پنجشنبه, ۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 25 April, 2024
مجله ویستا

عقل و دین از نگاه آیت‌الله‌جوادی آملی


عقل و دین از نگاه آیت‌الله‌جوادی آملی
آنچه در این نوشتار می‌آید بحث «عقل و دین» از نگاه آیت‌الله جوادی آملی است و گزارشی از سه کتاب «منزلت عقل در هندسه معرفت دینی»، «انتظار بشر از دین» و «دین‌شناسی» ایشان به دست می دهد.
رابطه عقل و دین و نسبت بین این دو از دیرینه‌ترین، مشهورترین و عمیق‌ترین مباحث تاریخ تفکر بشری است. از این عنوان، زمانی به «عقل و وحی» و گاهی به «عقل و نقل» و گاه به «عقل و شریعت» یاد می‌شود و گاهی «عقل» را در برابر «ایمان» قرار می‌دهند.(۱)
● مراد از دین:
دین مجموعه‌ای از عقاید، اخلاق، قوانین فقهی و حقوقی است که از ناحیه خداوند برای هدایت و رستگاری بشر تعیین شده است.(۲)
● مراد از عقل:
مقصود از عقل در این مبحث، خصوص «عقل تجریدی محض» که در فلسفه و کلام براهین نظری خود را نشان می‌دهد نیست؛ بلکه گستره آن «عقل تجربی» را که در علوم تجربی و انسانی ظهور می‌یابد، «عقل نیمه تجریدی» را که عهده‌دار ریاضیات است و «عقل ناب» را که از عهده عرفان نظری برمی‌آید نیز در برمی‌گیرد. بنابراین در مقام تعیین منزلت عقل در هندسه معرفت دینی بر آنیم که نسبت هر چهار قسم عقل تجربی، نیمه تجریدی، تجریدی و ناب، با دین مشخص شود.(۳)
عقل مورد بحث باید شرایطی داشته باشد:
۱) از آسیب تمثیل منطقی (قیاس فقهی) و گزند استقرای ناقص مصون و محفوظ باشد.(۴)
۲) از سنخ قطع و یقین باشد یا مفید طمأنینه و اطمینان عقلایی(۵) باشد؛ نه وهم و گمان و ظن.(۶)
۳) گرفتار انحای مغالطه نشده باشد.(۷)
درباره عقل و دین دو سؤال مطرح است:
ـ آیا عقل در قلمرو دین و نقل و شریعت جایگاهی دارد یا نه؟ اگر جایگاهی دارد آن جایگاه کجاست؟ آیا عقل همتای دین است یا قبل یا بعد از دین است؟
ـ آیا عقل در تبیین نظام‌های اعتقادات دینی نقشی ایفا می‌کند؟ آیا عقل مقدم بر ایمان است یا ایمان مقدم بر عقل است؟ یعنی آیا داشتن ایمان، منوط به آن است که شخص دلایل خوبی برای اعتقاد به صدق ایمانش داشته باشد یا نه؟(۸)
در تفکر غربی و اسلامی این دو پرسش به صورت‌های مختلف جواب داده شده است؛(۹) اما آنچه در طرح این دو سؤال مهم است این است که باید در عنوان «عقل و دین» یا «عقل و ایمان» تصحیحی انجام داد؛ زیرا طراح مسأله «عقل و ایمان» می‌گوید: ایمان پیوند بین نفس و مطلب است و با برقراری پیوند یاد شده نفس را مؤمن به آن مطلب می‌نامند. اگر مطلبی که مورد اعتماد نفس است، علمی و صحیح باشد ایمان نیز صحیح است وگرنه آن ایمان را «ایمان باطل» می‌نامند و با توجه به این که کار عقل، فهم و درک واقع است، تقابل بین «ایمان و عقل» معنا ندارد. همچنین تعبیر «عقل و دین» و تقابل بین آن دو صحیح نیست؛ زیرا دین مجموعه عقل و نقل است؛ نه چیزی در برابر عقل. به دیگر سخن، دین را باید از دو راه عقل و نقل اثبات کرد.(۱۰)
حضرت آیت‌الله جوادی آملی با این تصحیح در عنوان، دیگر به بحث از «عقل و ایمان» نمی‌پردازد و در آثار خود بیشتر به دنبال جواب از این سؤال است که «آیا رهاورد عقل خارج از محدوده معرفت دینی و در برابر شناخت دین است یا داخل در هندسه معرفت دینی است و منبعی معتبر در کنار نقل برای تکوین معرفت بشری نسبت به دین ؟» پس محور بحث، تعیین جایگاه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی است.(۱۱)
