پنجشنبه, ۳۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 18 April, 2024
مجله ویستا


تحلیل خشونت در سینمای گاس ون سنت


تحلیل خشونت در سینمای گاس ون سنت
خشونت(violence) مفهومی فلسفی است که در فلسفه قسر معنا می شود و در مقابل nature به کار می رود.در طبیعیات ارسطویی دو نوع حرکت شناخته می شود؛ حرکت طبیعی(natural) و حرکت قسری(violent) .در واقع از نگاه فلسفی خشونت شیوه ای خلاف فرم و طبع است.(چه طبع انسانی چه طبع جامعه انسانی). اما در باره اینکه چرا خشونت در جامعه اتفاق می افتد و ماهیت خشونت در سینمای گاس ون سنت چیست تبیین های متفاوتی می تواند وجود داشته باشد.
در دو فیلم فیل و پارک پارانویید گاس ون سنت با انتخاب مدارس آمریکایی به عنوان محل بروز جرم خشونتی را به تصویر می کشد که دارای بستری اجتماعی است و نیازمند تحلیلی ساختاری. نه اینکه بتوان آن را با تبیین های زیست شناختی اندیشمندانی مثل کنراد لورنز یا دزموند موریس بررسی نمود و ادعا کرد که انسانها ذاتا پرخاشجو و خشن هستند و این خشونت را ذاتی انسانها و بخشی از غرایز آنها بر شمرد.(اتفاقی که در تحلیل برخی از فیلمهای کوبریک جایگاه خاص خود را دارد اما اینجا نه). در واقع خشونت اینجا امری اجتماعی و فرهنگی است.
گاه همانگونه که جان دالر معتقد است نرسیدن به هدف منجر به ناکامی و پرخاشگری است و یا آنگونه که نظریه تضاد عنوان می کند از تقابل منافع ناشی می شود.اما آنچه در سینمای گاس ون سنت پر رنگ است تحلیل نهادی خشونت است.با تکیه و تاکید بر دو نهاد خانواده و آموزش.منبع و مبدا شکل گیری هویت نوجوانانی که خشونت می ورزند و با سکوت در برابر فاجعه ای که صورت گرفته مناسک گذار خویش را طی می کنند(الکس در پارک پارانویید) این دو نهاد است.
در هر دو فیلم خانواده جایگاهی متزلزل دارد.در «فیل» خانواده حضوری موثر ندارد – یا اصلا حضور ندارد- و در پارک پارانویید خانواده ها از هم گسیخته اند و طلاق مورد تاکید قرار می گیرد.خانواده هایی که به دلیل طلاق فرزندانشان را در بی پشتوانگی رها می کنند تا گروههای ثانویه ای نظیر جوانان اسکیت باز پارک پارانویید جذبشان کنند. وضعیتی که بی تعادلی و لغزندگی ویژگی بارز آن است.(که بازی اسکیت و سر خوردن استعاره ای از این بی تعادلی است).
نهاد خانواده متلاشی می گردد تا نطفه بزهکاری نضج گرفته و جامعه از اثرات آن آسیب ببیند.کما اینکه نهاد آموزش در قالب مدرسه نیز دچار شعائر و مناسبات روزمره است و امکانی جهت جامعه پذیری مناسب در اختیار دانش آموزان قرار نمی دهد.
رسانه ها نیز به عنوان بخشی از فرایند جامعه پذیری و وسیله ای در خدمت آموزش کارکردی وارونه می یابند. به دلیل خشونت بیش از حد و مشمئز کننده ای که رسانه ها نشان داده و تصاویر خشنی که به دلیل تعدد پخش و سرسری از کنارشان گذشتن قبح زده می شوند ، وقتی بازرس تصویر به دو نیم شده قربانی را به اسکیت سواران نوجوان مدرسه نشان میدهد با عکس العمل به شدت خونسردانه و توام با لودگی آنها مواجه می شود.
