جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا


یک شب فراموش نشدنی برای روناک و سمانه


یک شب فراموش نشدنی برای روناک و سمانه
باغ بزرگی که سر و ته آن مشخص نبود، محل رقص و پایکوبی مهمانانی شده بود که منتظر ورود عروس و داماد بودند دور تا دور منطقه چراغانی شده باغ صندلی چیده بودند و رو به روی هر دو صندلی میز عسلی که بر رویش انواع میوه و شیرینی و بستنی بود قرار داشت. صدای ارکستر و خواننده که اشعار خوانندگان آنطرف آب را می خواند، توسط بلندگوهای بزرگی در همه باغ پخش می شد و جوانان دعوت شده به مجلس، هماهنگ با آهنگها، دست به دست یکدیگر پایکوبی می کردند.
با درخواست فرد خواننده مهمانان به افتخار عروس و داماد دست زدند و کل کشیدند و عروس و داماد با ماشین بنز گل زده ای همراه با دو ماشین اسپورت، از انتهای باغ نمایان شدند. هر سه دوربین فیلمبرداریی که مشغول فیلمبرداری از مراسم بودند، در هنگام پیاده شدن "روناک" از ماشین روی صورتش زوم کرده بودند. عروس در پیراهنی رویایی در کنار داماد ایستاد تا هر بیننده ای با دیدن آن دو، لب به ستایش بگشاید. چشمان روناک از این همه شکوه و عظمت مراسم برق می زد و لبانش در برابر این همه تمجید و تحسین مهمانان به تبسم باز بود.
با قدم برداشتن روناک در باغ ، دوباره صدای ساز و دهل همه فضای باغ را پر کرد و خواننده که بهترین شعرهایش را برای لحظه ورود عروس کنار گذاشته بود، حالا با شور و حرارت فراوان آنها را می خواند به نحوی که حتی بزرگان مجلس نیز مشغول رقصیدن شدند.
روناک در آن شب فراموش نشدنی همچون عروسی رویایی مست در شادی و خوشی می درخشید.
سمانه پوشیده شده در یک پیراهن ساده صورتی که توسط مادرش دوخته شده بود در حالیکه چادر سفید گلداری به سر کرده بود وارد پذیرایی ۱۲ متری که برای مهمانان آماده کرده بودند، شد. چادر سفیدی که بر روی صورتش افتاده بود مانع از این می شد که مهمانان را ببیند اما از صدای پراکنده دست زدنهایشان می توانست حدس بزند که تعداد مهمانان از چند خاله و عمه و خانواده کوچک داماد تجاوز نمی کند.
سمانه با راهنمایی مادرش به روی یک صندلی که از خانم همسایه قرض گرفته بودند نشست و حضور حسن را بر روی صندلی کنار خودش حس کرد. بقیه مهمانان دور تا دور اطاق بر روی پتوهایی با روکش ملحفه سفید نشسته بودند و آماده بودند که عاقد خطبه عقد را بخواند.
سمانه و حسن حدود دو ماه با یکدیگر نامزد بودند و حالا پس از دو ماه آنها را به عقد رسمی یکدیگر در می آوردند و قرار بود همان شب پس از زیارت حضرت شاه عبدالعظیم به سر زندگی خود بروند بدون اینکه مراسم عروسی در کار باشد.
خانواده های سمانه و حسن همسایه دیوار به دیوار در کهریزک بودند و از این پس زندگی فاطمه از اینطرف دیوار به آنطرف منتقل می شد و باید در زیر زمین ۳۵ متری خانه پدری حسن زندگی می کرد.
وقتی خطبه عقد خوانده شد چادر را از سر عروس برداشتند. سمانه که ۱۸ سال بیشتر نداشت هنوز آثار بچگی در چهره ریز نقشش نمایان بود و آرایش صورتش فقط با یک کرم سفید کننده ختم می شود و موهای لخت و مشکی اش را بدون هیچگونه آرایشی، به دور خود ریخته بود. حسن و سمانه حلقه های نقره ای خود را به دست یکدیگر کردند و مهمانان هر کدام هدایای خود که شامل چند النگوی نازک و چند عدد پلاک طلا می شد، به این دو زوج هدیه دادند .
مراسم عقد بسیار ساده و بدون هیچگونه سر و صدایی برگزار شد.
با فرا رسیدن اعیاد خاص مانند عید قربان و غدیر و افزایش آمار برگزاری مراسم ازدواج، بازار اجاره تالار، باغ و ویلا رونق خاصی پیدا می کند به طوری که این رونق برای صاحبان باغ ها و ویلاها ، در آمدهای کلانی را به ارمغان می آورد. نکته قابل توجه در این میان آن است که صاحبان هر کدام از این باغ ها و ویلاها برای دریافت هزینه برگزاری مراسم یک شبه، روش خاص خود را دارند و ارایه نرخ های سلیقه ای به گونه ای است که دریافت اجاره یکسان به ندرت مشاهده می شود.