● ثمره بحث از رابطه عقل و دین:
می‌توان بر نتیجه بحث از رابطه عقل و دین، این ثمرات را مترتب دانست:
۱) ‌علم محصول عقل است و دین رهاورد وحی. اگر عقل در مقابل دین باشد لازمه‌اش تقابل و جدایی دو حوزه علم و دین و تأکید بر سهم علم در هدایت و مدیریت زندگی بشر و کنار نهادن سهم دین در این عرصه است؛ ولی اگر این تعارض رفع شود و عقل در برابر نقل قرار گیرد نه در برابر دین و نه خارج از قلمرو معرفت دینی، دیگر سخن از جمود بر نقل دینی و طرد عمل یا رکون به علم و وانهادن دین به میان نمی‌آید؛ بلکه عقل غیر تجریدی که عهده‌دار شناخت تجربی طبیعت است (در صورتی که معرفتی توأم با قطع یا طمأنینه در اختیار نهد) نقاب از چهره خلقت و فعل خداوند برمی‌افکند؛ همان‌طور که نقلِ معتبر (کتاب و سنت) در غالب موارد، پرده از چهره قول و گفته خداوند باز می‌گیرد و هر دو (عقل و نقل) پرده‌دار حریم معرفت دینی‌اند و هیچ کدام از دیگری پرده‌دری نمی‌کنند.(۱۲)
۲) در صورت تعارض عقل و دین، مسأله اسلامی کردن علوم و دانشگاه‌ها بی‌معنا خواهد بود؛ زیرا علم محصول عقل است پس علم و دانشگاه (که با علم سروکار دارد) با دین تقابل پیدا می‌کند؛ ولی ثمره برداشتن تعارض بین علم و دین (با بیانی که گذشت) ارائه تصویری معقول از مقوله اسلامی شدن علوم و دانشگاه‌ها است؛ مقوله‌ای که با پیروزی انقلاب اسلامی، همیشه دغدغه دولت و ملت بوده است. علوم وقتی اسلامی می‌شود که عقل مانند نقل، حجت دینی باشد.(۱۳)
۳) لازمه تقابل عقل و دین، جداسازی عرفان ناب و فلسفه الهی از کتاب و سنت (علوم نقلی) می‌باشد؛ اما ثمره رفع این تعارض، ردّ قول تفکیک است. اگر عقل و نقل هر دو منبع معرفت دینی شدند تفکیک و جداسازی این دو، ناموجّه می‌شود.(۱۴)
● سه دیدگاه درباره عقل:
درباره عقل سه دیدگاه افراطی، تفریطی و معتدلانه وجود دارد:
۱) برخی عقل را میزان دین و شریعت می‌پندارند. اینان نگاه افراطی به شأن عقل در قلمرو دین دارند؛ زیرا میزان بودن عقل در سحت دین به این معناست که هرچه مطابق و موافق با عقل است و عقل می‌تواند بر درستی آن اقامه برهان کند، صحیح است و جزء دین محسوب می‌شود و هرچه با عقل موافق نبود و عقل از تأیید استدلالی آن برنیامد صحیح نیست و جزء دین محسوب نمی‌شود.
این نگاه افراطی، آثار سوئی دارد که یکی از ثمره‌های تلخ آن، ارائه تفسیری ناصواب از خاتمیت پیامبر اکرم (ص) است؛ زیرا براساس تلقی مغرضانه از ارزش عقل، هنگامی که عقل بشر رشد کرد، دیگر نیازی به وحی نیست؛ چون عقلی که مبنای سنجش صحت و سقم محتوای دین است خود مستقیماً هادی و راهبر انسان در شئون فردی و جمعی می‌شود.
۲) در نگاهی تفریطی، نزد برخی، عقل صرفاً مفتاح شریعت و کلید ورود بشر به عرصه دین شمرده می‌شود. به این معنا که عقل کلید ورود به ساحت دین است. عقل، وجود خدا و ضرورت وحی و ارسال پیامبر او را ثابت می‌کند و حجیت کتاب و سنت را برای بشر مدلّل می‌سازد، آنگاه کار وی به اتمام می‌رسد و به کنار می‌رود و جامعه بشری با محتوای دین روبه‌رو است که از طریق فهم کتاب و سنت باید به آن برسد و برای عقل سهمی در هماهنگی محتوای احکام دین با زیرساختارهای اصلی نیست.