در جامعه ای که اسلحه به راحتی در دسترس است و با پست به در خانه مشتری آن هم در هر سن و سالی فرستاده می شود، نوجوان از طریق رسانه ها حتی کاربرد این اسلحه ها را نیز یاد می گیرد.( صحنه ای از فیلم سقوط جوئل شوماخر را به یاد بیاورید که کاراکتر طغیان گر مایکل داگلاس کاربرد اسلحه ای عجیب و غریب را از کودکی فرا می گیرد که او هم آن را از تلویزیون یاد گرفته است). این گونه است که دو کاراکتر نوجوان فیلم «فیل» با ظاهری گنگستری به مدزسه رفته و دست به قتل عام می زنند.چرا که یکی شان به عنوان کسی که تحقیر شده معرفی گشته و دیگری مشغول بازی رایانه ای است که شبیه سازی آن چیزی است که قرار است اتفاق بیفتد.و خود رقم زننده آن است.
اما در مورد الکس ... خشونت الکس هر چند شاید ناخواسته باشد اما نحوه راز نگهداری و خونسردی اش پس از جنایتی که صورت گرفته به کمک نظریه فرهنگی خشونت قابل تفسیر است.نظریه ای که معتقد است که جایی که فرهنگ یا خرده فرهنگ ، خشونت را به عنوان پاسخ ارائه می دهد ، رفتار خشونتی فرا گرفته می شود و گریشام سایکز معتقد است تجاوز و خشونت ناشی از فرهنگی است که در آن گردن کلفتی و پرخاشگری جز نظام ارزشی تشویق کننده این رفتارهاست.(در اینجا خرده فرهنگ پارانویید پارکی)
این گونه است که الکس در مواجهه با حادثه ای که اتفاق افتاده و با آنچه در پارک پارانویید آموخته به راحتی با دو نیمه شدن یک انسان کنار می آید و آثار جرم را متبحرانه از بین می برد و عاقبت حتی یادداشتهایش را نیز می سوزاند.
نکته ای که در این دو فیلم گاس ون سنت به چشم می آید واقع گرایانه و پذیرفتنی بودن خشونت است که انتخاب مدرسه به عنوان مبدا شکل گیری شخصیت افراد تا انتخاب بازیگران کم نام و نشان که در نقشهایشان به شدت واقعی به نظر میرسند این مساله جدی تر می شود.
خشونت در «فیل» و «پارک پارانویید» با تدبیرهای بصری و تدوینی گاس ون سنت شمایی باور پذیرتر و همدلی بر انگیز تر می یابد. چه در فیل که ماجرایی را که تنها در چند دقیقه اتفاق افتاده با شکستن عنصر زمان و نشان دادن طولانی سکانسهای راه رفتن کاراکترها و یا سکانس بلند پیانو زدن نو جوان تروریست و نشان دادن ماجرا از زوایای دید افراد گوناگون به تماشاگر کمک می کند که به عمق اتفاقی که قرار است رخ دهد دست یابند؛چه در پارک پارانویید که نخست کاراکترش را معرفی می کند و پس از برانگیختن حس سمپاتی تماشاگر زمان را متوقف کرده و با بازگشت به گذشته جنایتی را که رخ داده به تصویر می کشد تا بیننده را بیش از پیش با خشونت نهفته در فیلم همراه و همنوا سازد.
بالاخره اینکه موسیقی این دو فیلم در بعضی از سکانسها توهم و تعلیق موجود را بسیار پررنگ تر کرده و در هر دو فیلم نقشی انکار ناپذیر ایفا می کند( مثل موسیقی سکانس غذا خوری مدرسه در «فیل» یا سکانسهای طولانی اسکیت بازی در «پارک پارانویید»و...).موسیقی ای که در باورپذیری خشونت و آدمها بسیار موثر است.
علی جعفرزاده
منبع : ماهنامه آدم برفی‌ها


همچنین مشاهده کنید