پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

چه کسی مرده است؟


چه کسی مرده است؟
آیا در مواردی که از نظر پزشکی عنوان مرگ مغزی اطلاق می‌شود، از نظر فقها شخص مبتلا به مرگ مغزی، میت محسوب می‌شود و از نظر اسلام مرگ مغزی به منزله نقطه پایان حیات است یا خیر؟ این نوشته نگاهی است گذرا به معیارهای تشخیص مرگ از نظر فقیهان و پزشکان.
● معیار تشخیص از نظر فقها
باید توجه داشت که مرگ و حیات نیز مانند دیگر موضوعات عرفی، تابع فهم عرفی هستند و ما مفاهیمی تحت عنوان «مرگ و حیات اسلامی» نداریم و اسلام در این موضوعات، نظر عرف را امضا فرموده و عرف مردم نیز عموماً مرده را از زنده تمیز می‌دهد اما گاهی اوقات، تشخیص مرگ حتی برای پزشکان نیز مشکل می‌شود؛ بنابراین تشخیص و احراز مرگ، در موارد مرگ مغزی به دلیل تخصصی بودن، خارج از توان و صلاحیت عرف عام است. آنچه از نظر فقه و فقها مهم است، احراز مرگ و پایان عمر است تا احکام مرده بر شخص جاری شود؛ بنابراین در این گونه موارد، فقها برای احراز پایان عمر شخص متوفای مغزی نیاز به تشخیص کارشناس و خبره – یعنی پزشکان متخصص و کارشناسان پزشکی قانونی – دارند و موضوع حکم فقیه با نظر قاطع کارشناسان مزبور مشخص می‌شود.
بنابراین در برخی موارد، عرف عام در تشخیص مرگ یا حیات شخص مبتلا به مرگ مغزی، در شک و تردید به سر می‌برد ولی عرف خاص – یعنی اهل خبره و کارشناسان – به طور قطع جملگی شخص مصدوم را مرده می‌داند. در اینجا قول اهل خبره «اماره» است و با وجود اماره جای رجوع به اصل و استصحاب نیست تا حیات شخص استصحاب شود.
اما اگر بین اهل خبره و پزشکان متخصص مغز و اعصاب و پزشکان قانونی، حکم قطعی و اتفاق نظر بر مرگ شخص مصدوم نباشد، از نظر فقه در این صورت مشکلی وجود ندارد زیرا فقهای شیعه و سنی (۱) به اتفاق آرا در صورتی که مرگ شخصی مشکوک باشد، «تربص» و انتظار تا زمان ظهور علائم مرگ و قطعی شدن آن را واجب می‌دانند. محقق حلی در این باره می‌فرماید: «این نظر بین فقها اجماعی است؛ دلیل آن هم این است که از معاونت و مساعدت بر قتل مسلمان احتراز شود».(۲) و صاحب جواهر می‌فرماید: «راه‌های مختلفی در روایات برای قطع به مرگ این اشخاص ذکر شده است؛ در برخی روایات ۲ روز درنگ و در برخی دیگر ۳ روز و در دسته‌ای دیگر از روایات انتظار تا پدید آمدن علائم نعشی و تعفن جسد، علامت مسلم بودن مرگ آنها ذکر شده است و در دسته‌ای دیگر، مرگ مسلم آنها معلق به علم و قطع شده است که اولی همان معیار قرار دادن علم است و موارد دیگر از مصادیقی هستند که عرفا از طریق آنها علم به مرگ قطعی حاصل می‌کنند.(۳)
بنابراین از هر راهی که قطع به مرگ مغزی حاصل شود و پزشکان متخصص در هر موردی مرگ مغزی را مسلم و قطعی و غیر قابل بازگشت تشخیص دهند، در این صورت نیز حکم حالت دوم – یعنی مرگ قطعی شخص – را خواهد داشت اما در پاره‌ای از موارد نادر که در تشخیص مرگ مسلم مغزی اختلاف نظر بین پزشکان، خصوصاً پزشکان قانونی و جراحان پیوند زننده وجود دارد و تحقق قطعی مرگ مغزی مشکوک است، به دلیل فقدان علم به تحقق مرگ به استناد اصل استصحاب حکم به حیات بیمار می‌شود و در نتیجه، عدم جواز برداشت پیوند و سایر احکام مترتب بر شخص زنده، در مورد او جاری خواهد بود.