یکی از آثار تلخ نگاه تفریطی به عقل، تفسیر متحجرانه از دین و تبیین راکدانه و جامدانه، نه پویا و پایا از آن است.
۳) نظر معتدلانه آن است که عقل افزون بر مفتاح بودن، نسبت به اصل گنجینه دین، مصباح نیز هست و منبع معرفتی بشر نسبت به مضامین و محتوای گنجینه دین است؛ پس عقل در سطوح مختلف خویش (عقل تجربی، تجریدی محض، نیمه تجریدی، ناب) در صورتی که معرفتی یقینی یا طمأنینه‌بخش به ارمغان آورد می‌تواند کاشف از احکام دینی باشد و بُعد شناخت قوانین دین را در کنار نقل تأمین کند.(۱۵)
● منابع دین:
دین دو سرچشمه دارد:
۱) منبع ثبوتی یعنی منبعی که دین از آن جوشش و نشأت گرفته است. تنها منبع ثبوتی دین، اراده تشریعی خداوند است.
۲) منبع اثباتی، منبعی است که با آن اراده خداوند کشف می‌شود. این منبع چهارتا است: کتاب، سنت، اجماع و عقل.
بازگشت این چهار منبع به دو منبع است؛ زیرا اجماع به سنت برمی‌گردد؛ چون حجیت اجماع از باب کشف از سنت و رضا یا امضای معصوم است. بازگشت سنت هم به وحی تشریعی الهی است که بر قلب پیامبر نازل شده و از آن حضرت بر ائمه اطهار (ع) ظهور کرده است. در نتیجه، قرآن و سنت معصومین به وح تشریعی برمی‌گردد؛ با این تفاوت که قرآن، وحی اصیل است و سنت، الهاماتی است که خداوند به پیامبر و به دست آن حضرت به ائمه اطهار (ع) آموخت؛ پس منبع دین عبارت است از عقل و وحی.
با بررسی عقل و وحی نیز می‌یابیم که این دو هم بیگانه از یکدیگر نیستند؛ زیرا وحی، پیام الهی به صورت خاص است و عقل هاتف غیبت است، نه مباین کلام و وحی خدا: چون خداوند به حکم آیه «و نفس و ما سوّاها؛ فألهمها فجورها و تقواها»(۱۶) و به حکم آیه میثاق «و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم ألست بربکم قالوا بلی»(۱۷) هم مسائل حکمت نظری و هم حکمت عملی را به انسان الهام کرده، در نهان او به ودیعت نهاده است. خداوند انبیاء‌ را نیز فرستاده تا این دفینه و گنجینه‌های الهی را شکوفا سازند: «و یثیروا لهم دفائن العقول»(۱۸)؛ بنابراین، عقل شعبه‌ای از الهام مستتر الهی در فطرت و نهاد و نهان انسان است که خدا آن را به ودیعت نهاده است؛ پس عقل نیز با خصوصیات یاد شده‌اش، هاتف و پیام‌آور الهی است. با توه به نکات یاد شده در واقع منبع دین، فقط وحی و الهام الهی است.(۱۹)
● ضرورت منبع بودن عقل برای دین:
آیت‌الله جوادی آملی برای منبع دین محسوب نکردن عقل ۲ تالی فاسد ذکر می کنند:
▪ اگر عقل به عنوان منبع دین محسوب نگردد باید بسیاری از معارف و مسائلی که دینی است و جزء دین محسوب می‌شود و از راه دلیل عقلی (نه نقلی) اثبات می‌شود از منطقه دین خارج کرد.(۲۰)
▪ اگر کسی دلیل عقلی را منبع دین نداند در حقیقت به خود قرآن و روایات هم عمل نکرده است؛ زیرا قرآن و روایات، دلیل عقلی را مدار بسیاری از احکام و منبع بسیاری از معارف می‌شمارد.(۲۱)
● عقل در قرآن رو روایات:
