و حتی مناخم بگین زمانی به آن رسیده بودند را به زبانی صریح‌تر بیان نمود.
مناخم بگین رهبر حزب خروت و پس از آن حزب لیکود و یکی از افراطی‌ترین سیاستمداران اسرائیل محسوب می‌شد که در آغاز حیات سیاسی خود از تمامیت ارضی اسرائیل و گسترش آ‌ن مطابق الگوی نیل تا فرات سخن می‌گفت. اما بگین ناچار شد شبه جزیره سینا را که سه برابر خاک اسرائیل وسعت دارد را جهت صلح به مصری‌ها پس دهد .اولمرت که در آن زمان سیاستمداری جوان و کم تجربه بود به شدت با اقدام بگین به مخالفت برخاست . در زمان نخست وزیری اسحاق رابین نیز مشابه همین مسئله در حال رخ دادن بود. رابین که از سوی صهیونیست‌ها با لقب قهرمان جنگ سال ۱۹۶۷ مورد خطاب قرار می‌گرفت حاضر بود در راه رسیدن صلح با همسایگان عرب از بخش اعظم سرزمین‌های اشغالی صرف نظر کند البته قبل از اینکه او بتواند ایده‌های خود در این زمینه را تبیین کند به دست یک دانشجوی یهودی از پای درآمد. جالب توجه اینکه آریل شارون قصاب صبرا و شتیلا نیز از این قاعده مستثنی نبود. شارون دستور داد که اسرائیل از نوار غزه به طور کامل بیرون آید وابراز آمادگی کرد که بخش اعظم کرانه باختری رود اردن را به فلسطینیان بسپارد.
بسی قابل تامل است که امروزه اولمرت از گذشت‌های دردناک سخن می‌گوید : «تسلط بر یک تپه دیگر و یا صدمتر خاک امری نیست که بتواند امنیت اسرائیل را تامین کند بلکه رسیدن به صلح واقعی با همسایگان عرب است که می‌تواند ما را به این هدف برساند.»
اولمرت در میان صدای فریاد و اعتراض وارثان اندیشه‌های « هرتزل » و کسانی که رونوشت اعلامیه‌های بالفور و کمپ دیوید را در دفاتر کار و منازل خود نصب کرده‌اند به تنها راه و به عبارت بهتر تنها شانس اندک بقای صهیونیسم در خاورمیانه اشاره کرد . حیاتی حداقلی که درآن آسیبی به همسایگان تل‌آویو و ایران وارد نشود. آنچه اولمرت بدان اشاره نموده نمونه ومصداقی بارز از چالش‌های صهیونیسم با دنیای معاصر است. چالشی پایدار که دیگر مقامات رژیم صهیونیستی ،فارغ از تعلق خاطر به هر حزب و گروهی قدرت ایستادگی در برابر آن را ندارند .
به رغم گذشت ۱۰۸ سال از نخستین کنفرانس رژیم صهیونیستی رهبران این رژیم ( حزب کارگر ولیکود) در توسعه و پیشرفت جنبش صهیونیسم متناسب با حقایق دوره معاصر و به مفهوم واقعی و آشکار آن عاجز مانده‌اند .
درد و رنج و مشکلاتی که صهیونیسم جهانی برای فلسطینیان ایجاد کرد به نوعی وجدان برخی از اندیشمندان و رجال سیاسی و نظامی یهودی وغیر یهودی کسانی مانند آلبرت انیشتین ،‌ماکسیم رودونسون ، پروفسور تالمون ، ناحوم گلدمن و ... را به درد آورده است اما با این وجود به نوشته روزنامه عبری زبان‌ هاآرتص اسرائیل همچنان بر سیاست‌های دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان برخلاف اراده آنها اصرار می‌ورزد. این مسئله بیانگر نزدیک شدن زمان فروپاشی جنبش صهیونیسم است .این روزنامه در نهم ژوئیه سا ل ۲۰۰۴ میلادی در صدمین سالگرد مرگ پدر صهیونیسم جهانی اعلام کرده است که با گذشت نزدیک به صدسال از درگذشت هرتزل بی هیچ شک و شبهه باید گفت که اگر دولت یهود به گونه‌ای تعبیر شود که دولت آپارتاید حاکم بر فلسطینیان برخلاف خواست واراده آنها است صهیونیسم در قرن جدید هرگز باقی نخواهد ماند و در اینجا باید ذکر کرد که محنت‌های فلسطینیان زیر یوغ اشغالگران صهیونیست درست مانند محنت‌های یهودیان اروپا در قرن نوزدهم است.
هنگامی که شارون تصمیم گرفت از غزه عقب نشینی کند در واقع به علت حملات گروه‌های مقاومت فلسطین زیان‌های وارده به ارتش، اقتصاد و مردم خود دست به چنین کاری زد نه به خاطر عشق به صلح و فرمانبرداری از قانون بین‌المللی .
اظهارات اولمرت نیز بیانگر بازگشت قاتلان مردم خاورمیانه به خوی انسانی و فطرت پاک بشری نبوده و نخواهد بود . واقعیت امر این است که راه جنگ بر روی فرزندان سامری بسته شده و آنها به این نتیجه رسیده‌اند که جهت بقای حداقلی خود به « جنگ بدون خونریزی» یعنی صلح روی بیاورند . البته فرزندان سامری کمی دیر بن بست پیش روی خود را درک نموده‌اند . هم اکنون تل‌آویو در موقعیت « تغییر دکترین‌های سیاست خارجی » خود قرار ندارد . ثبات سیاسی ، امنیت بین‌المللی و وجود استراتژی‌های راهبردی و مبنایی سه پیش شرط تحقق تغییر در دکترین سیاسی و دفاعی یک کشور محسوب می‌شود به راستی اسرائیل کدام یک از این سه پیش شرط را داراست؟
اولمرت در بخش جنجال برانگیزی از سخنان خود با ایران و پوچ بودن حمله به کشورمان اشاره نموده است. اولمرت مانند بسیاری از نظامیان و سیاستمداران آمریکایی و صهیونیستی می‌داند که نتیجه هرگونه ماجراجویی سیاسی علیه تهران محو اسرائیل از روی نقش خاورمیانه است . از سوی دیگر مطابق فرمول‌های هسته‌ای و بازدارندگی نیز اسرائیل قادر به استفاده از کلاهک‌های هسته‌ای خود علیه یک کشور نیست. اساسا یکی از دلایلی که ایران به دنبال تولید سلاح هسته‌ای نیست همین اطمینان از عدم توانایی تل‌آویو در استفاده از سلاح‌های هسته‌ای است . هم اکنون نظام بین‌الملل در موقعیتی خاص قرار دارد که مطابق آن قدرت‌های هسته‌ای دیگر امکان استفاده نظامی از تجهیزات ممنوعه خود را ندارند. بمباران هسته‌ای ناکازاکی و هیروشیما در پایان جنگ جهانی دوم، اولین آخرین و البته دردناک‌ترین تجربه استفاده از سلاح‌های هسته‌ای در جهان بود . تاکید می‌کنیم در اینجا بحث « عدم توانایی» اسرائیل اصالت دارد و نه « تعهد سیاسی و اخلاقی» این رژیم جعلی .
در نهایت اینکه اظهارات اخیر اولمرت را نمی‌توان با شکست رژیم صهیونیستی در جنگ ۳۳ روزه بی‌ارتباط دانست . در این جنگ هیمنه صهیونیسم در برابر افکار عمومی دنیا در هم شکست و حرکت آن به سوی زوال و نیستی تسریع شد. اگر خاورمیانه را به صفحه بازی شطرنج تشبیه کنیم . پیروزی حزب الله حکم «کیش» ملت‌های مسلمان در برابر تل‌آویو را دارد. از دو سال قبل تا کنون اسرائیل در جستجوی راه فراری است تا در برابر این کیش مصون باشد . اولمرت در این میان تنها راه پیش روی اسرائیل یعنی اعلام پایان توسعه طلبی این رژیم و صرف نظر کردن از اراضی اشغالی را مطرح نموده است. شاید تل‌آویو به این وسیله بتواند لحظه «مات شدن» خود در برابر جهان اسلام را کمی به تاخیر بیندازد.«لحظه سجده » سخت‌ترین لحظه حیات شیطان است. لحظه‌ای که شیطان از هست و نیست خود در راه نرسیدن به آن می‌گذرد. اما زمانی که این لحظه فرا برسد شیطان باید از میان بقای ذلیلانه و مرگ سخت یکی را انتخاب نماید . اظهارات اولمرت نماد سجده شیطان بر خاک خاورمیانه است . شیطانی که دیگر نفس‌های آخر عمر خود را می‌کشد و زمان زیادی تا محو و نابودی کامل آن باقی نمانده است .
حنیف غفاری
منبع : روزنامه رسالت


همچنین مشاهده کنید