● تشخیص مرگ مغزی از نظر پزشکان
در اکثر موارد در تشخیص مرگ مغزی بیمار مشکلی وجود ندارد؛ مانند وارد شدن ضربه بر جمجمه‌ای باز که نمونه بارز آن اصابت گلوله به جمجمه یا تصادفاتی است که به متلاشی شدن جمجمه منجر شود. ولی در موارد نادری تحقق قطعی مرگ مغزی محل تردید است و به همین خاطر، پزشکان برای جلوگیری از اشتباه در تشخیص مرگ مغزی، اتکا و استناد به علامت واحد بالینی نظیر وقفه قلب و تنفس و حتی توقف امواج الکتریکی مغز را به تنهایی ارزنده و قابل اعتماد نمی‌دانند و معتقدند باید تمام معیارهای بالینی در مورد بیمار تحقق یابند تا بتوان تشخیص مرگ مغزی را قطعی دانست. عدم تحقق حتی قسمتی از یک معیار، تشخیص را منتفی می‌سازد.
علاوه بر این، باید یک دوره زمانی نیز بر بیمار بگذرد (مدت زمان انتظار) و در طول این مدت با نظارت مداوم، عدم تغییر در معیارهای بالینی به ثبوت برسد. معمولاً علاوه بر تحقق معیارهای بالینی، آزمون تایید کننده تشخیص مرگ مغزی نیز برای اطمینان بیشتر صورت می‌گیرد که کوتاه کردن مدت زمان انتظار می‌تواند از دیگر فواید انجام این آزمون باشد.
● معیارهای بالینی
معیارهای بالینی عمده برای تشخیص مرگ مغزی عبارتند از:
الف) وجود کمای عمیق (۳= G.C.S): عدم وجود حرکات خود به خودی، فقدان باز کردن چشم‌ها و عدم پاسخ گفتاری و حرکتی به محرکین دردناک از علائم کمای عمیق است و چنانچه شخص مبتلا به مرگ مغزی را با محرکی دردناک تحریک کنند، فاقد پاسخ کلامی یا حرکات در عضلات سر و صورت خواهد بود و هیچ گونه واکنشی در مقابل تحریکات دردناک از خود بروز نخواهد داد.
ب) فقدان واکنش‌های ساقه مغز: این واکنش‌ها عبارتند از:
۱) فقدان رفلکس نوری مردمک (چه مستقیم و چه غیر مستقیم)؛ به عبارت دیگر، مردمک چشم‌های شخص مبتلا به مرگ مغزی باید ثابت باشد و در مقابل نور، هیچ گونه واکنشی از خود نشان ندهد.
۲) فقدان رفلکس قرنیه نسبت به تماس با یک جسم.
۳) فقدان Gag Reflex.
۴) فقدان رفلکس سرفه.
۵) فقدان رفلکس‌های مربوط به حرکات چشم‌ها.
۱ - ۵) عدم واکنش چشمی – سری یا Occulo – Cephalic که همان تست Dollseye است.
۲ - ۵) عدم واکنش چشمی – تعادلی یا Occulo – Vestibular (تست کالریک با آب سرد) که همان تست شست و شوی مجرای گوش خارجی با آب سرد است.
ج) عدم وجود تنفس خود به خودی: تنفس خود به خودی شخص مبتلا به مرگ مغزی باید قطع باشد و تنها با دستگاه صورت پذیرد. برای تایید اینکه تنفس شخص قطع است، تست مخصوصی به نام آزمون آپنه (Apnea test) یا آزمون کنترل انجام می‌شود تا مشخص شود که آیا تنفس شخص بر می‌گردد یا نه.
این آزمون شرایط ویژه‌ای دارد و به این صورت انجام می‌شود که ابتدا بیمار را به مدت ۱۰ دقیقه با اکسیژن صددرصد وانتیله کرده در همین حین، گازهای خون شریانی چک می شود. وقتی ۲ Pco در حد ۴۰ میلی‌متر جیوه باشد، بیمار را از دستگاه تنفس مصنوعی جدا ساخته و اکسیژن مستقیم را با فشار ۸ تا ۱۲ لیتر در دقیقه از طریق لوله تراشه به بیمار می‌رسانند و به مدت ۱۰ دقیقه دیگر بیمار از نظر بروز حرکات تنفس تحت مراقبت و نظارت مستقیم قرار می‌گیرد. در صورتی که در پایان ۱۰ دقیقه حرکت تنفسی پدید نیاید، گازهای خون مجدداً چک شده و اگر ۲ Pco بالاتر از ۶۰ میلی‌متر جیوه باشد که مبین حداکثر تحریک مرکز تنفس در بصل‌النخاع است، تست خاتمه یافته تلقی شده و بیمار مجدداً به دستگاه وصل می‌شود.