قرآن از راه‌های گوناگون عقل را حرمت نهاده است؛ مثل اینکه قرآن، خود برهان عقلی اقامه کرده و براساس آن سخن گفته است. علاوه بر این خداوند ادله‌ای را که به انبیاء گذشته آموخته ـ و آن بزرگواران در مقام احتجاج با ملحدان اقامه نموده‌اند ـ در قرآن برای امت اسلامی بازگو فرموده است.(۲۲)
در روایات معصومین (ع) بر برهان عقلی بسیار تأکید شده است و ائمه اطهار بسیار از برهان عقلی در کلام استفاده کرده‌اند. روایات در شأن عقل نیز بسیار زیاد است. مانند اینکه در روایت می‌خوانیم: «ان لله علی الناس حجتین، حجة ظاهرة و حجة باطنة فأما الظاهرة فالرسل و الانبیاء و الائمة و امّا الباطنه فالعقول».(۲۳)
ابن سکیّت به امام رضا (ع) عرضه داشت: «تالله ما رأیت مثلک قطّ فما الحجة علی الخلق الیوم؟» امام فرمود: «العقل یعرف به الصادق علی الله فیصدقه والکاذب علی الله فیکذبه». ابن سکیت عرضه داشت: هذا والله هوالجواب».(۲۴)
البته ظاهر برخی از روایات، عقل را در برابر نقل تخطئه کرده است؛ اما مقصود از آن خصوص قیاس فقهی و تمثیل منطقی است نه عقل برهانی و اطمینان‌آور.(۲۵)
● جایگاه عقل:
برهان عقل، همتای دلیل معتبر نقلی است؛ با این حال خود عقل فتوا می‌دهد که: برهان عقلی در بعضی امور، پیش از اعتبار دلیل نقلی و در بعضی امور دیگر همراه دلیل نقلی و در بعضی موارد نیز پس از دلیل نقلی است. توضیح موارد سه گانه مذکور از این قرار است:
الف) در اصول دین، برهان عقلی قبل از نقل است؛ زیرا عقل می‌گوید که انسان به دین محتاج است و به وحی نیازمند می‌باشد و بعثت انبیاء ضروری است و گسترش تعالیم پیامبر، حَسَن می‌باشد و ممانعت از رشد تعالیم او قبیح است.
ب) در محدوده دین، عقل، همتای نقل فتوا می‌دهد و عقل و نقل مؤید یکدیگرند.
ج) در موردی که عقل با تلاش، حکم خاص شیء را نیافت و دلیل معتبر نقلی نیز در آن مورد یافت نشد عقل در اینجا گاهی به برائت و گاهی به احتیاط و گاهی به تخییر و گاهی بن نفی حرج و ضرر فتوا می‌دهد. در این‌جا عقل پس از نقل است و چون نقل فتوا ندارد، دستش باز است.(۲۶)
● یکسویی عقل و نقل:
اگر مطلبی را عقل فهمید و به استناد آن فتوا داد، آن مطلب، همتای نقل و معاضد و معاون نقل است، نه متخاصم و معارض آن؛ زیرا عقل با براهین قطعی می‌گوید: «من محتاج راهنمایی انبیاء و اولیای الهی‌ام؛ زیرا بسیاری از امور را نمی‌دانم؛ مثلاً می‌فهمم که انسان راه ابد را در پیش دارد؛ ولی راه را بلد نیستم». حال چگونه عقلی که خود را نیازمند به وحی می‌داند با وحی مخاصمه می‌کند؟ معقول نیست که عقل از یک سو بگوید که «من به پیامبر نیاز دارم» و از سوی دیگر باره آورده او به تخاصم و تعارض برخیزد و در مقابل حکم پیامبر فتوا بدهد؛ مثل اینکه کسی اصل بیماری خود را تشخیص می‌دهد و می‌داند که به طبیب نیازمند است و نیز بداند که فلان شخص، طبیب حاذقی است و در عین حال در برابر نسخه طبیب مقاومت کند؛ چنین کسی عاقل نیست.
