پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا


گم‌شده در هیاهوی رنگ


گم‌شده در هیاهوی رنگ
شهری بدون رنگ، غریبه با مردمانش، با پنجره‌های بسته و بدون چشم‌انداز، شهری که مردمانش دوستش ندارند. همه اینها تصویری است از تهران.
گواینکه همه آن‌ رویای قدیمی‌ای که روزگاری در دامنه البرز جان گرفت، امروز به هیولایی بدل شده‌است که هیچ نشانی ندارد از زیبایی. تهران امروز شهری زیبا نیست. این سخنان حسین خسروجردی است. تصویری که او پیش روی ما می‌گذارد، با تصور شهروندان تهرانی چندان بیگانه نیست. هنگامی که ۲ قرن پیش این شهر در جنوب دامنه البرز قامت آراست، هیچ کس تصور نمی‌کرد این شهر کوچک و زیبا، به سرزمین دود و آهن بدل شود.
سرزمینی که بناهایش به اقلیم آن بتازند و از سرزمینی بکر سرزمینی پدید ‌آید که نشانی نداشته باشد از گذشته‌های خود. اگر تصور کنیم که روزگاری تهران به‌دلیل درخت‌ها و گیاهانش به شهر چنارها شهرت یافت و باغات مختلف در جای جای آن خاطرات زیبا به یادگار گذاشت، امروز تمام این تصورات، رویای دوردستی است. امروزه تهران شهری خاکستری است، شهر خالی از رنگ، شهری به‌دور از تمام الگوهای محیطی.
هنگامی‌که به سراغ حسین‌خسروجردی می‌رویم تا تلقی او را از نحوه به‌کارگیری رنگ در شهر تهران بپرسیم و از منظر او به تهران بنگریم، او ما را به بخش‌های دیگر اجتماع ارجاع می‌دهد. خسروجردی می‌گوید: «مشکل تهران تنها خاکستری بودنش نیست. مشکل این شهر بسیار گسترده‌تر است. اساسا تهران هنوز هویت مستقلی ندارد؛ نه اینکه این شهر را بی‌هویت بدانیم بلکه معلوم نیست که این شهر به‌دلیل مهاجرپذیری‌اش چه هویتی پیدا کرده‌است. روح این شهر بی‌شناسنامه است. تهران از گذشته‌های دور شهری مهاجرنشین است و شاید به همین دلیل هیچ‌کدام از ساکنان آن به‌عنوان وطن به آن نگاه نمی‌کنند. حضور در تهران برای بسیاری از ساکنانش تبدیل به یک پز شده است.»
خسروجردی در ادامه می‌گوید: «کسانی که در تهران زندگی می‌کنند، هنوز تعریف مشخصی از زندگی ندارند. ما تقاضاهای این عده‌ را در شهر می‌بینیم که از آن جمله رنگ و معماری و عناصر بصری است.
هر ساختمان قبل از آنکه به‌عنوان یک بنا مورد ارزیابی قرار گیرد، دارای یک ویژگی بصری است. در مرحله بعد است که می‌توان ویژگی‌های هویتی آن را مورد توجه قرار داد. در نگاه اول یک ساختمان دارای تراس این نکته را بیان می‌کند که شهری که این بنا در آن واقع شده‌، شهری دیدنی است. ظاهر هر بنا می‌تواند بیانگر روح کلی حاکم بر محیطی باشد که این بنا در آن قرار دارد.
در تهران اگر بخواهیم ظاهر هر بنا را به دقت مطالعه کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که این شهر پر از ساختمان‌هایی است با پنجره‌های بسته. میلی به دیدن فضاهای بیرون در ساکنان این شهر وجود ندارد. تهران با چنین شرایطی نمی‌تواند معنای زیبایی را در خود داشته باشد.»
● اولین گام لرزان یک شهر
قرار بود شهری باشد شبیه پاریس یا دست کم پترزبورگ. تهران در رویای ناصرالدین شاه رنگی دیگر داشت. به همین خاطر شاه خسته از کوچه‌های خاکی و ظاهر فرسوده این شهر هر سال بار سفر می‌بست و به دیار فرنگ می‌رفت. او دوست داشت تا کوچه‌های خاکی و خانه‌های فرسوده این شهر را به هیات پاریس ببیند. به همین دلیل خیلی زود بسیاری از مظاهر تمدن را به تهران آورد تا دست‌کم این شهر ظاهری تازه یابد، اما انگار اولین گام‌های انحراف از همان روزها آغاز شد.