بروز هرگونه حرکت تنفسی یا انجام تنفس، رد کننده مرگ مغزی خواهد بود. اگر در حین انجام تست و جدا بودن شخص از دستگاه تنفس مصنوعی برای او افت فشار خون یا آریتمی قلبی پدید آید، آزمون باید بلافاصله قطع شده و شخص مجدداً به دستگاه تنفس مصنوعی متصل شود. در این صورت برای تایید مرگ مغزی باید از روش‌های تایید کننده دیگر استفاده کرد.(۴)
د) منتفی بودن شرایط مشتبه شونده با مرگ مغزی: در بیمارانی که معیارهای بالینی فوق کامل شده باشد، باید درجه حرارت مرکزی بدن نیز بررسی شود که این درجه حرارت باید بالاتر از ۹۰ درجه فارنهایت یا ۲/۳۲ درجه سانتی‌گراد باشد.
از نظر پزشکان متخصص مغز و اعصاب، نباید شرایطی که می‌توانند مرگ مغزی را شبیه‌سازی کنند در شخص وجود داشته باشد. یکی از این موارد، هیپوترمی (Hypothermie) یعنی کاهش درجه حرارت بدن به پایین‌تر از حد طبیعی است؛ دیگری، موارد مسمومیت‌هاست؛ مسمومیت با مواد مخدر یا مسمومیت دارویی که سیستم عصبی بدن را سرکوب می‌کنند و ۲ مورد دیگر نیز شوک و اختلالات متابولیکی‌ای هستند که ممکن است در مراحل پیشرفته بیماری‌های کبدی یا نارسایی کلیوی، علائمی شبیه به مرگ مغزی ایجاد کنند.
در صورتی که درجه حرارت مرکزی بیمار بیشتر از ۲/۳۲ درجه سانتی‌گراد باشد، اگر مغز زنده و قادر به عمل باشد. عمل خود را بروز خواهد داد و در حقیقت، فشار خون بیمار که باید بالای ۹۰ میلی‌متر جیوه باشد، به اثبات رسیده و در نتیجه هیپوترمی (Hypothermie) رد می‌شود. احتمال مسمومیت‌ها و اختلالات متابولیک و شوک نیز با تست‌های آزمایشگاهی مخصوص کنار گذاشته می‌شود.
هـ) گذشت مدت زمان انتظار: با تحقق علائم بالینی مرگ مغزی و رد موارد مشتبه شونده با مرگ مغزی، باز هم نمی‌توان بی‌درنگ رأی به مرگ مغزی بیمار داد بلکه باید مدت زمانی که از آن به عنوان (مدت زمان انتظار یاد می‌شود، بر بیمار بگذرد که این مدت زمان بر حسب عامل به وجود آورنده مرگ مغزی از ۶ تا ۲۴ ساعت، متفاوت خواهد بود.
در طول این مدت، بیمار مبتلا به مرگ مغزی باید تحت نظارت دقیق تیم پزشکی قرار گیرد تا در صورت از بین نرفتن علائم بالینی مرگ مغزی، پس از سپری شدن مدت زمان انتظار، بتوان مرگ مغزی بیمار را اعلام کرد.
● آزمون‌های تکمیلی
بعضی متخصصان مغز واعصاب به تحقق مراحل پیشین اکتفا نکرده و انجام آزمون‌ها و تست‌های تکمیلی را به عنوان تایید تشخیص مرگ مغزی در بیمار لازم دانسته‌اند. این آزمون‌ها عبارتند از:
الف) تست آنژیوگرافی (Angiographic) عروق مغز: در این آزمون پس از تزریق ماده حاجب رنگی به داخل شریان بیمار، از عروق مغز او عکس‌برداری می‌کنند. اگر این ماده حاجب وارد جمجمه بیمار نشود، دلیل بر این است که خون به مغز شخص نمی‌رسد، در نتیجه وقوع مرگ مغزی قطعی است و بعد از انجام آن به مدت زمان انتظار، نیازی نیست.
