شنبه, ۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 20 April, 2024
مجله ویستا


روزگار سپری شده یک مرد


روزگار سپری شده یک مرد
سه روایت از یک مرد، عنوان رمانی از «محمدرضا بایرامی» است که براساس زندگی نامه شهید «حسین علم الهدی» فرمانده سپاه خوزستان نوشته شده است.
این کتاب در ۳ بخش یا روایت سعی دارد زندگی شهید را از سه زاویه متفاوت مورد بررسی قرار دهد.
زاویه اول از نگاه «معبر شکنجه گری است که بارها حسین را به سختی شکنجه کرده است. روایت اول داستان با جمله ای کوتاه اما قاطع شروع می شود. «همه به من می گویند شکنجه گر اما من فقط وظیفه خود را انجام داده ام» خواننده با خواندن اولین جمله در می یابد که با یک فرد خشن و بی منطق روبه رو است. «معبر» بیشتر از دوران کودکی حسین می گوید و از زمان نوجوانی اش که همیشه باعث دردسر مسوولان دستگاه امنیتی کشور می شد. معبر از زرنگی حسین در زمان برگزاری سیرک مصری ها می گوید و اینکه او با کمک دوستان نوجوانش و دور از چشم نیروهای امنیتی و بدون اینکه کسی از ماجرا مطلع شود سیرک را به آتش می کشد. معبر دلیل این کار حسین را اعتراض به بدحجابی زنانی که در سیرک می رقصیده اند عنوان می کند و می گوید ماجرای به آتش کشیدن سیرک، تا مدت ها باعث سردرگمی و گیج شدن نیروهای امنیتی نظام شاه می شود.
روایت اول زندگی علم الهدی، گریزی دارد به واقعه ۱۵ محرم سال ۱۳۵۱ که حسین سردسته هیات مسجد علم الهدی شهر اهواز بوده است.
معبر درباره آن روز می گوید: «آن روز دسته های مختلفی از مساجد محله های شهر اهواز در خیابان ها به حرکت درآمده بود ودسته نوجوانان مسجد علم الهدی هم در بین دسته ها حرکت می کرد اما تفاوت رفتار و نوع عزاداری شان باعث جلب توجه همه شده بود.یکی از تفاوت ها در عزاداری خواندن آیاتی از قرآن بود که باعث تحریک مردم می شد.همه دسته های شهر اهواز طول خیابان اصلی را طی کرده و بعد از دور زدن درمیدان شهر که مجسمه شاه در آن قرار داشت، برمی گشتند ،اما دسته نوجوانان مسجد علم الهدی، نرسید به میدان تغییر جهت داده و به سمت خیابان فرعی می رفتند. تفاوت عزاداری این دسته که همه را نوجوانان تشکیل داده بودند به مقامات امنیتی گزارش می شود و آنها با بی سیم به معبر گزارش می کنند و او از نیروهای تحت امر خود می خواهد اطراف دسته مسجد علم الهدی رامحاصره کنند تا سرکردگان هیات را دستگیر کند. اما بچه ها در بین جمعیت متفرق می شوند و فقط چند تن از آنان دستگیر می شوند که متاسفانه یکی از نوجوانان زیر شکنجه های سخت معبر اعتراف می کند. حسین رهبر هیات ومسوول آتش زدن سیرک مصری ها است. روایت اول با شرح و بسط خواندنی به مساله دستگیری حسین می پردازد. معبر نقل می کند که برای دستگیری او به مدرسه شان می روند و در کمال تعجب با نوجوانانی کوچک اندام روبه رو می شوند که هیچ ترس، دلهره و نگرانی در چشمانش دیده نمی شود بعد همراه او به منزل شان رفته و همه جای اتاقش را به هم می ریزند ولی مدرک قابل استنادی پیدا نمی کنند.
معبر تاکید می کند روزی که حسین را به اداره آوردیم حتی تصور نمی کردم که این نوجوان کوچک، افسانه شکست ناپذیری ام را در هم خواهد شکست.
معبر از بازجویی ها، شکنجه ها و آزار و اذیتش به حسین تعریف می کند و در جریان این حرف ها و حرکت ها است که مقاومت و سختی و تحمل حسین به نمایش درمی آید.بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حسین به همراه دوستان و هم محله ای هایش به کمیته ملحق شده و معبر را دستگیر می کنند و چند صفحه از رمان به بیان خاطرات معبر درسال های گذشته ونوجوانی حسین برمی گردد.
● لحظه ای سخت تر از مردن
روایت دوم زندگی شهید علم الهدی به صورت هنرمندانه ای به «علی» یکی از همراهان و همرزمان حسین سپرده می شود. علی کسی است که از اولین روزهای پیروزی انقلاب تا لحظه شهادت حسین همراه اوست.