از این رو، حکیمان الهی می‌گویند: عقل با نقل در یک مسیرند و این‌طور نیست که عقل فتوایی بدهد که با خطوط کلی نقل ناهمکاهنگ باشد و وقتی عقل، مخاصم و معارض نبود، معاضد و معاون او است. به بیان دیگر، عقل و نقل، همانند دو بال طایر قدسی و ملکوتی‌اند که با آنها پرواز در فضای باز استدلال میسّر است.(۲۷)
● تقابل عقل و نقل
چنانچه گذشت عقل و دین مقابل یکدیگر نیستند؛ بلکه عقل و نقل، همتای هم هستند و هر دو منبع اثباتی دین می‌باشند؛ از این رو گاهی دین به زبان عقل بیان می‌شود و گاهی با زبان نقل.(۲۸) در مواردی که عقل احکامی دارد که در آن مورد، نقل هم همان را بیان می‌کند، نقل مؤیّد عقل می‌باشد و حکم او، امضای حکم عقل است.(۲۹) با این حال باید به چند نکته توجه داشت:
▪ گاهی نقلی داریم که بیان معصوم است و سند یقینی و دلالت روشن دارد؛ ولی به میزان عقل در نیامد و اسرار آن را درک نکرد، در این صورت عقل نمی‌تواند فتوا به بطلان آن دهد؛ زیرا خود عقل به قصور خود آگاهی دارد و اعتراف می‌کند که بسیاری از مسائل عالم و آدم و اسرار آن را نمی‌فهمد و راهنما طلب می‌کند که این راهنما باید معصوم باشد. وقتی عقل چنین به عجز علمی خود واقف است و به قصور معرفتی خویش اعتراف دارد دیگر نمی‌تواند ره‌آورد نقل را در امور تعبّدی نقد کند.(۳۰)
▪ عقلی که مدرک کلیّات است از درک بسیاری از امور دینی عاجز است و نمی‌تواند دلیل اثباتی دین باشد. توضیح اینکه: انسان موجودی جاودانه و مساوی است که به سوی ابدیت در حرکت می‌باشد. مسائل ابدی، جزئی است، از این رو، برهان و استدلال عقلی در آنها راه پیدا نمی‌کند. اینجا عقل حکم می‌کند که انسان در امور جزئی به وحی نیازمند است. پس عقل می‌فهمد که مسائل جزئی را نمی‌فهمد و در این موارد، احتیاج به راهنمای غیبی و معصوم دارد و شارع حکیم باید راهنمایی جامعه انسانی را به عهده گیرد و حکیمانه بر او حکم کند و عقل نیز احکام شارعِ حکیم را می‌پذیرد؛ بی‌آنکه اجازه دخالت در حکم او به خود دهد. این نکته درباره امور جزئی متغیّر است که برهان‌پذیر نیست وگرنه کلیات ثابت، در قلمرو برهان عقلی قرار می‌گیرند.(۳۱)
▪ گاهی در مسائلی، به ذهن می‌رسد که عقل در مقابل نقل قرار گرفته است؛ در حالی که این عقل نیست که در مقابل نقل است؛ پس باید بین عقل و وهم فرق گذاشت. گاهی وهم به جای عقل می‌نشیند؛ از این رو چیزهای بدلی را به جای امور حقیقی می‌نشاند.(۳۲) عقلی از منابع اثباتی دین است که نه از درون و نه از بیرون آلوده به اوهام شیطان نشود. تمام سعی شیطان این است که این چشمه معرفتی را با اوهام ببندد؛ زیرا برنامه رسمی شیطان دو کار است:
۱) مغالطه که منطقی‌ها به علاج آن پرداختند و حکیمان سعی کردند تا آن را شناسایی کنند و به دام نیفتند.