خسرو جردی می‌گوید: «در کنار پیاده‌روهای تهران میز و صندلی وجود ندارد. مردم برای اوقات فراغت جایی ندارند. آنها هیچ تجربه‌ای از زیبایی‌های شهر ندارند. شاید به همین دلیل است که مردم این شهر حتی به پیاده‌روهای جلوی خانه‌شان توجه نمی‌کنند. آنها مثل غریبه‌ای در کوچه‌هایشان زندگی می‌کنند، بدون آنکه به زیباسازی آن توجه داشته باشند. هر کس حریم خود را به همان اندازه زیبا می‌کند که تعریفش را از زندگی ارائه می‌دهد.»
خسرو‌جردی به مفهومی عمیق‌تر اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد: «زیبایی براساس یک اخلاق اجتماعی در قالب مد ایجاد می‌شود. متأسفانه این رویکرد در تهران وجود ندارد. مردمی که در این شهر زندگی می‌کنند، هیچ تصوری از زیبایی ندارند.»
او درست می‌گوید. تهران شهر کسی نیست. هیچ کس تعصبی نسبت به این شهری که سال‌ها در آن زندگی می‌کند ندارد. تهران شهری غریبه با ساکنانش است.
اما سخن ما با خسروجردی به نقطه‌ای دیگر می‌رسد. جای خالی هنرمندان در این شهر را به او گوشزد می‌کنیم. خسروجردی می‌گوید:«من تمایل بسیاری دارم که از این شهر مهاجرت کنم چرا که این شهر، برای زندگی نیست. مردم در این شهر تنها رویکرد اقتصادی دارند و تصوری از زندگی غیراز آن وجود ندارد.»
● ازدحام ساختمان‌ها
تهران ابتدای قرن حاضر هنگامی که شهر در دست رضاخان بود، گامی دیگر به سمت تجدد برداشت. شهر یکباره چهره عوض کرد و سیمای خاک آلود خود را با آسفالت خیابان‌ها و میدان‌های بزرگ عوض کرد. یکباره ساختمان‌های جدید در شهر ظاهر شد و آنچه بر پیکره این شهر گذشت، تصوری مبهم بود از رشد و توسعه. در این میان هنرمندان در ظاهر شهری که قرار بود زیبا باشد نقشی نداشتند.
خسروجردی در پاسخ به سؤال ما که می‌پرسیم چرا هنرمندان برای شهر کاری نکرده‌اند، پاسخی منطقی می‌دهد. او می‌گوید: «تهران هیچگونه امکانی برای تغییر به سمت اصلاح ندارد. علت عدم‌حضور متخصصان هنرهای تجسمی نیز مشخص است. ما عادت کرده‌ایم روی هر بومی نقاشی نکنیم. هر بوم در وهله اول به لحاظ دوام و استحکام و کارپذیری باید کارایی داشته باشد، سپس کار روی آن انجام شود. ما عادت کرده‌ایم برای هر کاری ابتدا یک رنگ زیرین روی بوم بزنیم. تهران بوم مناسبی برای کار نیست. نمی‌توان در تهران هیچ کاری کرد.
تهران به معنای یک بوم و چارچوب و کلاف که داخل آن لکه‌گذاری‌های بصری گذاشته شود، بوم خوبی نیست؛ یعنی زیردست نقاش رنگ پذیری ندارد. به‌عنوان نقاش هر کاری بکنیم این شهر را شلوغ کرده‌ایم. باید از تهران رنگ‌ها را کم کرد.» او به هنر مینی‌مالیسم که برآمده‌ از تجربه‌های غنی‌شده شهری است اشاره می‌کند و معتقد است: «مینی‌مالیسم از تراکم نشانه‌ها کاسته و با حذف زوائد سعی در زیبا کردن اثر دارد. این هنر نهایت سادگی است.»
ادامه سخن خسروجردی به تهران می‌رسد؛ «تهران در حال حاضر آنارشیسم رنگ دارد. باید از ازدحام رنگ در این شهر کاست. اگر تصور این است که چیزی به تهران اضافه کنیم، کاملا در اشتباهیم. باید از تراکم رنگ در این شهر کاست. عناصر بصری اضافه تهران را نابود کرده‌است. باید به چشم انسان احترام گذاشت. متأسفانه در تهران این قانون نادیده گرفته می‌شود.»
● تصویر مبهم امروز
چند گام به جلو تصویر تهران امروز است. تهرانی که از دوران ناصرالدین‌شاه به روزگار رضاخان رسید و امروز نیز به آرامی نگاهی به درون کرده‌است. تهران امروز شهری است با ساختمان‌های کوچک و بلند که نشانی از زیبایی ندارد. ساخت‌و سازهای بی‌مهار بر این شهر چنان چیره شده‌اند که انگار تهران کارگاهی بزرگ است برای استفاده از بلوک و سنگ و آهن.