مصطفی صبوری، صاحب یکی از این باغ ها در این رابطه می گوید:"تفاوت قیمت ها مربوط به موقعیت مکان و امکانات ارایه شده در باغ است و باغ هایی که در مناطق شمالی شهر قرار دارند در مقایسه با باغ های مناطق جنوبی و حواشی شهر از قیمت بالاتری برخوردارند."
وی افزود: امکانات ارائه شده نیز نقش مهمی در تعیین قیمت ها دارد. به عنوان مثال، استفاده از ظروف سیلور، میوه آرایی، گل آرایی، شمع آرایی، موسیقی وارکستر، نور پردازی و رقص نور، مساحت باغ، تعداد استخر و سالن، تعداد درهای ورود و خروج، تعداد مهمانها و مختلط بودن آنها، کنترل امنیت باغ توسط دوربین و در نهایت فاصله باغ تا شهر به علت هزینه حمل و نقل وسایل و حتی لباس یکدست پیش خدمتها، هر کدام قیمت خاص خود را دارد و قیمت آنها جدا از هزینه اجاره باغ محاسبه می شود.
صبوری ادامه داد: هر تالار، ویلا و یا باغ بر اساس کیفیت غذای خود قیمت ها را تعیین می کند بر این اساس قیمت یک پرس غذا در باغ های مختلف از ۵ تا ۱۰۰ هزار تومان متفاوت است و ورودی باغ ها نیز از ۸۰۰ هزار تومان شروع شده و به ۵ میلیون تومان می رسد.
وی در انتها گفت: مبلغ دریافتی برای ارایه خدمات مربوط به چای و قلیان که عموماً در قهوه خانه ای در یک گوشه دنج باغ بر پا می شود، رقمی حدود ۱۵۰ تا ۳۰۰ هزار تومان است.
مادر روناک در حالیکه به لباس ۲ میلیون تومانی عروس اشاره می کرد، با هیجان در حال توضیح دادن نحوه تهیه این لباس به مهمانان بود. اینکه به یک طراح لباس سفارش داده که لباس را به طور بی نظیری طراحی کند و پارچه لباس تماماً خارجی است و خیاطی قابلی آنها را دوخته است. کار طراحی و دوخت در حدود سه ماه به طول انجامیده است.
از طرف دیگر مادر داماد با افتخار از جواهر ۴۰ میلیون تومانی عروسش تعریف می کرد که فروشنده آنرا به طور اختصاصی از ایتالیا وارد کرده است و الحمد الله روناک هم طرح آن را پسندیده و بر می دارد.
از سویی دیگر خواهر داماد که همراه عروس در آرایشگاه بود، از آرایشگاه و کار خوب آنها بر روی روناک تعریف می کرد و با افتخار از اینکه در قبال این همه کار، فقط ۸۰۰ هزار تومان دستمزد گرفته اند به حسن انتخاب خودش می بالید.
برای داماد هم کمتر از این اعداد و ارقام نجومی خرج نکرده بودند، کت و شلوار داماد ارزشی برابر با ۵/۲ میلیون تومان داشت و کراواتش به تنهایی ۳۰۰ هزار تومان می ارزید و خرج آرایشگاه داماد نیز چیزی در حدود ۳۵۰ هزار تومان شده بود. آنقدر کرم و پودر بر روی صورت داماد خالی کرده بودند که صورتش را بیشتر مصنوعی جلوه می داد.
روناک سر خوش از اینکه توانسته بود مجلس عروسیش را چنین با شکوه ببیند، بهترین شب عمرش را سپری می کرد.
دکتر علی رهنما جامعه شناس در رابطه با برگزاری چنین مراسمهای پر هزینه ای می گوید: متأسفانه چند سالی است که مراسمهای عروسی بسیار پر خرج و پرهزینه شده است به نحوی که والدین جهت تامین رضایت فرزندانشان و به نمایش گذاشتن ثروت و دارایی ،چنین مراسمهایی را برگزار می کنند. این روند به صورتی در حال پیشرفت است که حتی خانواده هایی هم که توانایی مالی در برپایی چنین مراسمهایی را ندارند، از طریق قرض و یا وام در این مسابقه فخر فروشی شرکت می کنند.
این استاد جامعه شناسی با بررسی آثار اجتماعی این پدیده بر اقتصاد ادامه می دهد: به علت وجود این چشم و هم چشمی در برپایی یک مراسم عروسی و تهیه جهیزیه و فرستادن دختر و پسر به سر زندگی خودشان، خرید کالاهای خارجی در جهیزیه و سرو غذاهای فرنگی در مراسم عروسی مد می شود و در این زمینه هر میزان که توانایی رقابت کمی وکیفی تولیدات داخلی با محصولات خارجی افزایش یابد در رشد اقتصادی کشور اثر چندانی ندارد به این دلیل که فخر فروشی مانع از خرید کالاهای ایرانی می شود.