۲) کار دیگر شیطان ـ که بسیار مهم است و علاج آن از حکمت نظری و منطق هم ساخته نیست؛ بلکه فقط از اخلاق و عرفان عملی ساخته است ـ این است که باطل را به صورت حق، و زشت را به صورت زیبا جلوه می‌دهد و بد را به صورت خوب معرفی کند تا انسان دچار خطا گردد. در این فتنه، کوشش شیطان، نفوذ در محور انگیزه است نه اندیشه؛ یعنی سعی می‌کند در نیّت، اراده، عزم، اخلاص و ... راه یابد یا شهوت و غضب را بر عقل عملی حاکم گرداند. در اینجا تهذیب نفس و تزکیه روح است که زمینه دفع نفوذ شیطان را فراهم می‌کند.(۳۳)
به بیان دیگر: کم‌فروشی و احتکار و تبدیل کالا، کار شیطان است و اگر انسان با او معامله کند مقداری از دین خود را به او خواهد داد و او نیز کم‌تر از آنچه را که وعده‌اش را داده به انسان می‌دهد و چون طرف مقابلش شیطان است در صورت درک مغبون شدن خویش، باز مشکل است که بتواند معامله را اقاله و فسخ کند؛ زیرا در داد و ستد با شیطان، قدرت تشخیص از انسان گرفته می‌شود. آنگاه همین شیطان، غیر انسان را به جای انسان می‌نشاند و وی را دچار سهم‌گین‌ترین مغالطه می‌کند. از این رو در تشخیص حق دچار اشتباه می‌شود و در اثر ابتلای به خطا ، توان معقول کردن یافته‌های خود را ندارد یا دین را با عقل ناهماهنگ می‌بیند. اگر عقل از این خودفروشی‌ها و مغالطه‌ها منزه باشد فتوای او کاملاً با نقل هماهنگ است و ادعایی نمی‌کند که دلیل معتبر نقلی، آن را رد کند. (۳۴)
▪ اگر به شأن عقل در بُعد معرفت‌شناختی دین توجه شود چه بسا سهمی از کتاب و سنت با برهان عقلی معارض باشد یا مفاد یک روایت به وسیله دلیل عقلی تخفیف یا تقیید یابد. همان‌گونه در درون ادله نقلی فراوان با موارد تعارض و تخصیص و تقیید روبه‌رو هستیم، میان ادله نقلی با دلیل عقلی نیز این امور اتفاق می‌افتد پس مراحل ادراک حکم خدا و فهم حجت و معتبر از دین زمانی کامل می‌شود که هر دو منبع (عقل و نقل) را به طور کامل بررسی کنیم. آنگاه مجازیم در مسأله‌ای مدعی شویم که اسلام چنین می‌گوید. (۳۵)
▪ در قلمرو ادله شرعی وقتی کاشفیت حکم خدا توسط عقل و نقل احراز می‌شود که نه معارض (۳۶) داشته باشد و نه مزاحم (۳۷). در صورت تعارض صورت‌های زیر پدید می‌آید:
۱) عقل و نقل با یکدیگر متباین باشد و تعارض آنها بدئی نباشد: در اینجا چاره‌ای جز رجوع به قوانین علاج تعارض و ترجیح قطع و ظن یا اظهر و اقوا وجود ندارد (۳۸)؛ مثلاً در دوران بین یقینی و غیریقینی، دلیل قطعی و یقینی مقدم است و از غیر یقین صرف نظر می‌شود. در دوران بین طمأنینه و غیر مفید آن، دلیلی که موجب طمأنینه است انتخاب می‌شود و آنکه طمأنینه بخش نیست رها می‌شود (۳۹)
۲) عقل و نقل به حسب ظاهر با هم در تعارض باشند ولی تعارض آنها بدئی باشد: در اینجا راه جمع عرفی و عقلایی میان عقل و نقل باز است؛ مانند موارد عام و خاص و مطلق و مقیّد که عقل در غالب مقیّد یا مخصص لبی (۴۰)، اطلاقات و عمومات نقلی معارض را تقیید یا تخصیص میزند (۴۱) در صورتی که عقل و نقل با یکدیگر تزاحم داشتند با مراجعه به قانون علاج تزاحم و تشخیص اهم و مهم، اهم انتخاب می‌شود و از مهم صرف‌نظر می‌گردد (۴۲).
▪ عقل در کنار نقل حجت دینی است و هر دو، مطلب دینی را ارائه می‌نمایند و در یک مسیر و یک هدف قرار دارند؛ البته ممکن است رونده این راه‌ها اشتباه کند و مسلک را درست نپیماید؛ ولی خطای سالک غیر از بطلان مسلک است. چنانچه اشتباه فقیه یا اصولی سند ناصواب بودن راه فقه و مسلک اصول نخواهد بود. پس خطای عالم دلیل بطلان آن علم و فن خواص نیست (۴۳) اعتبار عقل کاملاً از ملاحظات عاقل جدا است زیرا عقل و برهان عقل، معصوم است ولی عاقل یعنی حکیم، متکلم، اصولی و فقیه معصوم نیستند. از این رو نمی‌توان عقلا، حکما، متکلمان، فقها و ... را با انبیاء مقایسه کرد؛ اما چون عقل معصوم است براهین آن را می‌توان با مضامین قرآن و روایات ارزیابی کرد. گرچه قداست وحی همچنان محفوظ است. (۴۴)
مجتبی صداقت
پانوشت:
۱. انتظار بشر از دین، ص۱۲۱.
۲. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۹.
۳. همان، ص۲۵.
۴. انتظار بشر از دین، ص۸۱.
۵. به تعبیر علم اصول فقه، علم یا علمی باشد.
۶. منزلت عقل در هندسه معرفت اسلامی، ص۲۶.
۷. دین‌شناسی، ص۱۲۷.
۸. دین‌شناسی، ۱۲۱.
۹. ر.ک: دین‌شناسی، ص۱۲۶-۱۲۱.
۱۰. دین‌شناسی، ص۱۲۶.
۱۱. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۳.
۱۲. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۱۵-۱۴.
۱۳. همان، ص۱۵.
۱۴. همان، ص۱۶.
۱۵. همان، ص۵۳-۵۰.
۱۶. شمس، ۸-۷.
۱۷. اعراف، ۱۷۲.
۱۸. نهج‌البلاغه، خطبه اول.
۱۹. انتظار بشر از دین، ص۸۱.
۲۰. انتظار بشر از دین، ص۸۲؛ همچنین رجوع شود به دین‌شناسی، ص۱۵۶-۱۳۱.
۲۱. انتظار بشر از دین، ص۸۲.
۲۲. دین‌شناسی، ص۱۶۳-۱۵۷؛ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۶۹-۶۱.
۲۳. تحف‌العقول، ص۳۸۶.
۲۴. الکافی، ج۱، ص۲۵.
۲۵. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۷۰.
۲۶. دین‌شناسی، ص۱۳۲-۱۳۱.
۲۷. انتظار بشر از دین، ص۹۴.
۲۸. همان، ص۸۶.
۲۹. همان، ص۸۳.
۳۰. همان، ص۸۴-۸۳.
۳۱. دین‌شناسی، ص۱۷۲-۱۷۱.
۳۲. دین‌شناسی، ص۱۷۳.
۳۳. انتظار بشر از دین، ص۱۰۳-۱۰۲.
۳۴. دین‌شناسی، ص۱۷۳.
۳۵. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۷۳.
۳۶. صاحب کفایه در تعریف تعارض می‌نویسد: التعارض هو تنافی الدلیلین او الادله بحسب الدلاله و مقام الاثبات علی وجه التناقض او التضاد حقیقتاً او عرضاً بان علم بکذب احدهما اجمالاً مع عدم اجتماعهما اصلاً، مثلاً یک دلیل، شیئی را واجب می‌داند و دلیل دیگر همان را حرام می‌داند. (کفایة الاصول، ص۴۳۷).
۳۷. در تزاحم، پای دو مصلحت یا دو مفسده یا یک مصلحت و یک مفسده در کار است و علم به صدق هر دو داریم ولی اجتماع این دو ممکن نیست مثل تزاحم وجوب انجام نماز با وجوب ازاله نجاست از مسجد.
۳۸. منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، ص۷۹.
۳۹. همان، ص۹۹.
۴۰. ممکن است به جای اصطلاح مخصص یا مقید لبی در این موارد واژه «انصراف» استفاده شود؛ البته انصراف عقلی نه لفظی مصطلح.
۴۱. همان، ص۷۸.
۴۲. همان، ص۱۰۰.
۴۳. همان، ص۱۶.
۴۴. دین‌شناسی، ص۱۲۷.
منابع:
۱. قرآن کریم
۲. نهج‌البلاغه
۳. جوادی آملی، عبدالله؛ انتظار بشر از دین؛ قم، نشر اسراء، اول، ۱۳۸۰.
۴. جوادی آملی، عبدالله؛ دین‌شناسی؛ قم، نشر اسراء، اول، ۱۳۸۱.
۵. جوادی آملی، عبدالله؛ منزلت عقل در هندسه معرفت دینی، قم، نشر اسراء، دوم، ۱۳۸۶ش.
۶. آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایة الاصول؛ قم، مؤسسه آل البیت (ع) لاحیاء التراث، سوم، ۱۴۲۶ق.
۷. ابن شعیه حرّانی؛ تحف العقول عن آل الرسول (ص)؛ قم، جامعه مدرسین، دوم، ۱۴۰۴ق.
۸. محمدبن یعقوب کلینی؛ الکافی؛ تهران، اسلامیه، دوم، ۱۳۶۲ش.
منبع : خبرگزاری رسا


همچنین مشاهده کنید