اگرچه ۲۰۰ سال از عمر این شهر می‌گذرد، هیچ نشانی از روزگار پیش از این ندارد. تهران شهری فراموش شده‌است. شهری گم در خاطرات از دست رفته مردمانی که روزگاری ورود ماشین دودی را جشن گرفتند و برای اولین بار روبه‌روی ساختمان‌های جدید انگشت حیرت به دندان گزیدند و امروز نیز خود به هیات کسانی درآمدند برای ساخت و ساز‌های مشابه و بی‌هویت و استفاده از رنگ‌های بی‌دلیل. حسین خسروجردی در ادامه سخنانش از خاکستری بودن تهران می‌گوید:« در این شهر آنقدر تراکم رنگ وجود دارد که هیاتی خاکستری به آن داده‌است. وقتی همه رنگ‌ها را در هم آمیزیم، رنگ خاکستری یا سیاه به وجود می‌آید و تهران هم اکنون خاکستری است.»
و نکته پایانی در سخنان خسرو‌جردی ما را چند قدم به جلو می‌برد؛ «تهران شهر مبالغه‌هاست. در همه چیز مبالغه‌های غلط رسوخ کرده‌است. ما در این شهر مظاهر طبیعت را نمی‌بینیم. درخت اولین مظهر زیبایی است، اما در تهران بیش از اینکه شاهد رشد درخت و افزایش این نماد زیبایی طبیعی باشیم، ساختمان‌سازی‌ گسترش یافته است و اشکال مبهم و پیچیده با رنگ‌آمیزی‌های غیرمعمول. این شهر جایی نیست برای اصلاح چرا که من هنرمندم و با روانم در این شهر زندگی می‌کنم. با روانم اثر خلق می‌کنم و با روان و شعورم احساس می‌کنم. شهری که در آن زندگی می‌کنم بر روانم تاثیر بسیار بدی گذاشته است. تمام آنچه در اثر هنری شکل می‌گیرد، بازتابی است از محیط بیرونی که در آن زندگی می‌کنم.»
آخرین سخن حسین خسروجردی اما غم‌انگیز است؛ «تهران هیچ‌گاه نمی‌تواند و لیاقت ندارد که به‌عنوان شهری زیبا باشد.»
صدای بوق تلفن در گوشم می‌پیچد و تصویر مبهم خیابان‌های شلوغ و مردم همیشه عصبانی و هوایی که همیشه آلوده است. یاد شعری می‌افتم:
یک زن که در سواحل پولاد می‌دوید
فریاد زد خدا خدا خدا
تو چرا آسمان تهران را از یاد برده‌ای
دف صورت طلایی ماه تمام را
از آسمان به زن ایثار کرد.
● طنین کاشی آّبی
به گفته خسرو جردی رنگ آبی فیروزه‌ای تا سال‌ها پیش، رنگ مورد علاقه مردم ایران بود. رنگی که در بسیاری از بناهای معماری ما به کار رفته‌است. رنگی در کاشیکاری‌های بجا مانده از روزگار صفوی و حتی سلجوقی، نشانی بارز است از علاقه مردم این سرزمین به این رنگ. در واقع این نکته بیانگر موضوعی مهم است. این تصور نباید به وجود آید که اسلام ضد‌رنگ است. ما در این تمدن برای اولین بار باغ‌های ایرانی را پایه‌ریزی کردیم. گنبد و گلدسته ساختیم و در نهایت زیبایی را با انگیزه زندگی تعریف کردیم. ما نباید این تصور غلط را اشاعه دهیم. تصوراتی مانند اینکه مردم اجازه پوشیدن لباس رنگی را ندارند و...
اسلام مفهوم عمیقی از رنگ را در اختیار ما گذاشته است. آنچه اسلام از رنگ به ما داده، بسیار حیرت‌انگیز است. اما نکته مهم اینست که تا امروز ما نتوانسته‌ایم به نحو کامل از آن بهره ببریم.
● بر دیواره‌های شهر
خسروجردی در باره تصاویر موجود در شهر نیز سخن می‌گوید: نقاشی‌های دیواری‌ حاضر در شهر کمتر از زندگی می‌گوید. درست است که شهدا برای پایان دادن به جنگ خود را فدای کشور کردند، اما آنها برای دفاع از زندگی، از خود گذشتند، پس باید معنای زندگی را در چهره‌ آنها ببینیم.
این واقعیت است. همه شهدای این مرز و بوم برای دفاع از زندگی جنگیدند. آنان به این دلیل به جبهه رفتند تا به جنگ پایان دهند و این آب و خاک را از گزند بیگانگان مصون بدارند.
ما باید آنان را اگر به فضای بیرونی شهر می‌آوریم با چهره‌ای پر از امید و زندگی بیاوریم. آنان قرار است الگوهای جامعه باشند. بنابراین باید تصویری روشن و زندگی بخش از آنان در شهر ارائه شود. دیوارهای شهر امروز تصویری روشن از شهدا ندارند.
عباس ثابتی راد
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید