پنجشنبه, ۹ فروردین, ۱۴۰۳ / 28 March, 2024
مجله ویستا


معلم دهکده Venkovský ucitel


معلم دهکده   Venkovský ucitel
▪ نویسنده و کارگردان: بوهدان سلاما.
▪ موسیقی: ولادیمیر گودار.
▪ مدیر فیلمبرداری: دیویس ماره ک.
▪ تدوین: یان دانهل.
▪ طراح صحنه: مارتین میکا، واسلاو نوواک، پتر پیستک.
▪ بازیگران: پاول لیسکا[معلم]، زوزانا بیودژوفسکا[ماری]، لادیسلاو سدیوو[پسر]، ماره ک دانیل[دوست پسر]، ترزا ووریسکووا[بروسکا]، میلوش چرنووسک[مدیر]، ماری لودویکووا[همسر مدیر]، زوزانا کرونرووا[مادر]، میروسلاو کروبوت[پدر]، زدنا کوچرووا[مادربزرگ].
▪ ١١٧ دقیقه.
▪ محصول ٢٠٠٨ جمهوری چک، فرانسه، آلمان.
▪ نام دیگر: The Country Teacher.
▪ ژانر: درام.
مرد جوانی وارد دهکده کوچکی در حومه پراگ می شود. او برای تصدی پست معلم زیست شناسی به آنجا آمده و به نظر می رسد که علاقه ای شدید به موضوع کار خود دارد. مدیر مدرسه او را در اتاقی کوچک اسکان داده و با محل آشنا می کند.
فردای آن روز، مرد که شب را در میان مزرعه همجوار گذرانده با ماری و پسرش آشنا می شود. خیلی زود صمیمیتی میان آنها به وجود می آید. اما زمانی که ابراز علاقه ماری از طرف معلم رد می شود، ماری با تصور اختلاف سن وی را رها می کند. اما با سر رسیدن دوست معلم مشخص می شود که وی همنجس گراست و بعد از اختلاف با وی و مشکلات روحی دیگر کار تحقیقی خود را رها کرده و برای معلمی به این دهکده کوچک آمده است. پسر ماری نیز که با دختری شهری روزها را می گذراند، مشکلات دوران بلوغ خود را دارد و پس از مشاهده همراهی دوست دخترش با دوست معلم این مشکلات حادتر می شود. در حالی که معلم خیلی زود جایگاهی مورد احترام میان اهالی به دست آورده، با اولین اقدام برای نزدیک شدن به پسر ماری موقعیت خود را نزد آن دو از دست می دهد. پسر ماری برای یافتن دوست دخترش به پراگ می رود و معلم نیز قصد دارد تا به خانه پدری بازگردد، اما اتفاقی او را به ماندن در دهکده ترغیب می کند....
● چرا باید دید؟
بوهدان سلاما متولد ١٩٦٧ اوپاوای چکسلواکی است. فارغ التحصیل دانشکده هنرهای نمایشی پراگ بوده و با ایفای نقشی کوچک در فیلم Mrtvý les وارد سینما شده است. سلاما بعد از دستیاری در چند فیلم با نوشتن و کارگردانی فیلم کوتاه Stvanice کار مستقل را آغاز کرده و در بعد از ساختن فیلم نیمه بلندی در ١٩٩٧ با فیلم زنبورهای وحشی(٢٠٠١) ورودی خیره کننده توام با ده جایزه بین المللی را در کارنامه اش به ثبت رسانده است. کمدی درامی درباره یک دهکده و ساکنان آن که به عنوان میوه انقلاب مخملی واسلاو هاول در سینمای چک شناخته شد. دومین فیلم بلند سلاما به نام Stestí/ چیزی شبیه خوشبختی این موفقیت را در ابعادی بزرگ تر تکرار کرد و موفق به دریافت دو جایزه اصلی جشنواره سن سباستین شد.
اینها را به نقل از منابع در دسترس گفتم تا خواننده ایرانی نا آشنا با سینمای اروپای شرقی امروز پیشینه ای از این کارگردان به دست آورد، چون خودم نیز با همین فیلم اخیر او را شناختم و از این واقعه ممنونم. معلم دهکده در نگاه اول ظاهری کلاسیک و آشنا دارد. غریبه ای غمگین و خاموش از راه می رسد و در جامعه ای کوچک سعی در یافتن تکیه گاه هایی عاطفی دارد و متقابلاً خود نیز برای برخی از بومی ها چنین نقشی را بازی می کند. اما گذر نیمی از فیلم و بیرون افتادن بسیاری پیرنگ ها از پرده مانند همجنس خواهی او که نقش اساسی در نگرش اش به دنیا و طبعاً روابط اش با انسان ها دارد، ظاهر و باطنی پیچیده تر به فیلم می دهد.
دو دهه اخیر را می شود به عنوان دوران پیروزی همجنسگرایان در دستیبابی به حقوق اولیه انسانی خویش معرفی کرد. همان طور که در این فیلم نیز بر آن تاکید می شود بسیاری از کشورها همجنسگرایان را به رسمیت شناخته و حضورشان در مناصب دولتی را بی مانع اعلام کرده اند. اما مشکل هنوز روان جمعی است که با پذیرش این انسان ها مشکل دارد. معلم دهکده در کنار طرح این مسئله مهم، مسائل پیچیده فلسفی و مهم تری را طرح می کند. فیلم از فصل ها و سال هایی که پشت سر هم می آیند و می روند سخن می گوید و اینکه ما سعی در فهمیدن یکدیگر نمی کنیم. از کنار زیبایی های زندگی و طبیعت به راحتی عبور کرده و آنها را نادیده می گیریم. از شانس هایی که می تواند مایه تغییرات شود، چشم پوشی کرده و خود را اسیر تنهایی وحشتناکی می کنیم. اگر بیاموزیم طبیعت را درک کنیم و این که خود جزئی از همین طبیعت هستیم. مانند همین صدف هایی که از حلزون ها به جا مانده و زینت بخش پوستر فیلم شده و گاه عمداً می خواهیم ندانیم که رفتار همجنس خواهانه میان حیوانات از ابتدای پیدایش حیات وجود داشته است.
معلم دهکده انگشت روی مسائل متعددی می گذارد که اشاره به همه آنها نیازمند نقدی بلندی است. مانند تفاوت میان ٣ نسل موجود در فیلم که اگر اولی هیچ نداشت در یکی شدن با طبیعت همه چیز به دست آورده و شاد بود، اما نسل دوم و سوم با وجود غوطه ور بودن در میان فرآورده های تکنولوژیکی که باید زندگی را راحت تر کنند، خیلی زود کسل می شود. بحران بلوغ پسر ماری، تقابل های زندگی شهری و روستایی یا اشاره کارگردان به مرگ پیرزنی همسایه معلم و بعد از آن زایش گوساله ای تازه که این بار هم معلم و ماری و هم پسر نادم بازگشته به خانه در تولد آن کمک می کنند. این گوساله نماد زایش و شکل گیری رابطه درست میان آنهاست. نماد نمایشی اینکه باید بخشید و درک کرد و اینکه تنها نبود. چون تنهایی جهنم است. سلاما به ما می گوید اعتباری برای این گفته مشهور که نسل بشر قابلیت درک پیچیدگی ها و هدف حیات را ندارد، قائل نیست. بشر می تواند و باید دست درک طبیعت بزند و چاره ای جز پناه بردن به دامن آن ندارد!
امیر عزتی
منبع : موج نو


همچنین مشاهده کنید