تست‌های دیگری نیز وجود دارد که قطعیت آن مانند تست اول نیست اما تایید کننده مرگ مغزی خواهند بود.
ب) تست الکترو آنسفالوگرافی (۵) ( Electro – encephalographie ): این آزمون عبارت است از ثبت جریانات الکتریکی مغز از روی پوست سر که در اصطلاح عامه به آن، نوار مغز گرفتن گفته می‌شود در این تست با گذاشتن الکترودهایی در دور سر بیمار، تغییرات الکتریکی مغز را که دلیل بر فعالیت نیمکره‌های مغز است ثبت می‌کنند که در صورت مرگ مغزی شخص، این امواج وجود نخواهد داشت و به صورت خط صاف (ایزوالکتریک) در می‌آید که مبین عدم فعالیت الکتریکی مغز است؛ منتها این تست باید با یک مدت زمان انتظار (حداقل ۶ ساعت) همراه باشد تا دلیل بر مرگ مغزی شخص تلقی شود. نقطه ضعف این آزمون، نشان ندادن فعالیت یا عدم فعالیت ساقه مغز است و در مواردی که بیمار مشکوک به مسمومیت دارویی، هیپوترمی یا شوک باشد، ارزش تشخیص نخواهد داشت.
ج) تست آنژیوگرافی مغزی با مواد رادیو ایزوتوپ (CRAG)؛ این آزمون بر خلاف آنژیوگرافی عروق مغزی، بر بالین بیمار قابل اجراست و از نظر راحتی انجام، برتری دارد. در این تست به جای اینکه ماده رنگی حاجب در داخل شریان تزریق شود، ماده رادیو ایزوتوپ داخل ورید تزریق شده و به وسیله دوربین مخصوصی از مغز بیمار عکس‌برداری می‌شود. در حالت عادی که مغز فعالیت طبیعی خود را دارد این رنگ‌های رادیوایزوتوپ را به خود جذب می‌کند و اثر آن به صورت رنگ‌های قرمز، زرد و سبز نمایان می‌شود، در حالی که اگر مغز مرده باشد، این رنگ‌ها را به خود نمی‌گیرد و تنها رنگ آبی را که نشان دهنده عدم ورود این ماده به داخل مغز و عدم فعالیت مغز است نشان می‌دهد. البته این تست هم مانند تست قبلی فعالیت ناحیه ساقه مغز را به خوبی نشان نمی‌دهد و باید همراه مدت زمان انتظار باشد تا تأیید کننده مرگ مغزی شخص تلقی شود. (۶)
آزمون‌های دیگری نیز برای تأیید مرگ مغزی ابداع شده‌اند اما به علت وجود اشکال‌های مختلف، هیچ کدام مقبولیت عمومی نیافته‌اند؛ بنابراین در اینجا از ذکر آنها خودداری می‌شود.
اخیراً در کنفرانس علمی بین‌المللی که در زمینه پیوند اعضا در ابوظبی منعقد شد، بهترین راه تشخیص مرگ قطعی و غیر قابل بازگشت بودن مغز، تاباندن اشعه بر رگ‌های مغز و کشف فقدان هر گونه گردش خون در آنها اعلام شد.(۷)
به طور کلی چنان که گذشت، معیار قطعی تشخیص مرگ شرعاً و عرفاً و قانوناً قطع به مرگ است. بنابراین، از هر راهی و با استفاده از هر شیوه‌ای که مرگ مغزی قطعی حاصل شود و پزشکان و متخصصان صلاحیت‌دار بر اساس شواهد قطعی، مرگ مغزی بیمار را مسلم و غیرقابل بازگشت اعلام کنند، حکم حالت مرگ قطعی را خواهد داشت و از نظر علم پزشکی امروز، مرگ مراکز عالی مغز به منزله پایان زندگی شخص به شمار رفته و هر نوع تلاشی برای بازگشت فعالیت مغز، امری بی‌نتیجه است. (۸)
● حالت‌های مشتبه شونده با مرگ مغزی
الف) تمیز مرگ مغزی از حالت کما
یکی از علائم اصلی و روشن مرگ مغزی قطع تنفس است، البته به شرطی که ثابت شود تنفس به دلیل بعضی از عوامل خاص مثل مسمومیت با تریاک و مسمومیت دارویی قطع نشده باشد. تفاوت قطع تنفس در مرگ مغزی و حالت کما این است که قطع تنفس در حالت مرگ مغزی غیرقابل بازگشت است؛ در حالی که در حالت کما قطع تنفس شخص بر اثر آسیب ساقه مغز (Steam Brain) و موقتی است و با یاری رساندن با دستگاه تنفس به تدریج تنفس بیمار برگشت پیدا می‌کند، تا جایی که دیگر وابستگی به دستگاه تنفس از بین می‌رود و بیمار با قطع دستگاه تنفس، کم کم نفس می‌کشد.