علی حدود ۱۰ سال در اسارت بوده و تنها حسرت زندگی اش را اینگونه بیان می کند که چرا آن تیر کالیبر ۵۰ به جای پا به قلب من ننشست و افتخار همراهی حسین را تا آخر پیدا نکرده ام. علی از زمان دستگیری معبر و سروان نبوی که در پادگان لشکر ۹۲ زرهی حسین را تحت شکنجه های وحشتناک قرار داده بودند می گوید از روزهایی که حسین برای رفت و آمد در شهر، از موتورگازی استفاده می کرد که پول خرید آن را هم از برادرش کاظم قرض کرده بود و از روزهایی می گوید که همراه «اصغر گندمکار»، «رضا پیرزاده»، «سعید درخشان» و«صادق آهنگران» در کار تدریس در شورای فرماندهی سپاه بودند. علی یادآور می شود که اصغر گندمکار، رضا پیرزاده و سعید درخشان شهید شدند و حسین را در همان سال به دادگاه انقلاب خواستند تا در جلسه محاکمه شکنجه گران رژیم شاه شرکت کند. حسین همان روز شکنجه گر را بخشیده بود. علی در مرحله بعدی همراهی با حسین علم الهدی از کمک دوستانش در شکل گیری هسته های کوچک مقاومت شهری در خوزستان می گوید که در روزهای ابتدای جنگ به دلیل عدم هماهنگی بین روسای حکومتی و نظامی، نیروهای رزمنده در بلاتکلیفی به سر می بردند و حسین و دوستانش در این روزها، با تحمل ضربات شدید نظامی و روحی، شرایط سختی را پشت سرمی گذارند تا در ماه های بعد با رسیدن نیروهای کمکی، هسته های کوچک مقاومت شهری، جان دوباره می گیرد و موفق به زدن ضربات سنگین و غافلگیرانه به نیروهای دشمن می شود.علی در روایت دوم رمان ازانتصاب حسین به عنوان فرمانده سپاه هویزه می گوید و فعالیت ها و فداکاری های او را بیان می کند تا لحظه ای که حسین با چند نفر از دوستان همرزمش با آرپی جی به قلب تانک های عراقی یورش می برند و بعد از انهدام تعدادی از تانک ها در میدانی از تانک های دشمن به شهادت می رسد. علی سخت ترین لحظه را زمانی می داند که مجروح شده و نیروهای دشمن او را روی تانک می بندند و از روی پیکر حسین عبور می دهند و به اسارت می برند.
● کشمکش های درونی
روایت سوم رمان را حسن قاچاقچی روایت می کند که در روزهای جنگ به کار قاچاق مواد غذایی اشتغال داشته و به کمک دوستانش کالاهای قاچاق را از آن سوی مرزها وارد کشور می کرده و در محل زندگی خود توزیع می کرده است. حسین با توجه به آشنایی حسن به تمام کوره راه های منطقه و شناسایی محل استقرار نیروهای عراقی از او درخواست می کند تا کمکش کند.
شبی که حسین به نشانه حسن نیت، اسلحه ای به او می دهد و می گوید: فردا خودت را به مقر سپاه هویزه معرفی کن. قصه درگیری ذهنی و کشمکش های درونی حسن خواندنی است. اما در نهایت، حسن قاچاقچی، صبح فردا خود را به نیروهای سپاه هویزه معرفی می کند تا شاید بتواند گذشته خود را با این کار جبران کند و به مردم کمک کند. در پایان روایت سوم می بینیم که حسن در کنار حسین علم الهدی می ماند و در شناسایی مناطق جنگی او را کمک می کند.
در رمان سه روایت از یک مرد، محمدرضا بایرامی سعی دارد که نشان و ردپایی از خود برجای نگذارد و هر روایت را یکی از قهرمانان داستان تعریف کند. بایرامی به خوبی توانسته است یک شخصیت با چند دیدگاه همزمان بیان کند. به بیان دیگر او سه شخصیت را از متن داستانش انتخاب می کند و روایت داستان را به آنها می سپارد و آنها بنابر شخصیت و موقعیت آشنایی با حسین گوشه ای از شخصیت او را روایت می کنند.
به طور کلی سه روایت از یک مرد و انتخاب زاویه های مختلف برای اثبات شخصیت حسین علم الهدی موفق بوده و می تواند نقطه عطفی برای نویسندگان دیگر در شناساندن شخصیت فرماندهان شهید از زوایای مختلف و دیدگاه های چند شخصیت باشند.
کتاب سه روایت از یک مرد، نوشته محمدرضا بایرامی در ۲۰۸ صفحه، توسط نشر شاهد منتشر شده و به چاپ سوم در سال ۸۵ رسیده این کتاب با قیمت هزارو پانصد تومان عرضه شده است.
زهره حاجیان
منبع : روزنامه جوان


همچنین مشاهده کنید