جمعه, ۱۰ فروردین, ۱۴۰۳ / 29 March, 2024
مجله ویستا

طبیعت


طبیعت
آیا تاکنون به عمق این کلام که با ضرب‌آهنگ فراوان در افواه و اقوال خواه خواسته یا ناخواسته وارد و خارج می‌شود تأملی و تدبری داشته‌اید:
طبیعت ـ طبع ـ فطرت ـ قوا ـ خُلق ـ مزاج و ده‌ها سخن دیگر از این دست.
شاید از پس آن‌که آدمی بحران تقابل خود و جهان پیرامون را به کورسوئی از علم اندر روشنائی یافت در اندیشه هویت خود به چنان چاه ویلی فرو در غلتید که تا فردای هستی، هر کهنه ریسمانی را در ماجرای کیستی و چیستی خود، قوی طنابی یافته به آن درآویخت، شاید که راه نجاتی باشد.
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایا
کجا دانند حال ما سبک‌بالان ساحل‌ها
و بدین سال چنین واژگانی زاده شد:
در جمله آن‌که تاریخ ابن تاریخ ابن جُستار به تاریخ هویت بشر است. از دورهٔ خلق مدنیت با اساطیری چون ارسطو، سقراط، بقراط تا باروری آن در تقابل تمدنی نوین، شکوفه‌هائی چون ابن سینا، ابوریحان و ملاصدرا و گل‌هائی که دیگر نظارت باغبان را برنمی‌تافتند کانت و دکارت و هگل و ... با این‌همه، بررسی و اقوال و عقاید قدما و متأخرین خود مثنوی خواهد و هفتا من کاغذ که آن نه در بضاعت ماست و نه حوصله شما.
و بزرگان گفته‌اند که: در نیابی بحر را در در کوزه‌ای
ولیکن هم ایشان فرموده‌اند: آب دریا را اگر نتوان کشید هم به‌قدر تشنگی باید چشید
و بر آن شدیم تا در این جُستار و چند جُنگ آتی از مشهور و معروف‌ترین آرائی که با فرهنگ خواننده شریف نیز در ترادف باشد به عباراتی مختصر بسنده کنیم و مرغ جانتان را فقط به یک ”یا علی“ میهمان نمائیم شاید که... تا چه خوش آید و چه در نظر آید.
در آغاز واژه طبیعت را برگزیدیم و مفهوم آن را بر مذاق ادباء و فلاسفه و طبیبان جویا شدیم که این منظور در لسان‌العرب بر معنای لغوی طبیعت چنین تفریض می‌کند:
”طبیعت همان خلقت و خُلقی است که انسان بر آن سرشته شده است و در سایر مخلوقات، همان ‌گونه خاصی از خلقت است که بر آن آفریده شده است.“
و فضل‌المتأخرین علامه علی‌اکبر دهخدا آورده است: ”طبیعت به مفهوم فطرت، خلقت، ذات، طینت، جبلت، خُلق و سرشتی که مردم بر آن آفریده شده‌اند، نهاد، آب و گل، خوی، گوهر، جوهر هر چیز می‌باشد“.
اما فلاسفه بر منظری دیگر طبیعت را نگریسته‌اند. چنان‌که نابغه شرق پورسینا در بیان طبیعت معتقد است: ”قوه‌ای که حرکت و تغییر یا سکون و ثبات هر جسم از او صادر می‌شود“.
و صدرای شیرازی نیز چنین رأئی را پذیرفته و بیان داشته: ” در هر جسمی نیروئی نهفته که حرکت یا سکون آن جسم به مباشرت آن نیروست“ که آن نیرو همان طبیعت است.
طبیعت در فلسفه اسلامی بوعلی معناگراست و حکمت خالق در هر کجای آن هویدا می‌باشد و قلمروئی از واقعیات را می‌نگرد که همه برای هدف و غایت خاصی خلق شده‌اند. طبیعت طبق تدبیر و نظام الهی به وجود آمده و غایت آن به تحقق رسیدن نظام احسن است. طبیعت همه‌چیز را با یک قصد طبیعی حرکت می‌دهد و این قصد و هدف طبیعت رسانیدن موجودات به نیکی و کمال است به‌شرطی که موانعی در راه طبیعت قرار نگیرد.
