شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا

بشری بودن قرآن؛ شبهه یا افترا


بشری بودن قرآن؛ شبهه یا افترا
ایراد شبهه و ابهاماتی در موضوع وحی و پیامبری، خاتمیت رسول اکرم (ص) در طی تاریخ هزار و چهارصد ساله آن، فراوان صورت گرفته، کما اینکه در تاریخ انبیاء سلف نیز به شهادت قرآن، شبهه انگیزان از جهات مختلف بر رسالت پیامبران الهی و کتابها و تعالیم آنان خرده می گرفتند و هر یک بگونه ای سعی در القاء تردید و ابهام و در نهایت انکار و نفی آنان داشتند. ولی در مقابل آنان صاحبان درک و معرفتی بودند که بهمراه دانش و حکمت، در اطاعت و عبودیت خدا نیز کمر همت بسته، و با دو بال علم وایمان، راه بندگی خالصانه خدا را با تهذیب نفس، تقوی و جهاد درونی و بیرونی طی کرده، و به همین دلیل بر خلاف آنان با گامهای محکم یقین و نیز حجت های عقلی، شبهه ها را به مثابه خار و خاشاک راه کنار زده، تا مسیر نورانی حق آشکار بوده باشد. و در این مورد مثالهای فراوانی قابل ذکر است. البته چرایی وقوع این شبهه ها و ابهامات هم جریانات مفصلی دارد که با بررسی آنها، به این نکته می رسیم که بسیاری از مسایل، دال بر علاقمندی برای کشف حقیقت و یا طرح صادقانه سؤالاتی برای تبیین و توجیه علمی نبوده است. وگرنه در تفکر اسلامی، طرح سؤالات و پاسخ یابی علمی و صحیح، خود عبادتی ارزشمند است.
□□□
در مورد شبهات اخیری که در مسئله وحی و پیامبری و بشری بودن قرآن و بنابر این خطاپذیری آن مطرح گردیده، پاسخ های محکم و متقنی از سوی بزرگان فکر و اندیشأ اسلامی اعم از اساتید حوزه و دانشگاه داده شده است. و البته هنوز از جنبه های مختلف اعتقادی جای بررسی داشته و می توان از طرق گوناگون، شبهاتی از این دست را برطرف نمود.
این قلم از منظر مباحث روشنی که در قرآن کریم بدان اشاره شده تا ساحت مقدس آن از کج اندیشی های ناصواب دور باشد، موضوع را مطرح می نماید. و از اینکه آیات الهی را به محک سنجش با ادعاها بکشاند پرهیز می نماید، چنانچه مدعی شبهات مورد بحث، خود گرفتار همین امر است که قرآن کریم را به سطح یافته های وهم آلود ذهنی خود تنزل داده است.
این اشتباه در نگرش از آنجا ناشی می شود که ابتدا یک قالب ذهنی و یا برداشت فکری، به عنوان یک حقیقت پذیرفته شده، و در سایه آن هر نقل و حدیث و آیه ای که بنوعی بتواند به آن برداشت نزدیک باشد حجت می گردد.
در برابر آیات شریفه ای همچون: « و ما علمناه الشعر و ما ینبغی له، ان هو الا ذکر و قرآن مبین»
(به اوشعر نیاموختیم و شعر در خور او نیست، این سخن جز اندرز و قرآن روشن نیست.
و یا: «ماهو بقول شاعر»، قرآن گفتار شاعری نیست.
و یا با این آیه شریفه که: «واتل ما اوحی الیک من کتاب ربک» چگونه می توان نوعی احساس شعری به پیامبر نسبت داد؟
لذا چگونه ممکن است این نظر را پذیرفت که «پیامبر آفریننده وحی است، او مضمون را دریافت می کند و آن را مثل یک شاعر که الهامی را به زبان خود بیان می کند با شخصیت خود و ویژگی هایش آن را بیان می کند.»
و حجت برای این مدعا را مطلبی از یک فیلسوف مسلمان می داند که گفته است: وحی بالاترین درجه شعر است. قرآن کریم در آیات متعددی این مسئله را که بسیاری از به ظاهر نکته دانان مخالف پیامبر در برابر عظمت قرآن، ادعا می کردند که «آنچه را که پیامبر به نام وحی الهی نقل می کند، بافته های ذهن خود اوست، و در نهایت شعری بیش نیست»، رد می کند.