ب) تمیز مرگ مغزی از حالت اغمای معمولی اغما بر ۲ نوع است:
۱) اغمای معمولی که در آن تنها قسمت کورتکس مغز می‌میرد و ساقه، مغز زنده و بازگشت مجدد شخص به زندگی عادی ممکن است، مانند کسانی که در طول تاریخ بر اثر یک سکته مدت‌ها، ماه‌ها و سال‌ها زنده مانده و توانایی نفس کشیدن و زندگی کردن مانند یک گیاه را داشته‌اند.(۹)
۲) اغمای غیرقابل برگشت که همان مرگ مغزی است و عبارت است از توقف غیرقابل برگشت کلیه اعمال مغز، در این نوع اغما، ساقه مغز نیز مرده و زندگی نباتی هم وجود ندارد. پزشکی قانونی هم این موضوع را تأیید می‌کند با این بیان که وقتی شخصی را که دچار اغمای معمولی شده و به دنبال آن پس از مدت یک هفته، ۲۵ هفته یا یک ماه می‌میرد، سرش را که در سالن تشریح پزشکی قانونی باز کنیم، شکل مغز او مانند همه مغزها شکل طبیعی دارد، در حالی که شخصی که بر اثر مرگ مغزی می‌میرد، پس از گذشت چند روز اعلام مرگ مغزی او، وقتی کاسه سرش را برداریم، مغز او دیگر شکل طبیعی ندارد و محتویات جمجمه او مانند یک کاسه پر از آش است و در واقع مغز این شخص از همان زمان مرگ مغزی شروع به از بین رفتن و تبدیل به مایعی زرد رنگ می‌کند.
بنابراین برای تکمیل ضریب اطمینان از وقوع مرگ مغزی و رفع ابهام باید تشخیص امر را به عهده کمیسیونی مرکب از پزشکان و جراحان متخصص و معتمد مغز و اعصاب قرار داد تا پس از تایید نهایی این کمیسیون، مرگ مغزی افراد تایید شود و حتی برای جلوگیری از هر گونه احتمال خطایی می‌توان تصمیمات شورا را فقط در صورت اتفاق آرا پذیرفت.(۱۰)
● خلاصه و نتیجه‌گیری
۱) اختلاف فتوا در مسئله مرگ مغزی، ناشی از ابهام در موضوع حکم در نزد فقها بوده است نه اختلاف در مبانی و استنباط از مدارک؛ بنابراین تلاش نگارنده در این نوشتار در وهله نخست، تنقیح موضوع مرگ مغزی و ارائه تصویری روشن از موضوع حکم با یاری کارشناسان و متخصصان فن بوده است؛ امید آن می‌رود که با تبیین موضوع حکم، زمینه برای تجدیدنظر در فتوای فقیهانی که با برداشت عضو از مردگان مغزی مخالف‌اند، فراهم آید.
۲) کانون بودن قلب انسان برای روح حیوانی در طب اسلامی، به تبعیت از طب یونان و مبتنی بر نظریه اخلاطی بقراط بوده است که با پیشرفت علوم پزشکی و اختراع تجهیزات پزشکی مدرن و اثبات نظریه سلولی و منشأ عفونی داشتن بیماری‌ها، پایان اعتبار نظریه اخلاطی اعلام شد.
۳) کشف سیستم گردش خون، تشریح سیستم حیاتی سلول‌ها، بافت‌ها و اعضا، کشف تدریجی بودن مرگ اعضا و مراحل حیات انسان و تمایز بین مرگ انسان و مرگ اعضا توسط علم بیوشیمی و انجام موفقیت‌آمیز پیوند قلب، بطلان کانون بودن قلب برای روح حیوانی را به اثبات رساند و روشن ساخت قلب (این قطعه گوشت صنوبری شکل که در داخل سینه قرار دارد) تنها وظیفه پمپاژ خون و رساندن خون به همراه اکسیژن به سایر قسمت‌های بدن را بر عهده دارد و مراد از قلب که در قرآن کریم و روایات مورد خطاب قرار گرفته است «روح و نفس ناطقه انسانی» است نه این قطعه گوشت صنوبری شکل.