دکتر رهنما با ابراز تأسف از گسترش چنین وضعیتی در جامعه گفت: متأسفانه برپایی چنین مراسم هایی در میان مسئولین جامعه زیاد مشاهده می شود. مسئولین به بهانه حضور عده ای از شخصیت های نظام و تنی چند از آقایان در مراسم عروسی فرزندشان، ریخت و پاشهای فراوانی می کنند، سفارش چندین نوع غذا و دسر و برپایی مراسم در فلان باغ و یا تالار بالای شهر و ... از جمله اسرافهای شایعی است که بین مدیران جامعه رواج پیدا کرده است و با کمال تأسف باید گفت چنین کارهایی در بین اقشار مذهبی جامعه که زمانی دغدغه محرومین و ارزشهای انقلاب را داشتید نیز در حال گسترش است.
سمانه و حسن توسط مهمانان به سمت منزل جدیدشان حرکت کردند. قرار بود که خانواده داماد و عروس، جهیزیه عروس را ببینند. گوشه حیاط آشپزخانه مشترکی بود که سمانه باید با مادر شوهرش در آنجا غذا تهیه می کرد. یک یخچال کوچک و یک گاز دو شعله و یک سرویس ۶ نفره قاشق و بشقاب وسایل آشپزخانه سمانه را تشکیل می دادند و در اطاق کوچکش بجز یک اتو و یک چرخ خیاطی و یک فرش ۶ متری که فضای خالی دورش را چند عدد قالیچه پر می کرد، چیز دیگری وجود نداشت.
مادر سمانه به آرامی در گوش خواهرانش می گفت که تهیه همه این وسایل جهیزیه را یک موسسه خیریه تقبل کرده است وگرنه به این زودی نمی توانست سمانه را به خانه بخت بفرستد.
مادر سمانه با اینکه با خانواده حسن، همسایه دیوار به دیوار بود، اما نگذاشته بود خانواده حسن سر سوزنی از وضعیت نامناسب زندگی آنها متوجه شود. حتی خود حسن هم نمی دانست که این جهیزیه از یک موسسه خیریه به دست سمانه رسیده است.
سمانه و حسن آن شب حتی نتوانستند به علت نبودن وسیله نقلیه به حرم حضرت شاه عبدالعظیم بروند و با بدرقه مهمانان و دود کردن اسفند و فرستادن چند صلوات راهی منزل جدیدشان شوند.
سمانه جشن عروسیش را همانند مهمانی ساده ای دید که فرق چندانی با میهمانیهای دیگر نداشت و جشن باشکوهترین شب عمرش، به سادگی یک میهمانی کوچک سپری شد. آنقدر ساده که احساس نمی کرد مهمترین رویداد زندگیش را پشت سر گذاشته است و قرار است زندگی جدیدی را آغاز کند.
از این شب ساده، فقط چند عکس باقی مانده که سالهای بعد سمانه در زیر بار مشکلات زندگی فراموش نکند که چنین مراسم عروسی برای شروع یک زندگی جدید داشته است.
پدر و مادر روناک برای تهیه جهیزیه و خرید داماد، سنگ تمام گذاشته بودند. حدود ۷۰ میلیون تومان برای دخترشان جهیزیه خریده بودند.
بنابراین داماد و خانواده اش هم باید برای چنین شبی سنگ تمام می گذاشتند از طرف پدر داماد یک سند شش دانگ خانه ای در زعفرانیه و از طرف مادر داماد یک سوویچ ماشین به عروس هدیه داده شد.
برای شام هم سه میز جداگانه چیده شده بود. روی میز اول، انواع غذاها از جمله میگو، گوشت بره، زبان، جوجه و کباب و ... چیده بودند. در میز دیگر انواع سالادهای ایرانی و خارجی چیده شده و در میز سوم انواع دسرها و ژله ها سرو شده بود.
غذاها آنقدر زیاد و متنوع بود که همه مهمانها در برداشتن غذاها گیج شده بودند. خیلی از مهمانها نام خیلی از غذاها و دسرها را نمی دانستند و برای اولین بار طعم آنرا چشیدند.
زمان پرداخت پول، پدر داماد یک چک ۳۰ میلیون تومانی کشید و با لبخند رضایت بخشی به صاحب باغ هدیه کرد.
همه چیز خیلی عالی برگزار شد. حتی آخر عروسی عکس قدی بزرگ قاب شده ای از عروس و داماد که همان بعد از ظهر در آتلیه انداخته بودند، به باغ آورند تا نمونه ای از عکس هم به مهمانان نشان داده شود.
مطمئناً حتی اگر عکس هم از این شب به یادماندنی انداخته نمی شد و فیلمی تهیه نمی گشت روناک هیچ وقت چنین مراسمی را از یاد نمی برد.
الهه قهرمانی
منبع : برنا نیوز


همچنین مشاهده کنید