بسیار تأسف برانگیز است که قرآنی که بعنوان اعجاز جاودان الهی برای انسان های اعصار و قرون متمادی، باید «بطون در بطون»، و لایه در لایه، برای هدایت جاودان ابناء بشر، مبنا و راهنمای حیات معقول باشد، تبدیل به «کلام بشری»، آنهم با شخصیت و ویژگی های شخصی پیامبر(ص)، و مقتضای روزگار خودش، و تا حد درک عرض و طول پدیده های اطرافش، می گردد که آنگاه مدعیان کوته بینی بتوانند به راحتی آن را زیر سؤال برند که: «فکر نمی کنم پیامبر دارای دانشی بیشتر از دانش مردم عصر خود بوده است و لذا برخی مثالهایش دم دستی و متناسب با روزگار اوست.»
این ادعا که «پیامبر بشر بود، ولی چنان رنگ الهی گرفته بود که هرچه می گفت همه خدایی بود» نمی تواند کمکی به اصل مشکل نماید، چرا که اگر بناست، ادله محکم الهی، مورد خدشه قرار گیرد، قطعاً مورد اشکال قرار دادن کلام بشری پیامبر بسیار آسانست. وگرنه کیست که نداند که: «و ما ینطق عن الهوی الاوحی یوحی» ناظر بر امر پیامبری اوست. در این زمینه، تکیه بر تعابیری از عرفا که: جبرئیل تابع پیامبر و یا پائین تر از پیامبر است.» هم، مفید فایده بحث نیست. و آنجا هم که امام خمینی(ره) می فرمایند: «جبرئیل را پیامبر نازل می کرد» منظور حذف «واسطه نزول قرآن بودن» نیست، بلکه بیانی از امکان صعود انسانی به مراتبی بالاتر از فرشتگان مقرب است، که: «ان الله و ملائکه یصلون النبی...»
و لذا این مدعا که «قرآن میوه شجره طیبه شخصیت محمد است که به اذن خدا ثمربخشی می کرد» فقط می تواند آسانی تخطئه وحی الهی و در پی، آن تجری علیه کلام خدا را موجب گردد. عدم درک مراتب وحی بسیاری از یافته های معوج را موجب می شود، به سادگی قابل درک است که وحی به زنبور عسل که در بالای کوه ها و درختان لانه بسازد و یا از شهد گلها برخوردار باشد، یا وحی به مادر موسی(ع) که فرزندت را به رود نیل بسپار، و وحی به نوح برای ساخت کشتی دارای مراتب متفاوت است و نیز همه این وحی ها، با «وحی و نفوذ» شیاطین بر دوستانش فرق دارد.
اینکه خداوند متعال در رد قول شیطان بودن قرآن، آن را ناشی از بیان وحی الهی توسط رسول اکرم(ص) می داند و لذا کریمه «انه لقول رسول کریم» نازل می شود نباید دشوار باشد. از سوی دیگر قرآن کریم کلام آسانی نبوده است که از سوی افراد معمولی بیان شود و لذا می فرماید که «سنلقی علیک قولاً ثقیلا»
و یا مفهوم واضح از این آیه شریفه که: «قل اوحی الی انه استمع نفر من الجن فقالو انا سمعنا قرآناً عجیبا»، غیر از این است که پیامبر باید بگوید که به من وحی شده که کسی از جنیان قرآن را شنید پس آنان گفتند که ما قرآن عجیبی شنیدیم. و این گواهی است بر اینکه پیامبر از خود کتاب و مطلب ندارد و نیز آیات قرآن خارج از وجود پیامبر بوده که بعضی از جنیان هم آن را شنیدند.
در آیات مختلف قرآن کریم آمده است که به پیامبران الهی و به خصوص به پیامبر خاتم(ص) کتاب و حکمت و یا چیزهایی از کتاب و حکمت داده شده است. نه اینکه آنان از پیش خود، با مضامین مشخص شده، کتابی فراهم کردند. چگونه می توان از آیات مختلف قرآن در مورد داستان های هزاران سال قبل، از خلقت انسان و یا سرگذشت حضرت آدم گرفته تا قصص دیگر انبیاء الهی به این نتیجه رسید که تنها مضامین به پیامبر وحی شده بقیه چیزها را پیامبر با ذهنیت خود و شناخت از محدوده محیطی ذهن و فکر و جامعه پیرامون خود استنباط کرد. در حالی که برخی داستان های قرآن حتی حالت های نفسانی و یا پدیده هائی جزئی صحنه های واقعی وقت را همچون ناظر حاضر به تصویر می کشد که: «تلک القری نقص علیک من انبائها».