۴) مرحله حیات عضوی نشان داد که ممکن است انسان بمیرد ولی اعضا و اندام‌های بدن او مانند قلب، کلیه و کبد با وجود شرایط مناسب زیستی تا مدت‌های طولانی به حیات خود ادامه دهند و به اثبات رسیده است که حیات اعضا به منزله زنده بودن شخص صاحب عضو نیست و حرکت قلب متوفای مغزی، مانند حرکت حیوان بعد از سربریدن است.
۵) مرگ از نظر فقها یعنی مفارقت و جدا شدن روح از بدن و از نظر پزشکان، مرگ یعنی توقف غیرقابل بازگشت کلیه اعمال مغزی؛ به عبارت دیگر، از نظر پزشکان زمانی که اعمال مخ (نیمکره‌های مغزی) و ساقه مغز دچار وقفه شده و کلیه واکنش‌های ساقه مغز مختل شود، مرگ قطعی شخص فرا رسیده است و امکان برگشت به حیات وجود ندارد.
در مورد صدق تعریف مرگ درباره اشخاصی که به مرگ طبیعی می‌میرند، بین فقها و پزشکان اتفاق نظر است؛ تنها مورد اختلاف نظر آنها در صدق تعریف مرگ درباره افرادی است که به رغم مرگ مغز آنها، ضربان قلب و تنفس آنها به کمک دستگاه‌های فنی پزشکی ادامه دارد.
با بطلان کانون بودن قلب برای روح حیوانی اثبات شد که مرگ انسان منسوب به مرگ مغز است نه مرگ قلب؛ به عبارت دیگر، روح و نفس انسانی به وسیله مراکز عالی مغز (مخ شامل نیمکره‌های مغزی و ساقه مغز) در بدن تصرف می‌کند و در قلمرو بدن حکم می‌راند؛ بنابراین هرگاه مراکز عالی مغز بمیرد، روح از بدن جدا می‌شود، چون با مرگ مراکز عالی مغز، استعداد و قابلیت لازم برای تصرف روح در بدن زایل می‌شود و روح از بدن مفارقت می‌کند؛ هرچند ضربان قلب و تنفس او به طور مصنوعی و با کمک دستگاه‌های فنی پزشکی ادامه داشته باشد.
بدین ترتیب بین قول فقها و پزشکان در صدق تعریف مرگ بر اشخاص مبتلا به مرگ مغزی نیز توافق حاصل شد.
در تشخیص مصادیق مرگ مسلم مغزی و تحقق مفارقت روح از بدن، باید گفت تشخیص مصادیق موضوع وظیفه فقیه نیست بلکه با توجه به اینکه تشخیص مرگ مسلم مغزی، امری فوق‌العاده تخصصی است، عرف عام نیز در تمیز وقوع یا عدم وقوع مرگ در این موارد متحیر است و توانایی تشخیص مرگ را در این موارد ندارد. با وجود این، در اغلب موارد مانند ضربات جمجمه‌ای باز ناشی از تصادفات رانندگی و حوادث ناشی از کار یا متلاشی شدن جمجمه بر اثر اصابت گلوله، مرگ مسلم مغزی شخص به طور قطعی قابل تشخیص است و پزشکان متخصص به اتفاق آرا، مرگ مغزی غیرقابل بازگشت مصدوم را اعلام می‌کنند و آنچه از نظر فقه و فقها مهم است، احراز مرگ و پایان زندگی شخصی و مفارقت روح از بدن است تا موضوع حکم فقیه احراز و احکام مرده بر شخص جاری شود؛ بنابراین در موارد فوق موضوع حکم فقیه با نظر قاطع کارشناسان و پزشکان متخصص احراز می‌شود و در این گونه موارد، قول اهل خبره و کارشناسان با وجود شرایط مقرر برای بینه شرعی از لحاظ نصاب و عدالت، دلیل و حجت شرعی بر تحقق موضوع حکم فقیه محسوب می‌شود و در غیر این صورت، اماره خواهد بود و با وجود دلیل شرعی یا اماره، جای رجوع به اصل و استصحاب نیست تا حیات شخص استصحاب شود؛ بنابراین با تحقق مرگ مغزی و مفارقت روح از بدن از همان زمان، احکام میت مانند ارث، وصیت، عده وفات در مورد زوجه و … بر شخص متوفای مغزی جاری می‌شود. اما در موارد نادری که در وقوع مرگ مسلم مغزی بیمار اختلاف نظر بین پزشکان وجود دارد و تحقق موضوع حکم فقیه مورد تردید است، در این موارد به مقتضای اصل استصحاب و احتیاط و اجتناب از استعانت بر قتل، حکم به حیات شخص می‌شود و معالجه و درمان بیمار باید همچنان ادامه یابد. همچنین، این نتیجه مهم حاصل شد که زمان اعلام مرگ مغزی شخص، زمان پایان زندگی شخص مبتلا به مرگ مغزی شخص، زمان پایان زندگی شخص مبتلا به مرگ مغزی و آغاز فرصت طلایی حیات عضوی متوفای مغزی و زمان اجرای وصیت بر برداشت عضو و فروغ حیات تاباندن به انسان‌های مسلمان زجر کشیده‌ای است که تنها راه درمان و نجات‌آنها، پیوند عضو است.