وظیفه طبیعت هم‌چنین حفظ نظم و اعتدال و هماهنگی است که بر تمام عالم حکم‌فرماست.
ابن سینا می‌گوید: ”طبیعت مبدأ اول است برای تغییر ذاتی و هر ثبات ذاتی“ مثلاً سنگ به موجب جسمیت خود مایل به پائین نیست بلکه به جهت دیگری زائد بر جسمیت. این معنی، مبدأ این نوع حرکت است و این همان است که عنوان طبیعت بر آن اطلاق می‌شود. می‌گویند طبیعت سنگ میل به پائین است و طبیعت آتش میل به بالا.
هم‌چنین شیخ، طبیعت را به معنی صورت عناصر که منشأ همه کیفیات آن عصر و خفت و ثقل آن است به‌کار برده است.
شیخ‌الرئیس از معانی مختلفی که کلمه طبیعت در مکتب‌های گوناگون فلسفی به‌دست آورده بود آگاه بود چنان‌که می‌نویسد: ”اما لفظ طبیعت به معنی بسیار استعمال می‌شود و آن‌چه بیشتر قابل ذکر است سه معنی است یکی طبیعت به معنائی که ذکر کردیم (یعنی صورت بسائط) دوم طبیعت به معنی آن‌چه جوهر هر چیز از آن ساخته می‌شود و دیگر این‌که ذات هر چیز را طبیعت می‌گویند.“ اما شیخ قدم از مفهوم ارسطوئی طبیعت فراتر نهاده و طبیعت را هم‌چنین به معنی اصل حافظ نظام جهان به‌کار برده است.
از منظر ابوریحان بیرونی که دانشمند بزرگ اسلامی است، طبیعت نیروئی است که مخلوقات را بنا به تدبیر الهی و بدون افراط و تفریط نظم می‌بخشد نظمی که درک آن با معیار فکر بشری میسر نیست، بلکه حکم الهی است که عالی را نظم بخشیده، گاهی مخلوقات را به‌صورتی نادرالوقوع می‌آفریند که نشانهٔ الوهیت، علم و قدرت او ماوراء معیارهای بشری از مفهوم هماهنگی و تناسب است.
انسان فقط با درک عجز و ناتوانی خود و تسلیم شدن به اراده الهی می‌تواند به هماهنگی و زیبائی طبیعت پی ببرد، نه با اکتفای به تصورات محدود فکر بشری. در تفکر ابوریحان بیرونی، تدبیر و نظم طبیعت فقط مبتنی بر قضاوت انسانی نیست و مقصود او از ”تدبیر“ با عقیدهٔ فلاسفهٔ اروپائی درباره سادگی طبیعت فرق اساسی دارد، زیرا او برعکس این فلاسفه به هیچ‌وجه مایل نیست که فکر بشری را جانشین حکمت الهی سازد و آن را ملاک حقیقت قرار دهد و به همین جهت به عقیده بیرونی تصوری که فکر بشری از تکامل و نظم دارد نمی‌تواند هماهنگی و غایت نظم عالمی را که امری است الهی، تعیین کند.
پس: طبیعت عبارت است از نیروی پراکنده در اجسام که هر موجودی می‌تواند توسط آن به کمال طبیعی خود برسد. این معنی طبیعت، اصلی است که تمام معنی فلسفی که این لفظ دال بر آنهاست، بدان بازمی‌گردد.
علی اخباری: دکترای علوم آزمایشگاهی
روشنک مکبری‌نژاد: پزشک، عضو انجمن تحقیقات طب سنتی ایران، مرکز رشد استعدادهای درخشان دانشگاه علوم پزشکی تهران
منابع:
۱) دکتر سیدحسین نصر نظر ـ متفکران اسلامی در مورد طبیعت
۲) دکتر جمیل صلیبا ـ فرهنگ فلسفی
۳) اسماعیل ناظم ـ طب و طبیعت فرهنگ دهخدا
منبع : فصلنامه عطارنامه


همچنین مشاهده کنید