مسئله وحی خدا از طریق جبرئیل امین، در آیات عدیده قرآن کریم آمده است: در موضوع فرشتگان الهی و مراتب انسان کامل، حق همین است که براساس تعالیم قرآن کریم و فرمایشات معصومین(ع) انسان کامل تا درجات مافوق ملائکه می تواند عروج یابد، کما اینکه پیامبر اعظم حضرت محمد(ص) در سفر معراج تا به حد «قاب قوسین اوادنی» می رسد. ولی اینکه وحی الهی از طریق جبرئیل صورت گرفته نکته ای قابل انکار نیست که: «نزل به الروح الامین» و نیز اینکه قرآن کریم مقربین از فرشتگان الهی را واسطه های بین خود و انسان های کامل قرار داده است.
در مراتب ایمانی، در آیات مختلف بدین نکته اشاره شد که رسول و مؤمنین، به خدا و ملائکه و کتابهایش، و پیامبرانش ایمان دارند که: « آمن الرسول بما انزل الیه من ربه والمؤمنون، کل آمن بالله و ملائکه و کتبه و رسله» (۵۲۸بقره ) و لذا ترتیب ایمان به خدا- ملائکه- کتاب های نازل شده از خدا بر پیامبران و بعد پیامبران، نشان می دهد که ملائکه مقرب واسطه کتاب های آسمانی اند، و از طریق آنان بر پیامبران نازل شده و پیامبران هم دریافت کنندگان کتاب، و هم رسولان آن به مردمند.
در مورد علم پیامبر هم نکته قابل توجه این است که قابلیت وجودی انسان کامل به اذن خدا مشرف بر همه اسرار و اعلان هستی است و موضوع علم، بستگی به بروز پدیده های مجهول نزد اوست که حسب مورد اگر بخواهد وقوف بدانها را اظهار کند. این از دو جنبه قابل بیان است:
اول) شرایط معمول رفتاری و زندگی روزمره و عادی پیامبر با سایر انسان ها تفاوتی نداشته که فرمود: (انا بشر مثلکم)
از این جنبه، پیامبر ادعای تخصص ویژه، و یا نفوذ علمی و تأثیرگذاری خاص بر موضوعات مختلف پیرامون خود و یا مسائل علمی نداشته و حتی تحت نظر معلم و مربی و استادی نبوده است، که: «النبی الامی».
دوم) اینکه سعه وجودی انسان کاملی چون پیامبر(ص) و امام معصوم(ع)، قدرت و امکان الهی درک و تحلیل مجهولات زمین و آسمان و عوالم هستی و... هرچه را که اراده نمایند، باذن خدا، دارند و این را خداوند بدان ها عطا کرده است. اینست که پیامبر (ص) می فرمایند که: «انا مدینه العلم و علی بابها»، و یا امیرمؤمنان(ع) می فرمایند که «من به راه های آسمان بهتر از راه های زمین واقفم»، و یا «سلونی قبل ان تفقدونی». نمونه این جنبه دوم، از پیامبران الهی بخصوص حضرت محمد(ص)، و در خطبه های امیرمؤمنان(ع) در نهج البلاغه، و در روایت منقول از امام صادق(ع) و امامان دیگر(ع) فراوان به نکاتی برمی خوریم که حاکی از تسلط آنان بر ناشناخته های عالم هستی، رمز و رموز پدیده ها، مجهولات علمی و حتی اطلاع از وقایعی از سرگذشت های تاریخی که در هیچ اثری از آثار بشری ذکری از آن نشده است می باشد.
از قابلیت های وجودی انسان های کامل در جنبه دوم، که به اذن خدا بر هرچه که ضروری بدانند اشراف و احاطه علمی و شهودی دارند، می شود به توانایی حل مبهمات و پیچیدگی های ذهنی عالمان و سرآمدن فکری روزگار و یا پاسخگویی به سؤالات چند لایه ای مدعیان وقت از سوی جوادالائمه(ع) در نوجوانی و جوانی اشاره کرد. در برابر این عظمت وجودی چگونه می تواند ادعا کرد که «بگمانم پیامبر دانشی بیش از مردم عصر خود نداشته است.»