در خاتمه پاسخ این سؤال نیز روشن می‌شود که با اعلام مرگ مغزی شخص، دیگر پزشکان معالج و کادر درمانی، تکلیفی به محافظت بر ادامه ضربان قلب شخص مبتلا به مرگ مغزی به وسیله داروها و وسایل فنی پزشکی ندارند و مبادرت به خاموش کردن دستگاه‌های فنی – پزشکی و جدا ساختن دستگاه تنفس مصنوعی در این حالت از شخص متوفای مغزی از نظر شرعی و قانونی منعی نداشته و جایز است و این اقدام پزشکان تنها محروم ساختن شخص متوفای مغزی از حرکت مصنوعی قلب است و با التفات به اینکه شخص با مرگ مغزی مرده است، موضوع در این موارد از بحث قتل و کشتن اشخاص در آستانه مرگ منصرف است چون قتل همان مرگ و مفارقت روح از بدن است، در صورتی که مستند به یک سبب عمدی یا شبه عمد باشد و حال آنکه پیش از این، با مرگ مغز روح از بدن شخص متوفای مغزی، مفارقت کرده است.
نویسنده: حسین - حبیبی
منبع: هفته نامه - خردنامه همشهری - ۱۳۸۷ - شماره ۲۵، فروردین و اردیبهشت
پی‌نوشت‌ها
۱ - محمد سعید رمضان البوطی، قضایا فقهیه معاصره، ص ۱۲۸.
۲ - محقق حلی، المعتبر فی شرح المختصر، احکام اموات، ص ۷۰.
۳ - محمد حسن نجفی، جواهر‌الکلام، ج ۴، ص ۲۶ و در مورد روایات ر.ک: حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۲، ابواب احتضار، باب ۴۸.
۴ - ر.ک: صمد قضائی، پزشکی قانونی، صص ۳۴ و ۳۵؛ فرامرز گودرزی، پزشکی قانونی، ص ۲؛ سیدحسن امامی رضوی، مقاله (پیوند اعضا)، مجله طب و تزکیه، شماره ۸، تابستان ۱۳۷۲، ص ۸۸ و حمید اعتماد رضایی، جزوه مرگ مغزی، اسفند ۱۳۷۵، صص ۸ و ۹.
۵ - صمد قضائی، پزشکی قانونی، ص ۳۳ و فرامرز گودرزی، پزشکی قانونی، ص ۱.
۶ - حمید اعتماد رضایی، جزوه مرگ مغزی، ص ۱۱.
۷ - محمدعلی بار، مقاله «تجارب جدیده لنقل الاعضاء من الموتی»، مجله العالم، شماره ۵۱۴، ص ۵۵.
۸ - ر.ک: صمد قضائی، پزشکی قانونی، ص ۳۴.
۹ - دکتر محمد معین یکی از این نمونه‌هاست.
۱۰ - مقاله «کاربرد اعضای بدن متوفیان مرگ مغزی؛ آری یا نه؟»، مجله مجلس و پژوهش ، شماره ۸، ص ۹۳.
منبع : باشگاه اندیشه


همچنین مشاهده کنید