رسول خدا(ص) به هر پدیده ای، موضوعی، مجهولاتی، می توانست باذن الهی، با همه علوم اول و آخر بشری در آن مسائل و موارد و بالاتر از آن (به لحاظ تسلط بر آن امر) وقوف و شهود یابد. وگرنه از منظر بشری در تاریخ، فراوان به این مسئله برمی خوریم که نظر ایشان را در امور معمولی حیات روزمره و یا پدیدیده های معمول پرسیده اند، و ایشان مثل هر بشر معمولی اظهارنظر کرده و شاید نظر دیگران را ترجیح داده اند مثل قضیه «خندق» که فکر سلمان فارسی بود. و اینها همه از جنبه اول قابل تحلیل است که پیامبر هم مثل سایر فرزندان آدم در محدوده شرایط طبیعی بشری است، از نیازهای طبیعی گرفته، تا معاشرت با همنوعان و شرایط روزانه و عشق و عاطفه به زن و فرزند و جنگ و صلح و...
ضمن اینکه در همین زمینه هم به لحاظ فراهم بودن شرایط مطلوب (از نظر وراثت- طهارت صلب و رحم، زندگی خداپرستانه و تربیت ممتاز خانوادگی) و هم برجستگی های وجودی و شخصی، دارای قدرت تدبیر و تفکر سالم بوده و لذا در پیش گرفتن زندگی موحدانه قبل از بعثت، زبانزد بودن از نظر امانت و پاکی و صلابت و شجاعت و حسن خلق و... نشان از این دارد که واقعاً از افراد معمولی و متعارف جامعه خود برتر بوده است.
- با این همه نکته دیگری که هم تاکید بر وحیانی بودن قرآن، و هم دقت در اخذ، حفظ، و ابلاغ آیات الهی توسط پیامبر دارد، اینست که با آنهمه فضایل و عظمت شخصیتی پیامبر اکرم (ص)، در آیات مختلف قرآن کریم، تذکرات جدی به پیامبرش داده که دلالت بر اهمیت قرآن کریم و حفظ کلام الهی از سوی پیامبر دارد.
خداوند در آیات ۴۳ تا ۴۷ سوره مبارکه الحاقه می فرماید: «... تنزیل من رب العالمین، ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین، ثم لقطعنا منه الوتین...» (این قرآن فرو فرستاده از خدای عالمیان است، و اگر محمد (ص) به دروغ به ما سخنانی می بست، حتماً ما او را به قهر و انتقام از یمینش می گرفتیم، و رگ و تینش را قطع می کردیم...)
در برابر آیات کریمه فوق چه کسی جرئت می کند که بگوید: پیامبر آفریننده وحی است و با دریافت مضمون مثل یک شاعر الهامی را به زبان خود و با شخصیت خود و ویژگیهای آن بیان می کند.
آیه ۱۵ سوره یونس در این خصوص، جای هیچگونه بحثی باقی نمی گذارد: «واذا تتلی علیهم آیاتنا بینات قال الذین لایرجون لقاء ناأت بقرآن غیرهذا او بدله، قل مایکون لی ان ابدله من تلقاء نفسی، ان اتبع الا مایوحی الی، انی اخاف ان عصیت ربی عذاب یوم عظیم»، و هرگاه آیات روشن ما بر آنها تلاوت شود، منکران معاد که امیدوار به لقاء ما نیستند به رسول ما اعتراض کرده گفتند «اگر تو رسولی» قرآنی هم غیر از این بیاور. یا همین را تغییرش بده (به قرآن دیگر مبدل ساز)، در پاسخ آنها بگو مرا نرسد از پیش خود قرآن را تبدیل کنم من از هیچ چیز جز وحی خدا پیروی نخواهم کرد، و اگر عصیان پروردگار کنم از عذاب بزرگ قیامت می ترسم.
بنظر می رسد آنچه از قرآن کریم در مورد وحی و امانتداری رسول خدا (ص) در بیان کلام الهی دریافت می شود حکایت از این دارد که در ادعای بشری بودن قرآن و از همین رهگذر خطاپذیری آن بیش از آنکه طرح یک شبهه و ابهام باشد، افترایی است که به قرآن زده می شود و در همین راستا آیه مبارکه ۸۲ از سوره نساء می فرماید: «افلا یتدبرون القرآن، ولوکان من عند غیرالله لوجدوافیه اختلافا کثیرا
آیا در قرآن تدبر نمی کنید که اگر از غیر خدا می بود در آن اختلاف بسیار می یافتید.
بحث در این مقوله بسیار است و شاید ذکر این آیه شریفه (یونس - ۱۷) در همین رابطه کفایت کند که: «فمن اظلم ممن افتری علی الله کذبا او کذب بآیاته، انه لایفلح المجرمون» پس چه کسی ستمکارتر از آنست که به خدا افترا بندد یا آیاتش را تکذیب کند، که همانا خدا مجرمان را به رستگاری نمی رساند.
علی خلسه
مدرس دانشگاه
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید